-
شب از گریه ی ابر ، مست است و ماه
فروبرده سر در گریبان خویش
به کردار شب ، باغ چشمان او
ندارد چراغی در ایوان خویش
در باغ سبزی است مژگان او
کزان جز به سرگشتگی راه نیست
درین باغ ، شب بی چراغ است و ، کس
از اعماق تاریکش آگاه نیست
به خود گویم : ای مرد شوریده بخت
نظر چند دوزی بر آفاق باغ ؟
نمی یابی آن را که دلخواه توست
چه می جویی از این شب بی چراغ ؟
بهل تا بگرید دل تنگ ابر
بر این باغ غمنک بی روشنی
که تقدیر او نیست جز آنچه هست
در بسته و نرده ی آهنی
...
-
باید سه چهار تا بچه داشتم
شیطان و تخم جن
از خونهای پریشان و دیوانه
خانه را که چیده بودی
به هم میریختند
یادها و عکسهایت را
پخش و پلا میکردند
نامههایت را پاره میکردند
میگذاشتم
روی دیوارها آدمهای لخت بکشند
پنجرهها را بشکنند
به بزرگترهای عصا قورت داده بخندند
به پلیسها اردنگی بزنند و فرار کنند
-
دیدم که میرهم
دیدم که میرهم
دیدم که پوست تنم از انبساط عشق ترک می خورد
دیدم که حجم آتشینم آهسته آب شد
و ریخت ، ریخت ، ریخت
در ماه ، ماه به گودی نشسته ، ماه منقلب تار
[فروغ فرخزاد]
-
رهرو آن نیست که گهی تند وگهی خسته رود
رهرو آن است که آهسته وپیوسته رود
-
در صمیمیت سیالفضا ، خش خشی می شنوی
کودکی می بینی رفته از کاج بلندی بالا ، جوجه بردارد از لانه نور
و از او می پرسی
خانه دوست کجاست
-
ترا افسون چشمانم ز ره برده ست و میدانم
چرا بیهوده می گویی دل چون آهنی دارم
نمیدانی نمیدانی که من جز چشم افسونگر
در این جام لبانم باده مرد افکنی دارم
-
مزن بر دل ز نوک غمزه تیرم
که پیش چشم بیمارت بمیرم
نصاب حسن در حد کمال است
زکاتم ده که مسکین و فقیرم
چو طفلان تا کی ای زاهد فریبی
به سیب بوستان و شهد و شیرم
چنان پر شد فضای سینه از دوست
که فکر خویش گم شد از ضمیرم
-
مطلب طاعت و پيمان و صلاح از من مست
كه به پيمانه كشي شهره شدم روز الست
من همان دم كه وضو ساختم از چشمهي عشق
چار تكبير زدم يكسره بر هرچه كه هست
-
تو به من خنديدی و نمی دانستی
من به چه دلهره ای سيب را از باغچه همسايه دزديدم
باعبان از پی من تند دويد
سيب را دست تو ديد
غضب آلود به من کرد نگاه
سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و سال هاست که در ذهن من تکرار کنم
اين می دهد آزارم :
که چرا باغچه ما سيب نداشت
-
تمام نا تمام من با تو تمام می شود
شاعر بی نام و نشان صاحب نام می شود
تمام من به نام تو شعر دویاره میشود
بند سکوت کهنه ام، چهار پاره می شود