مثل سايه تو شب سياهي
از كجا اومدي كي اومدي
يادم نيست چجوري اومدي
تازه اول جوونيم بود
Printable View
مثل سايه تو شب سياهي
از كجا اومدي كي اومدي
يادم نيست چجوري اومدي
تازه اول جوونيم بود
دوران بقا چو باد صحرا بگذشت
تلخي و خوشي و زشت و زيبا بگذشت
پنداشت ستمگر كه جفا بر ما كرد
در گردن او بماند و بر ما بگذشت
تا كه در دنيا تو را ديدم
دنيا رو با تو بي تو ديدم
خار و خاشاك در نگاه چشمانم
رفته از بدسگالي روزگار در نگاهم
خار بود از دست جفاگر زندگاني
خاشاك بود همچو ابري در روز افتالبي
يك قطره آب بود با دريا شد
يك ذره خاك با زمين يكتا شد
آمد شدن تو اندر اين عالم چيست ؟
آمد مگسي پديد و ناپيدا شد
دیروز که باز می گشتم،
همه ی راه را آفتاب غروب می کرد.
می دانی غروب چیست؟
آن بالا، ابرها چون کوه ها می ماندند:
دیواری در افق برکشیده، سیاه در دل کویر.
می دانی کویر چیست؟
در راه بازگشت،
در تمام راه،
آفتابی در کویری غروب می کرد.
می دانی دل چیست؟
در روزگار خود با دنيا بودم
حال و خيالي از دنيا داشتم
در دام و تاب روزگار امدم
اسير ان روياي خيالي امدم
من با تو گر گرفتم
عشق من
عزیزم
پیشانی ات ، پاهایت و دهانت
نانی است مقدس که زنده ام می دارد
آتش به تو درس خون داد
از آرد تقدس را فرا بگیر
و از نان بوی خوش را
اینجا
ابرهای خاکستری
بر آسمان دلم
هزاران نقش بسته اند
بی تو تنها
نقشی از بودن را در نبودنت
تکرار می کند
دلا خوبان دل خونين پسندند
دلا خون شو كه خوبان اين پسندند
به هنگامی که همگنان من
عشق را در رویایی زیستن اصرار میکردند
من ایستاده بودم تا زمان
لنگ لنگان از برابرم بگذرد
و اکنون در استانه ظلوت
زمان به ریش خند ایستاده
تا منش از برابر بگذرم
به دریغ و حسرت چشم به قفا دوخته
انجا که تو ایستاده ای