عجب پان تو پانی شده اینجا :n02:
Printable View
عجب پان تو پانی شده اینجا :n02:
چون تکرار مکررات میشه و قبلا پاسخ داده شده به دو مورد بسنده میکنیم.نقل قول:
اصطلاحی هست به عنوان influence by که یعنی "تاثیر پذیرفته از" شما هیچ شخصی رو نمیبینید که از قدمای خودش تاثیر نپذیرفته یا نسبت بهشون دلبستگی نداشته باشه این یه مبحث هست یکی اینکه اون تاثیرات و حب و بغض ها چقدر در قضاوت اون شخص تاثیر گذار باشه بحثش جدا هست.
این هم بحث ظریفی هست برای درکش باید معنی دارالاسلام و دارالکفر یا دارالحرب رو اول شناخت (البته مساله اختلاف فیه هست و علما نظرشون متفاوته ولی یک دید کلی میشه بدست آورد) وقتی مسلمین جایی رو فتح کنند یا با لشکرکشی یا با صلح دیگه اون ارض داخل در دارالاسلام هست یعنی ملک اسلامی شده و دیگه کفار (چه حربی چه کتابی) نمیتونند اون به عنوان بازپس گرفتند تصاحب کنند کما اینکه دیگه استامبول تبدیل به قسطنطنیه نباید بشه و در رابطه با اسلام و کفر باید فهمید که کفار نمیتونند تبلیغ دینشون یا جنگ علیه مسلمین رو انجام بدن اما مسلمین میتونند یعنی تبلیغ اسلام در بلاد کفر یا تصرف سرزمین های کفر. کفار فقط میتونند علیه همدیگه تبلیغ یا جنگ کنند مثلا مسیحی علیه یهودی یا زردشتی علیه هندو.نقل قول:
با همون دیدگاه شما میشه نتیجه گرفت که مغرب و اندلس و ... مایملک مسلمانان نبودند و به زور شمشیر و کشتار به دست اومده بودن و به همین روش هم اندلس رو از دست دادن . چیز عجیبی نیست . حداقل برای تازیان که به جنگ و خونریزی عادت و علاقه داشتن .
بله تاثیر پذیری در بیشتر تفکرات دیده میشه , برای همین هست که در اینجور مواقع باید به مستندات و شواهدی رجوع بشه که بدون جهت گیری خاص و پایبند به یک سری منافع و دلبستگی ها نوشته شده باشه . چیزی که شامل حال زیبا کلام و امثال ایشون نمیشه .نقل قول:
چون تکرار مکررات میشه و قبلا پاسخ داده شده به دو مورد بسنده میکنیم.
اصطلاحی هست به عنوان influence by که یعنی "تاثیر پذیرفته از" شما هیچ شخصی رو نمیبینید که از قدمای خودش تاثیر نپذیرفته یا نسبت بهشون دلبستگی نداشته باشه این یه مبحث هست یکی اینکه اون تاثیرات و حب و بغض ها چقدر در قضاوت اون شخص تاثیر گذار باشه بحثش جدا هست.
چونکه از دید یک بی طرف به قضیه نگاه نمیکنن و در پیشبرد اهداف و رویکرد ایدئولوژیک خودشون پیش میرن و خیلی هم واضح این جهت گیری رو در کانال های تلویزیونی و صفحات شخصی مثل فیس بوک هم اعلام کردن ... پس جای هیچ گونه شک و شبهه ای در مورد جهت دار بودن نوشته ها و رویکرد فکری ایشون نیست .
