[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
یک نفس بی یار نتوانم نشست
بی رخ دلدار نتوانم نشست
از سر می می نخواهم خاستن
یک زمان هشیار نتوانم نشست
مولانا
Printable View
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
یک نفس بی یار نتوانم نشست
بی رخ دلدار نتوانم نشست
از سر می می نخواهم خاستن
یک زمان هشیار نتوانم نشست
مولانا
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
صنما چونکه فریبی همه عیار فریبی
صنما چون همه جانی دل هشیار فریبی
سحری چون قمر آیی به خرابات درآیی
بت و بتخانه بسوزی دل و دلدار فریبی
دل آشفته نگیری خرد خفته نگیری
تو بدان نرگس خفته همه بیدار فریبی
ز غمت سنگ گدازد رمه با گرگ بسازد
رمه و گرگ و شبان را تو به یک بار فریبی
مولانا
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ای جهن اتشت برپابکن
این سبو بشکن همه رسوا بکن
سهراب سپهری
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
دل سودازده از غصه دو نیم افتادست
زلف مشکین تو در گلشن فردوس عذار
چیست طاووس که در باغ نعیم افتادست
حافظ
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خیلی وقته تک و تنهام توی باغی از ترانه
منتظر واسه یه خوبی یه رفیق بی بهانه
توی دنیای پر از گل واسه عالمی غریبم
میون این همه خوبی این منم که بی نصیبم
روزگاری زیر بارون روزگاری بی قرارم
جز یه لحظه مهربونی دیگه خواسته ای ندارم
تو کنار من بشینی دل خستمو ببینی
بیای از تو باغ قصهام یه شکوفه ای بچینی
منم اون مترسکی که شدم عاشق کلاغا
واسه من ابد بریدن میون حصار باغا
آخه این صورت زشتو کی به من داده خدایا
آدما رو دوست ندارم عاشق شمام کلاغا
با تو این پالتوی کهنه مثه ابریشم لطیفه
تن پوشالی سردم مثه خواب گل ظریفه
میدونم ازم میترسی من با این چشمای خسته
چه جوری بدست بیارم دلتو با دست بسته
من با این لباس کهنه صورت زمخت و زشتم
خیلی وقته تک و تنهام آره اینه سرنوشتم
ای پرنده های غمگین از چشای من نترسین
آدما گریمو دیدن برین از اونا بپرسین
مازیار فلاحی
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
عمر من، روز سياهي بيش نيست
از وجودم، اشک و آهي بيش نيست
صبح و شامم حسرت آن ماه بود
در کنارم اشک و بر لب، آه بود
ليک قدر من نميدانست، حيف
دوست از دشمن نميدانست، حيف
رهی معیری
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نوگل من، همدم اغيار بود
وز من حسرت نصيبش، عار بود
با وفاداران، سر ياري نداشت
همچو گل، بوي وفاداري نداشت
در رهش شمع وفا افروختم
در وفا، چون شمع محفل سوختم
رهی معیری
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
آن مرغک سر گشته،که پرپر زد و گم شد ...
در ظلمت چشمان سیاهت،مرغ دل دیوانه من بود
آن قصه دیوانه زنجیر به گردن،کز شهر گریزان شد و...
با قافله ها رفت...یک گوشه از افسانه من بود........
آن خون سیاوش، که گیاهی شد و رویید
با داغ دل لاله پنهان...یک قطره ز پیمانه من بود
آن ناله جانسوز، که پیچید بر افلاک...
با شیون هر مرغ شباهنگ،از این دل دیوانه من بود
گر شهر مرا راند، که مجنون وفایم
سر گشته تو، عاشق بی رنگ و ریایم
چون رفت دگر این دل دیوانه ز دستم
زنجیر بیارید و ببندید به پایم ...
