با اسب زنده گی بر ساحل زمان می تازیم
و امواج خروشان و کف آلود دریا
رد مارا از ذهن ساحل پاک می کنند ...
و تنها ساحلی بجای می ماند که
انتظار رهگذران جدید را می کشد
و همچنان ساحل بر جای می ماند ...
Printable View
با اسب زنده گی بر ساحل زمان می تازیم
و امواج خروشان و کف آلود دریا
رد مارا از ذهن ساحل پاک می کنند ...
و تنها ساحلی بجای می ماند که
انتظار رهگذران جدید را می کشد
و همچنان ساحل بر جای می ماند ...
داني كه چيست دولت؟ ديدار يار ديدن
در كوي او گدايي بر خسروي گزيدن
از جان طمع بريدن آسان بود وليكن
از دوستان جاني مشكل توان بريدن
ناگزیر سربزیر پابراه می رود عمر من بمان بمان! مهلتی ...خدای را بی وداع بی کلام بی نگاه می رود قطره قطره چشمه وار لحظه لحظه می چکد ماه وسال می شود سال وماه می رود
سلام
........
در سكون مداوم
سرگيجهشان را
به كه ميگويند
قلب گلدان كه ميگيرد
چه كسي برايش ترانه ميخواند
و آيينه كه بي او
نيمي از ما نيست
چگونه ميگريد
حرمت چراغ را
چگونه نگه ميدارند
...
در سرانجام نفس های پسین
به در خانه دلها به گدایی رفتیم
و چه بیهوده و تنها
همه کس افسرده
همه دلها مرده
زندگی یعنی چه
که دم و بازدم تنهایی
و نگاهی بر دل
که تو کی می آیی
يك قطره آب بود با دريا شد
يك ذره خاك با زمين يكتا شد
آمد شدن تو اندر اين عالم چيست ؟
آمد مگسي پديد و ناپيدا شد
دانی که چیست دولت ؟ دیدار یار دیدن
در کوی او گدایی بر مهتری گزیدن
نشد یک لحظه از یادت جدا دل
زهی دل آفرین دل مرحبا دل
لبخندی در فضا بزن؛ که خواهد رسيد و مرا جانی دوباره خواهد داد!
از انفاس خود عطری در فضا بپراکن که حمايتم خواهد کرد!
کجايی ای محبوب من؟
اه ؛ چه بزرگ است عشق!
و چه بی مقدارم من!
نه چراغيست در آن پايان
هر چه از دور نمايان است
شايد آن نقطه ي نوراني
چشم گرگان بيابان است
مي فرومانده به جام
سر به سجاده نهادن تا كي؟
او در اينجاست نهان
مي درخشد در مي