تا الان که هیچ روشی نتونسته نوع انسان رو رام کنه، شاید در آینده پیدا بشه این کیمیانقل قول:
Printable View
تا الان که هیچ روشی نتونسته نوع انسان رو رام کنه، شاید در آینده پیدا بشه این کیمیانقل قول:
خدا چه درکی از انسان بودن دارد؟!
........
. Feynman said "I'm smart enough to know that I'm dumb." Feynman was intelligent enough to realize that a good magician can make it seem as if the laws of nature have been violated and even a great physicist sometimes can't figure out the trick
"آنقدر باهوشم که میدانم خنگم" این جوابی است که فردی در مواجه با کارهای خارق العاده و ظاهرا ماورایی ابراز میکند، کارهایی که در همان مکان و زمان دلیلی برای رد آن نمی یابد اما مطمین است نمیتواند واقعیت داشته باشد و باید حیله در کار باشد ....
اگر کسی چیزی را قبول نداشته باشد حتی اگر هیچ دلیلی برای رد آن نداشته باشد باز به راحتی خواهد گفت: مشکل از من و حماقت من است وگرنه امکان ندارد چنین چیزی واقعیت داشته باشد ... چنین فردی را چگونه میشود قانع کرد؟!
هپنوتیزم و روح
شهید مطهری به نقل از دکتر معین رویدادی را در این رابطه نقل می کند:
دکتر معین می گوید:
فرانسه که بودم یک بچه فرانسوی را در پیش چشم من خواب کردند!( هیپنوتیزم)
بعد ازمن پرسیدند که از او (دختر بچه) چه می خواهی؟!
من گفتم : او را به تهران بفرستید!
با شگفتی دیدم که دختر بچه ای که اصلا ایران نیامده به خوبی میدانها و خیابانهای تهران را برایم توصیف می کند که چه شکلی ست و چه مجسمه ای دارد و ....
(تا اینجا ممکن است کسی توجیه کند که ماجرا ساختگی ست یعنی مثلا با عکسهایی آن دختر بچه را توجیه کرده باشند! اما ادامه ماجرا واقعی بودن رویداد را اثبات می کند!)
دکتر معین می گوید به آنها گفتم که روح دختر بچه را به فلان مکان در تهران بفرستید که در واقع خانه ما آنجا بود!
شخص هیپنوتیزم کننده به آن دختر تلقین کرد و آن دختر بچه به منزل ما در تهران رفت و توصیف کاملا درستی از داخل خانه و حتی شرح دقیقی از چهره همسرم دادو گفت الان خوابیده است!
اما یک چیز گفت که بنظرم درست نبود و آن این بود که به داخل یکی از اتاقها رفت و گفت خالی ست درحالیکه آن اتاق کتابخانه من بود و باید پر از کتا ب می بود!
اما بعدا با تهران مکاتبه کردم و از خانمم پرسیدم که فلان روز و فلان ساعت مشغول چکاری بودی؟
خانمم در پاسخ نوشت بدون اجازه شما؛ کتابهای کتابخانه را بیرون بردیم تا آنجا را نظافت کنیم و بعد به علت خستگی من خوابیدم ...!!
شده مثل جریان احادیث که فلانی از فلان شخص و اون هم از فلان شخص دیگه شنیده که گفته فلان شده .
ملاها خیلی علاقه دارن که از این روش برای نقل قول گیری و تعریف داستان استفاده میکنن ... حالا میخواد بحث یا خطبه به اصطلاح علمی باشه یا مذهبی یا سیاسی یا چیزهای دیگه .
آیا جناب معین همچین حرفی رو زده ؟!... " ما نمیدونیم "
آیا مطهری شخص معتبر و صادقی است و میشه روی صحت گفتارهای اون حساب کرد ؟! ... "برید کتاب هاشو بخونید تا دروغ پردازی های اونو ببینید"
از طرف دیگه حتا اگه جناب معین هم همچین صحبتی کرده باشه باز هم قابل اتکا نیست چونکه ملاک صحبت ایشون تجربه شخصی بوده و تجربیات شخصی بعنوان مستندات و مدرک مورد استفاده نیستن .
با این حال در صحت و درستی این نقل قول شک هست ,از همه مهمتر چیزی که از مطهری و دیگر ملایان به وفور میشه پیدا کرد مزخرفات و صحبت های بدون سند و مدرک و جعلیات و تحریف است .
این مورد هم به احتمال زیاد شامل همون شرایط میشه .
کتاب شهید مطهری:نقل قول:
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نحوه رفرنس دادن ایشون در کتابش فوق العاده است :n02: "یادم نیست از خودش شنیدم یا یکی از رفقا بهم گفت" :n09:
میفرماید مطهری بدون سند حرف میزنه! فقط و فقط، یکی از دروغ پردازی ها شهید مطهری رو اینجا نقل کنید بنده حرف شما رو قبول میکنم، اما اگه چیزی پیدا نکردین این شمایید که دارید بدون سند دروغ پردازی میکنید ...نقل قول:
اول اینکه این کتاب مجموعه از سخنرانی ها بوده و یک کتاب علمی نیست که بخواد دقیق رفرنس بده .... دوم اینکه شما عبارت "به طور قطع" به این بزرگی رو ندیدن؟!نقل قول:
ایشون یکی از کسانی است که کتابسوزی در ایران در زمان حمله تازیان رو شایعه و دروغی میدونست که توسط استعمار رواج یافته .نقل قول:
ولی منابع تاریخی چیز دیگه ای به ما میگه . بزودی مطالب مرتبط با رفرنس معتبر در بخش تاریخی قرار میدم.