فرهنگ قاسمی
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
فرو رفت جم را یکی نازنین
کفن کرد چون کرمش ابریشمین
به دخمه برآمد پس از چند روز
که بر وی بگرید به زاری و سوز
چو پوسیده دیدش حریرین کفن
به فکرت چنین گفت با خویشتن
من از کرم برکنده بودم به زور
بکندند از او باز کرمان گور
در این باغ سروی نیامد بلند
که باد اجل بیخش از بن نکند
قضا نقش یوسف جمالی نکرد
که ماهی گورش چو یونس نخورد
دو بیتم جگر کرد روزی کباب
که میگفت گویندهای با رباب:
دریغا که بی ما بسی روزگار
بروید گل و بشکفد نوبهار
بسی تیر و دی ماه و اردیبهشت
برآید که ما خاک باشیم و خشت
سعدی
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خبر یافت گردنکشی در عراق
که میگفت مسکینی از زیر طاق
تو هم بر دری هستی امیدوار
پس امید بر در نشینان برآر
نخواهی که باشد دلت دردمند
دل دردمندان برآور ز بند
پریشانی خاطر دادخواه
براندازد از مملکت پادشاه
تو خفته خنک در حرم نیمروز
غریب از برون گو به گرما بسوز
ستاننده داد آن کس خداست
که نتواند از پادشه دادخواست
سعدی
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
شبی دود خلق آتشی برفروخت
شنیدم که بغداد نیمی بسوخت
یکی شکر گفت اندران خاک و دود
که دکان ما را گزندی نبود
جهاندیدهای گفتش ای بوالهوس
تو را خود غم خویشتن بود و بس؟
پسندی که شهری بسوزد به نار
اگر چه سرایت بود بر کنار؟
به جز سنگدل ناکند معده تنگ
چو بیند کسان بر شکم بسته سنگ
توانگر خود آن لقمه چون میخورد
چو بیند که درویش خون میخورد؟
مگو تندرست است رنجوردار
که میپیچد از غصه رنجوروار
تنکدل چو یاران به منزل رسند
نخسبد که واماندگان از پسند
دل پادشاهان شود بارکش
چو بینند در گل خر خارکش
اگر در سرای سعادت کس است
ز گفتار سعدیش حرفی بس است
همینت بسندهست اگر بشنوی
که گر خار کاری سمن ندروی
سعدی
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
یکی قطره باران ز ابری چکید
خجل شد چو پهنای دریا بدید
که جایی که دریاست من کیستم؟
گر او هست حقا که من نیستم
چو خود را به چشم حقارت بدید
صدف در کنارش به جان پرورید
سپهرش به جایی رسانید کار
که شد نامور لؤلؤ شاهوار
بلندی از آن یافت کاو پست شد
در نیستی کوفت تا هست شد
تواضع کند هوشمند گزین
نهد شاخ پر میوه سر بر زمین
سعدی
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اندک اندک قلب ها با زرپرستی خو گرفت
در هوای سیم و زر گندید و کم کم بو گرفت
غالباً قومی که از جان زرپرستی می کنند
زمره ی بیچارگان را سرپرستی می کنندکنند
سرپرست زرپرست و زرپرست سرپرست
لنگی این قافله تا صبحگاه محشر است
سیدحسن حسینی
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دلتنگ غنچه ایم، بگو راه باغ کو؟
خاموش مانده ایم، خدا را چراغ کو؟
کو کوچه ای ز خواب خدا سبزتر، بگو*
آن خانه کو، نشانی آن کوچه باغ کو؟
چشم و چراغ خانه ی ما داغ عشق بود
چشمی که از چراغ بگیرد سراغ کو؟
دل های خویش را به گواهی گرفته ایم
اما در این زمانه خریدار داغ کو؟
شب در رسید و قصه ی ما هم به سر رسید
کو خانه ای برای رسیدن، کلاغ کو؟
قیصرامین پور
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ای دوست مکن که روزها را فرداست
نیکی و بدی چو روز روشن پیداست
در مذهب عاشقی خیانت نه رواست
من راست روم تو کژ روی ناید راست
مولانا
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
باد هم کم نکند سوز دل صحرا را
قطره ای عشق به آتش بکشد دریا را
از غم عشق تو ای دوست ببین جان به لبم
فرصتی نیست دگر وعده مده فردا را
بچشان ذره ای از لعل لبت بر لب من
تا معلم بشوی بر دل من اسما را
مهدی پناهی
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
چه آوردم از بصره دانی عجب
حدیثی که شیرین تر است از رطب
تنی چند در خرقه راستان
گذشتیم بر طرف خرماستان
یکی در میان معده انبار بود
ز پر خواری خویش بس خوار بود
میان بست مسکین و شد بر درخت
وز آنجا به گردن در افتاد سخت
نه هر بار خرما توان خورد و برد
لت انبان بد عاقبت خورد و مرد
رئیس ده آمد که این را که کشت؟
بگفتم مزن بانگ بر ما درشت
شکم دامن اندر کشیدش ز شاخ
بود تنگدل رودگانی فراخ
شکم بند دست است و زنجیر پای
شکم بنده نادر پرستد خدای
سراسر شکم شد ملخ لاجرم
به پایش کشد مور کوچک شکم
برو اندرونی به دست آر، پاک
شکم پر نخواهد شد الّا به خاک
سعدی
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
به کدام آینه تسخیر کنم روی تورا؟
که دل صاف من آیینه تارست تورا
فروغ فرخزاد
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تا در ره عشق آشنای تو شدم
با صد غم و درد مبتلای تو شدم
لیلیوش من به حال زارم بنگر
مجنون زمانه از برای تو شدم
وحشی بافقی
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
عشق سلطانیست کو را حاجت دستور نیست
طائران عشق را پرواز گه جز طور نیست
خواجوی کرمانی
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد
که در چمن همه گلبانگ عاشقانه توست
حافظ
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تو را این دل سراییست خالصانه
