تو استدلال لفظ آبی آب
به سبزه زار چشمت پونه خواب
شب دلتنگی و طولانیت را
بنوشد جرعه جرعه نور مهتاب
سلام
اره خیلی خالی بود . خوبی ؟ مامان خوبه ؟
Printable View
تو استدلال لفظ آبی آب
به سبزه زار چشمت پونه خواب
شب دلتنگی و طولانیت را
بنوشد جرعه جرعه نور مهتاب
سلام
اره خیلی خالی بود . خوبی ؟ مامان خوبه ؟
به مژگان سيه کردي هزاران رخنه در دينم بيا کز چشم بيمارت هزاران درد برچينم
الا اي همنشين دل که يارانت برفت از ياد مرا روزي مباد آن دم که بي ياد تو بنشينم
قربونت
الحمدالله بهتره
میبینم
یه سری مشاعره گر جدید اومدن
داره دوباره به اوج بر میگرده
ماری تو هر که را بینی بزنی؟............یا بوم که هر کجا بشینی بکنی؟
زورت ار پیش میرود با ما.............با خداوند غیب دان نرود
زورمندی مکن بر اهل زمین.............تا دعایی بر آسمان نرود
محمد جان! خوشحالم که حال مادرت بهتر شده
دیشب به خواب دیدمت ای آشنای رود
سنگین و پر سکوت
با نغمه های غریبانه باز خواندمت
اما دگر چه سود ؟
کز این حدیث هزارباره جان بی نفس
رنجور و خسته ام
خیلی خوشحال شدم محمد جان که حال مامان بهتر شده . چه خبر خوبی
ميگذرد كودكي و جواني و كهنسالي ............كه بايد گم بگرديم وحس جوون بودنمون از دستمون بشه ول.........
افسوس كه نداريم با اين زندگي هيچ تباني..........
بس كه غصه زندگي و زنده بودن خورديم ...........
زمان از دستمون در رفت ديدي بي يار مرديم..............
چقد براي غصه خوردن مگه جا داره اين دل.............
سود گرت هست گراني مكن
خيره سري با دل و جاني مكن
آن گل صحرا به غمزه شكفت
صورت خود در بن خاري نهفت
صبح همي باخت به مهرش نظر
ابر همي ريخت به پايش گهر
باد ندانسته همي با شتاب
ناله زدي تا كه برآيد ز خواب
شيفته پروانه بر او مي پريد
دوستيش ز دل و جان مي خريد
اگرايرانبهجزويرانسرانيست؛مناينويرانسرارادوستدارماگرتاريخِماافسانهرنگاست؛مناينافسانههارادوستدارمنوايِنايِماگرجانگدازاست؛منايننايونوارادوستدارماگرآبوهوايَشدلنشيننيست؛مناينآبوهوارادوستدارمبهشوقِخارِصحراهايِخشکَش،مناينفرسودهپارادوستدارممنايندلکشزمينراخواهمازجانمناينروشنسمارادوستدارماگربرمنزايرانيرودزور،مناينزورآزمارادوستدارماگرآلودهدامانيد،اگرپاک!منايمردم،شمارادوستدارم
لال شدم ولی دريغنقل قول:
سکوت حاصلی نداشت . . .
کنار من نمان . . . برو
تو اينچنين خطر نکن
حال منِ خراب را
از اين خراب تر نکن . . .
به شانه ام تکيه نکن
که طاقتم نيست دگر
سکوت کن که خسته ام
خسته از اما و اگر . . .
فکرِ حراجِ من نباش
به نرخِ روز نيستم
ترّحمی نکن اگر
به پايِ تو گريستم . . .
مژده اي دل كه مسيحا نفسي ميآيد
كه ز انفاس خوشش بوي كسي ميآيد
اي پادشه خوبان، داد از غم تنهايي
دل بي تو به جان آمد وقت است كه بازآيي
يوسف گمگشته باز آيد به كنعان غم مخور
كلبه احزان شود روزي گلستان غم مخور
رسيد مژده كه ايام غم نخواهد ماند
چنين نماند و چنين نيز هم نخواهد ماند
من باز ميام مشاعره!!!
