هم بسوزی هم بسازی هم بتابی در جهان
آفتابی ماهتابی آتشی مومی بگو
گر کسی گوید که آتش سرد شد باور مکن
تو چه دودی و چه عودی حی قیومی بگو
ای دل پران من تا کی از این ویران تن
گر تو بازی برپر آن جا ور تو خود بومی بگو
Printable View
هم بسوزی هم بسازی هم بتابی در جهان
آفتابی ماهتابی آتشی مومی بگو
گر کسی گوید که آتش سرد شد باور مکن
تو چه دودی و چه عودی حی قیومی بگو
ای دل پران من تا کی از این ویران تن
گر تو بازی برپر آن جا ور تو خود بومی بگو
وقتي شيرين گويد فرهاد
خسروان را چه باشد فرياد
در شب سرد زمستانی
کوره ی خورشید هم چون کوره ی گرم چراغ من نمی سوزد
وبه مانند چراغ من
نه می افروزد چراغی هیچ
نه فرو بسته به یخ ماهی که از بالا می افروزد
من چراغم را درآمد رفتن همسایه ام افروختم دریک شب تاریک
و شب سرد زمستان بود
باد می پیچید با کاج
درمیان کومه ها خاموش
گم شد او از من جدا زین جاده ی باریک
و هنوزم قصه بر یاد است
وین سخن آویزه ی لب:
(( که می افزود؟ که می سوزد؟
چه کسی این قصه را در دل می اندوزد؟))
در شب سرد زمستانی
کوره ی خورشید هم چون کوره ی گرم چراغ من نمی سوزد
دردی بمن آور چومیم نیست به جام
میخواره و پخته بهتر از صوفی خام
موسم قربان شدن تاخیر شد
صبر نتوانم شهادت دیر شد.:41:
در جمع ديوانگان مجلسي دير نيست
دستهایم توان ندارند
اما می نویسم چون توی در این لحظه هایم توی.
من مستم شوریده ام من به قلبم شوریده ام
.بر دنیا چیره شدم و تو را شنفتم
حالا سر خوشم زیبایم مرد تنهای شبم .
نقل قول:تو مرا کشتی و خدای نکشت
مقبل آن کز خدای گیرد پشت
نقل قول:من از ديار حبيبم نه از بلاد غريب
مهيمنا به رفيقان خود رسان بازم
ما شيخ و واعظ كمتر شناسيم
يا جام باده يا قصه كوتاه