سرشکم آمد و عیبم بگفت روی به روی
شکایت از که کنم خانگیست غمازم
سرشکم آمد و عیبم بگفت روی به روی
شکایت از که کنم خانگیست غمازم
حال ِ این روزهای من ســــخت گیـــــج می رود.... :41:
درختی خشک را مانم به صحرا
که عمری سر کند تنهــای تنها
نـــــه بارانی که آرد برگ و باری
نـه برقی تا بسوزد هستیش را
هركه عاشق شد جفابسيارمي بايدكشيد-بهريك گل منت صدخارمي بايدكشيد-من به مرگم راضي ام اما نمي آيد اجل-بخت بد بين از اجل هم نازميبايد كشيد
حال من همون یخشه قرمزه شعره !
کاش قلبــ ـ ـــم چون
کبوتری تشنه از غم غربت بر لب جام آشنایی با تو سیراب میشد........:40:
لمس کن کلماتي را که برايت مي نويسم
تا بخواني و بفهمي چقدر جايت خاليست ...
تا بداني نبودنت آزارم مي دهد ...
لمس کن نوشته هايي را که لمس ناشدنيست و عريان ...
که از قلبم بر قلم و کاغذ مي چکد
لمس کن گونه هايم را که خيس اشک است و پُر شيار ...
لمس کن لحظه هايم را ...
تويي که مي داني من چگونه عاشقت هستم
لمس کن اين با تو نبودن ها را لمس کن ...
هميشه عاشقت ميمانم
دوستت دارم اي بهترين بهانه ام
...
مژده دادند كه بر ما گذری خواهی كرد
نيت خير مگردان، كه مبارك فاليـــست
...
گذشت دیگر آن زمان که فقط یک بار از دنیا می رفتیم
حالا یک بار از شهر می رویم
یک بار از دیار
یک بار از یاد
یک بار از دل
و یک بار از دست
کار سختیستْ دوســـــــت نداشتنِ تــــــــو
باید برای خــــــــــــودم
کار دیگری دست و پا کنم
کجا دنبالت بگردم کجا دیدی بهتر از من
کجا رفتی بی نشونه انگاری که سیری ازمن
کجاپیدات کنم آخه توی این شلوغی شهر
تنها دلخوشیم توبودی اینم از عاقبت من
مگه مال تو نبودم بگو ازمن چی می خواستی
عاشق عشق توبودم ولی هیچ وقت ندونستی
توچشام نگاه نکردی وقت رفتنت عزیزم
دیگه هیچ اشکی نمونده که برای تو بریزم
دیوونه می دونه میمیرم اگه نباشه
می ترسم یه روزی احساسم ازهم بپاشه
اگه نباشه ازم جداشه