سلام
تو اي پايان تنهايي پناه اخر من باش
تو اين شب مرگي پاييز بهار باور من باش
بزار با مشرق چشمات شبم روشنترين باشه
ميخوام ايينه خونه با چشمات همنشين باشه
Printable View
سلام
تو اي پايان تنهايي پناه اخر من باش
تو اين شب مرگي پاييز بهار باور من باش
بزار با مشرق چشمات شبم روشنترين باشه
ميخوام ايينه خونه با چشمات همنشين باشه
خيلي خوبه و از اون خوبتر صداي فرزين ....نقل قول:
نوشته شده توسط saye
كاملش را اگر داريد و زحمتي نيست بگذاريد.
موفق و موئد باشيد
هر دم اين بانگ برآرم از دل:نقل قول:
نوشته شده توسط Bamshad
واي، اين شب چقدر تاريك است! :sad:
تنهاييم را دوست دارم
ولي
تنها بودنت را هرگز
تا تواني دلي به دست آور كه دل شكستن هنر نمي باشدنقل قول:
نوشته شده توسط nishnish
سلام
مرا يك دم دل از خوبان جدا نيست
ولي صد حيف در خوبان وفا نيست
به خوبان دل سپردن كار سهل است
زخوبان دل بريدن كار ما نيست
موفق و موئد باشيد
تو را صبا و مرا اب دیده شد غماز وگرنه عاشق و معشوق رازدارانند
دلربايي همه آن نيست كه عاشق بكشد
خواجه آن است كه باشد غم خدمتكارش
اي كه از كوچه معشوقع ما ميگذري
بر حذر باش كه سر مي شكند ديوارش
سلام
شبي راگفتمش با بي قراري
به غير ازمن كسي رادوست داري
دوچشمانش از خجالت اشك افتاد
ميان گريه هايش گفت اري
سلام
يه دل از تو يه دل از من
يه قدم تو يه قدم من
واي چه احساس قشنگي
من و تو هميشه با هم
...
سلام
من تمنا كردم كه تو با من باشي
وتوگفتي:هرگز,هرگز
پاسخي سخت ودرشت
ومرا غصه ي اين هرگزها
این جا شگون زمین و شیدایی دل ها را
تاب آورده ام از هیچ
دقیقه ها سراشیبی را تند می روند
و
ثانیه ها سقوط را به رخم می کشند
آب ریخته را جمع می کنم
لیوانی پر از سنگ ریزه های مرطوب
بفرما!
ــ نوش
سلام
شبانگاهان زمان شور و مستي
شبانگاهان زمان بت پرستي
شبانگاهان زمان مي گساري
دم عاشق شدن عاشق پرستي
سلام
يه لنگه كفش پاره
بي كس و بي ستاره
افتاده زار و گريون
يه گوشه ي خيابون !!
سلام
...
نمیده ناز نگاهت
به من خسته مجالی
تا بشینم در کنارت
حتی در یه قاب خالی
من ميميرم واسه شعر .
شعر به نظرم آهنگ درون انسان .
مال هر كي زيباتر باشه بيشتر ميمونه .
چگونه دل نسپارم به صورت تو، نگارا؟
که در جمال تو دیدم کمال صنع خدا را
چه بر خورند ز بالای نازک تو؟ ندانم
جماعتی که تحمل نمیکنند بلا را
نه رسم ماست بریدن ز دوستان قدیمی
دین دیار ندانم که رسم چیست شما را
مرا که روی تو بینم به جاه و مال چه حاجت؟
کسی که روی تو بیند به از خزینهی دارا
شبی به روز بگیرم کمند زلفت و گویم:
بیار بوسه، که امروز نیست روز مدارا
جراحت دل عاشق دواپذیر نباشد
چو درد دوست بیامد چه میکنیم دوا را؟
صبور باش درین غصه، اوحدی، که صبوران
سخن ز خار برون آورند و سیم ز خارا
اوحدي مراغه اي
باز کی بینم رخ آن ماه مهر افروز را؟
گل رخ سیمین بر دل دزد عاشق سوز را؟
دولت پیروز اگر بنشاندش بار دگر
در بر من، شکر گویم دولت پیروز را
گر رسیدم از لبش روزی به کام دل، رواست
زانکه شبها از خدا میخواستم این روز را
همچو فرهاد از غمش روزی به صحراها روم
تا ببینند این جوانان عشق پیرآموز را
روز وصل از غمزهی او جان سر گردان من
چون تحمل کرد چندان ناوک دلدوز را؟
با وصال او دلم را نیست پروای بهشت
در چنان عیدی کسی یاد آورد نوروز را؟
دوش میآمد سوار از دور و من نزدیک بود
کز سرشادی ببوسم پای اسب بوز را
مدعی را دل ببرد از چشم مست شیرگیر
هر که باشد شیرگیر آسان بگیرد یوز را
اوحدی، گر قبلهی اقبال خواهی سجده کن
آفتاب روی آن شمع جهانافروز را
اوحدي مراغه اي
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بیوفا حالا که من افتادهام از پا چرا
نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر میخواستی حالا چرا
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا
نازنینا ما به ناز تو جوانی دادهایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا
وه که با این عمرهای کوته بیاعتبار
اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا
شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود
ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا
ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان میکند
در شگفتم من نمیپاشد ز هم دنیا چرا
در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین
خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا
شهریارا بیجیب خود نمیکردی سفر
این سفر راه قیامت میروی تنها چرا
شهريار
سلام بر khatamifar عزيز
اگر اشتباه نكنم اسم تاپيك مشاعره هستش نه ؟
نقل قول:
نوشته شده توسط navid_mansour
سلام
يك نظر بر ابر كردم ابر باريدن گرفت
يك نظر بر يار كردم يار ناليدن گرفت
تكيه بر ديوار كردم خاك بر فرقم نشست
خاك بر فرقش نشيند آن كه يار از من گرفت
سلام
تو با من كاري كردي دشمنم با من نكرد
تو من را با خودم بيگانه كردي
...