شما برای اثبات اینکه ایشون دروغ پردازی میکنه استناد میکنید به نظر ایشون در مورد یک رویداد تاریخی؟! نکنه شما معتقد هستین تاریخ فقط و فقط یک روایت درست داره؟!نقل قول:
نادرن رویدادهای تاریخی که همه تاریخ دانها در مورد اونها متفق القول باشن، اونوقت شما به این راحتی به یک فیلسوف و متفکر و مدرس دانشگاه بصرف نظر دیگری، که اون هم طبق منابعی خاص هست و نه بی سند، تهمت دروغ گوی و دروغ پردازی میزنید؟!
هنوز منتظر هستم یک نمونه، تاکید میکنم فقط یک مورد، از دروغ پردازی ها، و نه یک نظر دیگر، ایشون اینجا نقل کنید ... در غیر این صورت این شما هستید که دارید بی سند دروغ پردازی میکنید ...
کتاب خدمات متقابل ایران و اسلام از ایشون رو بخونید .نقل قول:
توی این کتاب ایشون میگه که ایرانیان با رویی کاملن باز پذیرای اسلام شدن و مقاومتی صورت نگرفته و مردم ایران عاشق ذات و ظاهر اسلام شده بودن !!!
به نظر میاد شما تاریخ رو مطالعه نکردین و برای همین هم قادر نبودین تناقضات تاریخی رو با گفتارهای ملایان رو متوجه بشین .
شما هم بچسبین به همین فیلسوفان و متفکرینی از این دست مثل مطهری و بروجردی و ملا محمد باقر مجلسی !!! [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
به طور جد میشه گفت که کلمه و صفت علامه و دانشمند و متفکر و فیلسوف و عالم پیش دانش بی کران این افراد خجالت زده میشه بس که این افراد مغز پُری داشتن و با علم بی انتهای خودشون جامعه علمی رو به جلو هُل میدادن.
راستی دیگر دانشمند مورد علاقتون [استاد اعظم معابد و محافل] جناب رائفی پور به هیچ وجه فراموش نشه . واقعن که فیلسوف نامی قرن هستن شاید در تاملات تنهاییتون بتونین تاثیر بیشتری از دانش بزرگ ایشون ببرین.
شما هنوز ذات تاریخ رو متوجه نشدین، تاریخ چیزی مثه فیزیک و شیمی نیست که یک و فقط یک روایت واحد داشته باشه ... هستن افرادی که مصدق رو خاین میدونن ...!! در کتاب سقوط بهشت خمینی و یارانش مسول قتل موسی صدر معرفی میشن ....!! روایت تاریخ نگاران امریکایی از جنگ جهانی دوم با روایت تاریخ نگاران آلمانی و بخصوص نازی ها کاملن فرق داره ... روایت تاریخ نگاران حکومت ایران از انقلاب و زمان شاه با روایت تاریخ نگاران سلطنت طلبان کاملن متفاوته و ... این ذات تاریخه ... این رو شما درک کنید کسانی که نظر مخالف شما رو دارن دروغ گو خطاب نمیکنید ...نقل قول:
من میتونم اسناد شهید مطهری برای اون نظرش رو اینجا بیارم اما چون مطمین هستم بی فایده هست و شما باز یه حرف دیگه خواهید زد لزومی نمی بینم ...
باز تاکید میکنم یکی و فقط یکی از دروغ گویی های مطهری رو نقل کنید تا خودتون موصوف به همون تهمت های که به ایشون زدید نشید ... که البته نخواهید توانست ... شما مطهری رو نمیشناسید، با عمق فکر و گستره علمی ایشون اشنا نیستن و صرفا حرفهای رو که شنیدید بدون تحقیق اینجا بیان میکنید ... شما با تعهد مطهری به حقیقت آشنا نیستین و لذا بی فایدس ادامه دادن این بحث ...
متاسفانه در پذیرش مسائل نقل و قول خیلی خیلی ضعیفه. مخصوصا در مورد موضوعی که اگر درست باشه برای خودش یه انقلابی تو بشریت بحساب میاد!!!!نقل قول:
فکر میکنم این موارد مناسب هستن برای اینکه یکبار دیگه بازنگری کنیم معیارمون برای پذیرش مسائل چه هست. بعد تحلیلشون کنیم!
سگی را لقمه هرگز فراموش ............ نگردد ور زنی صد نوبتش سنگ
وگر عمری نوازی سفله ای را ........... به کمتر تندی آید با تو در جنگ
(سعدی)
اینچنین بودن انسان نشانه چیست؟ چرا چنین تمایل انحرافی در اکثر قریب به اتفاق ما انسان ها وجود داره؟ اگر کسی هزار خوبی در حق ما کرده باشه، با اولین ناملایمتی که ازش میبینم موضع گیری میکنم و در قامت یک دشمن بش نگاه میکنیم ...
