يک نفر در همين نزديکي ها
چيزي
به وسعت يک زندگي برايت جا گذاشته است ...
خيالت راحت باشد
آرام چشمهايت را ببند
يکنفر براي همه نگراني هايت بيدار است
يکنفر که از همه زيبايي هاي دنيا
تنها تو را باور دارد ...
Printable View
يک نفر در همين نزديکي ها
چيزي
به وسعت يک زندگي برايت جا گذاشته است ...
خيالت راحت باشد
آرام چشمهايت را ببند
يکنفر براي همه نگراني هايت بيدار است
يکنفر که از همه زيبايي هاي دنيا
تنها تو را باور دارد ...
در سراپرده زیبای خیال
بتو می اندیشم...
ودلم را بتو ای مظهر عشق
به تو ای یار وفا... .به تو من می بخشم .
به تو ای پاکترین چشمه جوشنده ء عشق
بتو ای ساده ترین روح خدا
بتوای تکیه گه محکم دل
بتو می اندیشم .. . ودلم را بتو من میبخشم،
تا که در ظلمت وتاریکی شب
همره اشک جگر سوخته ء شمع غمین
تا دم صبح منو شمع بسوزیم ز عشق
تا سحرگاه نباشد اثری از منو شمع
ودوقربانی عشق
با دلی بسته به زنجیر وفا
همره باد صبا....سوی هر شهر ودیار
پرگشائیم ز بادی آرام....
باهمان مانده ء خاکستر خویش!!!
تا که در گوش همه مردم شهر
قصه ء عشق بخوانیم ز باز!
تا دراین عهد وزمان
ما دگرباره پیام آور عشقی باشیم
عشق با مهر ووفا .... !
وپیام آور عشقی صادق
بدل رهگذران
بدل خالی از احساس جهان....
تا که شاید ... شاید
بتوان یاد آورد
که خدا بین همه نعمت ها
عــــــشق را هم بدل انسان داد
عـــشق را هم بدل انسان داد!!!
به حس زیبایت سوگند
زیباییت را نمی بینم ، نمی فهمم
تو گمان برده ای که من
زیبای ات را احساس خواهم کرد !
مگر می شود ؟
وقتی که احساست مرا
در آغوش خود چنان سخت می گیرد
دیگر هیچ نمی فهمم ، دیگر هیچ نمی بینم !
آنگاه که سر به آغوش تو می گذارم
و آغوشت مرا در خویش می بلعد
مگر می شود ؟
نه . . . نه به خدا که نمی شود
آن لحظه نیستم و نمی بینم چیزی را
مگر احساس زیبای با تو بودن را
كنار آن رودخانه به آينه نگاه كردم و معمولي بودم
كم بودم
امروز حال خودم را ديدم
از دست رفته بودم
همه چيزم را بخشيده بودم
من عاشق شده ام!
امضا ميكنم
شما هم مي توانيد امضا كنيد
بايد تمام دنيا شهادت بدهند
كه عاشق شده ام
و امضا ميكنم
دیشب
قصه ات
را برای کسی می گفتم...باز
عاشقت
شدم!
استعداد عجیبی در شکستن داریقلب ... غرور ... پیمان
استعداد عجیبی در نشستن دارمبه پای تو ... به امید تو ... در انتظار تو
من عاشقت هستم چرا اینقدر حاشا میکنی
هرگز نه چون من عاشقی در شهر پیدا می کنی
با کس نگو اسرار دل ما را نکن جایی خجل
بی آبرویان را چرا اینقدر رسوا میکنی
سرمایه ام یک آسمان با زینت رنگین کمان
آیا تمام ثروتم با بوسه سودا میکنی ؟?
گفتی نمی خواهی مرا گفتی بدم باشد بگو
دیگر چرا هر شب مرا مست تمنا می کنی
اول که دیدم روی تو لبخند بر لب داشتی
آن روز می کردی گلم اخمی که حالا می کنی
گفتی چرا عاشق شدم دیوانه ام خواندی ولی
آیا نگفت آیینه ای رویت چه زیبا می کنی
اینقدر تقسیمم نکن بر غم که بی حاصل شدم
تا کی ز هیچم این همه بسیار منها می کنی
(احمد پروین)
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
گاه گاهی سفر کن
به حوالی دلت،
شاید خاطره ای
منتظر لمس نگاهت باشد
. . .
بیا کودکانه و بی خبر امید ببندیم
به تک تک شاخه های درخت خیالمان !
