-
-
-
-
تاريخچه شهرستان مراغه
مراغه از شهرهاي تاريخي و قديمي آذربايجان و ايران است. در 280 هجري فرمانروايي مراغه به محمد بن افشين بن ديوداد رسيد. بعد از وي برادرش يوسف به جاي او نشست و در سال 296 هجري به نام خود در مراغه سكه زد. در سال 317 هجري، مسافريان ديلمي به مراغه دست يافتند. در سال 420 هجري قشون غز وارد مراغه شد. در سال 566 هجري مراغه جزو قلمرو سلجوقيان در آمد. در سال 622 هجري جلال الدين خوارزمشاه بدون برخورد يا مقاومت مهمي به مراغه آمد. در سال 628 هجري اين شهر به تصرف سپاهيان مغول درآمد. در سال 656 هجري مراغه مركز فرمانروايي هلاكوخان مغول شد. خواجه نصيرالدين طوسي با همكاري چند ستاره شناس مأمور تاسيس رصدخانه معروف مراغه شد. در سال 759 هجري مراغه به دست تيموريان ويران شد. در سال 1142 هجري شهر مراغه و دهخوارقان به دست نادر شاه گشوده شد. گرچه شيخ عبيدالله كرد در سال 1297 هجري خود را به حوالي مراغه رسانيد ولي هجوم وي و همراهانش دفع شد و سكون و آرامش به مراغه بازگشت.
بنا و يادمانهاي تاريخي
مقبره اوحدي مراغه اي
اين بنا محل دفن ركن الدين ابوالحسن مراغي مشهور به اوحدي مراغه اي عارف و شاعر پارسي گوي نامدار و صاحب مثنوي معروف جام جم است. مقبره اوحدي در ميان باغي سرسبز در شهر مراغه واقع شده است.
گنبد سرخ
از پنج مزار موجود در مراغه قديم ترين آنها، گنبد سرخ است كه در آذربايجان بيشتر به (قرمزي گنبد) شهرت دارد. عمارتي است چهار گوش با سقفي گنبدي كه بر مقرنس هايي كه هنوز سالم مانده اند نهاده شده است. كتيبه ها و نقوش هندسي از آجر سرخ تراشيده و كاشي مينايي رنگ بر بالاي درگاه بنا كار گذاشته شده است. بر زمينه اي از گچ خاكستري اين كتيبه ها نقوشي از گل و برگ گچ بري كه اثري از رنگ آبي در آنها ديده مي شود آراسته شده است. كتيبه هاي موجود نشانگر اين است كه بنا در زمان حيات عبدالعزيز ساخته شده است.
گنبد مدور
گنبد مدور دومين مزار از قبرهاي پنجگانه مراغه است. اين بنا برجي است مدور كه از گنبد و سقف آن چيزي بر جاي نمانده و مزاري كاملاً ناشناخته است. ارزش بنا در اين است كه ترقي و تكامل نماي مينايي را طي دوران كوتاه ميان تاريخ احداث اين بنا و تاريخ ساخت گنبد سرخ نشان مي دهد. بنا كه از آجر ساخته شده، به سكوي بلندي از سنگ كه سردابي در ميان دارد، نهاده شده است.
گنبد كبود
سومين مزار از قبرهاي پنجگانه مراغه كه (قبر مادر هلاكو) ناميده مي شود، برجي است كبود و زيبا به شكل منشوري ده وجهي. پهلوهاي اين برج داراي طاق نما و حاشيه كاري و دندانه است و در كناره آن پايه هاي ستون مانندي ساخته شده است. اين برج نظير ديگر برجهاي مقبره دار دو طبقه است. قسمت پايين، سرداب مخصوص دفن ميت است و قسمت بالايي اطاقي است مزين به گچ بري و كاشي نوشته. اطاق سقف بلندي دارد كه گنبد آن فرو ريخته و قسمت اعظم گچ بري و تزئينات و نوشته هاي آن نيز از بين رفته است.
گنبد غفاريه
اين بنا در قسمت شمال غربي مراغه كنار رودخانه صافي چاي واقع شده و تاريخ احداث آن در فاصله بين سال هاي 725 و 728 هجري قمري است. گنبد غفاريه بنايي مربع و آجري است كه بر بالاي سكويي سنگي و سردابه دخمه اي عميقي استوار است. در چهار زاويه آن ستون هايي با نقوش لوزي پخ ساخته اند.
قلعه و غار قيزلار قلعه سي
قيزلار قلعه سي (قلعه دختران) يكي از مهم ترين آثار تاريخي و طبيعي شهرستان مراغه است. اين قلعه و غار در 20 كيلومتري جنوب غربي مراغه و در سمت جنوبي دره بسيار عميق كوههاي كؤي داغ (كوه كبود) واقع شده است. ارتفاع كلي غار و قلعه نسبت به دره عميق مقابل حدود 18000 تخمين زده شده است. در ارتفاعات پشت قلعه باقيمانده يك ديوار خشتي به چشم مي خورد كه از بقاياي قلعه قديمي است.
جاذبه هاي طبيعي
چشمه ورجوي
چشمه معدني ورجوي در فاصله 5/8 كيلومتري جنوب مراغه از زمين خارج مي شود. آب چشمه وارد حوضچه اي مي شود و سپس به رودخانه مجاور آن مي ريزد. مظهر چشمه در ميان سنگهاي آهكي مجاور رودخانه قرار دارد كه آب آن همراه با گاز از زمين خارج مي شود.
-
دژبابک خرمدین
دژ بابک خرمدین ....
بذ يا قلعه جمهور معروف به قلعه بابك در ارتفاعات شهرستان زیبا و توریستی کلیبر و در بلنداهاي باختري شعبهاي از رود بزرگ ارس قرار دارد. كليبر خود يكي از شهرستانهاي آذربايجان شرقي است كه به علت واقع شدن در ناحيه كوهستاني و وجود درختان زياد و آب روان ناشي از چشمهسارهاي كوهستاني، بسيار زيباست.
این دژ بر فراز قلهي كوهستاني، با كمابيش 2300 تا 2700 متر بلندا از سطح دريا. و اطراف دژ را درههاي ژرفي با گودی 400 تا 600 متر فرا گرفته است و تنها از يك سو راهي باريك و سخت براي دسترسي به اين دژ وجود دارد.راه كليبر به دژ با اينكه از 3 كيلومتر تجاوز نميكند ولي بسيار دشوار است و به هنگام گذر، بايد از گردنهها و گذرهاي خطرناكي عبور كرد.
راه ورود به دژ گذري است از سنگهاي منظم طبيعي كه راه عبور يك نفر است، معبر در فاصلهي 200 متري دروازهي دژ و در برابر آن قرار دارد. دو برج در طرفين دروازه قرار دارد كه جايگاه دژبانان بود. يكي مخروطي و ديگري گرد از سنگهاي تراشيده با ملاط ساروج كه در بلندي آنها، دژبانان به تمام جوانب دژ اشراف دارند براي ورود به کاخ دژ از راهي باريك تا كمابيش يكصد متر بلندی از صخره بايد بالا رفت. در چهار سوي بنا، چهار برج ديدهباني به صورت نيمه استوانه ساخته شده است كه جايگاه دژبانان و ديدهبانان بود كه هر جنبندهاي را تا كيلومترها از فراز درهها و كوهپايهها زير نظر ميداشتند.
