-
با تو ترسم به جنونم بکشد کار ، ای یار
من که در عشق چنین شیفته وارم بی تو
به گل روی تواش در بگشایم ورنه
نکند رخنه بهاری به حصارم بی تو
گیرم از هیمه زمرد به نفس رویانده است
بازهم باز بهارش نشمارم بی تو
با غمت صبر سپردم به قراری که اگر
هم به دادم نرسی ، جان بسپارم بی تو
بی بهار است مرا شعر بهاری ،آری
نه همیه نقش گل و مرغ نیارم بی تو
دل تنگم نگذارد که به الهام لبت
غنچه ای نیز به دفتر بنگارم بی تو
تنوع ایجاد نمودی شما هم که
بیا اینم "و" واسه تنوع بیشتر
-
وه که به حسرت عمر گرامی سر شد
همچو شراری از دل «آذر» بر شد و خاکستر شد
یک نفس زد و هدر شد
روزگار ما بسر شد
روزگار ما بسر شد
چنگی عشقم راه جنون زد
مردم چشمم جامه به خون زد
دل نهم ز بی شکیبی
با فسون خود فریبی
چه فسون نا فرجامی
به امید بی انجامی
وای از این افسون سازی خدایا!
*-*
اینم الف :31:
-
اگر من ناخدایم ! با خدایم
نکن تو از خدای خود جدایم
به تو محتاجم ای یار موافق
به تو محتاجم ای همراه عاشق
اینم تنوع شدید
-
قول می دم وقتی که نیستی عکستو بغل نگیرم
قول می دم روزی هزار بار واسه ی اشکات نمیرم
قول می دم وقتی که نیستی پای عشق تو نسوزم
قول می دم در انتظارت چشمامو به در ندوزم
*-*
من تنوع دوست داشت
-
من به درماندگی صخره و سنگ
من به آوارگی ابر ونسیم
من به سرگشتگی آهوی دشت
من به تنهایی خود می مانم
من در این شب که بلند است به اندازه حسرت زدگی
گیسوان تو به یادم می اید
من در این شب که بلند است به اندازه حسرت زدگی
شعر چشمان تو را می خوانم
چشم تو چشمه شوق
چشم تو ژرفترین راز وجود
برگ بید است که با زمزمه جاری باد
تن به وارستن عمر ابدی می سپرد
خیلی قشنگ بود محمد جان
-
دلم خون شد خون ببار
بر کوه و دشت و هامون ببار
به سرخي لبهاي سرخ يار
به ياد عاشقاي اين ديار
به کام عاشقاي بي مزار
اي بارون
--*
خواهش میکنم
-
نبود آبي حضورت،
غيبت هر چه انار است،
بر ديوار احساس من،
بغض اين همه قاصدك است،
كه مي پيچد لاي آواز چلچله ها،
كجاست،
سكوت علف زير سبك قدمهاي تو،
لرزان،
لمس اندام تو،
كجاست،
ليز روشن حركت نور،
روي سايه بيداري روياي تو،
من سبو به دست،
باز در زلال تشنگي تو،
به خواب مي روم.
محمد جان من برم بخوابم دیگه
مرسی که بودی خیلی خوش گذشت
-
موسم گل دوره حسن یک دو روز است در زمانه
ای ز دل ازاری به عالم فسانه ای که ز تو مانده نکویی نشانه
خاطر عاشغان را میازار
خوش نباشد ز معشوغه ازار
گر بسوزد شمع و پروانه را با زمانه
چون شود روز شمع و شب را نبینی نشانه
***
به من هی خیلی خوش گذشت
منم احساس خواب شدیدی میکنم
شب شما هم خوش
-
هنوزم در پی اونم که اشکهامو روی گونم
با اون دستهای پرمهرش کنه پاک و بگه جونم بگه جونم
نکن گریه منم اینجام بزار دستهاتو تو دستام
تو احساس منو می خوای منم ای وای ترو می خوام
خدایا عشق من پاک درسته عشقی از خاکه
منم اون عاشق خاکی که از عشق تو دل چاکه
نشد "ه" اخر را نذارم و برم
-
همچو صبحم يک نفس باقيست با ديدار تو
چهره بنما دلبرا تا جان برافشانم چو شمع
سرفرازم کن شبی از وصل خود ای نازنين
تا منور گردد از ديدارت ايوانم چو شمع
آتش مهر تو را حافظ عجب در سر گرفت
آتش دل کی به آب ديده بنشانم چو شمع
9*-
شب خوش :31:
این رو دادم برا خیلی تنوع :31: