ديگر نمي خواهم
زني پيچازي شده
در نوارهاي ارغواني اعتيادي که
ادامه اش را
دودي /با حلقه هاي گريز پاي موهاي تو....
ترميم مي کند/ حمل کنم!
و
صاف هم که در چشمهايت نگاه کنم
سرم را به نشانه نفي
دوباره تکان خواهم داد
Printable View
ديگر نمي خواهم
زني پيچازي شده
در نوارهاي ارغواني اعتيادي که
ادامه اش را
دودي /با حلقه هاي گريز پاي موهاي تو....
ترميم مي کند/ حمل کنم!
و
صاف هم که در چشمهايت نگاه کنم
سرم را به نشانه نفي
دوباره تکان خواهم داد
داني كه را سزد صفت پاكي
آن كه او وجود پاك نيالايد
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی برکن.. که رنج بی شمار دارد...
در جان عاشق من ميل جدا شدن نيست
خو كرده قفس را ميل رها شدن نيست
تا مرغ دلم پر نكشيده برگرد
تا ريشه ي من زخم نديده برگرد
گيرم كه من اشتباه كردم باشد
دنيا كه به آخر نرسيده برگرد
در هوای عاشقان پر می کشد با بی قراری
آن کبوتر چاهی زخمی که او در سینه دارد
ناگهان قفل بزرگ تیرگی را می گشاید
آن که در دستش کلید شهر پر آیینه دارد
درختان را پرسيدم:
( شما قناري کوچک مرا نديديد؟
بر لبانش
ـ وقتي ترانه ميخواند ـ
گلهاي شادي غنچه ميکرد. )
و خدارا پرسيدم:
(در سايه ي من اين کيست
که ميرقصد
- طناز و وحشي -
چون باد که در گندمزار؟ )
روزگاری شد که در میخانه خدمت میکنم
در لباس فقر کار اهل دولت میکنم
تا که اندر دام و وصل آرم تذروی خوش خرام
در کمین و انتظار وقت فرصت میکنم
ماهي شدن به هيچ نيرزد نهنگ باش
بگريز از اين حقارت آرامشي كه جوست
با گردباد باش كه تا آسمان روي
بالا پسند نيست نسيمي كه هر زه پوست
مرداب و صلح كاذب او ،غير مرگ نيست
خيزاب زندگي است همه گرچه تندخوست
با ديرو دوري از سفرش دل نمي كند
مرغي كه آستانه ي سيمرغش آرزوست
تا همدم كسي نشود دم نمي زند
ني ، كش هزار زمزمه پرداز در گلوست
تو را با نبرد دلیران و شیران چه کار ؟
تو برزیگری بیلت آید به کار
(شوخی بودا )