اسمم که معلومه (باران):20:نقل قول:
20 سالمه
مهندسی صنایع می خونم .
Printable View
اسمم که معلومه (باران):20:نقل قول:
20 سالمه
مهندسی صنایع می خونم .
منم كه 23 سالمه دانشجوي مديريت بچه تهران البته قبلا" گفته بودم فقط به خاطرتوگفتم
شماهام يه چيزي بگيد ديگه همش من دارم سخنراني ميكنم
اول دبیرستان یه معلم ریاضی داشتیم (آقا بود) x رو ایگز تلفظ میکرد [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بنده خدا وقتی حرف میزد کلاس منفجر میشد.
ما الانم استاد تحقيق تودانشگاهمون به مليون ميگه ميلون
بيچاره اين معلم ها استادا بدبختا
همشون همينطور هستند يادمه يه معلم زيست داشتيم پيش دانشگاهي اخر حجاب و دين بود
هرروز پند و نصيحت که ارايش نکنيد و ............و هميشه از پسرش که دانشجوي پزشکي بود سه ساعت حرف ميزد که فلان دختر خاطر شو ميخواد فلان دختر عاشقشه........اين خانم معلم ما به ويروس ميگفت بيروس به باکتري ميکفت واکتري هميشه هم پاش تو کفش من بود . اخر ترم هم طي يه دعواي جانانه ميانترم منا 1رد کرد
سلام چه بحث باحاليه.....
من خداي اذيت بودم زنگ رياضي ها.....معلم حسابانمون هميشه جلوم كم مياورد:5: .....خيلي باحال بود....بيچاره ايراد زيادي نداشت ولي نميدونم ما از كجا در مياورديم و مسخرش ميكرديم.....اونم كم نمي اورد ......خيلي باحال بود ......يه بار دم كلاس ولو وديم اومد داشت ميرفت تو كلاس كه به ما گفت همون جا بمونيد من راحت ترم....ما رو ميگي جلوي معلمها ي ديگه ابرومون حسابي با سگ يكي شد......اون روز اخر كلاس اونقد عصباني شد كه درس رو تعطيل كرد....اخ چه روزاي خوبي بود.....
سلام دوست جون خوش اومدي
خودت واسه دوستان يه خورده معرفي كن
راه كوير جونم مرسي عزيز
اميدوارم دلت شاد شه (يكم مدل پيرزنا گفتم نه ؟ پس بزار بهترش کنم ايشالا دلت شاد شه ننه )
قربانتنقل قول:
اشتباه شد بايد ميگفتي سفيد بخت شي ننه:31:
اره راست میگی خوب سفید بخت شی ننه
البته من فقط 23 سالمه ها حالا جدیدا فکر نکن من ننه جون تاپیکم
دوست جون هم سنيم فكركنم اينجوري بهتره سفيد بختشيم ننه :31:نقل قول:
من که سفید بخت شدم ننه حالا یه فکری هم به حال تو میکنیم ننه
منم می خوام سفید بخت شم اگه می تونی یکیشم واسه من بدن تو تور:21:نقل قول:
چه خاطرات با حالی!
شماها این کلک رو بلدین که با یه تکه سیم و یه کش و یه دکمه یه چیزی درست می کنن می پیچن لای کاغذ و می دن به یه نفر همینکه بازش کنه دکمه می چرخه آدم فکر می کنه سوسکی ملخی توشه
منم یکی از اینا درست کردم بردم مدرسه اول جیغ بچه ها رو درآوردم زنگ بعدش جیغ کلاسهای اطراف
بعدش رفتیم سراغ معلم ها آخرش انقدر پررو شده بودیم که 20 نفری رفتیم سراغ ناظم وحشی مون!!!
