روزه سکوت میگیرم
و تا افطار ِ صدای تو
نمی شکنمش
روزه میگیرم لبهایت را
لذت افطارش
یعنی بهشت
Printable View
روزه سکوت میگیرم
و تا افطار ِ صدای تو
نمی شکنمش
روزه میگیرم لبهایت را
لذت افطارش
یعنی بهشت
مشق امشب تكراریست ..
هزار مرتبه
دوستت دارم ،
تا انتهای دفتر !!
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
امشب از تو می نویسم
از تو و قلب رعوفت
از قشنگی محبت
از دو چشمون کبودت
از تو که تو این غریبی
آشنای مهربونی
وای که چشمات پر حرفه
به زبون بی زبونی
امشب از ستاره گفتم
پر نور شد شب تارم
حیفم اومد که به یادت
گلی تو باغچه نکارم
تو خودت یه پارچه مهری
توی آسمون برفی
قربونیت بشه الهی
دل تنهای دو حرفیم
امشب از تو می نویسم
گل یاس مهربونم
که اگه یه روز نباشی
مثل یه برگ خزونم
از تو که نور امیدی
تو این شبای تاریک
منو تا خدا کشوندی
تو این جاده باریک
هم ميزنم نگاهت را
كه در ته چشمانم
ته نشين شده
اوقاتم شيرين شيرين مي شود...
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
لحظه های سوخته ام را
به باد می سپارم،!
قول میدهم
این نخ آخر باشد،
اگر بیایی!
چه شباهت متفاوتی بین ماست...
تودل شکسته ای ومن دلشکسته ام!
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دوست داشتنت
هوس نیست
که باشد و نباشد
نفس است
تا باشم، تا باشی، باشد
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تا زمانی که به عمق واقعی احساس کسی
پی نبرده ای
؛دوستش نداشته باش.
زیرا عمیق ترین زخمها
زخم خنجر کسیست که
با تمام وجود دوستش داری
باز هـــــم خیال تو
مرا
"برداشــــت"
کجا میبرد نمیدانم!
آهــــای نارفیق
...بازی ات که تمـــــــــام شد
مرا دوباره
با همین لباس بی قــــــــراری دیدن دوباره ات
بر سر شعرهـــــــــــایم بنشان!!!
بعضـــــــــ ی وقــــت ها
یـکی
طوری میسوزونتت کــــــ ه
هزار نــــــفر
نمیتونن خامـــــوشت کنن....
... .........بعضی وقـــــــت هــ ـا
یکی
طوری خاموشت میــکـنـــــــ ه که
هزار نفر
نمیتونن روشنتــــــــ كنـــ ـ ــن.
درد عادت شد و سروم به شکستن خو کرد
پنجره نیز درین فصل به بستن خو کرد
آنچنان واژه این شهر پر از نامردیست
که دل عاشق من هم به نبستن خو کرد
من صفای عشق می خواهم از او
تا فدا سازم وجود خویش را
او تنی می خواهد از من آتشین
تا بسوزاند در او تشویش را
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ما با دلمان هنوز مشكل داريم
صد سنگ بزرگ در مقابل داريم
معشوق خودش مي بُرد و ميدوزد
انگار نه انگار كه ما دل داريم
دخترک تنها ، موهای بافته ات
مرا بیاد دختر عمویم -نرگس انداخت
ای کاش
می بودی و می دیدی-
بزرگ شدنم را!
مداد به دست میگیرم ...
صفحه ی سفید كاغذ ..
می خواهم از تو نقشی بكشم !...
چشم ؛ چشم دو ابرو ...
تا همین جا كافی ست !...
می نشینم سیر..
نگاهـت میكنم !..
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دوستـــــــــــ دارم
بازی آفتاب و آفتابگـــــــــــــــردان را
بــــــــــــــــه قایم باشک چشمانت
با دلـــم می ماند
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
به جرم بی وفایی
به میل خودم محکومت کردم
خبر داری یا نه
حکم حبس ابد برایت بریدم
حبس ابد در قلبم ...
فراموش کردن کسی که
دوستش داری
مثل به خاطر اوردن کسی است
که هرگز نمی شناسیش.....
دل من باز گریستقلب من باز ترک خورد و شکستباز هنگام سفر بود و مناز چشمانت میخواندم که به آسانیاز این شهر سفر خواهی کردو نخواهی فهمید بی تو این باغپر از پاییز است
يعني گلي که برشاخه ببويمت؟
ياآن شراب نابي وبايدبنوشمت؟
اصلاچه حرفهاي مفت که درشعرميزنند!
بايدتورا بغل نموده ومحکم ببوسمت.....
چقــــــــــــــدر
کم تــــــــوقع شده ام
نـــــــــــه آغوشت را ميـــــــــخواهم
نــــــــــه يک بوســــــــــــه
نــــــــــه ديگر بودنت را
...همين که بيايی
و از کنارم رد شوی کافيست
مــــــرا به آرامش مي رساند
حتی
اصطحکاک ســــــــــــايه هايمان!
دل بسته ام به پاییز...
شاید...
دوباره...
سر ِ مهر بیایی ...!
حسودیم میشود به باران
وقتی به روی دستان تو می نشیند
یا وقتی که..
می چکد از گوشه ی لبانت!
فروغ ساحل شب های من باش / طلوع طالع فردای من باش
در این فصل خزان زندگانی / امید این دل تنهای من باش . . .
بار آخر ، من ورق را با دلم :40:بُر میزنم !
بار دیگر حکم کن ، اما نه بی دل:40: !
با دلت ، دل :40:حکم کن !
حکمِ دل:40: :
هر که دل:40: دارد بیندازد وسط ، تا ما دلهایمان را رو کنیم ...
دل :40:که رویِ دل:40: بیفتد ، عشق حاکم میشود ... پس به حکمِ عشق ، بازی میکنیم .
این دلِ:40: من !
رو بکن حالا دلت را !
دل:40: نداری ؟!
بُر بزن اندیشه ات را ...
حکم لازم ، دل :40:سپردن ، دل :40:گرفتن ، هر دو لازم
هر شب دلم خواب ترا می بیند
هر صبح حافظه ام شماره ترا می گیرد
او گوشی را بر میدارد
من گوشی را می گذارم
دوباره زخمم را نمک می پاشم !
-------------------------------------------
پ ن : رقیـــــب
ایـن شـعرهـا را
همـــین حــــــالا بـخوان
وگـرنـه بعـــــدهـــــا ...
بـاورت
نمی شود !
هـنگـام سرودن ِ آن
چـگونـه ... دیــوانه وار
عـاشقـت بـوده ام !!!
پیشونیـ نوشتمـ را
با دست هاتـ عوضـ می کنمـ
توی روزهایم قدم بزن
خوشبختیـ هایشـ را جدا کنـ
هر چـه ماند پسـ می گیرمـ !!!
تراشِ دستهایت
وامدار زیبایی ست
و انگشتانت شرابِ نور را هم می زنند
با موسیقی نگاه
و آوازِ احساس
تا خمخانه آسمان رنگِ سرخ گیرد
دست های تو در گردنِ شعر می پیچد
هيچ كس عاشق تن هاي تنهاي ما نيست
بيا با هم
بازهم
باغم
تنهاي تنها بمانيم ...
یه جایی باید دست آدما را بکشی
نگه شون داری ..
صورتشون رو میون دستات محکم بگیری
بگی : ببین
من دوستت دارم .. نرو ..
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
وقتی دسـ ـت هایت مال مـــ ـن نیست
خط عـُ ـمر کف دَسـ ـتم روز به روز
کوتـ ـاه تر می شود ... !!
كاش آبپاش گلدان خالي قلبت بودم
دستهايم را ميگرفتي و زار زار گريه ميكردم
گلدان من را كه شكستي
لااقل بگذار
گل عشقي روي قلبت داشته باشم
===
امتحان عشق تموم شد
اولين باره كه به خاطر يك جاي خالي
صفر گرفتم...!
===
كاش عاشقم بودي :40:
تا بفهمي
يه من بي تو
چقدر گريه داره ...
{ پست های پشت سر هم ادغام شد ، قوانین مطالعه شود }
گوشت را بیاور جلو
هیس...!
نگذار کسی بفهمد
که قرار است مهم ترین راز زندگی ام را
به تو بگویم
نگذار کسی بفهمد
"دوستت دارم!"
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
کاش یک روز دلم
با خودش یک دل یک رنگ شود
تا که اقرار کنم :
گاه گاهی دل من
دوست دارد که برای تو فقط تنگ شود
می زند شور دلم
گاه برای تو فقط
دوست دارد نگرانت باشد
و برای گذر از هر خطر و حادثه ای
دیده بانت باشد
این دل و دغدغه من
تو ولی راه به دشواری دل من می بندی
بی خبر می گذری
و به دلتنگی من می خندی!!
با هم که قدم میزنیم
حسودیاش میشود آفتاب
نه که هیچگاه
قدم نزده است با ماه!
دستهايت را
پیاله کن
تاجانم را
در آن
بریزم ...
مجنون، تو را از لیلی جدا کردند به خیابان آوردند و رها کردند کیست که گیسوان عاشقانه تو را شاهانه شانه کند؟
آمدنت را از باد صبا پيغام گرفتم
تا ديدمت از چشمهاي تو الهام گرفتم
جنون وجودم را فراگرفته بود ، ولي
با بوي موج طوفاني گيسويت آرام گرفتم
تمام غصه ها دقیقا از همان جایی آغاز می شوند که ترازو بر می داری می افتی به جان دوست داشتنت .
اندازه می گیری !
حساب و کتاب می کنی !
مقایسه می کنی !
و خدا نکند حساب و کتابت برسد به آنجا که زیادتر دوستش داشته ای ،
.........که زیادتر دل داده ای ،
که زیادتر گذشته ای ،
که زیادتر بخشیده ای ،
به قدر یک ذره ،
یک نقطه ،
یک ثانیه حتی !
درست از همانجاست که توقع آغاز می شود
و توقع آغاز همه ی رنج هایی است که به نام عشق می بریم ...!!!