بله , تبصره هایی در حفظ منافع شخصی صادر میشه و این مناطقی که تازیان در پی کشتارها و کشورگشایی کاملن انسان دوستانه و در پی ترویج دین صلح صورت گرفته رو باید پذیرفت و مردمی که اون خاک و کشورشون رو از دست دادن نمیتونن هیچ ادعایی برای بازگرداندن این مناطق داشته باشن .نقل قول:
این هم بحث ظریفی هست برای درکش باید معنی دارالاسلام و دارالکفر یا دارالحرب رو اول شناخت (البته مساله اختلاف فیه هست و علما نظرشون متفاوته ولی یک دید کلی میشه بدست آورد) وقتی مسلمین جایی رو فتح کنند یا با لشکرکشی یا با صلح دیگه اون ارض داخل در دارالاسلام هست یعنی ملک اسلامی شده و دیگه کفار (چه حربی چه کتابی) نمیتونند اون به عنوان بازپس گرفتند تصاحب کنند کما اینکه دیگه استامبول تبدیل به قسطنطنیه نباید بشه و در رابطه با اسلام و کفر باید فهمید که کفار نمیتونند تبلیغ دینشون یا جنگ علیه مسلمین رو انجام بدن اما مسلمین میتونند یعنی تبلیغ اسلام در بلاد کفر یا تصرف سرزمین های کفر. کفار فقط میتونند علیه همدیگه تبلیغ یا جنگ کنند مثلا مسیحی علیه یهودی یا زردشتی علیه هندو.
مثل این میمونه که سرخپوست ها و بومیان آمریکای جنوبی در پی حمله ها و کشتارهایی که برای کسب زمین ها و منابع اون قسمت انجام میشد رو باید بپذیرن و بدونن که اون منطقه دیگه طبق تبصره هایی که متجاوزان میتونن در بند فلسفه و منطق من درآوردی خودشون قرار بدن , و بومیان اون منطقه هیچ گونه حق اعتراض و حمله متقابل برای بازپس گیری و حفظ خاکشون نمیتونن انجام بدن .
احیانن در مورد کشتارهایی که در حمله تازیان به ایران هم انجام شد به همین سبک فکر می کنین و مردم ایران باستان باید به قوانین و این تبصره ها احترام میذاشتن و قیام ها و نهضت هایی که برای مبارزه با کشتارها و غارت و تجاوزهای تازیان انجام گرفته ارزشی نداشته و باید دونست که این مناطق و خاک های ایران جزو مایملک تازیان است و هر گونه حرکت متقابل , برابر است با تجاوز به خاک اعراب و گناهی نابخشودنی به دین صلح .
این تفکر مسخره و سطحی در باب دارالاسلام هم احتمالن از اثرات هنر و پیشرفت فلسفه و منطق در زمان صدر اسلام هست . بسی از این منطق متبلور مسلمین و علمای خنگشون لذت بردیم .
اختلاف نظرها همچنان پابرجاست و اشکالی نداره ولی ما هم خلاصه میکنیم و سعی میکنیم ختم الکلام باشه.
احتمالا متوجه شده باشید که من لزوما از تفکری یا حرکتی دفاع نکردم ، دفاع ایرانیان و مقاومتشون هم حق مسلم بوده همونجور که اسلامشون هم حق مسلم بوده.نقل قول:
این تفکر مسخره و سطحی در باب دارالاسلام هم احتمالن از اثرات هنر و پیشرفت فلسفه و منطق در زمان صدر اسلام هست
اون صدر اسلام هم که گفتید نه خیر تقریبا نسل اول اسلامی ایده یا تفکر سازمان دهی شده ای نداشتند (در خصوص علم و فلسفه و ...) فقط یه تفکر جهاد و فتح و گسترش اسلام مطرح بوده ، تقریبا از عصر اموی هست که ساختارها شکل میگیره و با تاثیر پذیری از حکومت های روم شرقی و ساسانیان یه سازماندهی به شکل امپراطوری رو شاهد هستیم ، میتونیم بگیم تو زمان هارون الرشید به بعد و علل الخصوص شخص مأمون و بعد از اون هست که اون شکوفایی علمی پدید میاد.
و این تفکرات هم اصلا سطحی نیستند بلکه بسیار دقیق حساب شده گفتمان شده هستند منتهی ممکنه استانداردها با زمانه ما متفاوت باشه ولی ساختارها درسته همون ساختارهای علوم انسانی هست که در طول تاریخ طی شده.
