تو چه می فهمی
حال و روز
کسی را که دیگر هیـــــــــــچ
نگاهی
دلش را نمی لرزاند؟
Printable View
تو چه می فهمی
حال و روز
کسی را که دیگر هیـــــــــــچ
نگاهی
دلش را نمی لرزاند؟
کهربای چشمانت
نگین کدام انگشتر شد...
که به دستان من گشادبود؟؟
وقــتی رفتی اینقدر دلــــــــم هواتو کرد
و اینقدر هـــــــوا رو بوییدم
که دیگه هوای تـــــــــــــــــو از سرم پریده
میخوام بگــم
دیگه دلـــــــــم هــــــواتو نمیکنه
دیگه دلــــــــــم واست تنــگ نمیشه
دیگه ..
کجاست بگو
اونکه برات می مرده کو
اونکه قسم می خورده که دوست داره
اما به جاش با یه قسم هرچی که داشتی برده کو
تنها شدی باز تف سر بالا شدی
گذاشت و رفت دیدی دوست نداشت و رفت
کجاست بگو اونکه برات میمرده و هرچی که داشتی برده کو
اونکه یه باره اومد و آتیش به زندگیت زدو
ازت برید
اونکه دل ساده و تنهاتو به صلابه کشید
یادت باشه منتظره
حرفاش رو باور نکنی
هرکی میاد نمک به زخمت میزنه
ساده دلداده من گول نخوری دوباره دیونه نشی
شکستم بلور خودم را
خالی از خودم بود
حالا میخواهم بچسبانم
تکه های خودم را
می شود تو ..
موهایم را
آنقدر کوتاه میکنم
تا خاطره انگشتانت را
از یاد ببرند ...
... ... دیری نمی پاید،
خاطراتت
دوباره می رویند .. !!
دست از پا خطا کنی تعویض میشوی، همین حوالی کسی شبیه توست
برایم
تعریف کن
هرگز فراموش نشدن
چه حالی دارد...!؟
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
به تو تبریک می گم که به تو باختمو
زیر پا له کردم دل خود ساختمو
مگه چی خواستم ازت به جز عاشق بودن
که چشام برای تو آیینه دق بودن
به تو تبریک می گم که بی خودی
توی زرق و برق دنیا گم شدی
به تو تبریک می گم گم شدن رو
گل گلخونه مردم شدن رو
گمان مبر همیشه حوالی خواب های تو بیدارم
گمان مبر که همیشه عاشقانه می نویسم و می خوانمت
عشق ، به زخم که برسد ، سکوت می شود
زخم که عمیق شود ، بیداریِ دل می آفریند
بیداریِ دلدرد دارد !
من
در این بغض های هر لحظه
در این دلتنگی های مدام
در این آشفتگی های دقایقم
دارم
سکوت
می شوم
با من از عشق چیزی بگو
پیش تر از آنکه زخم هایم عمیق شود...!
نِمی دانی !
تَنها پَناه̂ــــگاهِ امـ̂ـــنِ مَن̂
چَشـمانِ توست
...
به وَقتِ گُرگ و میش !!
زَمانی که هَمِه چیز را می دَرَد تَنـ̂̂̂̂ــــهــــایــــــ ی ..
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بــاد کــه می آیـــد
هــم نقطـــه های ِ "هـــوش" را می بــرد
هـــم تکــه هــای ِ لبــاس ِ تــو را
.../.
گونه های زبر مردانه ات را
..
بچسبان به گونه های ظریف زنانه ام ...
..
لبخند بزن ...
..
می خواهم عکسی بگیرم از این روز ها...
..
می خواهم ثبت خاطره کنم برای فردا هایم .......!!!
واو
نــﮧ حرف ربـط ،
کــﮧ حرف اضافــﮧ اســت
میـان
" من و تـــو "
میــان
" تــو و مَن"
دیگر به هوای لحظه دیدار
دنبال تو در به در نمی گردم
دنبال تو ای امید بی حاصل
دیوانه و در به در نمی گردم ....
هوا
خوب یا بد
فرقی نمی کند.