براي نفوذ به داخل، تنها راه ورود، دروازه اصلي است. و از كوهستان امكان وارد شدن به دژ وجود ندارد.با گذر از دروازهي ورودي و پشت سر گذاشتن بارو، جهت رسيدن به دژ اصلي، بايد از گذرگاهي باريك كه حدود 100 متر فراز را به همراه دارد گذشت، تا به داخل ورودي دژ رسيد. مسيري سخت كه از يك سو به دره است با جنگلهاي تنك و ژرفايي حدود 400 متر كه به تيغه و ديواره تا قعر دره ادامه دارد.پس از صعود، براي ورود به دژ اصلي از مدخلي ديگر با پلكانهايي نامنظم بايد گذشت. بناي دژ دو طبقه و و در پارهاي جاها سه طبقه ميباشد. در طرفين مدخل دو ستون مشخص است كه پس از تالار اصلي است كه 7 اتاق در اطراف آن قرار دارند كه به تالار مركزي راه دارند. در قسمت شرقي دژ تاسيسات مركبي از اطاق و آبانبارها ساخته شده است. محوطهي داخلي آن بهوسيلهي نوعي ساروج غير قابل نفوذ گرديده بود كه به هنگام زمستان از آب و برف پر ميشد و آب مورد نياز دژنشينان را تامين ميكرد.
-
در سمت شمال غربي دژ، پلههايي سرتاسري وجود دارد كه اكنون ويران شده است و بخشهايي از آن از خاك بيرون مانده است و تنها راه صعود به بخشهاي مرتفعتر بناست كه محوطه وسيعي است و احتمالا جايگاه سربازان بوده كه از آنجا به همه چيز و همهجا تسلط كامل داشتهاند. از همينجا بوده است كه بابك خرمدين آن دلاور بينظير به مدت 22 سال لشكريان سه خليفه ستمگر و انسانكش عرب، يعني هارونالرشيد، مامون و معتصم را معطل كرده و شكست داده بود.
از آثار معماري و روش چفت و بست سنگها و ملات ساروج و اندود ديوارها، از نوعي گچ و خاك، ميتوان به يقين اظهار داشت كه ساختمان اين دژ در روزگار اشكانيان و يا شايد ساسانيان ساخته شده است.بدين ترتيب ميتوان گفت دژ جمهور از دوران قديم محكم و استوار بر بلندپايهترين قلههاي آذربايجان خودنمايي ميكرده و هنوز به عنوان جايگاه بابك خرمدين و يكي از نمونههاي استقامت و پايداري آذربایجانیان و ايرانيان برابر عربها و جزو بزرگترين نمونههاي معماري ايران محسوب ميشود.
پاپک یا بابک خرمدين مرد اصيل آذربایجانی، شيرمردي كه 22 سال در برابر تجاوز ننگين اعراب به خاك ميهن، مردانه مقاومت و ايستادگي كرد و در نهايت با نيرنگ از پا درآمد. بابك در سر سوداي بزرگی دوباره ايران را داشت. با كشته شدن او، پيروانش در سراسر ايران، مبارزه با سلطهي اعراب را پي گرفتند.به بهانهي سالگرد تولد او در تير ماه كه يادآور يكي از حماسههاي تاريخي ايرانيان توسط بابك خرمدين است، در دژ بابك در كليبر هر ساله مراسمي برپا ميگردد. در اين مراسم از سراسر ايران مردم حضور دارند و نميتوان مدعي شد كه گروهي خاص در آن شركت داشتهاند. آري بابك خرمدين متعلق به همهي ايرانيان است.
بابک خرمدین و پانترکها!!!!
همان گونه که میدانیم، پان ترکها بارها بی پایه بودن سخنها و نظریاتشان را به اثبات رسانیده اند. از ترک خواندن نظامی گنجوی و مادها گرفته تا ترک خواندن رستم!!!
همان برچسب ها را امروز ، درباره ی پاپک خرمدین می گویند. و این نیز از همان گزینه هایی است که می تواند تنها باعث به ریشخند گرفته شدن آنها شود. نخست اینکه بابک نه بزبان ترکی سخن میراند و نه اینکه از نژاد آغوز و ترک بود. در آن زمان در آذرآبادگان، زبان پهلوی آذری رواج داشت. (بر پایه ی پژوهشهایی که تا کنون انجام شده هیچ نشانی از زبان ترکی در آذربایجان پیدا نشده، از پیش از ۳۰۰ سال پیش) دو اینکه نام پاپک یک نام اصیل ایرانیست. این نام بارها در شاهنامه آمده، این در حالیست که هیچ گاه در منابع ترکی از آن نام برده نشده. سه اینکه به نامهای یاران او(آذین، رستم) و همچنین آیین او (پیرو مزدک و جاویدان پور شهرک و خرمدینی) و زادگاه پدرش(مدائن پایتخت ساسانیان) که نگاه بیندازیم، به آسانی در میابیم که بابک یک ایرانی و بود و نه ترک و آغوز.
سعید نفیسی مورخ سالهای 116-117 مینویسد:
«سرزميني که بابک خرم دين در آن سالها فرمانروايي داشته از سوي مغرب همسايه ي ارمنستان بوده و بابک در ارمنستان نيز تاخت و تازهايي کرده است به همين جهت با شاهان ارمنستان رابطه داشته و تارخ نويسان ارمني آگاهيهاي چندي درباره وي داده اند. از آن جمله يکي از کشيشان وارداپت واردان يا وارتان که در 1271 ميلادي و 670 قمري در گذشته در کتابي که بنام «تاريخ عموم» نوشته و از مآخذ پيش از خود بهره مند شده است، مطالبي دربارۀ او دارد. ارمنيان نام بابک را گاهي «باب»، گاهي «بابن» و گاهي «بابک» ضبط کرده اند. وارتان در حوادث سال 826 ميلادي و 211 قمري مي نويسد: «درين روزها مردي از نژاد ايراني به نام باب که از بغتات) بغداد) بيرون آمده بود بسياري از نژاد اسماعيل (ارمنيان در آن زمان به تازيان اسماعيلي و از اسماعيلينژاد مي گفتند) را به شمشير از ميان برد و بسياري از ايشان را برده کرد و خود را جاودان مي دانست. در جنگي که با اسماعيليان کرد به يکبار سي هزار تن را نابود کرد. تاگغارخوني آمد و خرد و بزرگ را با شمشير از ميان برد. مأمون هفت سال در سرزمين يونانيان (خاک روم) بود و دژ ناگرفتني لولوا را گرفت و به بين النهرين بازگشت ...»
دشمنان ترک بابک: معتصم (خيلفهي ترکزاد، يعني داراي مادري ترك) و سرداران ترک معتصم: ايتاخ٬ بوغا٬ اشناس. گروهي بابک خرمدين و افشين را همپيمان دانسته و گروهي آن دو را از روز نخست دشمن دانستهاند. افشين از آسياي ميانه بوده است و تبارش ايراني ِ سغدي.