یعنی چی؟ :n13:نقل قول:
یادست مرا به شام دیجورنقل قول:
فقط یه تفکر جهاد و فتح و گسترش اسلام مطرح بوده
آن شب که عرب به خانه ام تاخت
با خون رگ و ملات اجساد
کفرانه بنای دین می ساخت
اسلام چه تاثیری در این به قول شما شکوفایی داشته امویان و عباستان که حکومتشون غیر شرعی است از نظر شیعیان. و از مبادی اسلام به گفته مسلمانان فاصله گرفتند.نقل قول:
تقریبا از عصر اموی هست که ساختارها شکل میگیره و با تاثیر پذیری از حکومت های روم شرقی و ساسانیان یه سازماندهی به شکل امپراطوری رو شاهد هستیم ، میتونیم بگیم تو زمان هارون الرشید به بعد و علل الخصوص شخص مأمون و بعد از اون هست که اون شکوفایی علمی پدید میاد.
یعنی هر کسی در پذیرش ، رد یا مقابله با یک عقیده آزادی کامل داره. (که متاسفانه تو همین روزا دو اخطار هم من گرفتم ، بابت بیان ! واقعا خوبه که مسؤلیت غیر مجازی ندارن دوستان اینجا )نقل قول:
اولا به قول من نیست دوره طلائی اسلامی یک واقعیت تاریخی هست همونجوری که دوره روشنگری یا دوره انقلاب صنعتی یک واقعیت تاریخی هست.نقل قول:
اسلام چه تاثیری در این به قول شما شکوفایی داشته امویان و عباستان که حکومتشون غیر شرعی است از نظر شیعیان. و از مبادی اسلام به گفته مسلمانان فاصله گرفتند.
دوما که مشکل اصلی شما هست در حقایق و وقایع تاریخی از نظر یا به گفته یا به عقیده کسی نمیتونه دخیل باشه به بیان دیگه جایی برای ابراز نظر های شخصی یا فرقه ای نیست. مشکل یه وطن پرست یا هر چیز دیگه ای پرست اینه که اول یه عقیده شخصی/جمعی داره که به نظرش اون درسته بعد میاد تمام تاریخ و سایر علوم رو جوری تحریف میکنه که در اون چهارچوپ مورد نظر خودش بگنجه.
چون بحص تاریخی نیست نمی تونم پاسخ بدم در پی وی در خدمتن تنها بگویم که چنین مسئله ای دروغ است.نقل قول:
این که چیزی به نام تمدن اسلامی وجود داشته و این که اسلام چه قدر در این تمدن شرکت داشته دو چیز کاملا متفاوت هستن.نقل قول:
اولا به قول من نیست دوره طلائی اسلامی یک واقعیت تاریخی هست همونجوری که دوره روشنگری یا دوره انقلاب صنعتی یک واقعیت تاریخی هست.
این دقیقا مشکل شماست اگر هم شما فکر می کنید که من با غرض تاریخ گویی می کنم خوشحال می شوم که مرا اصلاح کنیدنقل قول:
دوما که مشکل اصلی شما هست در حقایق و وقایع تاریخی از نظر یا به گفته یا به عقیده کسی نمیتونه دخیل باشه به بیان دیگه جایی برای ابراز نظر های شخصی یا فرقه ای نیست. مشکل یه وطن پرست یا هر چیز دیگه ای پرست اینه که اول یه عقیده شخصی/جمعی داره که به نظرش اون درسته بعد میاد تمام تاریخ و سایر علوم رو جوری تحریف میکنه که در اون چهارچوپ مورد نظر خودش بگنجه.
با سپاس.
شاید بهتره اینجوری بنویسیم : هر کسی در پذیرش ، رد یا مقابله با یک عقیده میبایستی آزادی کامل داشته باشد.نقل قول:
در خصوص نقش اسلام در تمدن اسلامی این دو از هم جدا شدنی نیستند مثل نقش انقلاب مشروطه در مجلس شورای ملی و بعدها مجلس شورای اسلامی بالاخره یک جایی استارت یک حرکتی زده میشه ، مثل نقش مسیحیت در قرون وسطی که الان توسط کلیسای مدرنیزه شده سعی در ماله کشی بر جنایات کلیسا و مسحیان تابع اون میشه.
