یه بده.........
Printable View
یه بده.........
سوگند خوردهای که از این پس جفا کنی
سوگند بشکنی و جفا را رها کنی
شمع
نی قصهی آن شمع چگل بتوان گفت
نی حال دل سوخته دل بتوان گفت
غم در دل تنگ من از آن است که نیست
یک دوست که با او غم دل بتوان گفت
پاتوق
بنز باشد مرکبی اعیان نشین
پاتوق آنها بُود ایران زمین
راکبانش نوجوان و بی سبیل
سخت برانند بر آسمان و بر زمین
بر پدال گاز فشار آرند همی
تا بگویند ناظران صد آفرین
فشار
منم بهشت خدا لیک نام من عشق است
که از فشار رهد هر دلی کش افشردم
فلک
شب هجر است و دارم بر فلک دست دعا اما
به غیر از مرگ حیرانم چه خواهم از خدا امشب
هستی
مستی ده و هستی دهای غمزه خماره
تو دلبر و استادی ما عاشق و این کاره
آینه
موی سفیدو توی آینه دیدم
آهی بلند از ته دل کشیدم
تا زیر لب شکوه رو کردم اغاز
عقل پِیَم زد که خودت رو نباز
ساغر
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم
شکایت
سکوتم از رضایت نیست
دلم اهل شکایت نیست
هزار شاکی خودش داره
خودش گیر گرفتار
گلستان