تابستان خود را چگونه گذرانده اید؟
به نام خدا ،
.
.
.
بی او
Printable View
تابستان خود را چگونه گذرانده اید؟
به نام خدا ،
.
.
.
بی او
دلم برای تو که نه, ولی برای روزهای با هم بودنمان تنگ شده
برای تو که نه , ولی برای " مواظب خودت باش " شنیدن تنگ شده
برای تو که نه , ولی برای نگاهی که تا پیچ سر کوچه تعقیبم می کرد تنگ شده
برای تو که نه , ولی برای دلی که نگرانم می شد تنگ شده
راستش برای اینها که نه, ولی برای خــــــودت , دلم خیلی تنگ شده..
هر روز پریشان ترت میشوم
مستانه
توهم عاشق ترم میکنی
رندانه
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
من وجودم به تو مدیون و دلم ما من توست
آرزویم نظری روی تو و دیدن توست
من اگر دور ز تو هستم و دلتنگ شدم
با صدای خوش تو غرق در آهنگ شدم . .
تو خود بگو !!!
سرزمین
نگاهت را
روی کدامین گسل بنا کرده ای ؟.......
که
اینگونه
شب وروز دلم در حال لرزیدن است !!!!!!
كنار ميز چوبي هميشگي مينشينم
جاي خالي ات همانند قهوه اي تلخ
به رخ ميكشد نبودنت را...
خدایـا
دستانی را در دستانم قرار بده
که پاهایش با دیگری پیش نرود.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
باز هم برای کسی دلم بهانه گرفت
نغمه های دلم وزنعاشقانه:40: گرفت
فقط برای تو بیتاب میشوم, اما...
سکوت تو اینبار هم مرا نشانه گرفت!
دستم به دامانت نرو
آتش مزن بر جان من
جانم به قربانت بیا
امشب بمان مهمان من
سر در گریبانم مرو
مشتاق و حیرانم مرو
جانا پریشانم مرو
برهم مزن باران من
یک روز می آیی که من
دل کنده ام از جان و تن
می جویی ام از پیرهن
کو یوسف کنعان من
کو یوسف کنعان من
ای نازنین بی وفا
دیر آمدی حالا چرا ؟
دیگر نمی آیی نرو
جان را رها کن جان من
دیروز و امروزم ببین
حال شب و روزم ببین
چون شعله می سوزم ببین
کو ابر من باران من
-------------------------------------
پ ن: بارون میباره اینجا......
مثل یک روح در دو پیکریم
تو در پیکره ی خدایی
من در پیکره ی انسانی
عاشقانه میپرستمت
شاید روزی
یک روح در یک پیکر شویم
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بعـــد از تـــو،
جای خالی دلــم،
مثل کفش های سیندرلا،
اندازه هیچ یک از مردمان شهر نشد ...
حتی به زور
خندھ ام میگیــــرد
وقتے پــــس از مدتــــ هآ بے خبرے
بے آنکھ سرآغے از این دل آوآرھ بگیرے
میگویے : دلم برایت تنگــــ است ..
یا مرا بھ بازے گرفتھ اے
یآ معنے وآژه هایت رآ خوب نمیدآنی
دلتنگےاتــــ ارزانے خودتــــ
خــــــــــــــــط میکشم رو اسمت برای آخــــرین بار
می سپرمت به دریا بـــــــــــــــــرو خدا نگهدار ...
ساحل چشمای تو ساحل قلبـــــــــــــم نبود !
یه حادثه یه روزی شعر تــــــــو در من سرود ...
آن سوی پنجره ام
کوه افراشته قد
جنگل انداخته بر پایش سر
کاش درمنظره من بودم و تو!
یکـے زیـر
یکے رو
چـه میزنـے تـــو ، نقـش بـر مـَن
انـــــقدر،
با خــــــــیالِ شیرینِ تـــــــــو
هــــــــــرزگی کرده ام،
که برایِ یک آغـــــــــــوشِ بیــــــــگانه خسته ام...
کسی را ســُـــــراغ من نـــــــــفرست...
هــــِـی... تـــــــو...
چــــــــه ارزان فروختی...
این هـــــــــــرزۀ وفــــــادار را!!!
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
عاشقم و از معشوق خود دورم
هوایش دارم و اما او را ندارم
به دنبالش شب روز را در دل این خیابان ها می گذرانم
اما
سرانجام چشمان خسته ام از درد می بارند
اما بدان به امید دیدارت به عشق روی ماهت باز به دل جاده خواهم زد تا شاید لحظه ای در اغمای دیدارت فرو روم
به سیاهی می اندیشمو تصویر پرنده ای در عمیق ترین غار های جهانبه کتیبه ای در لور پاریسو به تــــــــو!این نهایت دل خوشی من است. . .!
لاف عـشق و عـاشقی را وه چه آسان می زنیم ،
خــود خـزانـیـم و دم از شــوقِ بـهاران می زنیم ،
بر زبان جاری همه مهر است و عهد است و وفا ،
لـیـک جـمـلـه در عمل خنجر بـه یـاران می زنیم
قحطی عشق می آید!
7 نه،700 سال در قلبم ذخیره و پنهانت می کنم،
بگو(کنعانیان)منتظر نباشند،
تقسیم شدنی نیستی،
حتی اگر یعقوب بیاید...
تنم گُر گرفته و تاب این همه سوختنم نیست !
خاموش کن، جهنمی را کز آتش چشمانت، می سوزد !
به گناهی، که آغازش، بوسیدن لبهای توست !
برای دوست داشتنت از من دلیل میخواهند..
نازنین...
چشمهایت را قرض می دهی؟؟!!