تاریخ مثل قانون کوره قرب و عرق ملی و حب و بغض نمیشناسه ولی شما یه تصوری دارید مثلا کوروش یه سوپر مصلح اجتماعی بوده حالا دنبال هر سند مجعولی میروید که این رو اثبات کنید هر جا هم از جنایاتش صحبت بشه سعی میکنید بپوشونید مثل همون پیشوایان کلیسا که وقتی ازشون در مورد مثلا برده داری یا حقوق زن صحبت میشه هزار و یک جور دروغ سر هم میکنند تا یه جوری ماستمالی کنند.
این فقط پز شماهاست و گر نه همون طور که پدران شما عمر و ابی وقاص و غیره هر چه توانستند کشتند.نقل قول:هستنقل قول:
در خصوص نقش اسلام در تمدن اسلامی این دو از هم جدا شدنی نیستند
قیاس مع الفارق برای دور کردن از بحث اصلینقل قول:
مثل نقش انقلاب مشروطه در مجلس شورای ملی و بعدها مجلس شورای اسلامی بالاخره یک جایی استارت یک حرکتی زده میشه ، مثل نقش مسیحیت در قرون وسطی که الان توسط کلیسای مدرنیزه شده سعی در ماله کشی بر جنایات کلیسا و مسحیان تابع اون میشه.
این ادعای شماست نه عملکرد من اجماع بر اینه که (تقریبا تمام ایران شناسان) که کوروش بزرگ ویژگی هایی که من گفتم رو داشته حالا اگه شما می خواهی به اون درصد اکتفا کنید بکنید. بالاخره باید دشمنی خود با ایران را یک جا نشان دهید دیگر.نقل قول:
تاریخ مثل قانون کوره قرب و عرق ملی و حب و بغض نمیشناسه ولی شما یه تصوری دارید مثلا کوروش یه سوپر مصلح اجتماعی بوده حالا دنبال هر سند مجعولی میروید که این رو اثبات کنید هر جا هم از جنایاتش صحبت بشه سعی میکنید بپوشونید مثل همون پیشوایان کلیسا که وقتی ازشون در مورد مثلا برده داری یا حقوق زن صحبت میشه هزار و یک جور دروغ سر هم میکنند تا یه جوری ماستمالی کنند.
از قتل عام ها و سربریدن ها و با خاک یکسان کردن شهرها توسط چنگیز مغول و فرزندانش . ترک هایی همچون محمود غزنوی و تیمور لنگ . عثمانی هایی که بین 1 تا 1/5 میلیون ارمنی رو سلاخی کردن هم باید یادی کردنقل قول:
فردوسي، شاعری صلح طلبالف)
علی داودی، 25 اردیبهشت 92
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۲ ساعت ۰۲:۱۹
ميازار موري كه دانه كش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است
این سخن آشنا بخشی از نوستالژی هر ایرانی است؛ سادگی و صمیمیت به قدری است که گمان نمی رود گويندۀ سخن همان خداوندگار شاهنامه باشد. با عادت ذهنی ما، بیشتر رنگ و بوی سعدی دارد و شاید همین سنخیت باعث شده که سعدی آن را در بافت شعر خود بگنجاند. در عین حال، این بیت ترسیم عالی-ترین وجه آرامش طلبی و آسایش و دعوت به زندگی است. سخنی که علیرغم سادگی، بلندترین آرمان حیات انسانی را در خود دارد.
عموماً آنچه از فردوسی به یاد داریم و تصور کرده ایم، وجهی حماسی آمیخته با اسطوره ها و قهرمانان و دلاوران و موجودات افسانه ای سیمرغ و اژدها و غول و دیو است؛ با چنین تصوری، سادگی بیت حاضر اغراق آمیز است اما حقیقتی است که مرد جنگی بیش تر از هرکسی طالب و جویای مصالحه و آرامش باشد.