به هر رو، ميبينيد كه جهالت و ناداني بيگانهپرستان تا به كجا رسيده است كه با وجود چنين اسناد صريحي كه بابك را ايراني/پارسي خواندهاند٬ اينان گمان ميكنند بابك ترك بوده و براي چيره ساختن زبان تركي ميجنگيده است! در حالي كه دشمنان بابك مزدوران ترك بودند و در حالي كه زبان تركي صدها سال بعد به وسيلهي زردپوستان آسياي ميانهاي مهاجر و مهاجم در آذربايجان گسترش داده شد. كهنترين آثار تركي نيز متعلق به مغولستان و سپس به زبان ايغوري مانوي هستند. آشكار است كه هيچ شباهتي ميان اين تركهاي اصيل و همميهنان تركزبان ولي غالبأ ايرانيتبار آذري وجود ندارد.
-
بازار تبریز
بازار تبریز بازارتبریز یکی از بازارهای بزرگ و قابل توجه خاورمیانه است.سبک معماری، آرایش مغازه ها، کثرت تیمچه ها، انواع مشاغل و وجود تعداد بسیاری مدرسه و مسجد که در کنار سرایهای بازرگانی قرار گرفته و غالبشان حیثیت تاریخی دارند آنرا نمونهء عالی یک محیط تجارت و زندگی اسلامی و شرقی به شمار می آورد. اگر ما بخواهیم بازار تبریز را خان به خان، سرای به سرای و راسته به راسته معرفی کنیم باید کتاب مفصلی تاًلیف نمائیم، بدین جهت در اینجا فقط یک نظر اجمالی به وضع اقتصاد و بازار تبریز در چند دورهء مختلف بعد از اسلام می اندازیم و سپس از چند تیمچه و بازار معروف و بانیان آنها نام می بریم و مساجد و معابد تاریخی موجود در بازار را نیز زیر عنوان مدرسه یا مسجد به طور جداگانه مورد بحث موجر قرار می دهیم.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تبریز به علت قرار گرفتن در سر راه شرق و غرب از بدو آبادی و آمدن به صورت یک شهر بزرگ، مرکز مبادلهء کالاهای بازرگانی کشورهای اروپائی و آسیائی بوده و خود نیز بنا به مقتضیات جغرافیائی محصولات کشاورزی و صنعتی فراوان داشته که به ا قصی نقاط دنیای آنروز صادر می گردیده و این معاملات ایجاب می کرده که بازارها و مراکزی برای مبادله و فروش کالاهای گوناگون شرقی و غربی داشته باشد.لذا اکثر موٌرخان و جغرافی نویسان و جهانگردان اسلامی و خارجی مطالب جالبی در بارهء کالاها و وضع بازرگانی و بازارهای تبریز نوشته اند:
مقدسی در قرن چهارم شهر و بازار تبریز را به آبادی و وفور کالا و رواج معاملات تعریف کرده است.1
یاقوت حمودی در 610 ه. ق، از تبریز دیدن کرده و فراوانی و ارزانی میوه را در تبریز ستوده و نوشته است: انواع میوه ها در آن شهر فراوان است، من هیچ جا، زردآلوئی بهتر و پاکیزه تر از زردآلوی مشهور به « موصول» تبریز ندیده ام و به اندازه ای این میوه ارزان بود که من هشت من بغدادی آن را به نصف حبهٌ زر خریدم.» سپس کالاهای صادراتی تبریز را چنین یاد کرده است:« در آن شهر از پارچه های عبائی 2 ، سقلاطون3، اطلس و سجاده زیاد به عمل می آید و به دیگر شهرهای شرق و غرب صادر میشود4.»
زکریاء بن محمد قزوینی همین نوشتهء یاقوت را تاٌیید کرده و وفور خیرات و امتعه و صناعات تبریز را ستوده و صدور لباسها وپارچه های عتاٌبی، سقلاطون، اطلس و سجادهء تبریزرا به تمام نقاط دنیای شناخته شدهء آنروز، یادآور شده است.5
« مارکوپولو6، سوداگر ونیزی تبریزرا شهری بزرگ و با ابهٌت تعریف کرده و دربارهء آن نوشته است:» اصولاً ساکنان تبریز از راه داد و ستد و تهیهء کالاهای گوناگون روزگار می گذرانند و امتعهء ساخت این شهر عبارت از همه گونه حریر است، بعضی سیم بفت و پاره ای دیگر زربفت و گرانبها. در این شهر همه گونه درٌ و سنگهای گرانقیمت به فراوانی یافت می شود. سوداگرانی که دست اندرکار داد و ستد با کشورهای بیگانه اند ثروت هنگفتی به هم می زنند، اما ساکنان تبریز بر روی هم مردمی مستمند ند:7»
اودریک 8 روحانی کاتولیک از اهالی پوردنون9 که در زمان سلطان ابو سعید بهادر خان به سال 721 ه . ق، از تبریز دیدن کرده در بارهء محصولات و امتعه و بازار تبریز چنین نوشته است:« تبریز شهری است به غایت با شکوه که در آن بیشتر از هر شهر معظم جهان کالاهای گوناگون به چشم می خورد، در روی زمین هیچ نوع خوراک و هیچ گونه کالائی پیدا نمی شود که از آن در تبریزانبارهایی وجود نداشته باشد. تبریزجائی بی مانند است و وفور نعمت درآن به حدی است که هر چه را انسان به چشم می بیند به دشواری می نواند باور کند، زیرا تقریباً از کلیهء نقاط جهان سوداگران، با این شهر داد و ستد دارند10.»
ابن بطوطه بازارهای تبریز را پر کالا، آباد و بهترین بازارهای دنیا معرفی کرده و نوشته است:
« ...فردای آن روزازدروازهء بغداد به شهر تبریز وارد شدیم و به بازار بزرگی که بازارغازان نامیده می شد رسیدیم و آن بهترین بازارهائی بود که من در همهء شهرهای دنیا دیده بودم.هر یک ازاصناف پیشه وران در این بازار محل مخصوصی دارند ومن به بازار جوهریان که وارد شدم از بس جواهرات گوناگون دیدم کهچشمم خیره شد. غلامان زیبا روی، با جامه های فاخر، دستمالهای ابریشمین بر کمر بسته و پیش خواجگان ایستاده بودند، جواهرات را به زنان ترک نشان می دادند و زنان در خرید جواهر برهم سبقت می جستند و زیاد می خریدند. من در این میان فتنه هائی دیدم که ازآنها به خدا باید پناه برد. پس به بازار عنبر فروشان شدیم و همان وضع را در آن بازار دیدیم11.»
حمدالله مستوفی مورخ و جغرافی نویس معروف قرن هشتم ضمن تعریف خوبی و فراوانی غلات و بقولات و میوه های تبریز و اشاره به مزیت پاره ای از انواع مخصوص کلابی و سیب و زردآلو و انگور و خربزهء آ ن ، مردم این شهررا اعم از فقیر و غنی اهل کسب و پیشه و دادو ستد معرفی نموده و برخلاف مارکوپولو، یادآور شده که« در آن دیار متمول بسیار است12.»
کلاویخو13، فرستادهء پادشاه اسپانیا که در 807 ه. ق ،هنگام سفر به سمرقند از تبریزدیدن کرده14، وسعت کوچه ها و میدانها و کاروانسراهای تبریز را ستوده و نوشته:« در کاروانسراها دستگاههای مجزا و دکانها و دفاتر کار ساخته اند........ و چون از این کاروانسراها خارج می شویم به خیابانها و بازارهائی می رسیم که درهمهء آنها کالاهای گوناگون به فروش می رسد، پارچه های ابریشمین، پارچه های پنبه ای ، تافته، ابریشم خام، انواع جواهر و اقسام ظروف15.»
