قابل نداشت :biggrin:
Printable View
قابل نداشت :biggrin:
هر وقت ديدي ماهي بتونه پرواز بكنه
هر وقت تونستي گريه ي سنگ رو ببيني
هروقت تونستي بوسه بر آتش بزني
بدون من فراموشت كردم.
دوستان من دنبال يك متن يا شعر زيبا براي روز معلم ميگردم .
كسي ميتونه كمكم كنه ؟
اگه تو همین تاپیک یکم بگردی بیدا میشه ؟؟؟؟!نقل قول:
نوشته شده توسط Setareh 2006
راستی اصلا من فکر نمیکردم که این تاپیک انقدر طرفدار داره !!!!
دمتون گرم ..... ایول ... !
می گویند شیشه ها فاقد احساسند
ولی وقتی روی شیشه بخار کرده اتا قم نوشتم
دیگر مرا دوست ندارد قطره قطره بارید
هنوز کسي هست که مرا در کهنه ترين خاطراتش ...ياد اورمي شود .....پس اينجا بايددر پشت درهاي بسته کسي باشد...قلبي باشد که ميتپد...اين صداي قلب است که ميسازد...پرنده را به پرواز در مي اورد...چشمان را اشک مي زايد....درخت را شاخ و برگ مي دهد....هر چيز قلب دارد ...مي تپد ....اين قلب است که عشق مي افريند.....
شب بود و شب، شب و شب و .. خورشيد خواب بود
من فـــــــــکر روز و ســـــــــــــاعت دنيا خراب بود
من هی ورق زدم : شب و شب بــــــــــود و باز شب
پس آفتــــــــــــــــــــــ ـــاب صفحه چند ِ کتاب بود ؟!
باور کنيــــــــــــــــــــــ ـــد بخت من اينقدر شب نبود
در طالعم نشانه ای از آفتــــــــــــــــــــــ ـــــاب بود !
...
خدا گفت :ليلي يك ماجراست ، ماجرايي آكنده از من .
ماجرايي كه بايد بسازيش .
شيطان گفت : تنها يك اتفاق است . بنشين تا بيفتد .
آنان كه حرف شيطان را باور كردند ، نشستند
و ليلي هيچ گاه اتفاق نيافتاد .
مجنون اما بلند شد ، رفت تا ليلي را بسازد .
خدا گفت : ليلي درد است ، درد زادني نو ، تولدي به دست خويشتن .
شيطان گفت : آسودگي ست . خيالي ست خوش .
خدا گفت : ليلي ، رفتن است ، عبور است و رد شدن .
شيطان گفت : ماندن است . فرو ريختن در خود .
خدا گفت : ليلي جستجوست . ليلي نرسيدن است و بخشيدن
شيطان گفت : خواستن است . گرفتن و تملك .
خدا گفت : ليلي سخت است . دير است و دور از دست .
شيطان گفت : ساده است . همين جا و دم دست
و دنيا پر شد از ليلي هاي زود . ليلي هاي ساده اينجايي .
ليلي هاي نزديك لحظه اي .
خدا گفت : ليلي زندگي است . زيستني از نوعي ديگر .
ليلي جاودانه شد و شيطان ديگر نبود
مجنون ، زيستني از نوعي ديگر را برگزيد و مي دانست كه ليلي تا ابد طول مي كشد ليلي گريه کرد
ليلي گفت : امانتي ات زيادي داغ است . زياد تند است .
خاكستر ليلي هم دارد مي سوزد ، امانتي ات را پس مي گيري ؟
خدا گفت : خاكسترت را دوست دارم ، خاكسترت را پس مي گيرم .
ليلي گفت : كاش مادر مي شدم ، مجنون بچه اش را بغل مي كرد .
خدا گفت : مادري بهانه عشق است ، بهانه سوختن ؛ تو بي بهانه عاشقي ، تو بي بهانه مي سوزي .
ليلي گفت : دلم مي خواهد ، ساده ، بي تاب ، بي تب
خدا گفت : اما من تب و تابم ، بي من مي ميري
ليلي گفت : پايان قصه ام زيادي غم انگيز است ، مرگ من ، مرگ مجنون ، پايان قصه ام را عوض مي كني ؟
خدا گفت : پايان قصه ات اشك است . اشك درياست ؛
دريا تشنگي است و من تشنگي ام ، تشنگي و آب . پاياني از اين قشنگتر بلدي ؟
ليلي گريه كرد . ليلي تشنه تر شد .
خدا خنديد .
خدا گفت : زمين سردش است . چه كسي مي تواند زمين را گرم كند ، ليلي گفت : من .
خدا شعله اي به او داد . ليلي شعله را توي سينه اش گذاشت سينه اش آتش گرفت . خدا لبخند زد . ليلي هم .
خدا گفت : شعله را خرج كن . زمين ا م را به آتش بكش
ليلي خودش را به آتش كشيد . خدا سوختنش را تماشا مي كرد .
ليلي گر مي گرفت .خدا حافظ مي كرد .
ليلي مي ترسيد . مي ترسيد آتش اش تمام شود . ليلي چيزي از خدا خواست . خدا اجابت كرد .
مجنون سر رسيد . مجنون هيزم آتش ليلي شد . آتش زبانه كشيد . آتش ماند . زمين خدا گرم شد .
خدا گفت : اگر ليلي نبود ، زمين من هميشه سردش بود .
هر كس مي خواهد من و تو ما نشويم خانه اش ويران باد
کاش می شد اشک راتهدید کرد
فرصت لبخند را تمدید کرد
کاش می شد در غروب لحظه ها
خا طرات عشق را تمدید کرد