-
چه مهربان بودی..
وقتی دروغ می گفتی..
-
دیدی که یار جز سر جور و ستم نداشت؟
بشکست عهد و ز غم ما هیچ غم نداشت؟
-
از هر بنا که ماند ز ایام یادگار
الا بنای حادثه محکم که یافته است؟
/////
چنین است آیین این گنده پیر
ستاند ز فرزند پستان شیر
نصرالله منشی
-
از جُرم تو من گذشته ام تا امروز
کُشتی ولی نکُشته ام تا امروز
هر چند که از عالم دل بیخبری
از عشق تو بر نگشته ام تا امروز
-
ناآمدگان اگر بدانند كه ما
از دهر چه ميكشيم نيايند دگر...
-
شب است
تو نیستی
منتظرت هستم...
لعنت بر هر صدایی
که صدای پای تو نباشد...!!!
-
صد سال دیگه ما زنده نیستیم
تا زنده هستیم باید به ایستیم
-
قسم خوردی بر ما که عاشق ترینی.. توی جمع عاشق تو صادق ترینی..
همون لحظه ابری رخ ماهو آشفت.....
-
با تو اين تن شكسته داره كم كمك جون ميگيره/آخرين ذرات موندن توي رگهام نميميره
با تو انگار تو بهشتم/با تو پر سعادتم من/ديگه از مرگ نميترسم/عاشق شهامتم من
-
....
حالا ديدارِ ما به نمیدانم آن کجای فراموشی
ديدار ما اصلا به همان حوالی هر چه باداباد
ديدار ما و ديدارِ ديگرانی که ما را نديدهاند.
پس با هر کسی از کسان من از اين ترانهی محرمانه سخن مگوی
نمیخواهم آزردگانِ سادهی بیشام و بیچراغ
از اندوهِ اوقات ما با خبر شوند!
قرارِ ما از همان ابتدای علاقه پيدا بود
قرارِ ما به سينهسپردن دريا و ترانه تشنگی نبود
پس بیجهت بهانه مياور
که راه دور و
خانهی ما يکی مانده به آخر دنياست!
نه، ...
ديگر فراقی نيست
حالا بگذار باد بيايد
بگذار از قرائت محرمانهی نامهها و روياهامان شاعر شويم
ديدار ما و ديدار ديگرانی که ما را نديدهاند
ديدار ما به همان ساعتِ معلوم دلنشين
تا ديگر آدمی از يک وداع ساده نگريد
تا چراغ و شب و اشاره بدانند که ديگر ملالی نيست!
حالا میدانم سلام مرا به اهلِ هوایِ هميشهی عصمت خواهی رساند.
يادت نرود گُلم
به جای من از صميم همين زندگی
سرا رویِ چشمْ به راه ماندگانِ مرا ببوس!
ديگر سفارشی نيست
تنها، جانِ تو و جانِ پرندگان پربستهئی که دی ماه به ايوانِ خانه میآيند
خداحافظ!
"سید علی صالحی"