انتظار خبری نيست مرا
نه زياری ، نه ز ديار و دياری ، باری
برو آنجا که ترا منتظرند
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
قاصدک در دل من ، همه کورند و کرند
Printable View
انتظار خبری نيست مرا
نه زياری ، نه ز ديار و دياری ، باری
برو آنجا که ترا منتظرند
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
قاصدک در دل من ، همه کورند و کرند
دردل و جان خانه کردی عاقبت
هردو را دیوانه کردی عاقبت
آمدی کآتش در این عالم زنی
وانگشتی تا نکردی عاقبت
تو میگفتی وفادارم محـــبــت را خریدارم
ولی دیدم نبودی
تو گفتی آن حبیبم من که بر دردت طبیب من
ولی دردم فزودی
تو میگفتی که روز و شب بود نام تو ام بر لب
ز عشقت بی شکیبم
دلم دیگر نمیجویی به لــــــب هرگز نمیگویی
بجز نام رقیبم
***
MP3 exclusive MAMAD NAZARY
کد:http://tinyurl.com/2drelw
متن خبر که یک قلم بیتو سیاه شد جهان
حاشیه رفتنم دگر نامه سیاه کردنست
چون تو نه در مقابلی عکس تو پیش رونهیم
اینهم از آب و آینه خواهش ماه کردنست
تنها دليل زندگي با يه غمي دوست دارم
داغ دلم تازه ميشه اسمت و وقتي مي آرم
وقتي تو نيستي چه كنم با اين دل بهونه گير
مگه نگفتم چشمات رو از چشم من هيچ وقت نگير
حرف منو به دل نگير همش مال غريبيه
تو رفتي و من غريب شدم چه دنياي عجيبيه
هر آنکو سرکشی داند مبادش سروری ای گل
که سرو راستین دیدم سزاوار سرافرازی
گر از من زشتی بینی به زیبائی خود بگذر
تو زلف از هم گشائی به که ابرو در هم اندازی
یادش بخیر
ننمون جورابمونو وصله می زد ،ما رو نفرین می کرد
بابامون خدا بیامرز سرمون داد می کشید ،بهمون فحش می داد
با کمربند زمون اجباریش پامونو محکم می بست ،ترکه های آلبالو رو کف پا مون میشکست
حالیته؟
یاد اون روزا بخیر ،چون بازم هر چی که بود ، سرو سامونی بود
حالیته؟
ننه ای بود که نفرین بکنه ، بعد نصف شب پاشه لحاف رو آدم بکشه ، که مبادا پسرش خدا نکرده بچاد
که مبادا نور چشمش سینه پهلو بکنه
حالیته؟ هی...ی
بابایی بود که گاه و بی گاه ،سرمون داد بزنه ، باهامون دعوا کنه ، پامونو فلک کنه ، بعد صبح زود پاشه ما رو بغل کنه
اشکای شب قبلو که رو صورتمون ماسیده بود ، کم کمک با دستای زبر خودش پاک بکنه
*-*
به این میگن تنوع شعری :31:
همه غواص ادب بودم و هر جا صدفیست
همه بازش دهن از حیرت دردانهی تست
زهره گو تا دم صبح ابد افسون بدمد
چشمک نرگس مخمور به افسانهی تست
تا از خیال گنگ رهایی رها شوم
بانگی به گوش خواب سکونم کشید و رفت
شاید به پاس حرمت ویرانه های عشق
مرهم به زخم فاجعه گونم کشید و رفت
تا از حصار حسرت رفتن گذر کنم
رنجی به قدر کوچ کنونم کشید و رفت
دیگر اسیر آن من بیگانه نیستم
از خود چه عاشقانه برونم کشید و رفت
*-*
شب خوش
تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم
گاهی از کوچهی معشوقهی خود میگذرم
تو از آن دگری رو که مرا یاد توبس
خود تو دانی که من از کان جهانی دگرم
________
شب عالی هم خوش
یا علی...