امشب از کوچه پس کوچه های خاطره با یاد تو میگذرم
چه بویی می اید ، تو هم حس میکنی ؟
بوی عطر با تو بودن است ،
ای عزیزتز از جان ! یادت نیز همچون بودنت هوا را معطر میکند .
دلم تنگ است برایت ....
در خیالم با تو همگام شده و راه دریا را پیش میگیرم
چون تو با منی بوی دریا نیز مستم میکند
تا به حال در سیاهی شب کنار اب رفته ای ؟
به صدای امواج گوش سپرده ای ؟
اینک این منم ، تنهای تنها با کوله باری از خاطرات تلخ و شیرین با تو بودن
چه شیرین است زمانی که کنار تو هستم و صدای امواج طنین افکن است
سرم را به سینه ات میفشارم و با شنیدن صدای قلب پر مهرت ارام میگیرم
کاش بو دی .........
چقدر محتاجم به بودنت ،
به نگاهت ، به صدایت ، به خنده ات ،
به دستان پر مهرت ، به اغوش گرمت
ولی افسوس که نیستی و تنها یادت همیشه با من است ...