گذرى بر موسيقى و ساز-هاى ايرانى
اميرمسعود روحى
در ايران باستان هنگام برآمدن و فرو رفتن خورشيد گروهى به نواختن طبل و كوس و كرنا مى پرداختند. در اوستا بخش يسناها آمده كه پزشكان بيماران خود را با موسيقى ایرانی درمان مى كردند. در آن دوران سه نوع موسيقى آئينى (دينى)، بزمى و رزمى مرسوم بوده است، همچنين در جشن هاى طبيعت و روزهاى تاريخى و ملى نواها و موسيقى ایرانی ويژه اى اجرا مى شد. در دوران هخامنشيان سرودها و ترانه هايى به نام هوره در جنگ ها و جشن ها اجرا مى كردند كه امروزه در ايلام و سرزمين هاى غرب ايران با همين نام رايج است. در دوران ساسانيان به ويژه بهرام گور و خسرو پرويز موسيقيدان هايى زيرنظر وزير دربار «خرم باش» كار مى كردند. در جشن هاى بزرگ، اين نوازندگان و خنياگران نواها و آهنگ هاى گوناگون اجرا مى كردند. در شاهنامه آمده بهرام گور تعداد ده هزار لورى (خنياگر) از هند براى شادى و پايكوبى مردم به ايران آورد.
نبد هيچ مانند بهرام گور / به داد و بزرگى و فرهنگ و زور
مشهورترين موسيقيدان هاى اين دوران باربد، سركش، رامتين، بامشاد، آفرين و نكيساى چنگ نواز بودند. باربد براى هر روز هفته نوايى ساخت كه به هفت خسروانى معروف است. همچنين براى هر روز ماه سى لحن يا سى دستان و براى ۳۶۰ روز سال غير از پنجه دزديده، ۳۶۰ آهنگ يا ۳۶۰ دستان را ساخت. آهنگ جامه دران كه در رديف موسيقى ايرانى است از ساخته هاى نكيسا است كه با چنگ نواخته است. دستان ديگرى به نام دستگاه راست است كه باربد آن را ساخت و امروز جز دستگاه هاى هفتگانه موسيقی ايرانى است، همچنين بايد به آهنگ ها و دستان نوروز بزرگ، آرايش خورشيد، ماه بركوهان (ماه بالاى كوهسار)، كين ايرج، سوگ سياوش و گنج باد، گنج كاووس، تخت تاقديس، فرخ روز، سوگ شيديز و باغ شيرين اشاره كرد.
موسيقی ايرانى داراى هفت دستگاه به نام شور، ماهور، نوا، همايون، سه گاه، چهارگاه و راست پنجگاه است و آوازهاى ايرانى داراى سه بخش: دستگاه، نغمه و گوشه است. در ايران بعد از اسلام با اينكه موسيقى در اسلام نهى شده بود، با اين حال دانشمندان اسلامى و موسيقيدانان بزرگ ايرانى درباره هنر موسيقى كتاب ها و نگارش هايى دارند. از آن جمله مى توان به بزرگان موسيقى در دوره اسلامى اشاره كرد:
۱- نشيط فارسى: از پيشگامان و سازندگان موسيقى عربى در قرن اول هجرى بوده است. (۸۰ هجرى)
۲- ابراهيم موصلى (ارگانى) و پسرش اسحق موصلى متولد شهر ارگان فارس عودنواز بودند. ابراهيم شعر عرب را به آهنگ ايرانى آراست، گويند او نهصد نغمه موسيقى ساخته و پسرش نيز نوشته هايى در باب اصول موسيقى نگاشته كه امروزه چيزى در دست نيست. (۲۳۵- ۱۲۵ هجرى)
۳- زرياب: يكى از موسيقيدان هاى ايرانى و شاگرد اسحق موصلى بوده و يكى از برجسته ترين خوانندگان و موسيقيدانان و نوازندگان عود در زمان هارون الرشيد بود. يكى از آثار اوفى الاغانى است. (۲۴۶ هجرى)
۴- ابوالعباس سرخسى يكى از نويسندگان ايرانى و از مردم سرخس بوده و درباره موسيقى دو كتاب از او باقى است. (كتاب الموسيقى الكبير و كتاب الموسيقى الصغير) (۲۸۶ هجرى)
۵- ابوبكر زكرياى رازى دانشمند بزرگ ايرانى كه در رى به تحصيل علوم گوناگون زمان خود مى پرداخت و درباره موسيقى كتاب فى الجمل الموسيقى را نگاشته است. در جوانى نيز عود مى نواخت. (۳۱۳هجرى)
۶- ابن خرداديه جغرافيدان ايرانى بوده و نيايش زرتشتى بوده اند و درباره موسيقى آثارى مانند آداب السماع، طبقات المغنين (درباره خوانندگان) و رساله اى درباره سازهاى زمان ساسانى نوشته است. (۳۰۰ هجرى)
۷- ابونصر فارابى بزرگترين دانشمند قرن سوم و چهارم هجرى است و در تمام علوم زمان خود استاد بود و او را معلم ثانى بعد از ارسطو مى دانند. فارابى موسيقى را در بغداد آموخت و سماع طبيعى ارسطو را چهل بار خوانده است و سازى شبيه قانون نيز ساخته است و درباره موسيقى، آثارش عبارتند از: كتاب الموسيقى الكبير- و المدخل الى صناعته الموسيقى و كتاب الموسيقى.