گفتیم دیدن این صحنه به کتک هم می ارزه! ولی اون مثلا زرنگی کرد کاغذ رو باز نکرد گذاشت توی جیبش که دکمه هه همون تو شروع کرد به چرخیدن رنگ ناظممون پرید ما هم داشتیم کرکر بهش می خندیدیم که دکمه رو پرت کرد بیرون بعدشم یه دستی به سر نمره انضباتامون کشید
یه دفعه دیگه معلممون نیومده بود ماها علاف بودیم منم رفتم وسط سالن خالی وسط زنگ درس واستادم یه جیغ بنفش کشیدم بعدم فرار کردم! یه معرکه ای شد آخرشم ناظممون خودشو کشت ولی نفهمید کار کی بوده
یه بارم من توپ فوتبال بردم مدرسه با هم وسط کلاس بازی می کردیم که شیشه شکست! انقدر توی فیلم ها دیده بودم اما خودم تا حالا نشکونده بودم چه حالی داشت شیشه شکستن! ناظممون داشت روانی می شد چون یه شیشه نوشابه بهش نشون دادیم گفتیم با این شکسته !!!
یه معلم جبر داشتیم این یه ذره خل می زد واقعا یه بار اومد قضیه تعریف کنه گفتش : آره این برای هر n ضلعی صدق می کنه مثلا دوضلعی سه ضلعی و!!! کلاس منفجر شد!!! از اون به بعد قضیه که تعریف می کرد همه پارازیت می دادن: دو ضلعی دو ضلعی!!!!
کلاس کامپیوترمون تخته اش از این وایت برد ها بود یه بار ماژیک وایت بردش رو با این معمولی ها عوض کردیم بعدش می دونین چی شد دیگه معلممون خودشو کشت نتونست بقیه درس رو بده!
ولی یادش بخیر دبستان!!!
یادمه باید هر شب از روی یه درس مشق می نوشتیم ولی من دفعه اول می نوشتم دفعه های بعد فقط امضای معلممون رو پاک می کردم اونم دوباره امضا می کرد!!!
یا زنگهای تفریح دفترهای دیکته رو می سپرد به من منم می رفتم غلط های خودمو درست می کردم!!!
آها !
یه معلم داشتیم وحشی بود آزمایشگاه درس می داد
وقتی می گم وحشی یعنی واقعا وحشی! از اول ساعت ردیف همه رو بلند می کرد سوالای وحشتناک می پرسید یعدم یه امتحان کتبی می گرفت که می گفت هر جلسه 1 نمره امتحان آخر سالمونه واقعا وحشی بود!!!
منم هیچوقت از 25 صدم بیشتر نمی گرفتم !!!! یه بار دیگه تصمیم خودمو گرفتم که حالشو بگیرم این همیشه بعد امتحان ورقه ها رو جمع می کرد می ذاشت روی میزش می رفت سر میز بقیه بچه ها که آزمایش هاشون رو نگاه کنه منم رفتم ورقه خودم و ورقه بچه زرنگ کلاسمون رو برداشتم نشستم سر میزم با خیال راحت همه رو تا ته کپی کردم بعد گذاشتم سرجاش!!! ولی باورتون نمی شه دفعه بعد من باز شده بودم 25 صدم اما شاگرد زرنگمون شده بود 75 صدم از 1 نمره!!!
خب وقتی می گم وحشی بود یعنی همین
آخرشم با 11 ( خطر سقوط) از شرش خلاص شدم
سلام دوستان
من برگشتم .ولی متاسفانه از موضوع بحث بی خبرم.
یکی به ما هم بگه چون وقت ندارم برگردم به صفحات قبل
ارام جون سلام خانمي
كم پيدايي؟ هنوزم که غيبتت موجه نشده پس لطف کن فردا با اوليا بيا
سلام رزيتا جان . موضوع بحثمون شيطنتهاي دوران مدرسه و دبيرستان هست .ميدونم كه شما هم كم شيطون نيستي ====>بفرمانقل قول:
سلام دوستان
من برگشتم .ولی متاسفانه از موضوع بحث بی خبرم.
