یا رب نظری کن که من فتاده ز پایم
راه دراز و من اول راهم ..
خداوندا جدا کردن هنر نیست ..
دوستان قلب انسانند ..
بدون قلب چگونه میتوان زیست ؟
Printable View
یا رب نظری کن که من فتاده ز پایم
راه دراز و من اول راهم ..
خداوندا جدا کردن هنر نیست ..
دوستان قلب انسانند ..
بدون قلب چگونه میتوان زیست ؟
تا این دل ما غالب هر دل گردد
هر روز به صورتی برون می آییم...
من با صدای تو می خوانم در اوج ابی باورها:40:دارد ترانه پروازم تحریر بال کبوتر ها:40:من در هوای تو می رقصم با موج دامن پر پولک :40:رقصی چنان که تو را اید یاد از نسیم و صنوبرها:40:
از کرامات شیخ ما اینست
شیره را خورد و گفت شیرین است
تا این برادران ریا کار زنده اند
این گرگ سیرتان جفا کار زنده اند
یعقوب درد میکشدو کور میشود
یوسف همیشه وصله ی ناجور میشود
دوباره غم هوای با دل بودن کرده
نمیخواد باور کنه تن هوای مرگ کرده
هوای من خسته از این باور ها
واسه گفتن این بیت فکر کردم ساعتها
اینجا نقاب شیر به کفتار میزنند
منصور را هر اینه بر دار میزنند
در گفتارت ای دوست چه بود
این کلامت را کنون چه سود
من همان منصور حلاج هستم
که از ترس نقاب منصور جلالی بستم : دی
مامیرویم چون دلمان جای دیگر است
ما میرویم هر که بماند مخیر است
تنها نرو ای دوست مرا نیز ببر
نمیخواهی مرا جای برده بخر
خیری نباشد به تنهایی
باش بگویم که با مایی