تو نيز باده به چنگ آور و راه صحرا گير
كه مرغ نغمه سرا ساز خوش نوا آورد
Printable View
تو نيز باده به چنگ آور و راه صحرا گير
كه مرغ نغمه سرا ساز خوش نوا آورد
دل من در دل شب
خواب پروانه شدن می بیند
مهر در صبح دمان داس به دست
خرمن خواب مرا می چیند
وای باران باران
شیشه پنجره را باران شست
از دل من چه کسی نقش تو را خواهد شست
آسمان سربی رنگ
من درون قفس سرد اطاقم دل تنگ
می پرد مرغ نگاهم تا دور
وای باران باران
پر مرغان نگاهم را شست
تر کن لب را به بوسه بدرود
بگشای دو بال بادبان در باد
ای مویت کمینگه ظلمت
در نی نی چشم من نگاهی کن
خون نیست ، سرشک نیست
گرداب است
هنگامه رسیده ، فتنه در خواب است
باید که گذر کنم من گفتم
سجاده زلف را چو افشاندی
تردید تعمد است قلبم گفت
از فاصله دو مرز هیچ و پوچ
از معبر چشمهای هم ، در هم
لب دوختی و نگاه گرداندی
یعنی که ، سکان به دست تردید است
تو مرا می خوانی
من تو را ناب ترین شعر زمان می دانم
و تو هم می دانی
تا ابد در دل من می مانی
يار مردان خدا باش كه در كشتي نوح
هست خاكي كه به آبي نخرد طوفان را
ای یوسف خوش نام ما خوش میروی بر بام ما
ای درشکسته جام ما ای بردریده دام ما
ای نور ما ای سور ما ای دولت منصور ما
جوشی بنه در شور ما تا میشود انگور ما
ای دلبر و مقصود ما ای قبله و معبود ما
آتش زدی در عود ما نظاره کن در دود ما
ای یار ما عیار ما دام دل خمار ما
پا وامکش از کار ما بستان گرو دستار ما
در گل بمانده پای دل جان میدهم چه جای دل
وز آتش سودای دل ای وای دل ای وای ما
آيا هنوز مرا سخت در آغوش مي فشاري
چون شب پيوندمان
يا ،از ياد خواهي برد
اولين روز ديدارمان را
در تابستان
هنگامي كه رزها شكوفه داده بودند
و پرندگان مي خواندند
دیده بودمت هزار بار تویه رویای قدیمیبه نگاه چشم گریون یه فرشته رو زمینی
چشامو به روت می بندم تا که اشکامو نبینی
باتو فریاد یه عمرو می کشم تا اوج باور
دلای ابی همیشه میمونه بی یارو یاور
راستي ديروز بارون اومد من و خيالت تر شديم
رفتيم تو قلب آسمون با ابرا همسفر شديم
از وقتي رفتي آسمونمون پر كبوتره
زخم دلم خوب نشده از وقتي رفتي بد تره
غصه نخور تا تو بياي حال منم اين جوريه
سرفه هاي مكررم مال هواي دوريه
---
سلام غزل چطوری
هیچ میدانی شمع دم مرگ به پروانه چه گفت
گفت ای عاشق بی چاره فراموش شوی
سوخت پروانه ولی خوب جوابش را داد
گفت روزی برسد تو نیز خاموش شوی
شمع اگر پروانه را سوزاند ز خود خیری ندید
آه عاشق زود گیرد دامن معشوقه را
پروانه ز من شمع ز من گل ز من آموخت
افروختن و سوختن و جامه دریدن
پروانه که آتش زد از بهر تو خود را
ولی ای شمع تو هم حرمت پروانه نگهدار
خوبم ممنون