دوباره آن کودک همیشه غایب صدایت می کند
خیال می کنم
همیشه از آن طرف سی سالگی
کودکی خواب های ندیده را برایم تعریف می کند
تو زبان آشنای منی
تو صدای آشنای منی
که در جایی از گم شدن ها قدم می زنی
Printable View
دوباره آن کودک همیشه غایب صدایت می کند
خیال می کنم
همیشه از آن طرف سی سالگی
کودکی خواب های ندیده را برایم تعریف می کند
تو زبان آشنای منی
تو صدای آشنای منی
که در جایی از گم شدن ها قدم می زنی
یادم می یاد روزایی که بهم قول دادی زیاد ولی زدی زیر قولت گفتی برو منم میامباشه درو ببند برو بیرون بزار تنها باشم توی تلاطم بغز ثانیه ها رها باشمدستات مال من بود ولی قلبت بود از من جدا چه شبهایی به خاطرت نشستم وای خدامی خواهی بری برو به درک پس از یادمم برو یادت می یاد وقتی گریه کردم گفتم نروحالا من میرم تو هم تنها باش با دل خودت ببین چیکار کردی بزار برو از یاد خودشتمام فکرم توی چشمای تو بود کاشکی الان دستهات تو دستهای من بودتمام مردم این شهر به من همواره میگن تو این سکوت ِسرد مرگ و بهمراه دارمهمیشه نفرین من به راهت ِ به دل سیاه تو نگاهت ِتا ابد فقط میگم خدا خدا کی ِ میشه از دل تو دلم جدا
ناگهان
ناگهان ديدم كه خود هم بر توعاشق گشته ام
من كه مي گفتم چه ميگويند اين عشاق تو
اين ضعيفاني كه دل بستند بر سيماي تو
وآن نگاهي را كه ميميرد به يك ايماي تو
اين سخن ميگفتم وازدل تبسم ميزدم
خنده بر نازك دلان جمع مردم ميزدم
تا شرار يك نگاهت شعله زد بر جان من
بعد از آن از گفته هايم مست وغافل گشته ام
در دل ناباوري ديدم كه عاشق گشته ام
MP3 BY SIAVASH GHOMEISHI
می توان هر لحظه هر جا عاشق و دلداده بودنکد:http://tinyurl.com/2z84of
پُر غرور چون آبشاران بودن اما ساده بودن
می شود اندوه شب را از نگاه صبح فهمید
یا به وقت ریزش اشک شادی بگذشته را دید
می توان در گریه ابر با خیال غنچه خوش بود
زایش آینده را در هر خزانی دید و آسود
*-*
ســــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــلام0
ابتدا باسلام به همگی دوستان عزیز و دوستداران ادب فارسی باید بگم که بینهایت خوشحالم که این تاپیک بی نظیر رو پیدا کردم و از این بابت خیلی خوشحالم.
ای نام تو بهترین سر اغاز بی نام تو نامه کی کنم باز
اما ادام مشاعره:
در این دنیای بی حاصل چرا مغرور میگردی
سلیمان گر شوی اخر نصیب مور میگردی
یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم
تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم
تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوز
من بیچاره همان عاشق خونین جگرم
مرد
كرد
درد
سرد
خورد
م.طهماسبي
anish از چیزی که نوشتی چیزی سر در نیاوردم ولی قبول بگیر:
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
وندر ان ظلمت شب اب حیاتم دادند
بی خود از شعشعه پرتو ذاتم کردند
باده از جام تجلی به صفاتم دادند
دیر اگر آمده شیر آمده، عذرش بپذیر
که دل از چشم ِ سیه، عذر پذیر آمده است
گنه از دور زمان است که از چنبر ِ او
آدمی را نه گریز و نه گزیر آمده است
تنها در بی چراغی شبها می رفتم
دستهایم از یاد مشعلها تهی شده بود
همه ستاره هایم به تاریکی رفته بود
مشت من ساقه ی خشک تپش ها را می فشرد