ب)
درون مايۀ حماسي و وصف دلاوري ها در شاهنامه چنان برجسته است، که باعث آن شده که غالباً بُعد جنگي کتاب فرا چشم باشد و در سایۀ این شکوه مسلم، ابعاد ديگر يا پنهان مانده و يا ذيل همين عنوان حماسي تعريف شده است. چنان که هرگاه ذکری از فردوسی به میان آید، به طور طبیعی دل ها راهی میدان کارزار می-شود و ابعاد دیگر را کمتر مورد توجه قرار می دهد.
اصلاً شاهنامه در مرتبۀ نخست، يك منظومۀ حماسي است اما همین منظومه روايت سرگذشت يك قوم و ملت و شرح فراز و فرودهاي یک تمدن است. لذا تماشای این روایت از منظر کوچک نظامي و جنگی، تنگ نظری است.
ج)
جنگ وابسته و همزاد آدمی است. از همان روز که جمعیت اجتماع انسانی به حدی رسید که غیر از خود دیگری را نیز بشناسد، هيج روزي بدون جنگ بر بشر نگذشته است. در کنار همین آرزوی صلح نیز همواره با آدمی بوده و خواهد بود.
به همین نسبت پیوستگی جنگ با ادبیات نیز دیرسال است و سابقۀ این همراهی به درازای تاریخ رشد انسان! در رابطه با عمق این ارتباط، همین قدر کافی است که بدانیم بزرگ ترین آثار شاخص ادبی جهان، عمدتاً آثار مربوط به جنگ بوده و حوزه های فکری و معرفتی و دینی و... در رتبه های بعدی.
شاهنامه نیز ـ چنان که گفته شد- کتابی حماسی است. در میان مطالب فراوان شاهنامه پژوهی، گفتار و نوشتار فراوانی راجع به مساله جنگ می یابیم اما درباره صلح و آشتی و امتناع از تن دادن به نبرد و یا آن چیزی که خصوصاً امروزه بحث جذابی می نماید، «ضدجنگ»، کمتر سخنی به میان آمده است. حال آن که اگر با تحقیقی به آن بنگریم، مقدم بر جنگ، مسائل فراوانی قابل بازیابی و استخراج است؛ مثلاً همین صلح طلبی:
«که خون ریختن، نیست آیین من
نه بد کردن اندر خور دین من»
البته حکیم بزرگوار، این نکته را به اشکال و در موقعیت های گوناگون و از زبان شخصیت های مختلف بیان کرده و یا گاه به طور مستقیم وارد شعر شده و در قالب ادبیات تعلیمی نهی از جنگ و امر به صلح نموده است:
«چو چیره شدی، بی گنه خون مریز!
مکن چنگ گردون گردنده تیز!»
یا:
«کسی کو به جنگت نبندد میان
چنان ساز کز تو نبیند زیان»
گاه از زبان یک قهرمان تاكيد مي كند که:
«من امروز نز بهر جنگ آمدم»
يا در دعوت فرماندهی به ترک مخاصمه:
«کنون جامۀ رزم بيرون کنيد
به آسايش آرايش افزون کنيد»
يا گاه از سر درماندگی می نالد که:
«كه من چند كوشم كه اسفنديار
هميً سر بگرداند از كارزار»
و در موقعیتی شیوه و مرام نامه و به قول امروزی ها مانیفست خود را اعلام می کند:
«به پيش جهاندار پيمان کنيم
دل از جنگ جستن، پشيمان کنيم»
بهترین این اعترافات زمانی است که صراحتاً جنگ را امری شیطانی و نفسانی و غیر الهی قلمداد می کند:
«مرا سیر شد دل ز جنگ و بدی
همی جست خواهم ره ایزدی»
و توصیۀ حکیمانۀ یک پیر میدان که نزاع برایش جذابیتی ندارد و شاید رنگ و بوی محافظه کاری هم بدهد:
«ترا آشتی بهتر آید ز جنگ
فراخی مکن بر دل خویش تنگ»
با مطالعۀ ابیاتی از این دست، ﺩﺭﻣﻲ ﻳﺎﺑﻴﻢ ﻛﻪ ﻓﺮﺩﻭﺳﻲ، ﻫﺮﮔﺰ ﺩﺭ ﺻﺪﺩ ﺗﺮﻏﻴﺐ ﺑﻪ ﺟﻨﮓ ﻧﺒﻮﺩﻩ و ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﺍﻧﺼﺎﻑ ﻭ حتی ﻭﺍقع گرایی ﺍﺳﺖ ﻛﻪ وی علی رغم ﺗﺄﻛﻴﺪﺍﺕ ﻣﻜﺮﺭﻱ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺟﺎﻱ ﺟﺎﻱ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ ﺑﺮ ضرورت ﺻﻠﺢ ﺟﻮﻳﻲ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﻃﺮﻓﺪﺍﺭ ﺟﻨﮓ ﺗﻠﻘﻲ ﺷﻮﺩ.
