نگو به قلبم عاشقی هنوز
نگو به عشق من بمون بسوز
هوای چشمات،درد عشق تو
شبای غمگین و سرد عشق تو
چی شد نگاه اون به قلب تو نشست
گناه من چی بود که قلب من شکست
Printable View
نگو به قلبم عاشقی هنوز
نگو به عشق من بمون بسوز
هوای چشمات،درد عشق تو
شبای غمگین و سرد عشق تو
چی شد نگاه اون به قلب تو نشست
گناه من چی بود که قلب من شکست
توی تاریکی شب های بلند
سیلی سرما با تاک چه کرد ؟
با سر و سینه گلهای سپید
نیمه شب باغ غضبناک چه کرد ؟
هیچ یادت هست ؟
تيتر درشت روزنامه ها و عکسي از خبرنگار پير جنگ
که پرنده اي غريب روي لوله ي مسلسلي نشسته است ، ما
خسته از نبرد و مرگ که ستاره هاي سرخ بلگراد هم ز راه
مي رسند ، شهر غرق شادي و سرودهاي دسته جمعي است ...
.
.
.
تنها سخن می گوید فرسنگ ها فرسنگ
گالو ندا داد ;می گویم پسرم
حفظ کن لبخندت را و بخند تمام روز
دوباره بیندیش ; در این مکان ملال آور
برای پسر بچه ها چه زود دگرگون شد
اینک همه دست به دعایند
لکه های خون شسته می شوند
آری همه سبز ها میمیرند
از وقتی رانی بدانجا پای نهاد
گفت هرگز جرئت پرسیدننش را به خود ندهید که با کدام نفرینی به کشیدن چنین نام محکوم شدم
حال همه می دانیم چرا بچه ها نامیدنش
رانی عبوس !
آن دم که بیرون می کشید هفت تیر را از جیبش
و همه نقش بر زمین می شدند
[جیمز هتفیلد, رانی]
در هجوم شاهپرکها ، زندگی را خواهم دید
و در هجوم باد ، ویرانی را
در سبزی آب روییدن را
از طوطی خواهم پرسید
جای اندیشیدن کجاست ؟
رستن را خواهم جست
و از اونشانی حیات را خواهم پرسید
می دانم می داند
...
دامن دنیا را میگیرم و میکشم
تکانش میدهم و پاهایم را میکوبم زمین
فقط میخوام بگویم کمی با من مهربان تر باشد
گوش نمیدهد , مثل نا مادری سنگدل
==
صبح برفی همه بخیر (( حتی مشهدی های برف ندیده بعد از چند سال :wink: ))
صدای آب می آید،مگر در نهر تنهایی چه می شویند؟
لباس لحظه ها پاک است.
میان آفتاب هشتم دی ماه
طنین برف،نخ های تماشا،چکه های وقت
طراوت روی آجرهاست روی استخوان روز
چه می خواهیم؟
بخار فصل گرد واژه های ماست.دهان گلخانه فکر است.
سفرهایی تو را در کوچه هاشان خواب می بینند.
ترا در قریه های دور مرغانی به هم تبریک می گویند
چرا مردم نمی دانند که لادن اتفاقی نیست
نمی دانند در چشمان دم جنبانک امروز برق آبهای شط دیروز است؟
چرا مردم نمی دانند....
که در گلهای نا ممکن هوا سرد است؟
سلام
صبح به خیر
سلام به تمام شب زنده داران وصحر خیزان
................
تو را هنوز اگر همتی به جا مانده ست
سفر کنیم
سفر
سفر ادامه بودن
ز سینه زنگ کدورت زدودن است
-آری
سفر کنیم ونیندیشیم
...
میشود آسمان را توبیخ کرد
دنیا را ایست داد و نگه داشت
دریا را جوشاند و خشک کرد
باد را در شیشه کرد
سایه را حبس کرد
سکوت را خفه کرد
ماه را دوخت به روز
زمستان را با خورشید آشتی داد
میشود , تنها کافیست با تو بود
==
پاشید برید برف بازی به جای مشاعره (( بدون شرح ))
هر جا که بدیدی خر مورده بدان که کلاغ ان را خورده:5::8::10:
---------------------------------------------------------------------------------------------------------
:31:زمستان امدو فکر نمک کن یک چوب بردارو و ک........ ن ............ کن:31::27:
--------------------------------------------------------------------------------------------------------
اتش سودای تو عالم جان در گرفت سوز دل عاشقانت هر دو جهان در گرفت
جان که فروشد به عشق زنده جاوید گشت دل که ندانست حالم ماتم جان در گرفت