يا حق
بپاش رنگ بر نوك خارو
بر بوم باغچه
بكش
تصوير گل
شاعر!
الهامي از شاعر
اگر راست مى گوييد
اگر فكر ماييد
به جاى اموال ما
در غم هاى ما
دستتان كج باشد
Printable View
يا حق
بپاش رنگ بر نوك خارو
بر بوم باغچه
بكش
تصوير گل
شاعر!
الهامي از شاعر
اگر راست مى گوييد
اگر فكر ماييد
به جاى اموال ما
در غم هاى ما
دستتان كج باشد
دفتر عشق که سر خط همه شوق است وامید
آیتی خواندمش از یاس به پایان که مپرس
شهریارا دل از این سلسله مویان برگیر
که چنانچم من از این جمع پریشان که مپرس
سلام کن که دهانت پر از بهـــــــار شود
سلام کن که جهانت شـــــکوفه زار شود
زبان دریچه ِ صبح ِ تفــــاهم است چـرا
تمام ِ صبح ِ تو یک تکه شام تار شـود؟
در آشیانهی طوبی نماندم از سر ناز
نه خاکیم که به زندان خاکدان مانم
ز جویبار محبت چشیدم آب حیات
که چون همیشه بهار ایمن از خزان مانم
مائیم و جواب خوبی ات...می آییم
تا غمکده ی جنوبی ات می آییم
ای مدفن التهاب و ایمان و عطش
روزی به غبار روبی ات می آییم
می رسی و من با شوق، حین گریه می رقصم
با صدای هر قدمت، با طنین در زدنت
در کنار می آید، با عبور کردن تو
لالِ لال می مانم، محو عشوه ریختنت
آمدی که پاره کنم، خرقه های پشمین را
لختِ لخت، عریانم در کمین اهرمنت
تبسم را ز گل در نوبهار آموختیم
گرم و سرد زندگی از روزگار آموختیم
مار خزيد و رفت
امّا چشماني كه در من خيره شده بود
در علف باقي ماند
( ببخشيد...دست خودم نيست...گير دادم به هايكو...بعيدم هست حالاحالاها بي خيالش شم...!شرمنده!)
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
دعای نیمه شبی دفع صد بلا بکند
در مني و اينهمه ز من جدا
با مني و ديده ات بسوي غير
بهر من نمانده راه گفتگو
تو نشسته گرم گفتگوي غير
...