چرا ما خوبی های دیگران رو نمی بینیم و اگه کسی در حقمون خوبی کنه انگار یه کار عادی انجام داده، کاری که باید انجام می داد .... اما اگه بدی کنه، بشدت روی ما تاثیر میذاره ... خوبی کاری که باید انجام بشه، حالت طبیعی و دیفالت، حق ... بدی اما ... کاری که نباید انجام بشه، حالت غیر طبیعی، ظلم ... چرا بدی تا شیره استخوان نفوز مکنه اما خوبی نه ... چرا میگن اگه به کسی بدی کنی و بعد جبران هم کنی، مثه میخیه که تو دیوار زده بشه و کنده بشه که باز جاش میمونه ... اما در مورد خوبی ... چرا این جور مثالا زده نمیشه ... چرا بدی عمیق و طولانی در حافظه میمونه اما خوبی ... نه ....
اینچنین بودن ما دلیلش چیه ... ؟!
تشکر
تشکر یا لایک در فضای مجازی و بخصوص انجمن های گفتگو معانی ضمنی زیادی بخودش گرفته و کاربردهای مختلفی پیدا کرده ... به عنوان نمونه:
گاهی یعنی پست از نظر علمی و اطلاعاتی مفید بود ... گاهی برای جبران کردن بکار میره، صاحب پست جایی دیگه از پست ما تشکر کرده، ما اینجا تشکر میکنیم تا جبران کنیم ... گاهی برای ابراز وجود بکار میره، یعنی پستت رو خوندم ... گاهی برای پز دادن بکار میره، بخصوص برای پست هایی که از نظر علمی - فلسفی سطح بالایی دارن، یعنی من این پست رو فهمیدم و قبول دارم ... گاهی برای دفاع از دوست بکار میره، بخصوص وقتی بحث تند میشه و توهین رد و بدل میشه ... گاهی برای خالی کردن عقده بکار میره، بخصوص زمانی که طرف مقابل بش توهین میشه ... گاهی برای تمام کردن کردن بحث بکار میره، یعنی پستت رو خوندم اما نمیخوام جواب بدم .... گاهی برای دلجویی بکار میره، معمولا وقتی احساس میکنیم صاحب پست بخاطر چیزی از ما ناراحته .... گاهی برای تحقیر صاحب پست بکار میره، ... گاهی برای تخریب صاحب پست استفاده میشه ... گاهی برای همرنگ جماعت شدن بکار میره ... گاهی برای چاپلوسی و تملق بکار میره، بخصوص وقتی صاحب پست قدرتی داشته باشه ... گاهی بخاطر تشکر بکار میره، مثلا بخاطر شرکت کردن در بحث یا پاسخ دادن به سوال و ... گاهی به علامت دوستی و صمیمیت بکار میره ... گاهی برای دوست شدن با کسی بکار میره و ....
بدون شک تشکر معانی دیگه هم داره ... چیزی که مهمتره اما ... معنای تشکر "نکردن" هست که شاید معانیش از تشکر کردن بیشتر باشه ...
به مجنون گفت روزی عیب جویی
که پیدا کن به از لیلی نکویی
که لیلی گر چه در چشم تو حوریست
به هر جزوی ز حسن او قصوریست
ز حرف عیبجو مجنون برآشفت
در آن آشفتگی خندان شد و گفت
اگر در دیدهی مجنون نشینیاین چند بیت شعر بیان همان چیزی است که اکثر ما تجربه کرده ایم ... که زیبایی نسبی است ... که آنکس و آنچه برای من زیباست ممکن است برای فرد دیگری نباشد ... که زیبایی از جنس سلیقه است ... و البته نباید از حق گذشت که برخی استثنایات برای همه زیبا هستن ...
به غیر از خوبی لیلی نبینی
این سلیقه بودن مختص زیبایی نیست ... شعر بیانگر چیزی عمیق تر در مورد انسان و دید و نحوه قضاوت اوست ... که احتملا قضاوت های اخلاقی ما هم تا حد زیادی سلیقه ای است ...
از نظر ایرادکننده، نه تنها لیلی زیبا نیست ... بلکه تماما عیب است و ایراد ... اما از نظر مجنون ... مشکل از ایراد کننده است ... که سطحی نگر است ... نه لیلی ... که سر تا پا زیبایی است ... عشق است ... مجنون چیزهایی در لیلی میبیند که دیگران نمی بینند ... که وجود ندارند ... مجنون می آفریند آنها را در محبوبش ... مجنون در لیلی زشتی و بدی نمی بیند ... معیار خوب و بد ... زشت و زیبا ... برای مجنون شده لیلی ... برای مجنون ... چیز مستقلی بنام زیبایی وجود ندارد که بخواهد لیلی را با آن مقایسه کند ... برای او ... لیلی زیبایی است و زیبایی لیلی ... دیگران با لیلی مقایسه میشوند ... شبیه به لیلی زیباست ... همین ... لیلی است که به تمام خوبی ها معنی میدهد ...