دشوار بتوان حتي يك دقيقه ديگرش را پيش بيني كرد
همچون توفاني مدام گرم و سرد مي شود
گاهي مواهب الهي و گاهي عذاب جهنمي است
او عشق من است
مي تواند در يك دم هر چهار فصل باشد
به به خوش اومدی اقا یزدان
دل بسي خون به کف آورد ولي ديده بريخت الله الله که تلف کرد و که اندوخته بود
سلام
قربان همتان برم
تک تک
در عکس چشمان تو
خواب های من پیداست
در شبیه پوست من
شب ها
چیزی شبیه خوابهای تو می چرخد
هر شب به خواب هایم بیا
تا عکسمان باز هم
به هم شبیه تر شود.
سلام اقا محمد
حال شما؟
در كار گلاب و گل حكم ازلي اين بود
كين شاهد بازاري وان پرده نشين باشد
سلام
فرانک خانومی
باز زدی تو کانال <<د>>
در این ایوان
که کنون ایستاده ام
سال تحویل می شود
در آن غروب ماه اسفند
از همه ی یاران شاعرم
در این ایوان یاد کرده ام
مادرم
در این ایوان
در روزی بارانی
سفره را پهن کرده بود
برای فهرست عمر من
ناتمام گریه کرده بود
یک عالمه می گردم تا مخصوص شما "د" پیدا کنم محمد جان
درد بي عشقي زجانم برده طاقت، ورنه من
داشتم آرام ، تا آرام جا ني دا شتم
من هم یک عالم میگردم تا د جواب بدم
بگرد تا بگردیم
دیگه اگه خورجین تو پر از گل و نامه باشه
اگه تو فکرت واسه بعد ، هزارتا برنامه باشه
اگه مث اون اولا خوب بشی و با حوصله
نمی شنوی که من دیگه به پرسشت بگم بله
اینم واسه تنوع
هنگام مي و فصل گل گشته
جانم گشت خدا گشت و چمن شد
دربار بهاري تهي از زاغ و جانم زاغ و خدا زاغ و زغن شد
از ابر کرم خطه ري رشک ختن شد
دل تنگ و چون من مرغ قفس بهر وطن شد
تنوع زیادش خوب نیست!!!
در اين ارديبهشت سوزان
كه سدر و گز از حرارت خورشيد
پژمرده مي شود
بزاز هاي دوره گرد غريب
با بقچه هاي ململ رنگين چيت گلي
و شيشه هاي گلاب
از دره اي به دره ديگر مي چرخند
زنهاي روستاهاي كوهستاني را
به جامه ها و ارحلق تازه وسوسه كنند
خودت طالب تنوع نبودی . گله نکنی دیگه ها!!!!!!!!
در خزان با سرو و نسرينم ، بهاري تازه بود
در زمين با ماه و پروين ، آسماني دا شتم
من یاد گرفتم
چه جوری شبا
از رویاهام یک خدا بسازم و...
دعاش کنم که
عظمتتو جلال
امشب هم گذشت و کسی ما رو نکشت
بعدش هم چشمامو میبندم و دلو میسپرم
به صدای فلوت یدی کوره
که هفتاد سال تمومه عاشق یه دخترچارده ساله بوره
منم عشق سیاهمو سوت میزنم تا خوابم ببره
تو ته تهای خواب یه صدای آشنایی چه خوش میخونه
بشنو.....
بالاخره پیدا شد
وگر مراد تو اينست بيمراديه من
تفاوتي نکند چون مراد يار منست
دوستان اهل ادب و شعر، خيلي من رو ببخشيد
راهنمايي مي خوام
براي يادواره ويليام چند تا شعر مناسب مي خواستم (تايپيكي كه در امضام بهش لينك دادم )
تا بدکان و خانه درگردی..............هرگز ای خام آدمی نشوی
برو اندر جهان تفرج کن................پیش از آن روز کز جهان بروی
-------------------------------------------
عزیزجان. ویلیام کیه یا چیه؟ بنظر میاد این لینکی که گذاشتی هم هیچ ربطی به عنوانش نداره:31:
-------------
ويليام كاربر فعال از انجمن موسيقي بود كه بچّه هاي تايپيك موسيقيهاي آروم و نيز تايپيك موسيقيهاي بي كلام، او رو خوب مي شناسند، پسري با كمالات كه خلاصه اي از اونها در تايپيك يادواره اومده، كسي كه با قرار دادن موسيقيهايي زيبا و عميق، دريچه ديگري براي نگاهامون باز كرد
ويليام به يكباره ناپديد شد و ديگه هيچ كس ازش خبر نداره
یادت هست ؟
شعرهای قدیم را
که بی ریا می سرودم برایت
از ابر و خیال وخوابی که آرام رفته بودی ؟
...