۸- ابوعبدالله خوارزمى در اثرش مفاتيح العلوم از اصول موسيقى و ابزار و سازها سخن گفته است. (۳۷۰ هجرى)
۹- رودكى شاعر نامدار و موسيقيدان بزرگ ايرانى كه چنگ نيكو مى نواخت. (۳۲۹ هجرى)
۱۰- ابوعلى سينا دانشمند برجسته ايرانى معروف به شيخ الرئيس در زمان سامانيان مى زيسته. او در حدود ۱۰۰ كتاب در رساله نوشته است و در بخشى از موسيقى سخن گفته است و يكى از نوشته هاى او درباره موسيقى المدخل الى صناعته الموسيقى است.
۱۱- صفى الدين ارموى يكى از دانشمندان بزرگ ايرانى است كه حدود سال ۶۱۳ هجرى در اروميه به دنيا آمد. عودنواز چيره دستى بود و آثارش در مورد موسيقى كتاب هاى الادوار و شرفيه درباره پرده بندى عود و گام هاى موسيقى است.
۱۲- قطب الدين محمودشيرازى نويسنده كتاب دره التاج كه بخش بزرگى از آن درباره موسيقى است و در سال ۷۱۰ هجرى درگذشت. رساله او در تاريخ موسيقى ارزش زيادى دارد.
۱۳- الجرجانى. شهرت جرجانى بيشتر در علوم ادبى و حكمت است و درباره موسيقى كتاب مقاليد العلوم و دانش هاى ديگر سخن گفته است و در سال ۸۱۶ هجرى درگذشت.
۱۴- عبدالقادر مراغى، نقاش و خوشنويس و عودنواز ماهرى بوده است. از آثار او كتاب مقاصد الالحان و جامع الالحان درباره علم موسيقى است. (۸۳۸ هجرى)
۱۵- احمدالمسلم الموصلى يكى از موسيقيدان هاى ايرانى است كه كتاب درالنفى فى فن الموسيقى را درباره هنر موسيقى و موسيقى نظرى نگاشته است. (۱۱۵۰ هجرى)
برخى از ساز-هاى ايرانى در دوره پيش از اسلام به سه دسته رده بندى شده اند:
الف- سازهاى بادى مانند نى و سرنا و...
ب- سازهاى كوبه اى (ضربه اى) مانند تنبك و...
ج- سازهاى زهى مانند كمانچه و غچك و...
ارغنون: بر وزن اندرون، ساز-ى ایرانی است مشهور و بسيار قديمى. گويند اين سازایرانی را افلاطون وضع كرده است. در نوشته ها آمده ارغنون ساز و آواز هفتاد دختر خواننده و نوازنده است كه جملگى يك چيز را به يك بار و به يك آهنگ با هم بخوانند و بنوازند.
بربط: ساز-ى ایرانی است مرغابى شكل كه كاسه كوچك و دسته بلند دارد و عرب ها آن را گرفته، كاسه چوبى را بزرگ، دسته را كوچك و كوتاه كرده و آن را العود نام نهاده اند.