قضاوت های اخلاقی ما هم گاه از همین سنخ است ... کسی را قبول داشته باشیم ... میشود معیار قضاوت هایمان ... آسمان به ریسمان میبافیم که ثابت کنیم آنچه او کرده و گفته و خواسته و نخواسته و نگفته و نکرده درست است ... منطقی است ... انسانی است ... سخت میشود ... تشخیص اینکه فعل او خود ارزشمند است یا ماییم که چون مجنون برایش ارزش می آفرینیم ... مختص به انسان نیست ... گاه یک مکتب است، یک دین است، یک تفکر است، یک شخصیت تاریخی است، یک وسیله است... که میشود لیلی ما ... که ما به غیر از خوبی در او نمی بینیم ... و اینجاست ... اغاز مجنون شدن ما ... دیوانه شدن ما ...
غیرت مرد ... حسادت زن
نمی دونم چرا در فرهنگ ما برای زن از کلمه حسادت و برای مرد از واژه غیرت استفاده میشه ... در زبان انگلیسی برای هر دو جنس از کلمه jealousy استفاده میشه ... شاید دلیلش اینه که خواستن به احساس مرد یک جنبه مثبت و قدسی بدن و از این طریق راه رو برای صدور احکام خاصی هموار کنن ... دلیل هر چه باشه ... یک چیز مسلم بنظر میرسه ...
اینکه چه مرد چه زن وقتی میبینه همسر/شریک/محبوبش با فرد دیگری ارتباط عاطفی یا جنسی برقرار کرده بشدت اذیت میشه ... ناراحتی و خشم و نفرت به یکباره سرتاپای وجودش رو به آتیش میکشه ... بی قرار و افسرده میشه و گاه تا مرز جنون و خودکشی پیش میره و ... ریشه و دلیل این احساسات خاص چیه؟ چرا در این موارد ناخواسته دچار اینگونه احساسات منفی و تاریک و ویرانگر میشیم؟
آیا این احساسات همونگونه که در برخی ادیان و نظرات روانشناختی امده غریزی هستن و ریشه در طبیعت ما دارن؟ یا نه، ریشه اونها چیز دیگری غیر از طبیعت ماست؟
اگر این احساسات غریزی هستن و ریشه در طبیعت ما دارن، چرا در زمان ها و مکان های مختلف می بینیم گاه اقوامی خاص برخلاف انتظار رفتار کردن و میکنن؟ ازدواجهای گروهی، ازدواج یک زن با چند برادر بصورت همزمان، تعارف همسر به مهمان و ... در برخی اقوام چطور با این احساسات جور در میاد؟ اگر این احساسات و عکس العمل ها غریزی هستن این اقوام چطور تونستن چنین آداب و رسومی داشته باشن؟
از طرف دیگه اگر غریزی نیست، چرا اینقدر شایع هست ... ریشه اش چه چیزی هست که تونسته اینقدر عمیق در اکثر قریب به اتفاق انسان ها نفوز کنه و باعث بشه اکثر افراد در این موارد یکسان عمل کنن؟ شاید اول باید طبیعت و غریزه رو دقیق تعریف کنیم و انواع اون رو مشخص کنیم ...
قضاوت های احساسی
کسانی که مسایل رو سیاه و سفید می بینن معمولا قضاوت هاشون بر اساس احساس هست تا عقل ... به دلایلی از فردی، نظامی، تفکری، مکتبی، نظریه ای ... خوششون بیاد ... با تعصبی عجیب ... ازش دفاع میکنن و بجز خوبی در اون نمی بینن و نمیگن ... خوششون نیاد ... به هر بهانه ای به باد انتقاد و لعن و نفرین میگرنش ... عقل بسیار کم پیش میاد که سیاه و سفید، صفر و صد و خوب و بد ببینه ... عقل تمام جوانب رو در نظر میگیره و غالبا قضاوت هاش خاکستری و آمیخته ای از خوب و بد هست ... تا خوب یا بد مطلق .... افرادی که دید و قضاوت هاشون در مورد مسایل احساسی هست و افراطی ... کافیه به دلایلی احساسشون نبست به اون مسایل تغییر کنه، همزمان دیدگاهشون هم تغییر خواهد کرد ... و اونهم چه تغییر کردنی !!
آگاهی
اینکه آگاهی چطور بوجود امده الحق که یکی از جالبترین مسایل هست ... اینکه چطور ماده خاموش توانایی دیدن و شنیدن و فهمیدن را پیدا کرده ... توانایی لذت بردن و زجر کشیدن ... خندیدن و گریه کردن ... عاشق شدن ... متنفر شدن ... درک کردن و ...
ما هنوز دقیقا نمیدانیم جهان در عمیق ترین لایه اش از چه چیزی تشکیل شده ... برخی معتقدن اساسا جنس جهان از آگاهی هست ... نه ماده ... بود جهان ماده نیست ... ماده صرفا نمود جهان برای ادراک انسانی ماست ... مانند رنگ و مزه و بو و ... که تنها درک ما هستند از آنچه در بیرون از ذهن ماست و نه آنچه واقعا آنجاست ... در این دیدگاه دیگر این سوال که اگر خدا ما را بوجود آورده چه کسی خدا را بوجود آورده دیگر مطرح نمیشود ... چرا که آگاهی در این دیدگاه نیاز به خالق ندارد ... هست ... بوده ... ازلی است و ابدی ... مانند خود وجود ... مانند چرا ... عین خود وجود ... خود وجود است ... وجود عین آگاهی است و آگاهی عین وجود ... همانگونه که وجود نیاز به خالق ندارد ... چون ذاتا هست ... آگاهی نیز نیاز به آفریننده ندارد چون ذاتا هست ...