...
...
باز خواهمت گفت
ترانه های شبانگاهی انتظار را
انتظار
انتظار
انتظار...
چشم دوست عزیز سعی می کنیم چیز مناسبی پیدا کنیم و بهت خبر بدهیم
روز و شب تنهاست
باغ بی برگ
با سکوت پاک غمناکش
ساز او باران و سرودش باد
جامه اش شولای عریانی ست
ور جز اینش باید
بافته بس شعله ی زر تار پودش باد
دلم همراه شمع نيمه جان مي سوخت
غمي در سينه ام فرياد برمي داشت
طنين آتشينش در دلم مي ريخت
هزاران نيش سوزن در تنم مي كاشت
تنها چند سايه ي سر براه،
همسايه ي صداي من بودند!
گفتم: دوستي و دشمني را با يك دال ننويسيد!
گفتم: كتاب ِ تربيت ِ سگ و تربيت ِ كودك را
در يك قفسه نگذاريد!
گفتم: دهاتي حرف ِ بدي نيست!
گفتم : تمام اين سالها
صادق و سهراب برادر بودند
مي شود صداي پاي آب را،
از پس ِ پرچين ِ نيلوفر پوش بوف كور شنيد!
هرگز حرفهاي قشنگ نگفتم!
مسکین خر اگرچه بی تمیز است................چون بار همی برد عزیز است
گاوان و خران باربردار...................به ز آدمیان مردم آزار
روي تو را بوسه داده ايم، چه بسيار
خاك تو را بوسه مي دهيم، دگر بار
ما همگي " سوي سرنوشت" روانيم
زود رسيدي! برو، "خدا نگهدار"
ولی من میگم سلام
روز و شب خواب نمي آيد بچشم غم پرست
بسکه در بيماري هجر تو گريانم چو شمع
تو نیز خواهی آمد
ای ماهی تپنده تاراب خون هنوز
و باغهای دنیا را خواهی دید
پشت حصار های بلند دنیا
دریاهای دنیا
کشتی نشستگان و کشتی شکستگان دنیا
و تشنگان ساحل دریا را
خواهی دید
اما
هشدار ای نیامده
که سیب را نچینی
از باغهای دنیا
که ماهیان رنگی چالاک
چشم ترا به دام نیندازند
هشدار
زیرا تو نیز چون ما از روزنه
باید به یک تماشا دلخوش کنی
و یک سبوی نیمه پر از دریا
منوچهر آتشی
آمد موج الست کشتی قالب ببست-------باز چو کشتی شکست نوبت وصل و لقاست
توي صحنه غريب زندگي
هممون در نقش يك بازيگريم
با هميم تو بازياي روزگار
از درون هم ولي بي خبريـم
زندگي تولد يه خاطره س
انگاري شروع يك نمايشه
كاشكي از دنيا و اين خاطره ها
سهم ما تموم خوبيها بشه
همه شهر ز تشویش دلم آگاهند تو هنوزم که هنوزست ز من بی خبریولی ایدوست به چشمان قشنگت سو گند بعد تو دل نسپارم به نگاه دگری
یا اگر در کنج تنهایی مرا
مرغک شب ناله ای بردارد از اقصای شب
اندهی واهی مرا
می کشد در بر چنان پیراهنم .
عجب شعر قشنگی بود ها ؟( همه شهر .....)
مريزيد بر گور من جز شراب
مياريد در ماتمم جز رباب
مبادا عزيزان که در مرگ من
بنالد به جز مطرب و چنگ زن
اره خیلی شعر قشنگی بود
خودم سروده بودم!!!!
نسكافه را تايپ كن
خانم منشي
با سينه هايي نه چندان برجسته
شهوت كلمه ها را در چاك پيراهنش پنهان مي كند
موتور سوارها بار كلمات را در خورجين هاي رنگ و رو رفته شان
و سينه هاي خس گرفته
عكس هاي ميدان آزادي را به پياده رو ها تف مي كنن
پس شاعر بودی رو نمی کردی ؟
نواي عشق بر افروختي چنان در دل
که در زمان علم صبر سر نگون کردي
قابلیت های دیگه ای هم دارم
نون میگیرم
ظرف میشورم و ...
تا توانی دلی بدست آور دل شکستن هنر نمی باشد