توهم پدیدارت میان مه نهان می شد *هزار نقش می بست یکی نبود انگارت*هزار نقش می بستم یکیش اشکاراتر*تو می شدیبه پندارم که هان ببین منم یارت!
Printable View
توهم پدیدارت میان مه نهان می شد *هزار نقش می بست یکی نبود انگارت*هزار نقش می بستم یکیش اشکاراتر*تو می شدیبه پندارم که هان ببین منم یارت!
چرا صفحه ی آخر رو برای من بالا نمی آورد؟
در اين درگه ، كه گه گه
كه كه و كه كه شود ناگه
به امروزت مشو غره
كه از فردا نه اي آگه
همچنین!!!!!!!!!!!!!نقل قول:
همیشه سبز بمان ای سرو همیشه باد بهارانت* ببین که ابر شبانگاهی چه خوب شسته بارانت
غصه نخور برای منم باز نمی کنه:27:نقل قول:
نقل قول:
me2
آخه چرا:41::13:
تو که نازنده بالا دلربایینقل قول:
تو که بی سرمه چشمون سرمه سایی
تو که مشکین دو گیسو در قفایی
به ما گویی که سرگردون چرایی
یاد باد آن که خرابات نشین بودم و مست
وآنچه در مسجدم امروز کم است آن جا بود
یاد باد آن که به اصلاح شما میشد راست
نظم هر گوهر ناسفته که حافظ را بود
دانمت که بر سـرم گذر کنی بهرحمـت اما
آن زمان که بر کشد گیاه غـم سـر از مزارم