بيشه: ساز-ى ایرانی است بادى كه بيشتر شبانان از آن استفاده مى كردند.
توتك: بر وزن موشك ، ساز-ى ایرانی است مانند نى كه چوپانان مى نوازند.
تنبور: بر وزن زنبور، ساز-ى ایرانی است مانند بربط. عرب ها به آن الطنبور مى گويند.
جلاجل: ساز-ى ایرانی است دف مانند همراه سنج و دايره.
چغانه: بر وزن ترانه، ساز-ى ایرانی است كوبه اى شبيه قانون و برخى آن را همان قانون مى دانند.
چنگ: از ساز-هاى ايرانى پيش از اسلام است كه در ادبيات فارسى و نقش هاى باستانى به چشم مى خورد و در اروپا اين ساز به هارپ معروف است.
دنبره: ساز-ى ایرانی است شبيه تنبور و معرب آن طنبوره است.
دهل: ساز-ى ایرانی است ضربه اى كه در زير بغل گرفته مى نوازند.
رباب: ساز-ى ایرانی است شبيه تنبور كه كاسه اى بزرگ و دسته كوتاهى دارد و روى كاسه پوست آهو مى كشند.
رود: نام ساز-ى ایرانی است قديمى كه در ادبيات فارسى همراه چنگ و رباب آمده است.
زنگل: سازى است قديمى كه داراى زنگوله ها و جلاجل هايى است.
سرناى: سازى است بادى كه به آن ناى رومى نيز گفته مى شود.
سنتور: سازى است خوش صدا كه بر صفحه چوبى آن ۹ تا ۱۲ خرك با سيم هاى زرد و سفيد ديده مى شود و با مضراب مى نوازند.
سه رود: ساز-ى ايرانى است كه تركيب شده از سه ساز چنگ و رباب و بربط.
شاخ و شانه: نام يك ساز ايرانى قديمى است.
شاشك: بر وزن ناوك، سازى است معروف كه به آن رباب نيز گويند.
شاوغر: بر وزن گاوسر، سازى است بادى و نفيرش از كرنا كمتر است و به آن ناى رومين نيز مى گويند.
شاه ناى: كه مخفف آن شهناى است كه به سرناى رومى نيز معروف است.
شش تا: نام سازى است كه به تنبور شش تار معروف است.
شوشك: سازى است كه به آن رباب چهار رود نيز مى گويند.
شهرود: سازى است مانند موسيقار كه ايرانيان و روميان در بزم و رزم نوازند.
عجب رود: از سازهاى بادى است و مانند نى مى نوازند.
عربانه: ساز-ى ایرانی است شبيه دف و دايره و بعضى به آن دايره حلقه دار مى گويند.
عود: همان بربط ايرانى است كه عرب ها نام آن را العود نهاده اند.
غيچك: نام سازى است معروف كه امروزه به آن كمانچه مى گويند.
قانون: نام ساز ايرانى بوده كه با دو حلقه يا زخمه با انگشتان مى نوازند. امروزه به كشورهاى عربى و تركيه راه پيدا كرده است. نوازندگان اين ساز در دوران تيموريان و سلجوقيان و صفويه زياد بوده اند كه مى توان به حافظ قانونى، حافظ مضرابى و رحيم قانونى اشاره كرد كه نقش آنها در عالى قاپو اصفهان ديده مى شود.
موسيقار: سازى است كه از نى هاى بزرگ و كوچك به شكل مثلث به هم وصل است و داراى صداى جالبى است كه درويشان و شبانان مى نوازند و نام پرنده اى نيز است.
مولو: سازى است كه از شاخ آهو ساخته و داراى حلقه هايى نيز است.
مهرى: نوعى از ساز چنگ است و يكى از نام هاى چنگ است.
ناى مشك: نام سازى است بادى كه به آن نى انبان نيز مى گويند.
نى هفت بند و نى لبك نيز از سازهاى بادى ايرانى هستند.
