شعریست نا سروده
جای خالی ات...
اندوهی
که در واژه ها
نمی گنجد
…
Printable View
شعریست نا سروده
جای خالی ات...
اندوهی
که در واژه ها
نمی گنجد
…
مرا این گونه باور کن ....
کمی تنها کمی بی کس
کمی از یادها رفته
خدا هم ترک ما کرده
خدا دیگر کجا رفته
نمی دانم مرا آیا گناهی هست؟
که شاید هم به جرم آن غریبی و جدایی است
....کاش سهم من از تو
دستهايت بود
تا روي چشمهايم مي گذاشتم
و فردا را نمي ديدم....
من و شب چیست...
شاید رویایی بی پایان...
تک نقطه ای سپید ...
پس کجاست باران...
نقطه تنها و شب را پایان
در دل مرا جز ترس نیست...
پس کجاست باران...
م.اشک
لا لا لا لا نخواب دنیا خسیسه
واسه کم آدمی خوب می نویسه
یکی لبهاش تو خوابم غرق خنده است
یکی پلکاش تو خوابم خیسه خیسه
لا لا لا لا نخواب عاشق یه سیبه
همیشه سرخ و تب دار و غریبه
تا اون بالاست رسیدست ولی تنهاست
پایین هم که می افته بی نصیبه
نگاه خسته ام در پی تو می دوید...
آن را ندیدی..نگاهت را بر او بستی و از سهم آسمانی آبی محرومش ساختی.
تمام شد هر چه که بودم...بی تو مردم.
تو را دیدم با او بودی
نگاهت کردم نگاهم نکردی
با او رفتی
بی تو مردم
من یه درخت خشکم
تو آسمانی از ستاره
همانند باران ستاره هایت را بر من ببار
شاید دوباره جان بگیرم و زنده شوم
تو که آسمون نبودی
دل تو کویر داغ بود
تو که از بهار نبودی
باغ تو خزون زرد بود
تو که بی وفا نبودی
اگه بودی هم قشنگ بود
هر چی که بودی تموم شد
این تمام قصه ام بود
بسه دیگه سر به سر دلم نزار
اینجوری آزارم نده بگو میرم تنهام بزار
هر چی بودی برای من فرقی نداشت
تو پاک بودی یا که پر از رنگ سیاه
این دل دیگه تاب دورویی هاتو نداشت
منم میرم بی تو میرم
هرجا برم از تو و خاطرات تو دست می کشم