یکی به ما هم بگه چون وقت ندارم برگردم به صفحات قبل
يادمه يه معلم معارف اسلامي داشتيم تو چله زمستون عشق روشن کردن پنکه کلاس را داشت . هميشه مجبور بوديم سر کلاسش بلرزيم از سرما يه روز که ورزش داشتيم خانم هوسشون گرفت که تو زنگ ورزش يه امتحان معارف ماماني از ما بگيره. ما هم شاکي شديم و برا مقابله به مثل صبحش تمام پودر گچ هايي که زير تخته سياه بود را جمع کرديم و روي پره هاي پنکه ريختيم و مثل بچه مظلوما سر جامون نشستيم و چون هواي صبح سرد بود نگذاشتيم پنکه روشن کنه.
و بعد از يه امتحان ناجور همه امديم بيرون و منتظر نتيجه شديم بعد 5دقيقه خانم که تو کلاس تنها بود و داشت برگه ها را تصحيح ميکرد بلند شد و پنکه را روشن کرد . خيلي جالب بود ما از پنچره ميديديمش چون کلاسمون همکف بود با حياط. تمام کلاس سفيد شده بود از جمله سرتاپاي معلممون. بعدش ناظممون شد خانم مارپل از يکي يکيمون بازجويي شد ولي خوب همه متفق القول گفتيم که چون زمستونه و ما پنکه را روشن نميکرديم از تابستون تا حالا هم پودر گچ ها نشسته بودند رو پرهها و ما کاري نکرديم.
اين طرح خوبي بوده ولي بازم جاي كارداشته جون تو :31:نقل قول:
تا همينجاشم نمره معارف كل كلاس به جاي 20 از 17حساب شد
ولي حال امديم يكم
خیلی جالبه این بحث....ادامه بدبد دوستان عزیز...
سلام رزيتا جان . موضوع بحثمون شيطنتهاي دوران مدرسه و دبيرستان هست .ميدونم كه شما هم كم شيطون نيستي ====>بفرما[/quote]
شرمنده من اصلا شیطون نیستم
فقط چند بار از سر کلاس فرار کردم
چند بارم ......
مهراريا اين اواتارت خيلي قشنگه
ماجراي بعدي
ماسال اول دبيرستان يه معلم داشتيم از اين معلم هاي شهرستاني ( توهين نشه ببخشيد ) خيلي ساده كه تازه منتقل شده بود تهران (درسشم اسمش يادم نيست يه واحد اختياري داشتيم سال اول كه درمورد رشته ها بود برنامه ريزي ... )اقا از همه جا بي خبر يه تريپ ميومد يه مانتو ميپوشيد بلند وگشاد لبه استيناشو وپشت كمرش حالت بنديك بود بادوتادكمه بهم وصل ميشد بچه ها اينو ميپيچوندن به بهونه سوال ميكشيديمش كنار ميز يكي سوال ميكرد حالا يكي از بغل دكمه بند كنار استينشو باز ميكرد يا ميز پشتي دكمه پشت مانتشو اين اصلا " نميفهميد ميرفت توبحث وتوضيح ميداد يهو مثلا " رد ميشد ميرفت وسط كلاس بند از پشتش ميفتاد كلاس منفجر ميشد بازم يارو اصلا" نميگرفت
اره من خودمم خيلي دوستش دارم اين اواتار رانقل قول:
داستانت را خوندم جالب بودمرسي.
بچه ها اين ربطي به بحثتون نداره ولي بخونيد جالبه
نظر يك نويسنده زن در باره مردها
مردها موجودات پيچيده اي هستند. خودشون فكر مي كنند كه ساده اند اما اين به آن دليله كه هنوز خودشون رو نمي شناسند. هميشه دور و بر ما مي پلكند .