اما چنین چیزی چگونه میتواند ممکن باشد ... که آگاهی نیاز به خالق نداشته باشد ... مگر میشود ... بهتر نیست بگوییم آگاهی به صورت تصادفی و آنگونه که در نظریه داروین مطرح شده بوجود آمده ... از طریق انتخاب طبیعی ... این عاقلانه تر و منطقی تر نیست ... ساده تر نیست ... تیغ اوکام کدام را ترجیح میدهد ... آگاهی داروینی ... یا .... آگاهی ابدی و ازلی را ...
قبل از قضاوت باید یک چیز را روشن کرد ... داور کیست ... عقل و منطق ... کدام عقل ... کدام منطق ... آیا هر دو طرف داور را منصف و عادل می دانند ... عالم میدانند ... قضاوتش را مطابق با وقعیت میدانند ...؟
اگر بگفته برخی تکامل گرایان عقل را هم محصول تکامل و محدود به مرزهایی که تکامل مشخص کرده بدانیم ... چگونه میتوان انتظار داشت حکمش صحیح باشد ... مگر میتوان از کسی که عقلش تنها برای درک جمع و منها ساخته شده انتظار داشت در مورد مسایل پیچیده هندسه نیز نظر دهد ...
در طرف دیگر ... اگر عقل را قادر بر درک واقعیت آنگونه که هست بدانیم ... چگونه میتوان پذیرفت آگاهی با این پیچیدگی خیره کننده ... ازلی و ابدی باشد ... ذاتی وجود باشد ... بسیط و ساده و واحد باشد ... بدون هیچ جز و ترکیبی ... چه هر گونه آگاهی که به تجربه درک کرده ایم همه محصول ترکیب بوده و وابسته به اجزاش ...
اگر روزی بتوان ماشینی ساخت که واقعا احساس کند و بفهمد ...آنگونه که ما احساس میکنم و میفهیم ... دقیقتر و منصفانه تر میتوان در این باره نظر داد ...
نقل قول:
مطلب بسیار جالبی بود. حیف بود نظر خودم رو ندم... مخصوصا اگر برخی پست هارو نگاه میکنی میبینی بنا به دلایلی مشخص دکمه ی تشکر رو نزدن :n09:
+
اگر شما الان مدیری ناظمی چیزی بودی، توی به جای ۳ تا تشکر زورکی، حداقل ۱۰ تا تشکر داشتی :n10:
... در آسمان، سرگرمیهای بسیار است برای این نگاههای اسیر و محرومی که، همه شب، از پشت بامهای گلاندود ده، به سوی آن پرواز میکنند. من نیز، همچون همه کودکان کویر، آسمان را دوست میداشتم و ستارهها را میشناختم و هر شب از روی بام، چشم بر این صحنه زیبای پر از شگفتی و سرگرمی میدوختم و ساعتی، ساعتهايی، با خویش یا با همبازیها و بزرگترهایم، نگاههای کودکانهام را به باغ خرم آسمان میفرستادم تا با ستارگان به بازی مشغول شوند.
آن شب نیز من خود را بر روی بام خانه گذاشته بودم و به نظاره آسمان رفته بودم؛ گرم تماشا و غرق در این دریای سبز معلقی که بر آن، مرغان الماسپر ستارگان زیبا و خاموش، تکتک از غیب سر میزنند و دستهدسته به بازی افسونکاری شنا میکنند. آن شب نیز ماه با تلالو پرشکوهش که تنها لبخند نوازشی است که طبیعت بر چهره نفرینشدگان کویر مینوازد از راه رسید و گلهای الماس شکفتند و قندیل زیبای پروین ـ که هر شب، دست ناپیدای الههای آنرا از گوشه آسمان، آرامآرام، به گوشهای دیگر میبرد ـ سر زد و آن جاده روشن و خیالانگیزی که گویی، یک راست، به ابدیت میپیوندد: «شاهراه علی»، «راه مکه»! که بعدها دبیرانم خندیدند که: نه جانم، «کهکشان»!
... و چنین بود که هر سال که یک کلاس بالاتر میرفتم و به کویر برمیگشتم، از آن همه زیبايیها و لذتها و نشئههای سرشار از شعر و خیال و عظمت و شکوه و ابدیت پر از قدس و چهرههای پر از «ماوراء» محرومتر میشدم تا امسال که رفتم دیگر سر به آسمان بر نکردم و همه چشم در زمین که اینجا میتوان چند حلقه چاه عمیق زد و... آنجا میشود چغندرکاری کرد...! و دیدارها همه بر خاک و سخنها همه از خاک! که آن عالم پرشگفتی و راز سرايی سرد و بیروح شد، ساخته چند عنصر! ... و آسمان، فریبی آبیرنگ شد و الماسهای چشمکزن و بازیگر ستارگان ـ نه دیگر روزنههايی بر سقف شب به فضای ابدیت، پنجرههايی بر حصار عبوس غربت من، چشم در چشم آن خویشاوند تنهای من ـ که کراتی همانند و همنژاد کویر و همجنس و همزاد زمین و بدتر از زمین و بدتر از کویر! و ماه، نه دیگر میعادگاه هر شب دلهای اسیر و چشمهسار زیبايی و رهايی و دوست داشتن، که کلوخ تیپاخوردهای سوت و کور و مرگبار. و مهتاب ... نوری بدلی بود و سایه همان خورشید جهنمی و بيرحم روزهاي كوير! دروغگو، رياكار، ظاهرفريب... . ديگر نه آن لبخند سرشار از امید و مهربانی و تسلیت بود، که سپیدی دندانهای مردهای شده بود که لبهایش وا افتاده است!
