از لطف تو چون جان شدم وز خویشتن پنهان شدم
ای هست تو پنهان شده در هستی پنهان من
گل جامه در از دست تو وی چشم نرگس مست تو
ای شاخهها آبست تو وی باغ بیپایان من
Printable View
از لطف تو چون جان شدم وز خویشتن پنهان شدم
ای هست تو پنهان شده در هستی پنهان من
گل جامه در از دست تو وی چشم نرگس مست تو
ای شاخهها آبست تو وی باغ بیپایان من
آواره همچو خار هراسان ز باد مست
خاکستر خیال ز دستم عنان گسست
نخلی تکیده ام که ز تاج نگون بخت
در سایه ام گمان درنگ عابری نبست
مرغی به شاخه ام نتکانیده پر ز خواب
برگی به باورم ز شبیخون غم نرست
بگین بباره بارون ،دلم هواشو کرده
بگین تموم شدم من، بگین که برنگرده
بهش بگین شکستم ،بهش بگین بریدم
نه اون به من رسید و نه من به اون رسیدم
***
برهنه زیر بارون،خراب و درب داغون
از آدما فراری ، از عاشقا گریزون
بزار کسی نبینه غرور گریه هام رو
بزار کسی نفهمه غم تو خنده هامو
***
یه داغ سخت سختم ، یه باغ بی درختم
سفیده دفتر عمرم ،سیاهه روزه بختم
تنم داره میلرزه،تو این هوای هرزه
گاهی نداشتن دل،به داشتن می ارزه
*-*
سلام
هفت آسمان را بردرم وز هفت دریا بگذرم
چون دلبرانه بنگری در جان سرگردان من
تا آمدی اندر برم شد کفر و ایمان چاکرم
ای دیدن تو دین من وی روی تو ایمان من
بی پا و سر کردی مرا بیخواب و خور کردی مرا
در پیش یعقوب اندرآ ای یوسف کنعان من
سلام محمد
نگاه ها خیره
دستها به حالت دعا
در آسمان
بازی نور و سیاهی بالا گرفت
در هم پیچیدند
بر هم غلطیدند
به ناگاه صدای گلوله ای ... !
خون پاشید
خونابه ریز شد
افتاد پرنده ی ... !
صدای هوهوی بوم ها برخاست
هلهله ی پیروزی !
شهر در اسارت آنها بود
پنجره ها بسته شد
گیلاس ها سر کشیده شد
مداد ها نوشتند
و چشم ها گذر کردند
پرنده ی نور
پرنده ی غمگین درد
پرنده ی رنج
پرنده ی آزادی !
-------
سلام و شب همگی خوش
يك جهان حرف نگفته در دلم دارم هنوز
چشم عالم خواب ومن چون ماه بيدارم هنوز
کسی نمی گوید
نترس!
ماه سقوط نخواهد کرد !
زمان در این غروب همیشه نخواهد ماند !
زمین زمین نخواهد خورد !
کسی نمی گوید
و من
به امتداد ِ دست ِ تو می چسبم
بلند می شوم از روی سنگ های شکسته ...
هنوز انگار منتظرن این چشای خسته من
مثنوی غصه شده هزارو یک شبای من
همش میکن روزای خوب تو راه باز داره میاد
آهای بفهم روزای ما ، سخت میره سخت ترش میاد
غصه دیگه تو این روزا دوست صمیمی منه
از خنده های غم واست هرچی بگم بازم کمه
------------
فکر کنم سلام کردم..واقعا که....ادم از فامیل نباس انتظار داشته باشه:دی
همچون گله رمیده گیج و درمانده مباش
چون قهرمان در این میدان ایستادگی کن!
به آینده، هر چند شیرین و دلپسند، اعتماد مکن
بگذار گذشته از دست رفته به خاک سپرده شود
عمل کن - عمل در زمان زنده حال
قلب در درون و خدا بالای سر توست!
زندگی مردان بزرگ جملگی به ما یادآور می شود
که ما نیز می توانیم چون آنان برجسته و شاخص باشیم
و هنگام عزیمت (از این دنیا) رد پاهایی بر شن های زمان به جا گذاریم.
رد پاهایی که شاید ملوانی دیگر در ساحل زندگی، ملوانی از
یک کشتی شکسته و تنها، بتواند با رؤیت آنها امیدوار شود
پس بگذار مردانه قد برافرازیم و وارد میدان عمل شویم
با قلبی برای هر سرنوشت
هنوز به دست می آوریم، هنوز دنبال می کنیم
می آموزیم که زحمت بکشیم و چشم انتظار باشیم.
ببخشید من ندیدم. ولی خداییش راست میگین. از فامیل انتظار بیشتر میره.
من از طرف ایشون معذرت میخوام:دی
مائيم كه اصل شادي و كان غميم
سرمايه ي داديم و نهاد ستميم
پستيم و بلنديم و كماليم و كميم
آئينه ي زنگ خورده ي جام جميم