اين كلمه ي پلكيدن دقيقا همون منظوريه كه من دارم . چون حضور واقعي ندارند. از وقتي به سن بلوغ مي رسيم صداي زمزمه ي اونا رو كه تا به حال نشنيده بوديم مي شنويم. يك از پشت سر، يكي از روبه رو، يكي از سمت چپ يكي از سمت راست يكي از روي ديوار ... شماره تلفن هاي يي كه به زور داده مي شه، آه ،حسرت ، افسوس... قسم هايي كه خورده مي شه : " چرا باور نمي كني كه دوستت دارم؟ " از خودمون مي پرسيم : " واقعا دوستم داره ؟ " نمي خواهيم زود عاشق بشيم . آخه باور كردنش برامون سخته. يعني كسي هست كه واقعا از چهره ي ما خوشش بياد؟ از حرف زدنمون ، از خنديدنمون از اون چيزي كه در حقيقت هستيم ؟ اونا مي گن كه هست اما ما باور نمي كنيم. با اين حال، بدمون نمي ياد كه باور كنيم.
گاهي برامون سرگيجه آور مي شن وقتي كه جوش كاراي بي پايانشون رو مي زنند و به ما توجهي ندارند . از زندگيشون مي گن از كودكيشون ، از پدر و مادرشون از آدماي دور و برشون و بعد مي رسن به دوست دختراي سابقشون . يه جوري درباره ي اونا حرف مي زنند كه انگار يادشون رفته الان كي جلوشون نشسته و داره به حرفاشون گوش مي ده. ما از شدت رنج به خودمون مي پيچيم. فكر مي كنيم لابد درباره ي ما هم به نفر بعدي همين چيزا رو مي گن . مايي كه مي خوايم يگانه ي اونا باشيم.
مردها با همه ي پيچيدگي ، عجيب شبيه بچه ها هسستند ! كم پيش مياد به مردي بربخوريم كه به سن بلوغ رسيده باشه. اونا ، اغلب ماجراجو ، تنوع طلب ، فراموشكار و فعالند. در لحظه زندگي مي كنند، بخصوص موقعي كه به ما مي رسند اين ويژگي بيشتر خودنمايي مي كنه. مي گن كه به آينده فكر نمي كنند. اين حرف خيلي دو پهلو است. از خودمون مي پرسيم منظور شون چيه . مسلما منظورشو در مورد پس انداز نكردن و اين جور چيزا نيست ، پس لابد منظورشون خود ما ئيم كه در آينده ي اونا جايي نداريم. گاهي براي ما مثل سنگ محك ميشن كه همه چيزو باش مي سنجيم. گرما و سرماي هوا رو، خوشي ها و تلخي هاي زندگي رو ، پوچي دنيا رو و .....
خيال مي كنيم اگه نباشن راحت تريم ، كمتر دلهره داريم ، كمتر رنج مي كشيم . خيال مي كنيم بدون اونا تا آسمونا پرواز مي كنيم اما يه روز متوجه مي شيم كه توي قلعه اي كه از عشق خودشون برامون ساخته اند اسير شديم . قلعه اي با ديوارهاي بلند كه سر به فلك كشيده. از همون اوايل كه با اونا آشنا شديم و اصلا متوجه نبوديم يواش يواش دارند ديوارهاي اين قلعه رو بالا مي برند و ما بي خيال و بدون واهمه فقط تماشا مي كرديم و نمي دونستيم كه توي اون ممكنه گير بيفتيم و كليدي هم براي خارج شدن از اون نداشته باشيم .
منبع : بانو با سگ ملوس
آرمیتا جان عالی بود دستت درد نکنه
بالاخره یکی امد اینجا بقیه بچه ها که رفتند پشت سرشونم نگاه نکردند
مهر آریا ی عزیز پشت سرمون غیبت نکنیا..آفرین خانومی..آواتارشو چه نازه!