آمبروسیوکنتارینی سفیرایتالیا در دربار اوزون حسن آق قویونلو که در سپتامبر سال 1474 م
( 878/ 879 ه . ق،) در تبریز بوده و فراوانی عنبر را در تبریز می ستاید، تبریز را پر جمعیت تصور نمی کند و می نویسد: « آذوقه و خواربارفراوان دارد ولی همه چیز گران است. تبریز دارای بازارهای متعدد است، ابریشم زیادی به کاروانسراهای آن وارد می شود و از آنجا به حلب ارسال می گردد. اجناس ابریشمی ساخت یزد و پارچه های پشمی فاستونی و سایر اجناس در آنجا فراوان است ولی از جواهرات چیزی نشنیدم16.»
« جان کارت رایت17، سوداگر انگلیسی که درسالهای اولیه و پر افتخار سلطنت شاه عباس بزرگ از طریق حلب و دیار بکر متوجه تبریز شده و ازآنجا خود را به اصفهان و شیراز و جزیرهء هرمز رسانیده در پیرامون فجایعی که ترکان عثمانی بر سرتبریز آورده بودند شرح مفصلی در سفرنامهء خود نگاشته است. از آن جمله مدعی است که در اثنای هجوم لشکریان سلطان سلیم(920 ه. ق،) دست کم سه هزار خانوار تبریزی که بهترین هنرمندان ایرانی و به ویژه در ساختن زره و انواع اسلحه استاد بودند به قسطنطنیه کوچانده شدند. هم چنین کارت رایت در بارهء تاراج شهر تبریز و خرابیهای وارده در اثنای هجوم سربازان سلطان سلیمان و تسلط عثمان پاشا وزیر سلطان مراد سوم بر شهر مزبور به تفصیل سخن رانده و معتقد است که توصیف دردها و بدبختیهای تبریزیان و سنگدلی لشکریان عثمانی از عهدهء وی خارج است و این مهم نویسنده ای به غایت دانشمند و زبردست می خواهد. اما همهء نوشته های کارت را یت در بارهء ویرانیها و مصا ئب تبریزیان نیست، وی موقع جغرافیایی و اهمیت بازرگانی این شهر را می ستاید و می نو.یسد: در این شهر برای رفع نیازمندیهای انسان همه گونه کالا و خواربار فراهم گردیده است. تبریز شهری به غایت ثروتمند است، انواع امتعه را از دور دست ترین نقاط مشرق زمین برای فرستادن به شامات و کشورهای اروپائی به این شهر می آورند و به همین شیوه همه گونه کالای مغرب زمین متوجه تبریز می شود تا در کشورهای خاور زمین توزیع گردد، تبریز شهر پر جمعیتی است، دویست هزار نفر سکنه دارد، در قسمت جنوبی شهر همه گونه درختان میوه و نباتات خوشبو کاشته اند و هزاران چشمه و نهر آب تبریز را به شکل باغی بسیار بزرگ و خرم و دلگشا در آورده است18.»
تاورنیه19 بازرگان و جهانگرد معروف فرانسوی که در 1046 ه. ق، به ایران سفر کرده دربارهء بازار و اقتصاد و محصولات و کالاهای تبریز چنین نوشته:« در این جا شراب و ماء الحیات و در واقع همه گونه خوارباربه حد وفور و به بهای ارزان در دسترس طا لبان قرا ر دارد.در تبریز بیش از هر نقطه ای از قارهءآسیا پول پول دست به دست می گردد، بسیاری از خانواده های ارمنی از راه کسب و داد و ستد صاحب املاک و ثروت کلانی شده اند، چه اینها بیش از ایرانیها به رموز و دقایق بازرگانی آگاهند.... تبریز بازارهای متعدد و خوش ساخت دارد، همچنین در اینجا کاروانسراهایی دو اشکوبه و وسیع احداث کرده اند که زیباترین آنها به نام والی ایالت، کاروانسرای« میرزا صادق» نامیده می شود. در نزدیکی آن، بازار و مسجد و مدرسه ای ساخته اند که صاحب موقوفات و عواید بسیار است.20»
شاردن که در زمان سلطنت شاه سلیمان صفوی به تبریز آمده، بزرگی و عظمت شهر را ستوده و دربارهء بازار و داد و ستد و محصولات صنعتی تبریز نوشته است:« تعداد بیگانگانی که در تمام اوقات دراین شهردیده می شوند بسیار است و از کلیهء کشورهای آسیائی، گروههایی در تبریز سکونت دارند، من کالایی نمی شناسم که در این شهر فروشگاه یا انباری نداشته باشد. بهترین دستارهای ایرانی در تبریز تهیه می شوند. بازرگانان بزرگ و عمدهء شهر برایم تعریف می کردند که سالانه شش هزار عدل ابریشم در کارگاه های این شهر بافته می شود. تجارت تبریز در سر تا سر ایران و ترکیه و روسیه و ترکستان و هندوستان و کشورهای ساحلی دریای سیاه گسترده شده است.21»
جملیٌ22 کارریجهانگرد ایتالیایی که چند سال بعد از تاورنیه از تبریز دیدن کرده دربارهء بازار تبریز مطالب تازه و جالبی نوشته و از بازارها و سرایهای متعددی نام برده است، از آن جمله نقل کرده :
« روز چهارشنبه همراه پدر روحانی ژورژ واندوم23 ، به دیدن بازاری رفتم که میرزا صادق نایب الحکومهء سابق آذربایجان بنا کرده است. در این بازار مسقف با گنبدهای آجری است و از چند کاروانسرا و تعداد زیادی مغازه تشکیل یافته است..... در جوار این بازارمدرسه ای برای تعلیم و تربیت اطفال مسلمان ایرانی بنا گردیده است و مسجدی در کنار آن ساخته شده،... در جانبی از میدان شهر در کاروانسرا به نام میرزا طاهر وجود دارد، اکنون یکی به ضرابخانه اختصاص دارد، معماری هر دو جالب است،.... در مراجعت از تماشای کاروانسرا و ضرابخانه، از بنای معتبر دیگری بهنام قیصریه دیدن کردیم. این بنا گنبد بزرگ مرتفعی دارد و مرکز دادو ستد بازرگانان بزرگ است و گرانبهاترین کالاها را در آن جا می توان یافت، بازار زرگران به قیصر چسبیده است. این بازار گنبدها و طاقهای ضربی آجری دارد.... نزدیکیهای غروب، هر روز،در این حوالی صدای گوشخراش طبل و سورنا و کرنا بلند میشود، گویی این موسیقی ناهنجاراخطار و هشداری به بازاریان است که غروب فرا رسیده و باید مغازه های خود را ببندند24.»