برداشت از كتاب نظرى موسيقى روح الله خالقى
و فرهنگ نامه خرد و الحان موسيقى نوشته دكتر داريوش صفوت
منبع : شرق
موسیقی ايراني تنها موسيقي فارسي نيست
ميگويد: چو ايران مباشد تن من مباد! اما هيچ وقت نميخواهد تصور كند در همسايگياش قوميتهاي بسياري وجود دارند كه مجموعهاي به نام ايران را در طول هزاران سال شكل دادهاند. برداشت برخي از ايران فراتر از تهران ساختهي آقامحمدخان نرفته است. ميگويد چو ايران مباشد تن من مباد اما تمام برداشت او از اين شعار فقط جنبهي سياسي دارد و هيچ وقت حاضر نيست به جنبههاي فرهنگي و اجتماعي آن فكر كند و حرف ديگر «ايرانيان» را هم بپذيرد.
ميگويد چو ايران مباشد تن من مباد اما حاضر نيست غير از موسيقي خارجي به «موسیقی محلی ایران» و آواهاي هموطنانش گوش دهد چون آن را در حد و كلاس خود نميداند و نميداند كه آن پيرمرد دوتارنواز خراساني با آن ساز سادهاش ملوديهايي پديد ميآورد كه گاه شگفتانگيزتر از هر اركستري است. چون اكتاو پايين آن را در حد و استاندارد سليقهي خود نميبيند!
«موسیقی ايراني» تمام آن چيزي نيست كه در نوار كاستها و آلبومها و كنسرتها ميشنويم. موسیقی ايراني يادگار هزاران خواننده و نوازندههاي بعضاً گمنامي است كه هر يك براي خود «باربد»ي هستند و چون بينام و نشانند و كنسرت و آلبوم و پوستر و هياهو ندارند اين چنين مهجور و مورد بيمهري ما قرار گرفتهاند. آيا «بخشي»ها و «عاشيق»ها همان خنياگران ايران باستان نيستند كه فلان باستانپرست افراطي از وطن آريايي ميگويد اما هرگز نميداند چنين كساني هم وجود دارند!؟
نقطه
ما بايد سليقهي موسيقي خود را در هجوم ابتذال مرمت كنيم. اين به مفهوم واپسگرايي و تعصب نيست. توجه به زيباييها و جنبههاي مثبتي است كه خود داريم. اين جستن يار است در خانه و يافتن جام جم نه از بيگانه كه از خويشتن و همخانههاي ماست. نه تنها كلاس گذاشتن و هنردوست بودن وابستگي كامل به موسيقي غربي نيست بلكه تعريف موسیقی ايراني نيز تنها موسيقي فارسي نيست و منشاء لوسآنجلسي و تهرانجلسي هم ندارد. موسیقی محلی ايران در سيطرهي موسيقيهاي ديگر به ويژه موسيقيهاي عامهپسند فارسي و غربي رو به احتضار است و اگر ما خودمان نتوانيم و نخواهيم به آن توجه كنيم همين اندك گنجينههاي بازمانده نيز از ميان خواهد رفت.
شايد بهتر باشد از تعصب به فلان خواننده و نوازندهي مطرح دست برداريم چه همه محترم و عزيز هستند و براي فرهنگ و هنر انساني تلاش كردهاند اما هنر انحصاري نيست. شايد معني تصانيف و آوازهاي محلي را درك نكنيم اما موسيقي و هنر زباني جهاني است. تعصب قومي مطلق هم در اين مورد فايدهاي ندارد، بايد ديگران را نيز باور داشت. چه اشكالي دارد مثلاً من فارس زبان گاهي موسيقي مقامي آذري گوش دهم و زيباييها و ريزهكاريهاي آن را مرور كنم يا من ترك زبان دنبال معنا و مفهوم آن آواهاي بلوچي باشم؟
***
در مورد موسيقي غربي و زبانهاي ديگر سايتها و وبلاگهاي بسياري وجود دارند و توجه به آن هم خوب است. ضديت با موسيقي غربي يا هر نوع هنر ديگر نيز حماقت است. با ضديت نميتوان كاري كرد چرا كه ما به موسيقي غربي نيز بسيار نيازمنديم. اما چيزهاي ناشناختهاي در اطراف خود ما هست كه اگر كشفشان كنيم بيشتر لذت ميبريم. دوستان بسياري بختياري، ترك، كرد، لر، گيلك، مازني، بلوچ، قشقايي، تات، عرب، تركمن، ارمني، آشوري و با چندين لهجهي فارسي و محلي مناطق و طوايف و ايلات مختلف ايران وجود دارند كه هر كدام اطلاعاتي در اين مورد دارند و كاش جايي بود تا به صورت اختصاصي فايلهاي صوتي و موسیقی-هاي محلي و آواها و نغمههايي را كه داريم به اشتراك ميگذاشتيم.
