رفتی و من نرسیدم به جوابی و سوال-
می شوی در من و من هم که همیشه کر ولال-
شده ام وقت سوالات، و دل خوش کردم
به همین حافظ کهنه که تو را فال به فال-
می رساند به من، اما تو فقط واژه شدی
ولبت نیست که پرواز کنم بی پر و بال...
**
من پری زاده ی خورشید که فاتح شده ام
تکه ای شیشه ای از قلب تو را توی خیال
تو ولی سنگ شدی قصد شکستن کردی
من تو را خواستم اما تو فقط فکر جدال...
**
من و تو سیب دو تا شاخه نبودیم ولی
تو رسیدی ومن افسوس همانطور که کال-
بوده ام روی همان شاخه ی کوچک ماندم
کرم ها پشت سرم نقشه کشیدند و حال
باد می آید و باید بروم...اما نه
قول دادی برسانیم به بالا...به کمال
من تمامت شده ام سخت، و حالا راحت
بروم؟ جا بزنم؟ نه محال ست محال
آنقدر منتظر آمدنت می مانم
که بنامند مرا مردترین دختر سال