شکوه و تقوی و شگفتی و زیبايی شورانگیز طلوع خورشید را باید از دور دید. اگر نزدیکش رویم از دستش دادهایم. لطافت زیبای گل در زیر انگشتهای تشریح میپژمرد! آه که عقل اینها را نمیفهمد! از طلوعها و گلها و چشماندازها و وزیدنهای سرزمین ماورايی درون، ماوراءالطبیعه روح و ملکوت دل نمیتوانم گفت در ترکتاز این غارتگر یکچشم ... و آنگاه، مزرعهای که از زیر سم او و سوارانش برجای میماند چه منظرهای سرد و زشت و غمانگیز خواهد بود! چه خواهد ماند؟ ...
دکتر شریعتی - کویر
"فراموش کردم آنی را که بودنش عادت، حماقت، خیانت و بی غیرتی را تداعی می کند"
این جمله دختری هست که دیوانه وار عاشق پسری بود ... یک سال بعد از قطع رابطه ... رابطه که ظاهرا تا آخر خوب بود ... خیلی از رابطه ها اینطور تموم میشن ... با علم به اینجور پایان ها ... آیا عاقلانه است شروع این روابط؟
بهترین کار این است که موقع شروع این روابط امکان چنین رخدادی رو از قبل در نظر گرفت و انتظارات خود رو منطقی کرد تا به خودمون ضربه نزنیم. انسانها ممکنه خیانت کنن، عوض بشن یا اونی نباشن که ما فکر میکنیم. این واقعیت هر رابطه ایه. نیازی نیست اگر تمایل داریم خودمون رو از داشتن رابطه محروم کنیم. کافیه ماهیت رابطه رو اونجوری که هست بفهمیم نه جوری که دوست داریم باشه.نقل قول:
Sent from my GT-N5100 using Tapatalk
دلیلش چیه که معمولا تماس قسمتی از بدن مثه دست یا پا با دست یا پای افرادی مثه پدر، برادر یا خواهر احساس ناخوشایندی بوجود میاد که فرد دوس نداره برای مدت طولانی ادامه پیدا کنه؟!
... نظریه ی داروین برای پاره ای از تحولات جدید تبیین موفقی را فراهم می کند. دانشمندان نشان داده اند که میانگین سُهره ها با منقار بلند در جزایر گالاپاگوس در واکنش به الگوهای تغییر آب و هوا تحول یافته اند. به همین ترتیب، نسبت میان رنگ تیره تا روشن در بیدهای انگلستان هنگامی که جمعیت بیدهای با رنگ روشن بیشتر در معرض مشاهده ی شکارچیان قرار گرفتند دچار تحول شدند. همچنین باکتری های جهش یافته با مقاومت در قبال پادتن ها به بقای خود ادامه دادند. این ها در عمل، موارد روشنی از انتخاب طبیعی به شمار می آیند. اما این نمونه ها فقط متضمن یک یا چند جهش بیش نیستند و در آنها ارگانیزم جهش یافته تفاوت زیادی با نیاکانش ندارد؛ و تبدّل نوعی به چشم نمی خورد. اما برای تبیین سراسر حیات مجموعه ی جهش هایی لازم است که گونه های بسیار متفاوتی از موجودات را پدید آورد. در حالی که این نظریه هنوز نتوانسته است آن را اثبات نماید. نظریه ی داروین هنگامی که به تبیین پیدایش و رشد سلول می پردازد با بزرگترین دشواری ها مواجه می شود. شمار فراوانی از سیستم های سلول به گونه ای هستند که دارای پیچیدگی های تقلیل ناپذیر می باشند ... مایکل جی بهی
هیچ کدوم از جواب های که تا الان خوندم .... برای توجیه پیچیدگی های تقلیل ناپذیر ... نتونسته عقلم رو قانع کنه ... برام عجیبه چطور برای خیلی ها این مساله حل شده است ...
ابتدا لازمه مغلطه ی نهفته تو استدلالی که از واژه ی پیچیدگی تقلیل ناپذیر استفاده میکنه رو درک کنید. ریچارد داوکینز تو کتاب پندار خدا پاسخ این استدلال آلوده به مغلطه رو بخوبی داده...