در زمان نادر شاه ثبات و بقائی در وضع امنیت و تجارت تبریز نبود،زیرا قدرت که حافظ امنیت کشور است با سپاهیان نادر از جائی به جائی منتقل می شد و توجه به مساًلهء جهانگردی بیشتر مطرح بود تا توجه به مساٌلهء جهانداری و کشورداری، اما در زمان کریم خان ثباتی نسبی در تبریزپدید آمد، احمد خان دنبلی درخوی و نجفقلی خان بیگلری در تبریزامنیتی بر قرارساختند و به عمران و آبادی پرداختند. تبریز به صورت مرکز قدرتی در آمد، عمارات عالیه ای در نقاط مختلف آن بنا گردید و به سال 1194 ه. ق ، بعد از زلزلهءهائلهء 1193 ه . ق ، کشیدن باروی محکمی به دور آن آغاز شد که در 1196 ه. ق، به پایان رسید و این بارو هشت دروازه داشت: دروازهء خیابان، درب اعلی یا دروازهء باغمیشه، درب سرخاب، درب شتربان، درب استامبول، درب سرد، درب مهاد مهین، درب نوبر25. درب سرد همان درب گجیل و درب مهادمهین دروازه ای در میارمیار26، کنونی بود. طرح دروازه ها یک طاق سنگی بود با دو منارهء پوشیده ازکاشیهای کبود منقش و کتیبه دار و بر پیشانی هر دروازه روی قطعه سنگی مرمر، با خط نستعلیق جلی، ابیات ذیل به طور برجسته نقر گردیده بود:
زهی اساس مشیدًٌ که باد تا به ابد ز حادث زمان در امان سبحانی
زبرج بارهء این درتحیرٌاست سپهر که شد به پا ز عنایات خان خانی
خدیو ملک عدا لت نجفقلی خانا مفوض است به او رونق جهانبانی
که درنگارش این قلعه درزمان قلیل نموده همت وی معجز سلیمانی
نشان ز سدٌ سکندر چو داد تاریخش خرد بگفت« حصار سکندر ثانی27»
و درهر یک ا زطرفین این سنگ نبشته ها نقش برجستهء شیری ترسیم یافته بود، که زنجیر گردن آن به پای سروی بسته شده بود. از این دروازه ها اکنون دو تا باقی است، یکی دروازهء خیابان که برجهای آن هنگام امتداد یافتن بازارچهء رنگی برداشته شده28 و دیگری دروازهء باغمیشه که منارها و طاق آن فرو ریخته و فقط پایه های سنگی و در آهن کوبی شدهء آن باقی است.
دروازه های دیگر همه از بین رفته اند، دروازهء سرد یا گجیل نیز تا چند سال پیش سالم بود و برجها و طاق بلندش نظر هر تازه واردی را از دور به خود جلب می کرد، اما در موقع احداث خیابان ملل متحد، با همهء اینکه وجود آن مانعی برای امتداد حیابان نداشت از بی ذوقی شهردار وقت، به دست عمال بلدیهٌ تخریب گردید.
در سالهای بعد در پشت اغلب این دروازه ها، بازارچه هایی ساخته شد که بعضی از آنها به بازار مرکزی شهر اتصال یافت. از بازارهای مزبور می توان بازارچهء رنگی خیابان، بازارچهء درب باغمیشه، بازارچهء سرخاب، بازارچهء شتربان، بازارچهء درب استامبول و بازارچهء درب گجیل را نام برد که هنوز باقی و به همان نامهای سابق معروفند.
-
تبریز
در زمان عباس میرزا که تبریز ولیعهدنشین و پایتخت دوم کشور شد رونق بازرگانی آن بیشتر گردید، سرایها و تیمچه ها و بازارهای عالی تازه ای احداث شد و ازهرسوی کشور بازرگانان با کالاهای مختلف روی به تبریز نهادند. مخصوصاً حمایت دولت از بازرگانان تبریز در پیشرفت و توسعهء امرتجارت در این زمان تاٌثیر مهمی داشت29. از این تاریخ به بعد نیز بازار تبریزمورد توجه جهانگردان و بازرگانان داخلی و خارجی بوده و عدهء زیادی ضمن یادداشتهای سفر خود بازار تبریز را توصیف کرده اند. شاید تازه ترین توصیف بازار تبریز از خانم دوروتی ه. اسمیت30 باشد که در سال 1961م، باتفاق شوهرش دیتوس سی اسمیت31 ،»از تبریز دیدن کرده است. وی می نویسد:پس از یکی دو میل راه پیمائی در خیابان اصلی شهر، پیچی خوردیم و از قرن نوزدهم دورتر شدیم و به قسمت قدیمی شهر روی آوردیم. اما هر چه بیشتر می رفتیم جاده بیشتر باریک و تاریک می شد.سرانجام به مرکز بازرگانی قرون وسطائی تازه ای به نام بازار رسیدیم. در توی بازار گذرهای فرعی متعددی با بساطهای گستردهء مرتب همدیگر را قطع می کردند، هر مغازه ای قریب ده پا طول داشت که از کف ناتمیز آن تا ارتفاعی که می شد با نردبان بدان دست یافت پر از جنس بود. صاحب مغازه یا نمایندهء وی متاع خود را با تعریف و توصیف زیاد و با نرمی و چرب زبانی بسیار به مشتری عرضه می کرد و او را به خرید کالا ترغیب می نمود و اگر احیاناً درنگ یا علامت انصرافیدر چشم مشتری می خواند از نثار طعن و لعن و تقدیم تعارفات استهزاء آمیز در حق وی دریغ نمی ورزید.بازار کران تا کران از زن و مرد پر بود و مجموعهء این فروشگاهها منفرد، در زیر یک سقف به« وول ورث ( فروشگاه درجه 2)» بزرگی شباهت داشت که در آن هر کس در سر بساط خود ایستاده باشد. کف جارو خوردهء بازار در زیر پاهای صدها عابر و مشتری، صاف سائیده شده بود. از مردان عدهء کمی لباس غربی داشتند، اما زنانی که ما دیدیم همه چادر به سر بودند، بعضی با چادر سیاه و برخی با چادر قماش گلدار که از فرق سر تا مچ پای آنان را می پوشانید.بچه ها با چهره های سفید و درخشان جست و خیز کنان در هر چیزی کنجکاوی نشان می دادند. سقف بازار با طاقهای آجری مرتبی پوشیده شده بود و در فواصل معین روزنه های شیشه ای بزرگی داشت که حتی در روزهای ابری نیز می توانست فضای تیرهء داخل بازار را روشن سازد.همه جا تا چشم کار می کرد مغازه بود. ما برای تماشای همهء آنها به راه افتادیم، غریب پنجاه دکان فقط کت و شلوار مردانه و لباسهای دیگر می فروختند. دهها دکان کفاشی وجود داشت که روی هر سه دیوار آنها ردیف به ردیف، کفشهائی به اندازه و شکلهای مختلف آ ویخته شده بود.علاوه براینها سایر اجناس خانگی نیزدربازارعرضه می شد: پتوهای پشمی، حوله های زبر ترکی...شیرینی، میوه، سبزی و انواع ادویه که در کیسه های سر گشاده هوای بازار را معطر می ساخت.موقع بازگشت به خیابان، در آخرین بازار ویترین های روشن ده ها مغازهرا دیدیم که مخصوص نمایش طلا آلات و جواهرات بودند32.»