د)
اما این تلقی، فارغ از متن کتاب شاهنامه و بيش تر از اين كه يافتۀ يك تحقيق باشد، در بخشی هم مربوط به رفتارشناسی ما انسان هاست که علاقمند تك بعدي نگري و تعريف تك ساحتي از هر پدیده و شخصیت است. دوست داريم و مي پسنديم هر كس را به مشخصه اي كلي بشناسیم و در تعریف او به یک خصیصۀ شناسا قناعت كنيم. مثلاً سعدی، شاعر عشق؛ فردوسی، شاعر حماسه و حافظ، مثلاً مناسب فال گیری!
اما علی رغم درستی این روش، سوال این جاست که آیا حماسه صرفاً و ضرورتاً در نبرد و كشمكش صحنه-هاي جنگ معنا می شود؟
ه)
بخش دیگر از دلیل این نوع برداشت جنگی را نیز باید در شعر فردوسی جست وجو کرد.
شعر فردوسی توصیفی است دقیق و قوی از جزئیات طبیعت از قبیل گل و پرنده و باغ و برف و تیغ و رنگین کمان و اسب و شمشیر و جنگجو و غلام و دربار و... این سبک جزییات محیط زندگی و لشکرکشی-ها و جنگ را به طوری عالی منعکس می کند که از برخی از اشعار می توان حوادث جنگی تاریخی را به نحو دقیق استخراج کرد. در سبک خراسانی از امور ذهنی وخیالی خبری نیست، متقابلاً جنبه های عقلانی وخردگرا بر جنبه های احساسی چیرگی دارد. از دیگر وجوه بارز، طبیعتاً غلبۀ روحیۀ حماسی بر اشعار این سبک می-باشد.
پرداخت موشكافانه و مينياتوري صحنه هاي نبرد و جزييات مجالس پهلواني نشان از اعتبار اين شناخت و همچنين جايگاه جنگ در شعر دارد. این خصیصه چنان دواوین شعرای خراسانی را انباشته که مي توان کتاب-های ایشان را نه شاهنامه که رزمنامه خواند. فردوسی شاعر سرآمد این شیوه است.
شاهنامۀ او در دوره ای سروده شده که ملیت و ملت ایرانی در معرض خطر نابودی است و این حکیم با پدید آوردن آن کتاب، قومیت ایرانی را تثبیت کرده است. شاهنامه در واقع امر استمرار حیات فرهنگ ایرانی ـ اسلامی است.
طبعاً انعکاس هنری چنین فصل حساسی در شعر رویکردی حماسی خواهد داشت، خصوصاً با تکیه بر قهرمانان بزرگی از قبیل رستم.
خطاست اگر او را تنها در هيبت و هيأت يك جنگجو ببینیم؛ بلكه او آينۀ خصال مردمان ايران از خرد و جوان مردي و صلح جويي است. رستم اين ابرمرد ملي ايران زمين، تنها بازوان پولادين و سينۀ ستبر هرکول وار ندارد، بلكه او نمايندۀ خوي خيرانديش ايراني است که در مقابل هر بدی می ایستد. اساساً فردوسي طوسی، حكيم است و خردمند كه از قضا توامان با قدرت اندیشه، قدرت بازو گرز پولاد و و گاو سر هم دارد، این توامانی علم و عمل شکل کمال یافتۀ انسان است.