حــوّا هـم کـه بـاشــی
مـن آدم نمـیشـوم
پـس بـیخودی جـای بـوسـه
سیــب تـعـارفَـم نـکـن!
من چه کردم با دل تو
تو با لحظه هایم ،
تو عشق را مزه کردی
من پرواز را تجربه کردم
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
گوش كن ، جاده صدا می زند از دور قدم های ترا
چشم تو زينت تاريكی نيست. پلك ها را بتكان ، كفش به پا كن ، و بيا
و بيا تا جايی، كه پر ماه به انگشت تو هشدار دهد و زمان روی كلوخی بنشيند با تو،
و مزامير شب اندام ترا، مثل يك قطعه ی آواز به خود جذب كنند
پارسايی است در آنجا كه ترا خواهد گفت:
بهترين چيز رسيدن به نگاهی است كه از حادثه ی عشـــق تر است...
بهترين چيز رسيدن به نگاهی است كه از حادثه ی عشـــق تر است...
چـرا با زبـان تندت ميگـوئـي از جلوي چشمانم دورشــو
درحـالــي كـه
چشمانت مرا فريـاد ميزنند .
اِمـشـب دِلَم از آمــدنت سـرشــار اســت
فـــانوس به دســتِ کوچــه ديـــدار اسـت
آنـــگــونه تــــــــو را در انـــتـــظـــــارم که اگـــر
...
آنـچـشـم بــــخوابـَـد آن يکــي بيـــدار اســـت
اين روزهــا فـقــط يكـ معـجــ*زه ميـتواند
از ايـن جـ*هنـم رهــ*ايم كند
خــوب ميدانی كه به معـجـ*زه*ات ايــمان دارم
...
پـس زود بــاش!
يـ*د بيـضا و شـق القـ*مر نميـخواهم
فـقــط كـمی نـگاهــ*م كن...
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
صدا ...
دوربین ...
حرکـت ...
باز هم برایم نقش بازی کن !
نقش یک عاشـق ِ دلـداده !!
دلتنگم!
برای کسی که مدتهاست،
بی آن که باشد،
هـر لحـظه،
زنـدگی اش کـرده ام !
آهنگ زنگ من روی موبایلت بابقیه فرق داشت
ولی آهنگ زنگت روموبایلم مثل بقیه بود!
توبه خاطراینکه بفهمی منم
ومن به خاطراینکه باهرزنگ فکرکنم تویی...!
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
من به این فاصله عادت دارم،
به همه وسعت این دوری ها،
نه صدایت کردم،
نه شکایت کردم،
...
...من به این قلب پر از آدمک تو
به همه وسعت بی حد هوس های تو عادت دارم
نه نگاهت کردم،
نه شکایت کردم
من تو را در همه این احوال،
مثل دیوانه مستی که پر از عشق ابدگونه شده
از ته قلب پرستیدم و لبریز ز رویا گشتم
نه لمست کردم،
نه شکایت کردم،
و در این فاصله و دوری ها،
در میان همه امواج پر از عمق نبودن هایت
باز هم؛
من تو را می خواهم
من تو را می خواهم
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
گرد و غباری که دلم گرفته
حوصله زیر و زبر نداره
ساقه خشکیده بید صبرم
خم شده و نای تبر نداره
میاد با اینکه آخرای قصه است
از رو دوشت یه بارو بر میداره
یعنی یکی پیدا نمیشه از دور
برای این خسته خبر بیاره
اگه میاد بهش بگید بجنبه
غصه داره دخل منو میاره
دوستش دارم عاشقشم این شعر رو
چَپ کـه بــروـے ٬
راست ٬ راســت دروغ هــَم کـه بگویــے
باز خــُـدایــے میکُند احسـاس بـودنَــت تنـــ ها .. : )
ƧOlraD
دلم کسی را میخواهد، که نابینا باشد
خط بریل بداند
فصل به فصل
تنم را بخواند
بازی های ادبی ام را کشف کند
دستش را بگیرم…
بازو به بازو
دنیا را برایش تعریف کنم
چشمش شوم
و تمامی زشتی های جهان را
برایش
از قلم بیاندازم
قربونت برم الهی
تو لباس عروسی چه ماهی
قسمت من که نبودی
برو خوشبخت بشی الهی
سیگارت را
با او
روشن
کن
تکلیفت را
با مـن
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
عُمریست در شبِ چشمهات
گیر انداختهای دلَم را
حالا
پَرَم میدهی که برو؟!
من در این مسلخ عشق
گرچه قربانی بی مهری یک بت شده ام
تو اگر بت شدی و من به پرستیدن تو خوو کردم
...
بت تو ساخته دست خودم بود
که سازنده بت
با همان قدرت سازندگی اش
تاب شکستن دارد
من از آواره گی _ سالهای _ پیش از این با تو حرف زدم
و زندگی مستعارم را
به پیشنهاد تو
از تناسخ خاطره های ناقصمان
به بلوغ دردناکی مبتلا کردم
چه اعتراف سهمناکی بود
وقتی دستهایم برابر صدایت لرزید
و نگاهم لبهای ندیده ات را بوسید
تو می دیدی چگونه حرفهای تردم
شبیه شعر می شود
و من از ستوه این همه حرف
چگونه زمان را زیر پاهایم له می کنم ؟
من صریح تر از لهجه ی آفتاب سوختم
و این شهامت تلخ زنانه را
لای سیگارهایم سوزاندم
تا هیچ نبینم از این نفرین فاصله ها .
ولی کاش
شکوه تنهاییم را نمی آشفتی !
من ا ز زل زدن خورشید
روی پنجره بیزارم
و بخشش ابر
یادم داد که ببارم وبگذرم...
حالا آینه ها را
به باقی روزهای تو تقدیم می کنم
تا از انعکاس خنده هایت مست شوی