دیگه بسه برام عشق
می خوام تنها بمونم
از این پس توی دنیا واسه دلم بخونم
واسه دلم بخونم
Printable View
دیگه بسه برام عشق
می خوام تنها بمونم
از این پس توی دنیا واسه دلم بخونم
واسه دلم بخونم
مسافر ميرفت
و گرمي دستي
در آينه ي رويا ، همراهش بود
و باران سكوت ، بي وقفه ميباريد
بر كوچه ي تنهايي
... چراغ سبز شد !
چمداني طوسي
سيگار برگي كهنه
گذرنامه اي
مدهوش از مهر پاياني بر جلد
و عكسي پاره
دار و ندارِ مسافري بود ، خسته
كه با قدمهايي تكراري
با ذهني به عمق هوس آنيِ بودن
به ميعاد دوباره ميرفت
و ترانه اي به رنگ ماندن
بر لب داشت
تا هستم جهان ارثیه ی بابامه ، وقتیم نبودم ، مال شما
اگه دوست داری با من ببین
یا بذار باهات ببینم
با من بگو ، یا بذار با تو بگم
سلامامونو ، عشقامونو ، دردامونو ، تنهاییامونو ..
*-*
سلام سلام
وقتي رفتم توي خواب کاشکي تو بودي کنارم
اما تو باز هم نبودي که ببيني زخم قلبم،تو نبودي
تو نبودي سر بزاري روي تابوت بگي از عشق دلامون
که بگي دوباره برگرد،اما اين صدا نيومد،تو نبودي
سلام سلام
خوبی ؟خوبی؟
یک شب دلی به مسلخ خونم کشید و رفت
دیوانه ای به دام جنونم کشید و رفت
پس کوچه های قـلب مرا جستجو نکرد
اما مرا به عمق درونم کشید و رفت
--*
اگه ساعت 2 نصف شب ی ندی انقدر خوبم :31:
شما خوبی
تو از ديده رفتي و ، از دل نرفتي
وفاي تو نارم ، خداوندگارا
چه غم گر غروري پلنگانه داري ؟
سرت از چنين باده خوش باد ، يارا
چو ديدي كه من خانه در ماه دارم
پلنگ غرورت خروشيد در تو
برافراشت قامت كه بر ماه تازد
درافتاد و خشم تو جوشيد در تو
من آن شب چرا دل به شيطان سردم ؟
چرا كار روشن ضميران نكردم ؟
چو ديدم كه بالاتر از خود نخواهي
چرا خانه ي ماه ، ويران نكردم ؟
:دی
منو دیدی روتو بر گردوندی
باز دل عاشقم رو سوزوندی
با چه شوقی اومدم به سوی تو
ولی چشمای منو گریوندی
شبتون خوش
خیلی خیلی خوشحال شدم㋡ ㋡ ㋡
يک ريسمان کهنه به دور گلوي عشق
ما را به راه شيري اين کهکشان کشيد
ما را که دور محور خود چرخ مي خوريم
عمري غريب و ساکت و بي همزبان کشيد...
ماه قشنگ من تو چرا گريه مي کني
ما را خدا به آخر اين داستان کشيد
شب خوش
در کمین اندوه هستم
بانو
مرا دریاب
به خانه ببر
گلی را فراموش کرده ام
که بر چهره اممی تابید
زخم های من دهان گشوده اند
همه ی روزگار پر.ازم
اندوه بود
بانو مرا
قطره قطره دریاب
در این خانه
جای سخن نیست
زبا بستم
عمری گذشت
مرا از این خانه
به باغ ببر
سرنوشت من
به بدگمانی
به خوناب دل
خاموشی لب
اشک های من بسته
بر صورت من است
هیچکس یورش دل را
در خانه ندید
بانو
من به خانه آمدم
و دیدم
که عشق چگونه
فرو می ریزد
و قلب در اوج
رها می شود
و بر کف باغچه می ریزد
بانو مرا دریاب
ما شب چراغ نبودیم
ما در شب باختیم
ما نمی دانیم
شاید در کنار بنفشه
دشنه ای را به خاک سپرده باشند
باید گریست
باید خاموش و تار
به پایان هفته خیره شد