راستش از وقتی این بحث شروع شده هرچی فکر کردم دیدم همه ی کارهایی که کردیم خیلی کوچولو بوده
گفتم که من بچه ی ساکت شیطون نمایی بودم یا نمیدونم شیطون ساکت بودم..خلاصه 50-50 بودم..اذیت هم میکردیم اما یادم نمیاد..البته من با معلم زیستم خیلی رفیق شدم..تا جاییکه اونوقتا مجرد بود با هم تماس داشتیم..الانم که یه پسر کوچولو داره..هنوزم با هم دوستیم.
ببخشید که پستم مخالف پستای دیگه بود.
.تفاوته دیگه!
(با ما تفاوت را احساس کنید)
--
راه کویر عزیز: شنیدم دوباره اینجا گفتی آقا!..من این عادتو ترک میدم برات عزیزم!
منو تهديد ميكني ....نقل قول:
اه کویر عزیز: شنیدم دوباره اینجا گفتی آقا!..من این عادتو ترک میدم برات عزیزم!
:40:خانم هاي محترم تاپيك روزتون مبارك باشه :40:
:11:تبريك ميگم :11:
:10:
راه کویرم:من دوست دارم عزيزم!:40:نقل قول:
به خاطر خودت ميگم..من به فکر آيندتم..اگه الان ترکت بدم بهتر نيست تا اینکه يهو چشم وا کنی ببينی همه ی زندگيتو دود کردی رفته هوا؟:8: (شوخی بود دوباره به دل نگيری؟:10: )
خب خانومای عزيز!:40:
عيدتونو پيشا پيش تبريک ميگم!:11:
ان شا الله همیشه خانم خوبی باشين..مجردا سفيد بخت شن:31: ..متاهلا عاشق تر به زندگيشون!
مهر آريا جون خوش ميگذره؟آقا در حال تدارک هستن؟به ما بگو چی هديه گرفتی عزيزم:5:
مابيشتر عزيزم فداتنقل قول:
راه کویرم:من دوست دارم عزيزم! [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
به خاطر خودت ميگم..من به فکر آيندتم..اگه الان ترکت بدم بهتر نيست تا اینکه يهو چشم وا کنی ببينی همه ی زندگيتو دود کردی رفته هوا؟ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] (شوخی بود دوباره به دل نگيری؟ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سلام عزيزان من تازه از زير سرم بلند شدم همچنان تب و بيماري با ما ميماند
اوا جون و راه کوير جون مرسي منم به همه خانمهاي ناز نازي روزشونا تبريک ميگم
اوا جان تو مصر روز اول بهار يعني روز 21 مارس روز مادر و زن هست و من هم اون موقع کادو دارم هم الان خيلي با حاله نه!
براي روز زن هم قراره برام تردميل يا همون دو برقي بخره
تنت به ناز طبيبان نياز مند مباد..مهر آريای عزيزم!
وای تو خوش به حالته واقعا!
پس تو هم از اين به بعد هميشه ورزش ميشی!روزت مبارک!
من و راه کوير عزيز روزمون ؛تولد حضرت معصومه؛بوده..روز ملی دختران...
خوش باشيد دوستان
راه کويرم:عزيز دلی!
اخه من تو ايران هر روز باشگاه ميرفتم برا بدن سازي و اروبيک تو خونه هم تردميل داشتم ولي اينجا متاسفانه نزديکترين باشگاه براي خانمها از ما خيلي دوره
راستي خانميا [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] امير جان برامون تاپيک تبريک زده حد اقل برين يه تشکر بکنين [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دوستان به نظرتون بهترین ورزش چیه :یوگا یا ایروبیک و یا .......
من که ايروبيک و بدنسازی کار ميکنم..خوبه ..باهاشون خوشحالم..حالمو خوب ميکنه..مخصوصا ايروبيک..تو خونه هم زومبا دنس!..وای اگه پسر بودیم:دوچرخه..ولی ما خودمون تو پیست دخترای چیتگر با دوچرخه تقریبا خفه میکنیم
يوگا به نظرم سخته!
منکه هيچ وقت نتونستم..کسی يوگا کار کرده بچه ها؟
من واليبال ترجيح ميدم