ضمن اینکه یادمون نره یک نظریه در ابتدای امر بر پایه چیزهایی که میتونه توجیه کنه قضاوت میشه نه چیزهایی که نمیتونه. چون هیچ نظریه کاملی تو هیچ حوزه علمی وجود نداره. ولی خیلیهاشون مثل نظریه فرگشت در توجیه مشاهدات رقیبی ندارن. چه بخواد با عقل ما جور در بیاد چه نه! (کمتر جایی از نظریه نسبیت یا کوانتوم با عقل (بهتره بگیم شهود) جور در میاد)
فرضیه به اصطلاح آفرینش هوشمند اشکالات اساسی داره که کاملا از دایره علم خارجش میکنه.
Sent from my GT-N5100 using Tapatalk
یعنی جواب داکینز در این باره این مساله رو برای شما حل میکنه بگونه که دیگه هیچ سوالی ذهنتون رو درگیر نمیکنه؟نقل قول:
خیر. سوال تو ذهن همه ما بسیار زیاده. همونطور که گفتم هیچ نظریه ای کامل به تمام سوالات ما پاسخ نمیده. ولی جواب داوکینز به این استدلال من رو قانع میکنه که فریب واژهای به نام پیچیدگیهای تقلیل ناپذیر رو نخورم.نقل قول:
درگیری ذهن اکثر افراد در مسئله ی فرگشت ریشه اش واضحا جای دیگه است وگرنه اگه از همین امروز دانشمندان اعلام میکردن که انسان از اول عمرش سه کلیه داشته و یکیش در پشت کبد مخفی شده بوده شما در برابر این کشف جدید جز بالا انداختن شانه و ابراز تعجب کار دیگه ای نمیکنین اما اگه فرگشت اثبات یا رد بشه انسان های بسیاری دچار خشم یا انکار یا شعف میشن.نقل قول:
من از شما میخوام به این فکر کنین که در گستره ی عظیم و پهناور علم, چرا چنین سوالاتی درمورد فرگشت ذهن شما رو درگیر میکنه؟ این به اندازه ی سوال خودتون حائز اهمیته.
اگر جواب ایشون باعث شده مساله پیچیدگی تقلیل ناپذیر برای شما حل بشه و دیگه باعث حیرت و شگفتی شما نشه، من به شما غبطه میخورم ... ای کاش عقل من هم مثل عقل شما میتونست براحتی این جواب رو قبول کنه ...نقل قول:
یادمه از همون دوران دبیرستان نمیتونستم براحتی دیدگاه خلقت جداگانه و دفعی موجودات زنده رو بپذیرم ... از همون زمان پذیرش تکامل برام راحت تر بود ... اما یک مساله رو هیچ وقت نتونستم بپذیرم ... و اون اینکه تکامل صرفا از طریق تصادف و انتخاب طبیعی صورت بگیره ... هنوز هم نمی تونم این رو بپذیرم ... دلیل این عدم توانایی من در پذیرش این مساله عقاید من نیست ... ساختار عقلانی من باعثش هست ... از همون دوران مدرسه هم همین ساختار باعث میشد برخی از عقاید مذهبی رو نتونم براحتی بپذیرم ...نقل قول:
مثال کلیه سوم الحق جای شگفتی نداره ... دلیلش عدم مشاهده هست ... به هر دلیل ... هیچ چیزی جلوی عقل رو برای پذیرشش نمی گیره ... هیچ تناقضی با احکام عقلانی نداره ... اما مساله تصادفی بودن تکامل بحثش کاملا جداست ... برای من، کاملا در تضاد با یافته های عقلانی و تجربی هست ... به همین دلیل چنین سوالاتی درمورد فرگشت ذهن من رو درگیر کرده ...
میتونیم از یه زاویه دیگه هم بهش نگاه کنیم. اینکه این پاسخ برای شما قانع کننده نبوده و چیزهایی هستند که ذهن شمارو قانع نکرده که فرگشت پاسخ بهتری در مورد تنوع گونهها ارائه میده میتونه به این معنی باشه که شما یک جایگزینی بهتری برای پاسخ سوالات مورد نظر میشناسید و اونوقت من باید غبطه بخورم که چرا اون جایگزینهارو نمیشناسم و نسبت بهشون اطلاعات ندارم :n39:نقل قول:
دو پاراگراف جالب از کتاب پندار خدا نوشته داوکینز:
خلقت گرايان درست می گويند که اگر حقيقتاً بتوان پيچيدگی فرونکاستنی ای را نشان داد نظريه ی داروين شکست می خورد. خود داروين هم به اين مطلب اذعان داشت: "اگر در مورد هر اندامه ی پيچيده ی موجود، بتوان نشان داد که امکان ندارد پيچيدگی آن حاصل اصلاحات ظريف فراوان و پيوسته باشد، نظريه ی من کاملاً شکست می خورد. اما من نمی توانم چنين موردی بيابم." به رغم همه ی تلاش های مجدّانه و در واقع عبث، نه داروين توانست چنين موردی بيابد و نه هيچ کس ديگری پس از داروين. نامزدهای بسياری برای اين نوشداروی خلقت گرايان پيشنهاد شده اند اما هيچ يک از محک تحليل سر بلند در نيامده اند.