اکنون بازار تبریز همین کیفیت را دارد و رسته های معروف آن عبارتند از: بازارامیر، بازارکفاشان، بازار حرمخانه، راسته بازار، یمنی دوز بازار، بازار حلاجان، قیز بستی بازار، بازار سرا جان، راستهء کهنه یا قدیم، بازار کلاهدوزان، دلاله زن بازار، بازار صادقیه، بازارمسگران، بازار حاج محمد حسین، بازارمشیر، بازارچهء شتربان، بازار صفی، بازار میر ابوالحسن، بازار شیشه گر خانه، رنگلی بازارچه ( بازارچهء رنگی)، بازارچهء خیابان و چند بازار دایر و مرتب دیگر.
در همهء این بازارها تیمچه ها و سرایها و چهارسوهایی هست که حجرات و مغازه های آنها مرکز عمده فروشی اجناس گوناگون داخلی و خارجی است.اغلب تیمچه ها و سرایها سه طبقه اند، طبقهء زیرین مخصوص نگهداری کالا یا به عبارت دیگر انبار مال التجاره است، طبقهء دوم تجارتخانه و محل کار و طبقهء سوم بیتوته و استراحت، اگر چه اکنون اکثر حجرات طبقهء سوم تیمچه ها و سرایها نیز مبدل به دفتر کار بازرگان شده است اما سابقاً که وسائل نقلیه بازرگانان این گونه فراهم نبود، بازرگانان ناچار بودند همیشه نماینده ای برای خرید و فروش کالا در محل داشته باشند ئ آن نماینده در اطاق فوقانی تجارتخانهء خود بیتوته می کرد.یعنی این سرایها و تیمچه ها هم محل کار آنها بودند و هم محل اقامت و استراحتشان.
-
سرایها و تیمچه های معروف
سرایها و تیمچه های معروف عبارتند از:
سرای حاج رسول و سرای حاج میرزا علی النقی33 دربازار شیشه گر خانه، کاروانسرا و تیمچه های امیر34، تیمچه و سرای شیخ کاظم، سرای میرزا مهدی35، سرای گرجیلر36، سه تیمچهء حاج شیخ37، سراهای نو و میانهء حاج سید حسین، تیمچهء حاج تقی، تیمچه و سرای حاج محمد قلی38، تیمچه ها و سرای دو دری، تیمچهء حاج صفرعلی، دالان خان39، سرای میرزا جلیل40، کچه چی لر، سرای در عباٌسی41، در راستهء بازار، سرای آقا42، تیمچه و سرای میرزا شفیع 43، سرای بزرگ شاهزاده در یمنی44 دوز بازار، سرای میانه و قدیم حاج سید حسین، تیمچهء حاج رحیم، سرای دو دری 45 ، دالان خونی46، سرای دباٌغان در راستهء قدیم، سراهای کوچک و بزرگ شاهزاده 47 در بازار صادقیه، تیمچهء حسینی48، تیمچهء شعربافان 49، تیمچهء اخلاقی، سرای میر اسماعیلدر عباچی بازار، تیمچهء مظفریه، تیمچهء قند فروشان، دالان و سرای میرزا محمد50، دالان حاج شیخ، تیمچهء بادام چی لر و سرای گرجیلر در قیزبستی بازار، دالان و سرای حاج علی اکبر در چوروکچی بازار51، تیمچه و سرای حاج میر ابوالحسن در بازار میر ابوالحسن، تیمچه و سرای امید، تیمچه و سرای حاج ابوالقاسم در بازارکفاشان52، سرای آلمانیها، سرای صاحبدیوان، تیمچهء هاشمیه و تیمچهء سعدیه53 در بازار حرمخانه.
بانی کاروانسرا و تیمچه ها و بازار امیر، میرزا محمد خان امیر نظام زنگنه است. پدر وی شیخعلی خان سمت وزارت شاه سلیمان را داشت و جدش علی بیک میر آخور شاه صفی بود.
میرزا محمد خان در زمان نایب السلطنه عباس میرزا به تبریز آمد، مورد عنایت و حمایت نایب السلطنه واقع شده به امیر نظامی رسید، در سال 1253 ه. ق ، هنگام ورود ناصرالدین میرزا ولیعد قاجار به تبریز نیز کارگزاری امور لشکری و کشوری آذربایجان با وی بود، ماًموریتهای مهم دیگری هم انجام داد، یکبار نیزجهت استمالت از امپراطور روس، به پترسبورگ پایتخت آن دولت رفت، کاردانی نشان داد و موفق بازگشت، در تبریز بود تا به سال1260 ه. ق، در گذشت.
نادر میرزا می نویسد: من آنزمان هجده ساله بودم 54، بازارها و سرایها را همه بستند و مویه کنان کالبد او را به مصلای صفهٌ آوردند. مردم چندان بود که جائی گشوده به هیچ سوی ندیدم، صد هزار تن بر او نماز گزاردند55.»
بانی سرای میرزا مهدی، حاج میرزا مهدی قاضی56 است که در1241 ه. ق، درگذشته و درکنار مسجد و بازار جلو آن به اعتبار دفن شدن وی آنجا به مسجد و بازار مقبره شهرت یافته است. بانی تیمچه ها و دالان حاج شیخ، تاجر معروف حاج شیخ جعفر قزوینی است57.املاک و مستغلات زیادی داشت، اهل خیرات و مبرات بود، در سال 1321 ه. ق، در عراق در گذشت و در نجف الاشرف به خاک سپرده شد.حاج تقی و حاج محمد قلی بازرگان بودند و سرایهای آنها همزمان با سرای حاج صفرعلی ساخته شده است. حاج سفرعلی اصلاً اهل قوم و مقیم تبریز و معاصر نایب السلطنه بود، مسجد معروف حاج صفر علی را نیز او ساخته است. بانی سرای و دالان و حمام خان و عده ای از مغازه های بازارکلاهفروشان احمد خان مقدم بیگلربیگی مراغه بود.بیست و هفت سهم از هشتاد سهم سرای خان از طریق ارث به خیرا لنساء خانم، دختر احمد شاه رسیده بود که وی به سال 1267 ه. ق ، این بیست و هفت سهم را با قریهء یوزباشی کندی و گنبد و مزرعهء فخرآباد یک جا وقف تعزیه داری حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه و اطعام ایتام و فقرا نموده است58.بانی سرایهای حاج سید حسین، بازرگان معروف حاج سید حسین حسینی است59 ، که با عباس میرزا معاصر بود. پدر وی امیر آقابن عبدلباقی ابن امیر ابی الخیر بن امیر عبدالوهاب الحسینی نیز شغل بازرگانی داشت، نسب این خاندان به سادات شنب غازان، که به دعوت سلطان محمود غازان ازمدینهءمنوره آمده و در دارلسیادهء عمارت غازانی اقامت نموده بودند می رسد. امیر عبدالوهاب در زمان اوزون حسن آق قویونلو مقام و احترام فوق العاده ای داشت. دالان خونی ( قانلی دالان) یکی از دالانهای سرای کهن حاج سید حسین است و آنرا بدین جهت خونی گویند که در هنگام ولیعهدی مظفرالدین میرزا، حاج رجبعلی داروغهء شهر، در آن دالان، توی حجرهء کریم نیل فروش، بدست الهیار چپ و یاران وی کشته شد. داستان کشته شدن داروغه و پایان کار الهیار را نادرمیرزا به تفصیل نوشته است، ولی ما در اینجا خلاصه ای از آ ن می آوریم:« الهیار از عیاران بود، زبر دست و خون آشام، در زمان فرمانروائی امیر نظام، شبی به کلیسای ارامنه دستبردی زد، معلوم شد، گرفتند، آنچه را از زرینه و سیمینه و پرده های زربفت وقندیلهای گرانبها برده بود، پس داد- این دزدی چنان شهر را ناراحت کرده بود که جریان به سمع شاه رسید، فرمان داد او را بکشند- بازاریان به تکاپو افتادند، کشیش بزرگ شفاعت کرد- امیر نظام از خون او در گذشت. الهیار روزها به صلاح گرائید، در جماعت حاضر شد و شبها سلاح برداشت و با همدستان به همان داستان پرداخت. سالها گذشت، نیمروزی به بازار بانگ افتاد که الهیار، علی علی گویان به سرای حاج سید حسین رو نهاده، همراه جعفر دار دار، حسین و تقی کوزه گر و بیست و چهار تن دیگر- ساعتی بعد جسد خون آلود داروغه را از بازار بدر بردند، علت قتل این بود که داروغه گفته بود« تبریزیان بی غیرت باشند».