در دل شب دعاي من،
گريه بي صداي من،
بانگ خدا خداي من
به خاطر تو بود و بس
پاکي لحظه هاي من،
گريهء-هاي هاي من،
گوهر اشکهاي من
به خاطر تو بود و بس
Printable View
در دل شب دعاي من،
گريه بي صداي من،
بانگ خدا خداي من
به خاطر تو بود و بس
پاکي لحظه هاي من،
گريهء-هاي هاي من،
گوهر اشکهاي من
به خاطر تو بود و بس
سوزد و سوزد غنچه هايي را که پروردم
بدشواري در دهان گود گلدان ها
روز هاي سخت بيماري
از فراز بامهاشان شاد
دشمنانم موزيانه خنده هاي فتحشان بر لب
بر من آتش بجان ناظر
در پناه اين مشبک شب
من بهر سو مي دوم گريان
از اين بيداد مي کنم فرياد ، اي فرياد
واي بر من همچنان مي سوزد اين آتش
آنچه دارم يادگار و دفتر و ديوان
وانچه دارد منظر و ايوان
من بدستان پر از تاول
اين طرف را مي کنم خاموش
وز لهيب آن روم از هوش
زان دگر سو شعله برخيزد ، بگردش دود
تا سحرگاهان که ميداند
که بود من شود نابود
دور به آخر رسيد و عمر به پايان
شوق تو ساكن نگشت و زايل
گر تو براني كسم شفيع نباشد
ره به تو دانم دگر به هيچ وسايل
لبانی سرخ و زیبا همچون لبو
چشانی خوشگل و نیلگون مثل آلو
کجایی ای شلغم تنهایی من
بیا تا هضمت کنم که سرما خوردم : دی
من درد تو را ز دست آسان ندهم
دل بر نكنم ز دوست تا جان ندهم
از دوست به يادگار دردي دارم
كان درد به صد هزار درمان ندهم
نقل قول:
من زخم زبان شنیدم از دوست
صد زخم به غزل خریدم از دوست
لب بگرفتم و هیچ نطق نگفتم
صد سال فراغش به جان خریدم
مرا در خاك راه دوست بگذار
برو گو دشمن اندر خون من كوش
شوخي مکن که مرغ دل بيقرار من
سوداي دام عاشقي از سر به درنکرد
دلبري با دلبري دل از كفم دزديد و رفت
هر چه كردم ناله از دل سنگدل نشنيد و رفت
گفتمش اي دلربا دلبر ز دل بردن چه سود
از ته دل بر من ديوانه دل خنديد و رفت.
تومثل راز پاییزی و من رنگ زمستانم چگونه دل اسیرت شد؟؟؟؟ قسم به شب نمیدانم!!!
دوستان منم اومدم