منظور اينجا موسيقيهاي عامهپسند و مطربي و عروسيها نيست چه ابتذال و عامهنگري در همه جا وجود دارد. منظور گوهر و جوهرهي آن چيزي است كه با نام موسيقي ايراني نام ميبريم و قابليت تأمل و دفاع را دارد.
***
مقصود از اين نوشتار پژوهشي در زمينهي موسيقي نيست بلكه در مورد ذائقهي شنوندگي و «آشتي با خود» است و ذكر اين نكته كه چرا برداشت بسياري از ما از موسيقي و فرهنگ ايراني همان زبان فارسي است؟ آن هم بيشتر همين فارسي محاورهاي و امروزي كه حتي به لهجهها و زيرمجموعههاي آن نيز بها نميدهيم كه در نوع خود دنيايي حرف براي گفتن دارد. ايران به عنوان يك مرز جغرافيايي سياسي (و البته ناگزير!) فرهنگهاي بسياري در بطن خود دارد كه سابقهي هفتهزار ساله دارند. از كردستان و آذرآبادگان كه خاستگاه زرتشت و مركز تعاليم زرتشت و پيش از آن مهد بسياري از تمدنهاي شگفتانگيز بوده تا سيستان بزرگ و تمدن چندهزارسالهاش. از خراسان و ماوراءالنهر تا خوزستان و تمدن متعالي هزاران سالهاش، از گيلان و طبرستان تا جنوبيترين مناطق ايران و حتي افغانستان و تاجيكستان كه هر كدام گنجهاي بيشماري از فرهنگ و هنر و «گنجينهي روايات شفاهي» نظير آوازها، آواها و نغمات محلي، لالاييها و منظومهها و حماسههاي بسياري هستند و به مرور زمان در هجوم فرهنگهاي غالب مستحيل شده و ميميرند. چرا كه اگر مظاهر تجدد نابودشان نكنند خودمان با بيتوجهي نابودشان ميكنيم.
هنر ما اين شده كه براي قوميتهاي مختلف جوك بگوييم اما خوب است كه جنبههاي مثبت آنان را هم در نظر داشته باشيم. اين احساس موجب ميشود تا تعامل و همزيستي و درس مدنيت را بهتر فرا بگيريم چيزي كه هيچ وقت هيچ حكومت و مكتب سياسي به ما نخواهد آموخت. اگر با عدهاي از فلان قوميت ضديت داريم دليل نميشود تمام جنبههاي مثبت و زيباييهاي فرهنگشان را نفي كنيم.
***
تصور كنيد: آواهاي بختياري و لري كه سرشار از زندگي و عشق هستند و كردها كه جايگاه ويژهاي در موسيقی ايراني دارند. صدايشان بازتاب طبيعت است. صداي كوهستان است. فكر ميكنيد جز كمانچهي لري كدام اركستر فيلارمونيكي ميتواند طبيعت لرستان و زندگي مردمانش را بازگو كند!؟
«صداي انسان»... هيچ موسيقياي زيباتراز صداي انسان نيست وقتي كه درد دارد، وقتي كه عشق دارد، وقتي كه شاد است، وقتي كه غمگين است و از حنجرهي او تمام آلام و شاديهاي بشري بيرون ميريزد. يكي از گويندگان باسابقهي راديو ميگويد: من هرگز نديدهام كسي صداي خوب و مهرباني داشته باشد و ذاتاً آدم بدي باشد. تناليته و لحن صدا نشانهي روحيات انسان است، انگشتنگاري روح است. و گاه كه ديگر درد عشق و هجران چنان است كه انسان از سخن باز ميماند، سازها به سخن در ميآيند و به قول آن عاشيق: «اورهك ياندي، ساز ديللندي» و دل سوخت و ساز به صدا در آمد.