سلام....
یکی بود یکی نبود
زیر گنبد کبود
تو شدی قصه عشق
وقتی عاشقی نبود
....
دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد
چون به شد دلبر و با یار وفادار چه کرد
سلام
دلي دادم به رسم يادبودي
كه تنها لايق ان دل تو بودي
هزاران امدند اين دل بگيرند
ندادم چون كه دلدارش تو بودي
یا رب اندر دل آن خسرو شیرین انداز که برحمت گذری بر سر فرهاد کند
شاه را به بود از طاعت صد ساله ذرهد قدر یک ساعته عمری درد دادکند
داني چه كسي شد اوستاد
آن كه شاگرد شد و عار نداشت
------------------------
اينم يه شعر ديگه (از يه تصنيف قديمي و بسيار زيبا)
از آخر هر كدوم خواستين شروع كنين
يك نفس اي مرغ سحري از سر كويش كن گذري
گو كه ز هجرش به فعانم به فغانم....
اي كه از عشقت زنده منم گفتي از عشقت دم نزنم
من نتوانم نتوانم نتوانم...
من غرق گناهم تو عذر گناهي روز و شبم را تو چو مهري و چو ماهي
چه بود گر مرا رهاني ز سياهي...
-
-
-
يه پسر بچه اي بود
كه دلش شكسته بود
همش از عشق ميگفت
از دل زارش ميگفت -
-
-
بقيش رو بعد ميگم
حالا فرصت ندارم :blink:
سلام . من باز پيدام شد ! آموزشي تموم شد !
=======
تو نيك و بد خود هم از خود بپرس چرا بايدت ديگري محتسب ؟
بس کن که بیشرمانه و پست است این تزویر
چشم را باید ببندد تا نبیند هیچ..........
بعد چندی که گشودش چشم
رخش خود را دید
در دايره اي كامدن و رفتن ماست
آن را نه بدايت نه نهايت پيداست
كس مي نزند دمي درين معني راست
كاين آمدن از كجا و رفتن به كجاست ؟
تو اي ساغر مستي به كامم ننشستي ندانم كه چه بودي ندانم كه چه هستي
هايييييييييييييييييييييده
يك نفر مياد كه من منتظر ديدنشم .. يك نفر مياد كه من تشنه بوئيدنشم ...
مثل يك معجزه اسمش تو كتابها اومده ... تن اون شعرهاي عاشقونه گفتن بلده ...
فقط فريدون فروغييييييييييي .
هر كس به طريقي دل ما مي شكند
بيگانه جدا دوست جدا مي شكند
بيگانه اگر مي شكند حرفي نيست
من در عجبم دوست چرا مي شكند
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم
سلام
منی که هر وقتی بخوای می تونی برام ناز کنی
گره به ابرو بندازی واسم تاخت و تاز کنی
منی که ذکر نام تو واسم کلام آخره
منی که هديه ام واسه تو ترانه ی نيلوفره
ديگه از شاخه گلای جور وا جور گل چيدنت يعني چه ؟!
از من فدايي دل بريدنت يعني چه ؟!
منی که قلبمو مثل کف دستم واسه تو رو کردم
به منو به سادگيم خنديدنت يعني چه ؟!
همه عمر بر ندارم سر از اين خمار مستي
كه هنوز من نبودم كه تو در دلم نشستي
تو نه مثل آفتابي كه حضور و غيبت افتد
دگران روند وآيند و تو همچنان كه هستي
سلام
...
یه جا اگه قبله حاجات بود
یه جا اگه جای مناجات بود
صد جا دیگه دار مکافات بود
صد جا دیگه جای مجازات بود
سلام
دوست دارم و دانم كه نداري دوستم
تو بگو من چكنم تا تو بداري دوستم
مسلط شـــدهاي بـــر من ...
تـــو را ميگويــم ...
تـــازيانه ميزنــي ...
هـــي ديـــوانــه ...
مـــيخواهم بــگويــم :
تـــازيــانه از ســرم بــردار ...
مـــيتــرسم بــگويـنـد ديـــوانــه شـــدهام ...
بـــا خـــودم كلنـجـــار مـــيروم ...
تـــا ديـــوانــگي بـــه ســـراغم نيـــامده ...
بــرگردان تـنـهاييم را ...