تویی شاه جهانم عاشقانه
تو با اسب سیاه خود فکندی
تمام خاک دنیا فاتحانه
بود تنها یگان دستی به شمشیر
که گیرد دست دشمن را نشانه
چه گویم از سپاه وارتش تو
که شد تا قلب یونان آن روانه
اگر مانده کنون این نام ایران
ببوسد دست شاهش عاجزانه
منم سرباز تو شاه جهانم
به کردارت به پندارت یگانه
همی گفتار تو گفتار نیک است
تو دادی درس عدل و عادلانه
قسم خوردم به نامت آریایی
تویی حافظ خاکت هر زمانه
زنم فریاد و گویم نام کوروش
بود تنها سوار جاودانه
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
چشمم ز غمت، به هر عقیقی که بسفت
بر چهره هزار گل ز رازم بشکفت
رازی، که دلم ز جان همی داشت نهفت
اشکم به زبان حال با خلق بگفت
رودکی
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
هر شب به تو با عشق و طرب میگذرد
بر من زغمت به تاب و تب میگذرد
تو خفته به استراحت و بی تو مرا
تا صبح ندانی که چه شب میگذرد
هاتف اصفهانی
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
من از طوفان نمیترسم چو در بند غمت باشم
از این تقدیر کی نالم که در پیچ و خمت باشم
کجا در گیر این دردم که از درمان هراسانم
مرا آن به که هر دم غرق دریای غمت باشم
محمدحسن یعقوبی
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
وجد وسماع صوفی صافی ز خویش نیست
این استخوان به بال هما رقص می کند
مشت گلی چه نقش تواند بر آب زد
از زور می پیاله مارقص می کند
خونین دلان کجا وسماع طرب کجا
این شاخ گل ز باد صبا رقص می کند
صائب تبریزی
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
غم دل با تو نگویم که نداری غم دل
با کسی حال توان گفت که حالی دارد
سعدى
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
چشمه چشم من از سرو قدت یابد، آب
رشته جان من از، شمع رخت دارد، تاب
تشنه لب گردد سراپای جهان، گردیدم
نیست سرچشمه، به غیر از تو و باقی است، سراب
سلمان ساوجی
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
آمدم یاد تو از دل به برونی فکنم
دل برون گشت ولی یاد تو با ماست هنوز
مهدی اخوان ثالث
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ماییم و شب تار و غم یار و دگر هیچ
صبر کم و بی تابی بسیار و دگر هیچ
عرفی شیرازی
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تو چه دانی که چه ها کرد فراقت با من؟
داند این آنکه ازین غم بود او را قدری
غم هجران تو ای دوست، چنان کرد مرا
که ببینی نشناسی که منم یا دگری؟
عراقی
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
هرگز حسد نبردم بر منصبی و مالی
الا بر آنکه دارد با دلبری وصالی
سعدی
- - - Updated - - -
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
آن بهشتی که همه در طلبش معتکف اند
من کافر همه شب با تو به آغوش کشم
خواجوی کرمانی
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خنده ات طرح لطیفیست که دیدن دارد
ناز معشوق دل آزار خریدن دارد
فارغ از گلّه و گرگ است شبان عاشق
چشم سبز تو چو دشتی است! دویدن دارد
شاخه ای از سر دیوار به بیرون جسته
بوسه ات میوه ی سرخی است که چیدن دارد
کاظم بهمنی
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
باز کن نغمه جانسوزی از آن ساز امشب
تا کنی عقده اشک از دل من باز امشب
ساز در دست تو سوز دل من می گوید
من هم از دست تو دارم گله چون ساز امشب
مرغ دل در قفس سینه من می نالد
بلبل ساز ترا دیده هم آواز امشب
شهریار
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
به چه مشغول کنم دیده و دل راکه مدام
دل تو را میطلبد ، دیده تو را میجوید
صائب تبریزی
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
پنهان اگر چه داری، جز من هزار مونس؛
من جز تو کَس ندارم، پنهان و آشکارا
اوحدی
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
آمدم در قتلگه تا شاه را پیدا کنم
ماه را شرمنده از آن خلقت زیبا کنم
گشته از باد خزان پرپر همه گل های من
جستجو در بین این گل ها گل زهرا کنم
علی انسانی
(ارشیوی با موضوع گیف امام حسین)
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ای پیکر برهنه ی بی سر حسین من
آیا تویی عزیز پیمبر، حسین من؟
پیدا نمیکنم به تنت جای بوسهای
جز جای تیر و نیزه و خنجر حسین من
بگذار تا زنم به گلوی بریدهات
یک بوسه با نیابت مادر حسین من
ای بر تنت سلام، جواب سلام ده
از حنجر بریده به خواهر حسین من
غلامرضا سازگار
(ارشیوی باموضوع گیف امام حسین )
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد
علمدار نیامد. علمدار نیامد
سقای حسین سید و سالار نیامد
علمدار نیامد. علمدار نیامد
میرزا عبدالله خداداد
(ارشیوی باموضوع گیف حضرت ابوالفضل)
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ای مردم کوفه پسرم تشنهی آب است
این کودک بیچاره که تقصیر ندارد
ای حرمله این بچه سرِ جنگ ندارد
شش ماههی بی شیر که شمشیر ندارد
تیری که به عباس زدی؟! وای خدایا…
شش ماههی من طاقت این تیر ندارد
محمد جوادشیرازی
(ارشیوی با موضوع گیف حضرت علی اصغر)