به هوای تو
من
نفس می کشم هنوز!
معذرت
که عشق هم تهش هوس بود
که افکار مجنون هم همش عبس بود
معذرت
که باید حرف دل رو پس زد
که نمیشه واسه شعر های مزخرفت دست زد
معذزت
که بزرگترین حقیقت هم دروغ بود
که اگه حقیقتی هم بود فصل سرد فروغ بود
معذرت که هر چی فریاد زدم گلوم بی صدا بود
که هیچ وقت نگفتم پشت همه این دروغ ها خود خدا بود
در آغوشم بگیر این بار بی پروا تر از قبل
نگهدارم میان مرز دستانت
لبانم را ببوس و مست مستم کن
و نگذار از لبانم عشق بگریزد
تنم را داغ و سوزان کن تو با هرم نفس هایت
و کاری کن که آرامش بگیرد جان بی تابم
در آغوشم بگیر این بار بی پروا تر از قبل
و بگو که مال من هستی
و بگذار از وجودت کام جویم ٫ جان بگیرم
کنارم باش تا فردا و فرداها
مرا از کل این دنیا
فقط چشمان تو کافی است
مرا از کل این دنیا
نگاه عاشقت کافی است . . .
فقط برای دلخوشی!
جیب تمام مکالمه امروزت را گشتم.
به دنبال یک دوستت دارم الکی.
نبود که نبود...
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بــخواهـے یا نـــخواهـے / ..
در قلبـــــم نشســتـے
حــالا انتــخــاب کن
مـے خواهـــے تپــش ِ حیــات باشـے
یا گلولــه ا ـے .. / .
"شهــاب مقربیـــن"
میدونم دوستم نداری
مثل روزهای گذشته
من خودم خوندم تو چشمهات
یک کسی اون رو نوشته
میدونم فرقی نداره
واست عاشق بودن من
میدونم واست یکی شد
بودن و نبودن من
اما روح من یه دریاست
پر از موج و تلاطم
ساحلش تویی وموجهاش
خنجرهای حرف مردم
اولش فکر نمی کردم
که دلم رو برده باشه
یا دلم گول چشمهای
روشنش رو خورده باشه
اما نه ، گذشت و دیدم
دل من دیوونه تر شد
به تو گفتم و دل تو
از قصه من با خبر شد
آخ که چه لذتی داره
ناز چشماتو کشیدن
رفتن یه راه دشوار
واسه هرگز نرسیدن
دل است دیگر...
یا شور میزند
یا تنگ میشود
یا میشکند..
آخر هم..
مهر سنگ بودن
...میخورد روی پیشانیاش!
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
کـنــارم گـــذاشـتـــی
کــه تــلــخــــم کـــنـــی.....
شــرابــی شــدم نــاب ...
حـالا خــمــاری ام را مـیـکـشـی ...!
کاش هفت ساله بودم
روی نیمکت چوبی می نشستم
مداد سوسماری در دست
باصدای تو دیکته می نوشتم
تو می گفتی بنویس دلتنگی
من آن را اشتباه می نگاشتم
اخمی بر چهره می نشاندی و من
به جبران
دلتنگی را هزار بار می نوشتم!
تو تک ستاره ی منی ، منم اسیر بودنت از ته دل داد می زنم می میرم از نبودنت!:40:
میشود گریه هات از سر شادی باشد
میتواند نجابتت رنگ دستمال نباشد
میشود غرورم برایت عشق باشد
میتواند بکارت حکم پس زدن نباشد
گفتند دوست داشتن انتظار کشیدن است باورم نشد .
گفتند دوست داشتن خون دل خوردن است باورم نشد .
گفتند دوست داشتن جدایی است باورم نشد .
گفتند دوست داشتن رنج کشیدن است باورم نشد .
حالا تو را دوست دارم همه چیز باورم شد.
حالا كه دست هايم مي لرزد به من نخند
اين دستان روزي كوه مي كندند
همپاي فرهاد
به ياد ِ شيرينت ../.
من عادت به رفتن نداشتم
" تو "
بند کفشهایم را محکم کردی . . .