نگاه هایمان را گره بزنیم
به آبی بی کران آسمان
و دست هایمان را ، به هم ...
بیا ساز بزنیم ، تا روزگار بی وقفه برقصد برایمان !
و پاک کنیم
رد پای تمامی این رهگذران مضطرب را !
چه فرقی می کند خوب ِ من ؟!
تا آن هنگام که این باران دلتنگی بند بیاید
زیر چتر خیال می خوابیم
بــا حضـــورت
نقطــه می گــذارم
جلـــوی
تمام غـــم های دنیـــا
باز یقه ام را چسبیده ای…
که برایم شعر بگو،
معشوقه…
شعر تویی
این نوشته ها بهانه اند…
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
عاشق هم شدی مثل " زلیخا " سمج باش
آنقدر رسوابازی در بیاور
تا خدا خودش پادرمیانی کند.......
می گویند پرخاشگر شده ام!
نه!
فقط هرکس که لحظه ای یاد تو را از ذهنم بگیرد
گیرم با یک عطسه ی معمولی
نمی توانم سر به تنش بگذارم!
می گویند از خوراک افتاده ام!
نه!
فقط غذاها
دیگر خوشمزه نیستند
بعد از آن با تو شام خوردن!
می گویند خواب ندارم
نه!
فقط منتظر توام
می ترسم چشم روی هم بگذارم و بیایی!
چیزیم نیست ... !
در عوض ،
موسیقی آرام گوش می دهم!
قرص هایم را دوبرابر می خورم!
و رگ خوابت را نوازش می کنم!
اصلا اتفاق عجیبی نیفتاده!
فقط انگار
سرم
بلایی
دارد می آید ... !
تو...
داری میروی ... !
همه فکر می کنیم عاشقیم ای وای من
از ازل هم دروغ بود این دنیای من
نه کسی به پای تو خواهد ماند نه تو
نه شانه ای وقت وداع نه اشکی به پای من
......این حقیقت رو باید زودتر می گفتم......
میدانی عزیزم؟
پریدن ربطی به
بــــــــال
ندارد
قلبـــــــــ می خواهد
...
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تــــو را
از ذهـ ن بیـــرون میـــ کشـــم!
در آغــــوش میــ گیـــرم ..
چشــمانـــ م را میــ بنــدم
و زمـــان ، تا ابــد
متـوقــف میــ شـــود ..
" عـــاطفه وفـاخـواه "
بوی پاییز می آید!
بوی تو،
بوی من٬
بوی عشق!
مستی های پنهان٬
بوی باران٬
بوی آرزو،
بوی مهر می آیـد!
فرياد من از داغ توست ...... بيهوده خاموشم مکن
حالا که يادت ميکنم ...... ديگر فراموشم مکن
همرنگ دريا کن مرا ...... يکبار معنا کن مرا
یادت هست
جــناق میشکستیم میگفتیم:یادم تــــو را فرامــــوش
ولی امـــــــروز،
تمام استخوانهـــــایم شکــــــــسته
باز هم تو را فراموش نکردم
نذر کرده ام قربانی اغوش تو شوم
وقتی اغوشمان یکیست..
بگذار
كه گم شوم
تا كه شايد
در آغوش تو ، خود را بيابم ...
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تـــو حس پنهــانــ ی
مــاننـــد یک شعــر
درونـــم جاری
می نویســـ م تـــو را
خلاصـــه در چنـــد جمله کوتــاه
در نگــاه اول
تـــو مغرور مثــل یک مــرد
و امـــا بعــد
تنهـــا سکــوتــ ی
در یــک راز
کــ ه چشمانـــت
حــــرف دل را می زنــــد فریـــاد
هـــرچــه کـــ ه هست
تــو حس پنهــانی درونـــم
وگاهــ ی در نگاهی عمیق تــر
تــو همـان انعکـاسی در آیــنه
کــه رو بــه من لبـــخنــــد می زنــد
" جـــواد شیـــدا "
تاریخ برای من فقط یک سلسله دارد
سلسله ی موی تو...
آنقدر میشناسمت
که با ضرب قدم هایت
میدانم ،
امروز
چه احوالی داری...
هر دفعه میری میترسم که مبادا تو نیای
تو نیای و بشم من مرد محکوم به جدایی
از غم دستات برای من یه قفس بساز عزیزم
که آغوشت بمونم توی دستات آروم بگیرم
خدا
هر شب معجزه میکند
وقتی قلب من در آغوش تو
از تپش نمی ایستد
وقتی آرام خودم را جا میدهم
میان بازوانت
دنیا آن قدر کوچک میشود که میتوان
عالم را با یک بوسه کشت...