این داستان مانند حماسه ای بر سر زبانها افتاد، شعرا مدیحه ساختند60، بازاریان ضیافت دادند و اصناف بیچاره تعظیم نمودند. حکومت از توقف الهیار در تبریز ناخشنود بود، بازاریان یاری کردند، او را به زیارت کعبه فرستادند، بازگشت- لقب حاجی مطلق یافت، صاحب چند کارگاه قماش و چند قطعه زمین مزروعی گردید، کلامش همه جا نافذ و شهادتش مقبول واقع شد. روزی پسر وی در حال مستی به دست جعفر داردارکشته شد. حاجی شبانگاه جعفر را از پای در آورد. در این هنگام بین دو فرقه از علماء تبریز یعنی شیخیهٌ و متشرعه اختلافی افتاده و منجر به قتل چند آتش افروز بی بند و بار شده بود، قتل جعفرنیز مزید بر علت گردید، شهر را بیم فرا گرفت. موًیدالدوله طهماسب میرزا به عنوان پیشکار به آذربایجان فرستاده شد، ازروزنخست با کمال قدرت به تمشیت امور پرداخت، بر همه سخت گرفت-هنوز یک ماه از ورودش به تبریز نگذشته بود که ماًموران دولتی به فرمان حاکم حاجی را در سرای خود کشتند وریسمان درپای او بستند و درکوی و برزن کشیدند و سرانجام به مزبلهء بازارهفت کچلاندر افکندند تا طراران و عیاران و بی بند و باران را مایهء عبرت باشد61.»
بانی سرای میراسماعیل از بنی اعمام حاج حسین و جد حاج میر علی اصغر شیخ الاسلام بود. حاج میرزا محمد بانی سرای میرزا محمد نیز بازرگان و برادر حاج سید حسین بود. دو پسر داشت یکی به نام حاج میرزا محمد علی و دیگری به نام حاج میر ابوالحسن- هر دو به بازرگانی اشتغال داشتند، حاج میرزا ابوالحسن همان است که سرای و تیمچه و بازار میر ابوالحسن را بنا کرد و مورد لطف و مرحمت ناصرالدین شاه قرار گرفت و به موجب فرمان ملک قاسم میرزا سالانه یکصد تومان در مالیات بدهی وی تخفیف قائل شدند. اینک فرمان« اختر فروزان برج شهنشاهی ملک قاسم، حکم والا شد آنکه چون از قرارفرمان واجب الاذعان قدر نشان مهر لمعان سر کاراعلیحضرت قدر قدرت اقدس شهریاری خلدالله ملکه و سلطانه مبلغ یکصد تومان از بابت عشر دکاکین قدیم که حالا محل کاروانسرا و دکاکین جدید ملکی عالیجناب سیادت و سعادت انتساب خلاصهٌ الا طیاب و الانجاب خیرالمعمرین و الحاج، حاجی میر ابوالحسن تاجر تبریزی است و از بابت توجیه دیوانی سکنهء دکاکین در حق عالیجناب مشارالیه به عنوان تخفیف برقرار شده است، ما نیز امتثالا للامرالاقدس الاعلی و حکم جهانمطاع درهذه السنه پیچی ئیل سعادت تحویل، یکصد تومان مزبور را از بابت دو عشر و توجیه املاک مسطوره در بارهء مشارالیه مرحمت و برقرار فرمودیم تا مایهء امیدواری واطمینان او بوده از تجارواصناف و کسبه درآنجا ساکن سازد وروزبه روزرونق کلی یابد، مقررآنکه عالیجناهان مباشرین حال واستقبال دارا لسلطنهء تبریزهرساله به موجب رقم مبارک والا، مبلغ مزبوررا تخفیف دانسته، حبه و دیناری مطالبه ننماید. المقررعالیجاهان و نجدت همراهان مقربوا لحضرة مستوفیان عظام وکتبهء کرام شرح رقم مبارک را ثبت نموده درعهد شناسند. تحریراً فی ذی قعدة الحرام 1264 .62»
حاج میرابوالحسن یک دختر داشت که آنرا به میرزا محمد پسر برادر خود حاج میرزا محمد علی داد. میرزا محمد نیز بازرگان بود وا زجانب مظفرالدین میرزا ولیعهد، به شیخ الشریعه63 ملقب گردید.وفات حاج میر ابوالحسن به سال 1281 ه. ق ، اتفاق افتاد و در نجف اشرف به خاک سپرده شد.
بانی سرای آلمانیها و صاحبدیوان فرزند حاج میرزا علی اکبر قوام الملک شیرازی است- وی داماد محمد شاه و وزیر مالیات آذربایجان بود. پس از عزیز خان سردار وی به آذربایجان آمد و با اقتداری تمام به کار پرداخت. سیل بنیان کن معروف هزارو دویست وهشتاد و هشت هجری قمری تبریزدردوران پیشکاری وی جاری شد و قسمت بزرگی ازشهرمخصوصاً بازارمسگران، میدان صاحب الامر، بازارکفاشان، یمنی دوزبازار، راسته بازاروراسته کوچه را فرا گرفت و ویرانی بسیاری به بارآورد.صاحب دیوان با یاری بازرگانان وده هزارتومان اعطائی مظفرالدین میرزا ولیعهد، از قریهء بارنج تا رود آجی به دست معتمدان محل، سدی برای مهران رود احداث کرد. نادر میرزا می نویسد: هر قسمت که به دست خدا شناسی احداث شد رخنه ای نیافت- هر قسمت که به دست معتمد خدا ناشناس مزورٌی افتاد به اندک مدت فرو ریخت.بهر حال مردی فعال و آبادانی دوست بود و در مدت چند سال ماًموریت در تبریز، با وجود مخالفان سر سختی چون امین لشکرواطرافیان طمعکار ولیعهد، بازازاحداث سرایها و باغها و مرمت ویرانیها دریغ نورزیدند.ا گر چه اغلب این کارها به سود و به نام خود وی بود اما در عمران و آبادی شهر تاًثیر بسزائی داشت64. اما علت تسمیهء یکی از سرایها به نام « آلمانیها» این است که قبل از جنگ بین المللی اول، یکی از شرکتهای تجاری آلمانی، یک باب کارخانهء بزرگ قالیبافی درهمین سرای و منضمات آن تاًسیس کرده بود که قالیهای آن شهرت جهانی داشت. پس ازپایان جنگ، کارخانه ورشکست و برچیده شد و طبق معمول عده ای بازاری زیرک به حد کافی از لاشهء آن منتفع گردیدند.