هرچند اثبات اين كه خالق شاهنامه و قهرمانش جنگ گريزند، كاري است بس مشكل اما دست ما، پر خالي نيست و شواهد این ادعا که فردوسي جنگ را به هر بهایی جايز نمي شمارد، فراوان است:
«تو مر دیو را مردم بد شناس
کسی کو ندارد ز یزدان سپاس
نخست آفرینش، خرد را شناس
نگهبان جان است و آن سه پاس
خرد را و جان را که یارد ستود
و گر من ستایم که یارد شنود»
و)
در روایات پهلوی آمده است که اهورمزدا آفریننده زندگی و نور است و اهریمن زایشگر مرگ و نابودی. بنابراین حیات جاوید انسان نتیجۀ مبارزۀ اهورا و اهریمن است. که در درون هر انسان قرار گرفته اند. البته منظور از این مبارزه الزاماً جنگ و خون ریزی و کشتار نیست. بلکه تلاش در جهت خودشناسی و حقیقت بینی از طریق اندیشه ورزی و خودآگاهی است. در شاهنامه منظور فردوسی از صلح، تنها در نجنگیدن خلاصه نمیشود. عموماً حکایت بر سر پهلوانانی است که هرگز در جنگ پیش قدم نمیشوند بلکه قصد آنها دفاع از سرزمین و نام و دین و جان شیرین موران دانه کش است. به اعتقاد فردوسی، ثبات صلح هم در گرو جنگ است و جنگ و نزاع دائم خیر و شر تکاپویی است برای کمال.
اگر گاه جواز جنگ هم صادر می کند، از سر این اعتقاد است که:
«ﺯﻣﺎﻧﻪﺳﺮﺍﻱ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺟﻨﮓ ﺑﻮﺩ
ﺑﻪ ﺟﻮﻳﻨﺪﮔﺎﻥ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﺗﻨﮓ ﺑﻮﺩ
ﺗﻮ ﭘﻴﺮﻭﺯﻱ ﺍﺭ ﭘﻴﺸ ﺪﺳﺘﻲﻛﻨﻲ
ﺳﺮﺕ ﭘﺴﺖ ﮔﺮﺩﺩ ﭼﻮ ﭘﺴﺘﻲﻛﻨﻲ»
او از ميان انواع جنگ ها نبرد دفاعي را برای رفع فتنه و شر مي پذيرد:
«اگر جنگ جويدكسي با سپاه
دل كينه دارش نيايد به راه
شما را حلال است خون ريختن
به هر جاي تاراج و آويختن»
یا توسل به جنگ را با نيت حفظ شرف و اعتبار و نام و عزت:
«بدو گفت پيران كه ما را به جنگ
چه چاره ست جز جستن نام و ننگ»
ملاحظه مي شود که در تمام اين موارد تجويزي که توجیه فردي يا جمعي دارد، نوعي حفظ و حراست از خویش و میهن مسألۀ اصلی است. حفظ کیان، حفظ اخلاق، حفظ نام و همۀ مواردي از اين دست که در دنیای متهم کننده امروز مي توان ذيل عنوان ستيز یا شرارت ترجمه كرد.
واقع شاهنامه بر این پايه و فلسفه شكل گرفته كه جنگ به عنوان یک عمل فیزیکی، به خودي خود نه خوب است و نه بد. مثل شمشيری است که ارزش آن به شمشیرزن است.
جنگ او هم دشمنی با هر گونه كژي و ناراستي و اهريمني است البته در ابتدا حتي با اهريمن نيز از در موعظه و نصيحت است اما هنگامي كه ناچار شود با او نیز مي جنگد. چنین جنگی عین صلح و عین حیات صلح است.
ز)
فردوسی نمي تواند جنگ طلب باشد، حکیمی که ﺁﺯﺍﺭ رﺳﺎﻧﺪﻥ ولو ﺑﻪ ﻳﻚ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﺭﺍ ﺭﻭﺍ ﻧﻤﻲ ﺩﺍﺭﺩ ﺗﺎ ﭼﻪ ﺭﺳﺪ ﺑﻪ رضایت و تجویز ﻗﺘﻞﻋﺎﻡ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ...