ته که ناخواندهای علم سماوات*** ته که نابردهای ره در خرابات
ته که سود و زیان خود ندانی*** بیاران کی رسی هیهات هیهات
باباطاهر
Printable View
ته که ناخواندهای علم سماوات*** ته که نابردهای ره در خرابات
ته که سود و زیان خود ندانی*** بیاران کی رسی هیهات هیهات
باباطاهر
تا دل ز دست بيُفتاد از تو
تن به اندوه فرو داد از تو
دل من گشت چو دريايي خون
چشم من چشمهي خون زاد از تو
تا دلم بندهي سوداي تو شد
نيستم يک نفس آزاد از تو
چند در خونِ دلم گرداني
طاقتم نيست که فرياد از تو
ليک فرياد نميدارد سود
گر زيانيم بُوَد باد از تو
تا ز عمرم نفسي ميماند
خامشي از من و بيداد از تو
خامشي به، به چنين دل که مراست
شرمم آيد که کنم ياد از تو
در ره عشق تو شاديم مباد
گر نيم من به غمت شاد از تو
شادمانيم نباشد که مرا
کار با درد تو افتاد از تو
دل عطار چو درد تو نيافت
شد درين واقعه بر باد از تو
عطار (شزمنده ی دوستان از این که کل شعر رو گذاشتم.. مطمئنم حق می دهید)
وقـت سحر است خیز ای مایـه ناز نرمک نرمک باده خور و چنگ نواز
کانها کـه بجـایند نپایند کسی و آن ها که شدند کس نمیآيد باز
خیام
ز دست محبوب ندانم چون کنم
وز هجر رویش دیده جیحون کنم
یارم چو شمع محفل است
دیدن رویش مشکل است
سرو مرا پا در گل است
وان خط و خالش مایل است
یار من، دلدار من، کمتر تو جفا کن
یادی آخر تو ز ما کن
رفتم بر آن ماهرو
با او نشستم روبرو
گفتم سخنها مو به مو
یار من، دلدار من، کمتر تو جفا کن
یادی آخر تو ز ما کن
به خاطر ریتم زیبایی که این شعر در آواز داشت زیاد گزاشتم :40:
نی حدیث راهِ پر خون میكند
قصه های عشق مجنون میكند
دو دهان داریم گویا همچو نی
یک دهان پنهانست در لبهای وی
یکدهان نالان شده سوی شما
های و هوئی در فکنده در سما
مولوی
ای غایب از نظر به خدا میسپارمت * * * جانم بسوختی و به دل دوست دارمت
تا دامن کفن نکشم زیر پای خـــــاک * * * باور مکن که دســــــت ز دامن بدارمت
حافظ
تؤکمؤش ریاض ِ طبعیمه باران ِ شؤوقونو
مَن اَنزَلَ المِیاهِ وَاَحی به ِ النّبات
حق آفرینشه سبب ائتدی وجودونو
اَوجَبتَ بالظُّهورِ ظُهوُرِ المُکَوِّنات
فضولی
تا به کی درخواب سنگین روزگـــــــــــارم بگذرد * * * زندگی در سنگ خارا چون شرارم بگـذرد
چند اوقات گرامی همچو طفل نوســــــــــــواد * * * در ورق گردانی لیل و نهارم بگـــــــــذرد؟
بس که ناز کارنشناسان ملولـــم ساخته است * * * دست میمالم به هم تا وقت کارم بگذرد
بار منت بر نمـــــــــــــــــــــی تـابد دل آزادهام * * * غنچه گردم گر نسیم از شاخسارم بگذرد
با خیال او قناعت میکنم، من کیســـــــــــتم * * * تا وصالش در دل امیدوارم بــــــــــــگذرد؟
من که چون خورشید تابان لعل سازم سنگ را * * * از شفق صائب به خون دل مدارم بگــذرد
صائب تبریزی
دائم دولت دیلرسن سه،اویاق قال هر گئجه
عالم ایچره ثروته بیدار اولان اینسان چاتار
بیر هما سن سه اگر،وئر خرمنی گل سر چه یه
سن کی،ساغلامسان،عزیزیم،خسته یه درمان چاتار
حکیم الیاس نظامی گنجوی
رقص قشنگ نور
امشب چه دیدنی ست
آواز شاد باد
امشب شنیدنی ست
عید است و عطر گل
پیچیده در هوا
بوی خوش گلاب
پر کرده سینه را
گلبوته های شمع
روییده هر کجا
می ریزد اشک شوق
یک غنچه بی صدا
گلدسته ها همه
غرق ستاره هاست
هر گوشه حرم
فریاد «یارضاست»
وقت زیارت است
پر می کشد دلم
همراه کفتران
من می روم حرم
حیفم میاد کامل نذارمش