صداي دشتستانيخوانان را در دل طبيعت شنيدهايد؟ بي هيچ اكو و دستگاه صوتي و باند و ----- و افكت؟ زيبا نيست؟ يا عاشيقهاي تركمن در دشتهاي سرسبز تركمنصحرا، صدايشان صداي دشت است، صداي تاختن و آزادي و آزادگي.
موسيقي و آواهاي بندرنشينان جنوب كه بوي دريا ميدهد. آنجا كه انسان دريا و طبيعت را به مقابله ميخواند. حزن زني كه شوهر ماهيگيريش به دريا رفت و برنگشت. شور موج است و ايستادگي انسان در برابر طبيعت. و سوگسرود كردها در «سياچمانه» و «اللهمزاره»... الله مزاره... اي چي روزگاره؟... و «هراي» كوهستان و «هوره» كه ياد اهوراست.
و صدها از اين نوع كه هميشه با ديدگاه متعصب آن را نفي كرده و به آن بيتوجه بودهايم. كدام مدعي زيباييدوستي و هنري است كه مثلاً معناي آواهاي بختياري و ظرافت آوازهاي آن را بداند اما هيچ احساس و شوري نسبت به آن نداشته باشد؟ ( اين تصنيف محمد ملك مسعودي را بشنويد).
***
مدتي پيش دو سيدي تصويري با عنوان «كاني» (چشمه) موسيقي مقامي شمال خراسان از دست محبوبي رسيد به دستم كه به زمان كردي كرمانجي است (كرمانج: كُرد+ ماننا، كرد ماننايي بازمانده از تمدن ماننايي) اين مجموعه را مؤسسهاي به نام کرمانج گردآوري كرده و انصافاً زحمت بسياري براي گردآوري اين مجموعهي زيبا و براي معرفي موسيقي شمال خراسان كشيدهاند كه لذت ديدن آن و خريداري اين سيديها با آن ضبط مطلوب و دكور و تدوين ديدنياش به هر موسيقيدوست و ايرانيدوستي به شدت توصيه ميشود!
اين دو سي دي مجموعهي كاملي است از موسيقي مقامي شمال خراسان كه استادان برجسته اين ديار در آن حضور دارند. موسيقي كردي شمال خراسان موسوم به موسيقي كرمانجي و آواهاي تاتي (طالش گيلان و آواهاي عزيزي چون هادي حميدي ) نيز كه ريشههاي كردي دارد علاوه بر حماسه، سرشار از حزن غربت و موسيقي كوهستان و جلگه است. (در اين زمينه استاد «كليمالله توحدي» پژوهشهاي ارزشمندي دارد. از جمله اين كه اطلاق كردهاي تبعيدي را در مورد اكراد خراسان صحيح نميداند).
فايل صوتي بخش كوتاهي از يكي از مقامخوانيهاي آن را اگر صاحب اثر اجازه دهند و محض آشنايي و براي تكميل اين گفتار در فايل ضميمه گذاشتهام كه بشنويد. البته براي لذت بردن از تصوير و كيفيت صداي بهتر اين مجموعهي تصويري را خريداري كنيد، خيلي بهتر است. به اين تحريرهاي زيبا و باصلابت در مُقام گرايلي با صداي مراد حسنزاده توجه كنيد.
منبع : نقطه ته خط
درباره گروه منسجم و پر مخاطب کامکارها
عیشت خانوادگی تقریباً در تمام نقاط دنیا، پیشینه کهنی دارد. در برخی ادوار تاریخ سرزمین ما نیز انتقال شغل از پدر به پسر امری حتمی و گریز ناپذیر بوده است. به طوریکه در نظام طبقاتی زمان ساسانیان، کسی حق نداشت پیشه پدری را رها کند و حرفه ای از یک طبقه دیگر انتخاب نماید. این جبر تاریخی صرف نظر از تبعات منفی اش، حاوی نکات مثبتی هم بوده است که از آن میان می توان به حرفه ای شدن و تکامل یک شغل در خانواده اشاره کرد.