بازارتبریزهمچنانکه اشاره شد یکی ازشاهکارهای جالب معماری ایرانی است و طاقها وگنبدهای مقرنس بلندی دارد که اگر بی نظیر نباشند دست کم، کم نظیر و اعجاب آفرینند. بزرگترین گنبد بازار، گنبد تیمچهء مظفریه است، راجع به نامگذاری این تیمچه داستانی در زبان عوام شایع است که گویند پس ازبه پایان رسیدن بنای تیمچه، روزی ولیعهد مظفرالدین میرزا، قصد تماشای آن را کرد و به اتفاق حواشی به بازارآمد. حاج شیخ جعفر قزوینی هم بانی آن و یکی از بازرگانان کاردان و نیکوکارو ورزیده65 بود حضور داشت، ولیعهد بسیار تحسین کرد و چند بار گفت بسیار نیکو است. سابقاً رسم براین بود که در پاسخ این تحسین می بایست عرض شود پیشکش ولیعهد است و با این سخن بلافاصله ساختمان نوبنیاد، ملک طلق ولیعهد می شد و برای صاحب ملک فقط آفرین و احسنتی باقی می ماند. حاج شیخ ماهر بود، گفت نام نیکوتر از خود خواهد داشت. ولیعهد پرسید چه نامی؟گفت:" مظفریٌه"، بدین طریق از خطر حتمی از دست رفتن تیمچه، به سلامت جست66.
بنای تیمچهء مظفریه در سال 1305 ه. ق ، پایان یافته است.بانیان سرایهای دیگر اغلب بازرگانانی بدان نامها بودند67.
-
تبریز
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
.................................................. .................................................. ....
یادداشتها :
1. نقل از ص 172 جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی، تاًلیف استرنج،ترجمهء محمود عرفان، تهران1337ش.
2. در متن عربی معجم البلدان، چاپ بیروت 1956م، عبائی نوشته شده، ولی در پاره ای از کتب به نقل از معجم البلدان عتابی آورده اند. عتاب نام مخترع یک نوع حریر موج دار بوده که این پارچه به نام وی عتابی نامیده شده است. ف. ن.
3. نوعی جامه و پارچهء پشمی که غالباً رنک آن سرخ سیر است.ف. ن.
4. معجم البلدان، ج5 ، ص 13، 1956م.
5. آثار البلاد و اخبار العباد، ص 339، بیروت 1380 ه. ق ، زکریاء بن محمد بن محمود قزوینی در 602 ه. ق ، در قزوین متولد شده و در 682 ه .ق ، در واسط در گذشته است.
مارکو پولو در اواسط نیمهء دوم قرن هفتم( 1271 م. )
6 Marco polo
7. نقل از ص 76و77 جغرافیای تاریخی گیلان، مازندران، آذربایجان از نظر جهانگردان، تاًلیف ابوالقاسم طاهری تهران 1347 ش.
از راه تبریز به چین رفته و از راه هرمز و بغداد برگشته است.odoric8.
واقع در میان راه ونیس و تریست امروزی، همان کتاب.- pordenone9.
10. همان کتاب ص 78 .
11. ملخص از ص سفرنامهء ابن بطوطه، ترجمهء دکتر محمد علی موحد، چاپ تهران 1337 ش. شمس الدین ابو عبدالله محمد بن ابراهیم اللونی موًلف کتاب « تحفة النظار فی غرائب الامصار و عجائب الاسفار» معروف به « رحله» به سال704 ه. ق ، در طنجه متولد شده و به سال 779 ه. ق ، در شهر فاس در گذشته است. وی قریب بیست و نه سال ، کشورهای شتاخته شدهء زمان خود را گشته و از آنچه دیده و شنیده کتابی به نام رحله تاًلیف کرده است. کتاب مزبور به بسیاری از زبانهای دنیا ، از جمله زبانهای فارسی، فرانسه، آلمانی و انگلیسی ترجمه شده است. بازدید ابن بطوطه از ایران به سال 730 ه. ق ، اتفاق افتاده است. مستفاد از الموسوعة العربیة المیسرة، ص 11 ، قاهره 1965 م.
12. نزهت القلوب ، به کوشش دبیر سیاقی، ص 88، تهران 1336 ش.
13. روی کنزالس دی کلا ویخو
Ruy Gonzalez de Clavijo
14. مستفاد از ص 80، جغرافیای تاریخی گیلان، مازندران، آذربایجان از نظر جهانگردان ، تاًلیف ابولقاسم طاهری.
15. ملخص از ص 160 سفر نامهء کلاویخو، ترجمه مسعود رجب نیا، تهران 1337ش.
16.سفر نامهء آمبروسیو کنتارینی ترجمه قدرت الله روشنی ص 35، تهران 1349ش، سفر نامه های ونیزیان، ترجمهء دکتر منوچهر امیری، ص 137، تهران 1349 ش،
Ambrosio Contarini
17. John Cartwright
در سال 1606 م، در حدود 1015 ه. ق ، از تبریز دیدن کرده، در این موقع از آزاد شدن تبریز به دست سپاهیان شاه عباس بزرگ سه سال می گذشت. مسفاد از جغرافیای تاریخی، ابوالقاسم طاهری، ص 88.
18.نقل به تلخیص از جغرافیای تاریخی گیلان، مازندران، آذربایجان از نظر جهانگردان، تاًلیف ابوالقاسم طاهری، ص 89.
J. B. Tavernier 19.
20. نقل به تلخیص از جغرافیای تاریخی گیلان، مازندران، آذربایجان از نظر جهانگردان، تاًلیف ابوالقاسم طاهری، ص .95.
21.نقل از سیاحتنامهء شاردن ترجمهء محمد عباسی، ج2 ، ص 409 ، تهران 1335 ش.
Chardin-
Gemelli Careri23-
P. G. Vendöme24.
25. نقل به تلخیص از سفر نامهء کارری، ترجمه دکتر عباس نخجوانی و عبدالعلی کارنگ، ص 32، 33، 35، تبریز 1348 ش .
26. مستفاد از تاریخ و جغرافی دارالسلطنهء تبریز، ص 148.
27.نام این محله را حمدالله مستوفی و دیگران « نارمیان» و« مناریان» نوشته اند و این نظریه عقل پسند و درست می رسد.
27. گویندهء این ماده تاریخ، حاج آقا بابای همدانی است که از شعرا و ادبای آن زمان بود. اولادالاطهار، ص 125.
28.در کتیبهء دروازهء خیابان ماده تاریخ ذیل مندرج است:
چو گشت از گردش چرخ جفا کیش اساس قلعهء تبریز بر باد
خدیو معدلت آیین نجف خان که داد معدلت اندر جهان داد
بنای قلعه ای بنهاد از نو که مثلش کس ندارد در جهان یاد
سکندر وار سدی بست محکم که باشد حصنی از یاًجوج حساد
به تاریخش رقم زد کلک نسبت « ز نو سد سکندر گشت آباد»