در نهانخانه جانم گل ياد تو درخشيد
باغ صد خاطره خنديد
عطر صد خاطره پيچيد
يادم آيد كه شبي با هم از آن كوچه گذشتيم
پر گشوديم و در آن خلوت دلخواسته گشتيم
*-*
به خوبی شما ما هم خوبیم
اواتور های پی در پی مبارک :31:
Printable View
در نهانخانه جانم گل ياد تو درخشيد
باغ صد خاطره خنديد
عطر صد خاطره پيچيد
يادم آيد كه شبي با هم از آن كوچه گذشتيم
پر گشوديم و در آن خلوت دلخواسته گشتيم
*-*
به خوبی شما ما هم خوبیم
اواتور های پی در پی مبارک :31:
من
شعری چنان شکوهمند را می مانم ،
شعری چنان شکفته و انسانی را ،
که واژه ها مرا
معنای باستانی خود ،
یا
پژواک جاودانی خود
می دانند ،
و با طنین شادی و اندوهشان
تالارهای جان و تارهای نهانم را
می لرزانند ،
و آوازهای روشن و تاریک خویش را من
می خوانند ،
مثل بهار و پاییز
درحنجره ی قناری و قمری .
اما زمان گفتن گویا
دیگر
سرآمده ست
زیادم پی در پی نیست یک ماهی می شه قبلی رو داشتم که
تو مث دفتر مشقم پر خطاي عجيبي
مث شاگردهاي اول كمي مغرور و نجيبي
دل تو يه آسمونه دل تنگه من زميني
مي دونم عوض نمي شي تو خودت گفتي هميني
تو مث اون كسي هستي كه مي ره واسه هميشه
التماسش مي كني كه بمون و مي گه نمي شه
*-*
[جدا؟!؟
پس من در جریان نبودم :31:
راستی تا حالا به این لینک امضام سر زدی :31:
هنوزم در پی اونم که می شه عاشقش باشم
مث دریای من باشه منم چون قایقش باشم
هنوزم در پی اونم که عمری مرحمم باشه
شریک خنده و شادی رفیق ماتمم باشه
نه چه جور جاییه ؟
همه شب نهاده ام سر چو سگان بر آستانت
که رقیب در نیاید به بهانه ی گدایی
مژه ها و چشم شوخش به نظر چنان نماید
که میان سنبلستان چرد آهوی خطایی
ز فراق چون ننالم من دلشکسته چون نی
که بسوخت بند بندم زحرارت جدایی
*-*
یه سر بزن
مزد نون و بازومه خودمه :d
خونه خود خود خودم :d
چه خبر
ما نیستیم خوش میگزره
یکی دستم را بکشد
یکی موهایم را
یکی از سینهی داغم آویزان شود
شوریدگیهایم را
وحشیانه مک بزنند
سلولهای سرطانیی عشق تو را
که مدام تکثیر میشوند
که جانم را به لب رساندهاند
آن چه از جد و آبادشان دریغ شده بود
از دستهای من بیرون بکشند و
رها کنند در جهان تهی
حتما سر می زنم
جاتون که خالیه وقتی نیستید
*
یک دل و اینهمه غم چرا نصیب من شد
یک یار بی محبت چرا حبیب من شد
رسم زمونه اینه عاقبتش چنینه
هر چه بچرخه دنیا قسمت من همینه
می دونم خوب می دونم تلاش من بی ثمره
این همه اشک و آه من دردل او بی اثره
با رقیبم شب وروزش به خوشی می گذره
زین همه سوز نهان من بی خبره
*-*
خوب کاری میکنی :31: هی سر بزن
هواي رفتن كه كني واسه تو فرقي نداره
اما به جون اون چشات مرگ گلاي مريمه
آخرشم دق مي كنم تا من و دوست داشته باشي
مردن كه از عاشقيه يك دفه نيست كه كم كمه
در حال سر زدن می باشم
همچو رازی مبهم و سر بسته بود
چون من از تکرار او هم خسته بود
آمد و هم آشیان با من او
هم نشین و هم زبان شد با من او
خسته جان بودم که جان شد با من او
نا توان بود و توان شد با من او
یاد او شد خوابگاه خستگی
این چنین آغاز شد دلبستگی
*-*
ممنون
فرانک تمام امتحانام پرید :31:
یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود ان شاهد هرجایی