تاریخ پر فراز و نشیب ایران موارد زیادی از پیدایش نخبگان حوزه های مختلف را گواهی می دهد که تخصص خود را از خانواده به ارث برده اند و به نسبت، بیش از دیگران در جریان های فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی کشورمان نقش داشته اند. گروه مشهور کامکارها یکی از نمونه های بارز این جریان اقتصادی-اجتماعی کهن است.
● پیشینه
بنیانگزار گروه کامکارها در واقع زنده یاد استاد حسن کامکار است که شش پسر و تنها دخترش را اوان کودکی به فراگیری موسیقی مجبور ساخت. آن طور که از خاطرات هوشنگ، فرزند ارشد خانواده بر می آید، پدر ایشان پس از تعلیم فرزندان، آنها را در زیرزمین خانه زندانی می کرد تا مشق آن روز را تمرین کنند. در نگاه اول چنین به نظر می رسد که افراد خانواده به صورت جبری وارد موسیقی شده اند ولی رویدادهای بعدی نشان می دهد تک تک آنها جوهر موسیقی در وجودشان نهفته و اجبار پدر تنها به منزله کبریتی برای شعله ور شدن آن استعدادهای پنهان بوده است.
ارشد خانواده علاوه بر آموزش موسیقی به روال سنتی از پدر، چند سالی نیز در آمریکا به تحصیل آکادمیک موسیقی پرداخته و به نوعی ارشدیت خود را تضمین کرده است. هوشنگ کامکار در حال حاضر هم به لحاظ تقدم خانوادگی و هم به لحاظ دانش آکادمیک موسیقی، دیگر اعضای هنرمند خانواده را هدایت می کند. با حضور پر رنگ تر او در شش سال اخیر، افق جدیدی بر بروی این گروه گشوده شده است و نوید یک اتفاق بی نظیر هنری را می دهد.
اگر اکنون گروه چهارده نفره آنان قادرند به این شدت چشم ها را متوجه خود کنند، بی گمان در آینده، ارکستر بزرگی از همین جنس می تواند، چشم همه جهانیان را خیره سازد.
● ترکیب ثابت و پویا
آن طور که بزرگ خانواده می گوید، گروه کامکارها سابقه ای چهل ساله دارند. روشن است این سابقه سنگین، شامل همه اعضای خانواده نمی شود. شاید نخستین ترکیب کامکار ها، سه یا چهار نفره بوده باشد.
در اواخر دهه شصت و اوایل دهه هفتاد که همزمان با رونق موسیقی ایرانی پس از یک دوره هفت هشت ساله بود، کامکار ها شامل بیژن، پشنگ، ارژنگ، قشنگ، ارسلان و اردوان بودند. پس از حدود یک دهه، هوشنگ برادر بزرگ تر که همانند خواهر و برادرانش، حرفه نوازندگی نداشت، به عنوان آهنگساز و مدیر هنری گروه فعالیتی جدیدی را آغاز کرد و از آن زمان به نظر می رسد کامکارها به یک ترکیب ثابت رسیده اند. اما امروزه با حضور فرزندان شان، ما جمعیت بزرگ تری را شاهد هستیم.
آنها خوب می دانستند و می دانند که اگر به همان جمع نخستین خود اکتفا کنند، پس از سپری شدن زمان طبیعی عمر، موجودیت گروه نیز خود به خود از بین می رود. به همین دلیل چند سالی است که نسل دوم خانواده ایشان، دوشادوش نسل اول به روی صحنه می آیند. کامکارها بدون هیچ نگرانی فرزندان نورسیده خود را در کنارشان می نشانند و بچه ها نیز سعی می کنند پا به پای پدران، مادران و عموها و عمه شان بنوازند و بخوانند. این کار از یک جهت دوراندیشانه است. یعنی اینکه کامکارها حتی با گذر عمر طبیعی شان نیز همچنان می توانند در دهه های آینده بر صحنه موسیقی کشور حاضر باشند.
● گروه محوری
امزوه در همه جوامع، خوانندگان گروه، خیلی خیلی بیشتر از سایر هنرمندان همراهشان به چشم می آیند. تا جایی که گروه را به نام آن خواننده خاص می شناسند. حتی اگر گروهی دارای آهنگساز و نوازنده مشهور و پر توانی باشد، باز هم کفه ترازوی شهرت به نفع خواننده سنگینی می کند. اما در گروه پر مخاطب کامکارها این ویژگی هرگز دیده نمی شود.
