در دیر مغان آمد یارم قدحــــی در دســــــــــــت * * * مست از می و میخواران از نرگس مستش مست
در نعل ســــــــــمند او شکل مه نو پــــــــــــیدا * * * وز قد بلند او بالای صـــــــــــــــنوبر پســــــــــــت
آخر به چه گویم هست از خود خبرم چون نیست * * * وز بهر چه گویم نیست با وی نظرم چــــون هست
شمع دل دمسازم بنشست چو او برخــــــاست * * * و افغان ز نظربازان برخاســــــــــت چو او بنشست
گر غالیه خوش بو شد در گیــــــــسوی او پیچید * * * ور وسمه کمانکش گشت در ابـــــــروی او پیوست
بازآی که بازآید عمر شــــــــــــده حافــــــــــــظ * * * هر چند که ناید باز تیــــــــــــری که بشد از شست
حافظ