یا مرا با لب پر خند پذیرا باشید
یابرانید زکاشانه ی خود بیرونم
Printable View
یا مرا با لب پر خند پذیرا باشید
یابرانید زکاشانه ی خود بیرونم
مینمایم تو را بیرون ز کاشانه ات
تا کم نمایی بار دیگر بهانه ات
گر میخواهی بمانی خب باور کن
بشین و کلاه خویش را داور کن
نو بگوییم ونو بیندیشیم عادت کهنه را به هم بزنیم
وزباران کمی بیاموزیم که بباریم و حرف کم بزنیم
مرغ بارانم من
دائمن میبارم
گل شادیها را
در دلها میکارم
من
کم حرف و پر کارم
غافیه سازم من
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا
آنان كه بسته اند كمر اندر شكست ما
غير از صفا ز آيينه ما چه ديده اند ؟
آنان كه ترك دولت جاويد گفته اند
زين پنج روز دولت دنيا چه ديده اند ؟
در آن آني که از خود بگذري و از تنگ خودخواهي برايي
در فراخ روشن فرداي انساني،
در آن آني که دل برهانده از وسوسه شيطاني،
روانت شعله اي گردد،
فرو سوزد پليدي را
بدرد موج دود آلود شک و نا اميدي را
به سير سال ها بايد تدارک ديد آن آن را
چه صيغل ها که بايد داد
از رنج و طلب جان را
به راه خويش پاي افشرد و
ايمان داشت پيمان را
آمدنت را خواب دیدم یا رفتنت را ؟
به گمانم هر دو !
چه شیرین بود آمدنت ،
مثل رویاهای کودکانه ، با تبسمی آسمانی همراه
کوتاه ...
کوتاه ...
کوتاه ...
و چه تلخ و آشفته بود رفتنت ،
مثل آمدنت بی خبر ، ناگهان
هرگز هرگز هرگز بی تو نمیخندم
هرگز بی تو بر دل عشقی نمی بندم
بحث داغ و پر ترفدار
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
يه سر بزنيد
معشوقه به سامان شد، تا باد چنین بادا
کفرش همه ایمان شد، تا باد چنین بادا