زرد آبی قرمز سفید مشکی
نمیدانم از کدام
رز...
برایت هدیه بیاورم تا در خاطرت بمانم
ای آنکه که
اشکهای
شبانه ام از آن توست...
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
واژه ها
واژه های گرم، واژه های زیبا، واژه های ژرف ...
همچو عطرگلی از چشم پنهان ، شباهنگام .
واژه هایی که در ماورا یشان، فضای تهی نشسته در کمین ...
شاید حلقه های دود
برخاسته از اجاق گرم عشق باشند ...
نمی شناختمش ...
هر روز از شعرهایم بالا می رفت و
چشمانش را
با آفتاب در میان می گذاشت
و بعد
آرام می رقصید
در آغوش آرامشی زلال ...
نمی شناختمش اما
یادش ستاره دنباله داریست
که آسمان را
بین من و تنهایی قسمت می کند ...
دلم را هرس می کنم
تا برای با تو بودن جوانه بزند .
خدا را چه دیدی
شاید بهار امسال در زمستان بود .
كبريتي بي خطر شده ام
باد باشد يا نباشد
چه فرقي مي كند ؟
وقتي دستانت نيست كه به آتشم بكشند
../.!
"منی" که
کنارش "تو" نباشد،
بزرگترین پارادوکس دنیاست
...
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
Love
Because of you, in gardens of blossoming flowers I ache from the
perfumes of spring.
I have forgotten your face, I no longer remember your hands;
how did your lips feel on mine?
Because of you, I love the white statues drowsing in the parks,
the white statues that have neither voice nor sight.
I have forgotten your voice, your happy voice; I have forgotten
your eyes.
Like a flower to its perfume, I am bound to my vague memory of
you. I live with pain that is like a wound; if you touch me, you will
do me irreparable harm.
Your caresses enfold me, like climbing vines on melancholy walls.
I have forgotten your love, yet I seem to glimpse you in every
window.
Because of you, the heady perfumes of summer pain me; because
of you, I again seek out the signs that precipitate desires: shooting
stars, falling objects
عشق
به خاطر تو
در باغهای سرشار از گلهای شکوفنده
من
از رایحه بهار زجر می کشم !
چهره ات را از یاد برده ام
دیگر دستانت را به خاطر ندارم
راستی ! چگونه لبانت مرا می نواخت ؟!
به خاطر تو
پیکره های سپید پارک را دوست دارم
پیکره های سپیدی که
نه صدایی دارند
نه چیزی می بیننند !
صدایت را فراموش کرده ام
صدای شادت را !
چشمانت را از یاد برده ام .
با خاطرات مبهمم از تو
چنان آمیخته ام
که گلی با عطرش !
می زیم
با دردی چونان زخم !
اگر بر من دست کشی
بی شک آسیبی ترمیم ناپذیر خواهیم زد !
نوازشهایت مرا در بر می گیرد
چونان چون پیچکهای بالارونده بر دیوارهای افسردگی !
من عشقت را فراموش کرده ام
اما هنوز
پشت هر پنجره ای
چون تصویری گذرا
می بینمت !
به خاطر تو
عطر سنگین تابستان
عذابم می دهد !
به خاطر تو
دیگر بار
به جستجوی آرزوهای خفته بر می آیم :
شهابها !
سنگهای آسمانی !!.
پنجره ها کلافه اند از سنگینی نگاه منتظرم
اگر نمی آیی
اینقدر پنجره ها را زجر ندهم
چشم هایم به جهنم !
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
:40::40:
خوشبختـﮯ ﺍصـلا چـیز پیچـیدﻩ و ﻣﺒﻬــﻢ و دﻮﺭﮮ نیـست!
خوشبختـﮯ یـعـنـﮯ
.
.
آن کـسـﮯ کـه تــو ﻋــاﺷﻘـش شــدﻩ ﺍﮮ!
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
می گویند:
کلنگ
واژه ی شاعرانه ای نیست
اما
تو
آن سوی دیواری...
چنان بلوريني
که بدون پيراهن
سايه نخواهي داشت !