اگر مردم به کنسرت آنان می روند و یا محصولات صوتی شان را می خرند، تنها ناشی از شهرت و اعتبار خود گروه است و نه شخصی بخصوص. به عبارتی، کامکارها گروه محورند و اجازه نمی دهند، اعتبارشان در وجود یک خواننده سرشناس یا نیمه سرشناس خلاصه شود. در نتیجه بدون نگرانی می توانند سال های متمادی با اعتبار ذاتی خود بر صحنه موسیقی کشور حاضر باشند. علاوه بر این، جمع گرایی نیز از خصوصیات برجسته آنهاست.
اعضای گروه به تنهایی عرض اندام نمی کنند و در واقع هر کسی شخصیت خویش را در گروه جستجو می کند. به عبارتی قهرمان پروری و قهرمان بازی در گروه وجود ندارد. گر چه بسیاری از اعضای گروه به لحاظ فردی قابلیت های ممتازی دارند ولی این باعث نمی شود که در گروه برتری یابند.
● دلبستگی قومی
خاستگاه کامکارها، شهر سنندج مرکز استان کردستان است. قوم کرد به عنوان یکی از کهن ترین اقوام ایرانی از دیرباز ساکن این منطقه بوده اند و همواره همانند دیگر اقوام زاگرس نشین هویتی دوگانه ملی و قومی دارند. بر همین اساس کامکارها توأمان به عناصر فرهنگی ایرانی و کردی دلبستگی نشان می دهند و این را در تمام کنسرت های ایشان می توان دید و شنید.
کنسرت های ایشان همواره دارای دو بخش فارسی و کردی است که از ظرافت های کار می توان به اجرای موسیقی دستگاهی با کلام فارسی و لباس برگرفته از فرهنگ قدیم ایران و همچنین اجرای موسیقی کردی با لباس کردی اشاره کرد.
● یک جمعیت با دو صدا
در کنسرت های چند سال اخیر، کامکارها با یک جمع حدود ۱۵ نفره به روی صحنه می آیند ولی صدای حاصل از اجرای موسیقی شان بیش از ۳۰ نفر می نماید، زیرا هر نفر علاوه بر نواختن ساز خود، خواننده مؤثر گروه کر نیز هست چنان که گاهی حجم صدای آنها به سبب کاربرد تکنیک چند صدایی، از حجم صدای گروه های پرجمعیت دیگر بیشتر است.
● خروج از فامیل محوری
نحوه چیدمان سازهای گروه با توجه به قابلیت های نوازندگی اعضاء صورت می گیرد. در نتیجه صدای حاصل از گروه پیش از آن که یک منطق هنری و موسیقایی داشته باشد، متأثر از ملاحظات خانوادگی است. به عبارتی صدادهی یا سونوریته گروه را ترکیب فامیلی تعیین می کند، نه سلیقه آهنگسازی. در حال حاضر پشنگ و اردوان هر دو سنتور می نوازند که اگر یکی از آنها عضو خانواده نبود، بی گمان نمی توانست جایی در گروه داشته باشد.
اما آخرین کنسرت کامکارها در پاییز ۸۵ با حضور چند نوازنده میهمان و خارج از چارچوب خانواده صورت گرفت. این نشان می دهد مدیریت هنری گروه، در صدد است با حفظ ملاحظات خانوادگی، تغییراتی در طعم و رنگ موسیقی کامکارها ایجاد نماید.
در حال حاضر جای چند ساز کششی بم صدا و همین طور ساز نی در این گروه خالی است که با منطق گسترش خانوادگی گروه، شاید هیچ گاه پر نشود. ولی اگر نگاه فامیلی توأم با ملاحظات هنری باشد، این امکان وجود دارد که در آینده گروه پر طرفدار کامکارها، با حفظ موجودیت خانوادگی خود، از نوازندگان سازهای دیگری هم در ترکیب خود داشته باشند. یا اینکه نسل دوم و سوم خود را به سمتی هدایت کنند تا کاستی های گروه در خصوص انواع ساز بر طرف شود.