مترسکی شده ام این روزها
از من فرار میکنی ...
مثل کلاغ
ولی هر قدر میخواهی نوکم بزن
ولی فقط
تنهایم نگذار...
حرفــــــی ندارم
تو هم چیزی نــــگو
بگذار تنها تــــماشـــــایت کنم
...
دل ربـــــاترین چشــــم انداز !
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تكرار یاد ِ تـــو تكراری نیست !
هر بار از تو نوشتن ، اتفاق تازه ایست
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
پنجره ها را می بندم
پرده ها را می کشم
امروز اتاقم به اندازه ی کافی ابر دارد !
تمام کاغذهای پراکنده ی روی میز
تمام یادداشت های خفته
میان کتاب های همیشه دلتنگ
همیشه فسرده ام ....
نجواهای مرا خوب از بر دارند !
من هم نباشم
عاشقانه هایم همیشه جاری ست
کی می خواد مثل تو باشه
مثل تو که بی نظیری
مثل تو که با نگاهت
منو از خودم می گیری
کی می خواد مثل تو باشه
مثل تو که تکیه گاهی
تو به داد من رسیدی
توی تردید و سیاهی
همه چی از تو شروع شد
همه چی با تو تمومه
چرا دنیا رو نبینم
وقتی چشمات روبرومه؟
عشق تو پناه آخر
واسه قلب نیمه جونه
کی می خواد مثل تو باشه؟
کی مث تو مهربونه؟
وقتی که چشمای خیسم
دیگه جایی رو نمی دید
جز تو هیچکسی تو دنیا
حال و روزمو نفهمید
خون شد دل بی قرارم امشب
خون می چکد از دوچشم زارم امشب
بستم دولبم زشکوه و درد امشب
شاید که دلش به رحم آید امشب
با این همه اشک دیده ام آب نشد
... آه از دل سنگ خاره او امشب
لب فروبند شنو صدای قلبش خسرو
شاید شنوی زمزمه عشق ووفایی امشب
اگه عشقم حقیره
اگه جسمم کویره
اگه همیشه تنهام
اگه خالیه دستام
برای تو عاشقترین
عاشق دنیام
مــرا خــوابـــ کن
زیر یکـــ شــاخـــه
دور از شبـــــ اصطــکاکـــ فلزاتــــ ,
اگر کــاشفـــ مــعدن صبـــح امد
صــدا کـن مرا
و مــن
در طلــوع گــل یاسـی
از پشتـــ انگشتـــ هــای تــو
بیــدار خــواهــم شـد...
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
چگونه در صف مسجد بایستم که خرابم
چگونه پند بگیرم که نه عقل مانده نه هوشم
به کنج میکده خوابم
چو کاسه دست به دستم
چو کوزه دوش به دوشم....
وقتي هستي
ميگويم نکند برود
وقتي نيستي
ميگويم بر ميگردد
فرق ندارد که باشي يا نباشي
من " منتظرم " !!!
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
عاشق آن لحظه ام ای خوب من
با نگاه عشق بی تابم کنی
در میان بازوان عاشقت
با نوازشهای خود خوابم کنی
باز هم در خلوت آغوش خود
لحظه ای لب بر لب سردم نهی
جان دهی این خاک خشک و تشنه را
از همان یک لحظه سیرابم کنی
با نگاه مست خود مستم کنی
خرمن جان مرا آتش کنی
ناگهان جان مرا در بر کشی
تا به هُرمِ جان خود آبم کنی
دیگر از رفتن نمی گویم سخن
تا که با عشق و جنون یارم کنی
باز هم مست از شراب عاشقی
در برم گیری و بی تابم کنی
یک مترسک خریده ام
عطر همیشگی ات را به تنش زده ام
در گوشه اتاقم ایستاده
درست مثل توست ،
فقط اینکه روزی هزار بار از رفتنش مرا نمی ترساند . . .
محکومی
به حمل همیشگی گرم ترین سلاح کشنده جهان
.
.
.
چشمانت !
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
کــلاه هــا گاه چـــ ه بی تاثیــرند ..
چـــ ه تفاوتـــ ی می کنــد
" آ " بـا کـلاه یــا " ا " بــدون کــُلاه
آوارگیـــم را هر طور کــ ه بنویســـ ی
علتــش چشمــان توســت ..
مرا به کجا تبعید کرده ای؟؟؟
شعر نگاهت تا ابد
در چشمهایم سپید می ماند