در هر حال، گرچه يافتن يک پيچيدگی فرونکاستنی نظريه ی داروين را ابطال خواهد کرد، اما از کجا معلوم که چنان يافته ای نظريه ی آفرينش هوشمندانه را نيز ابطال نکند؟ در حقيقت، اين نکته از پيش نظريه ی خلقت هوشمند را ابطال کرده است، زيرا، چنان که بارها گفته ام و باز هم خواهم گفت، دانش ما درباره ی خدا هر قدر هم اندک باشد، می توانيم با اطمينان بگوييم که اگر خدايی در کار باشد، آن خدا نيز ناگزير بايد بسيار بسيار پيچيده و البته فرونکاستنی باشد!
باز هم به قلم داوکینز :نقل قول:
طراحی حاصل بخت و تصادف نيست. در اين يک مورد کاملاً اتفاق نظر داريم. استبعاد احتمالاتی ايجاد پديده هايی مثل اسکلت اوپلکتليا، مسئله ای اصلی است که هر نظريه ای در مورد حيات بايد آن را توضيح دهد. هرچه استبعاد احتمالاتی پديده ای بيشتر باشد، بخت اينکه آن پديده حاصل تصادف باشد کمتر است: معنای استبعاد همين است. اما اشتباه آنان اين است که فکر می کنند راه حل معمای استبعاد يا آفرينش است و يا تصادف. در حالی که راه حل اين مسئله آفرينش، يا تصادف و يا انتخاب طبيعی است. با توجه به ميزان بالای استبعادی که در اندامه های زنده شاهديم، تصادف جوابگوی اين استبعاد نيست، و هيچ زيست شناس عاقلی هم چنين ادعايی ندارد.
به نظر میرسه شما هم انتخاب طبیعی یا فرگشت رو با تصادف یکسان میگیرید که یک اشتباه شایع هست و اصلا فرگشت و تصادف یکسان نیستن و اتفاقا کسانی مثل داوکینز همیشه روی این مسئله تاکید کردن که فرگشت ادعا نمیکنه همه این پیچیدگی ها تصادفا رخ داده!!
در مورد اینکه عقل نمیتونه به سادگی فرگشت رو بپذیره هم طبیعیه. چون یک فرآیند کند و تدریجی هست که طی میلیون ها سال رخ میده و ذهن ما اصلا نمیتونه عدد میلیون سال رو تو خودش بگنجونه و تغییراتی به این کندی به سادگی با عقل درک نمیشن.
علتش عدم مشاهده ی کلیه نیست بلکه به این علته که ذهنتون با اضافه شدن یک کلیه به بدن دچار هیچ تناقضی از نظر فکری و منطقی نمیشه.نقل قول:
برای عمیق شدن به این موضوع میتونین همینجا در مورد خودتون چند مثال بیارید از مواردی در علم که مثل فرگشت ذهن شما رو درگیر خودشون کردن.
اینجا رو ببینید :n39:نقل قول:
با مکانیزم فرگشت داروینی آشنا هستم ... استفاده از کلمه تصادف به تنهایی برای تاکید هست، وگرنه جاهایی دیگه نگاه کنید می بینید که تصادف رو در کنار انتخاب طبیعی ذکر کردم ...نقل قول:
من هم همین رو گفتم دیگهنقل قول:
بقیه بیشتر مسایل فلسفی هستن ... این مساله تصادفی بودن تکامل (با کمک انتخاب طبیعی) هم بیشتر یک مساله فلسفی هست تا علمی ...نقل قول:
برای عمیق شدن به این موضوع میتونین همینجا در مورد خودتون چند مثال بیارید از مواردی در علم که مثل فرگشت ذهن شما رو درگیر خودشون کردن.
هیچ وقت نفهمیدم استفاده از کلمه تصادف در توضیحات خیلی از دوستانی که درباره فرگشت بحث میکنن یعنی چه ؟نقل قول:
تصادف در تکامل یعنی چی ؟ منظورتون چی هست ؟
انتخاب طبیعی یکی از علل و عواملی هست که در کنار عوامل زیاد دیگه ای منجر به فرگشت می شود ولی تصادف یعنی چه ؟ و چرا از این واژه در کنار علل و عوامل فرگشت استفاده میشه ؟!
من خیلی علاقه مندم درباره تصادفی که ذهن شما و خیلی از دوستان رو مشغول کرده و همچنین نقطه ارتباطی تصادف با فرگشت ، تکامل و از همه مهمتر انتخاب طبیعی توضیحی رو بدونم(یا این تاپیک یا تاپیک فرگشت)
فرگشت نقطه مقابل تصادف هست!، منم مثل دوستمون نمیفهمم شما چجوری تصادف رو کنار فرگشت قرار میدید جوری که فکر میکنید مناسبه فرگشت رو از جملاتتون حذف کنید و تصادف رو جایگزینش کنید برای تاکید (تاکید روی چی؟ اینم نمیفهمم!)نقل قول:
Sent from my GT-N5100 using Tapatalk
نقل قول:در این پست توضیح دادمنقل قول:
البته در این پست چون بحث اصلی درباره جهش بوده درباره عوامل دیگه صحبت نشده ... همچنین منظور از تصادف در این پست و جاهای دیگه که من استفاده میکنم این نیست که جهش بدون علت بوده بلکه منظور اینه که بدون هدف آگاهانه رخ داده ...