از وقتی رفته ای،
عجیب شده ای...
چطور می توانی
همزمان
همه جای این خانه باشی؟
کامران رسول زاده
Printable View
از وقتی رفته ای،
عجیب شده ای...
چطور می توانی
همزمان
همه جای این خانه باشی؟
کامران رسول زاده
جهان حجمِ سنگینی
از نبودنِ توست
که دارم بی دلیل به دوش می کشم...
کامران رسول زاده
قرمز بپوش!
که جهان با لبهات هماهنگ شود،
اینگونه سرخ، همینگونه سرختر، قرمز بپوش، و با خودت چیز مبهمی زمزمه کن!
من این شعر را از لبهای تو سرودهام...
کامران رسول زاده
چِشم چِشم
دو ابرو
شب سیاه و گیسو
گوش گوش
یه آغوش
کسی که شد فراموش
حالا بکش دو تا دست
رو زخمی که نشه بست
چوب چوب
یه گردن
حلقه ی دار
تو و من ...
کامران رسول زاده
از کتاب
"فکر کنم باران دیشب مرا شسته/امروز «تو» ام"
گوش راستم سوت می کِشد،
حتماً داری از من حرف می زنی...
دلم را به این خرافات خوش می کنم،
که از تو حرف بزنم...
کامران رسول زاده
از کتاب
"فکر کنم باران دیشب مرا شسته/امروز «تو» ام"
این منصفانه نیست،
من پیر شده باشم
و تو در خیالم
درست مثل روزی که ترکم کردی
زیبا و جوان...
همین شده که هیچ کس
باور نمی کند
معشوق من بوده باشی...
کامران رسول زاده
از کتاب
"فکر کنم باران دیشب مرا شسته/امروز «تو» ام"
تو می توانستی تاج سرم باشی
که انگار من پادشاه عاشقان جهانم
و تو ملکه ی رشک برانگیزِ شعرها...
چه فایده،
حالا هر دو آدم هایی معمولی هستیم...
کامران رسول زاده
از کتاب
"فکر کنم باران دیشب مرا شسته/امروز «تو» ام"
دستم را داغ می گذارم
که نبینمت دیگر،
تو اما هرشب
داغم را تازه می کنی...
کامران رسول زاده
از کتاب
"فکر کنم باران دیشب مرا شسته/امروز «تو» ام"
تاثیرِ پروانه ایِ حضور تو در شب هام
همین شمعی ست که دارم می سوزد،
همین عمری ست که دارم از دست می رود،
همین بوی گل
که دارم مست می کند
من از حضور تو در شب هام
پروانه ام...
کامران رسول زاده
از کتاب
"فکر کنم باران دیشب مرا شسته/امروز «تو» ام"
خسته می شوم
از هفته گیِ ماه هام،
از شنبه گیِ روزهام،
تاریخ این شعر را عقب بکش!
باید ببینمت...
کامران رسول زاده
و زاده شدم از دل دو ماهی
که عاشق دریا بودند،
حالا
دلم دریاست
و عاشق ماهی هایی ست
که عاشق دریا بودند...
کامران رسول زاده
این آخرین برگ
دروغی است که هر پاییز
روی دیوارِ پشتِ درخت می کشم که نمیرم
کاش این پاییز
قبل از اولین باران
عیادتم کنی...
کامران رسول زاده
از کتاب
"فکر کنم باران دیشب مرا شسته/امروز «تو» ام"
انفجار،
باروت،
و این دود غلیظ
که فرو نشسته روی خیابان های ذهنم...
کسی دارد شعرهای مرا می سوزاند...
کامران رسول زاده
از کتاب
"فکر کنم باران دیشب مرا شسته/امروز «تو» ام"
گریه کار کمی ست
برای توصیف رفتنت..
دارم به رفتار پرشکوهی
شبیه مرگ
فکر می کنم...
کامران رسول زاده
از کتاب
"فکر کنم باران دیشب مرا شسته/امروز «تو» ام"
از خانه ای که نساختیم
ویرانه ای باقیست،
که دیوار ندارد که عکس تو را...
دنبال خودت نگرد!
تو با منی زیر آوار...
کامران رسول زاده
از کتاب
"فکر کنم باران دیشب مرا شسته/امروز «تو» ام"
گوشهی چشم ِتو
دنج میکند فضای شعر را،
این گوشهگیریِ من
بهخاطر چشمهای توست...
کامران رسول زاده
به نبودنت عادت کردم
اما
مشکل اینجاست.
که به بودنت
کنار کسی جز خودم
عادت نمی کنم
پرنده ای میان دست هام مرده است،
پرنده ای که بال می زند هنوز
خیالِ شانه های خسته ی مرا...
خیال می کنم
پرنده ای
میان دست هام مرده است...
کامران رسول زاده
/نقّاشی از:فروغ فرخزاد/
تنهایی
لباس نوئیست
که از بهار پیش
به هوای آمدنت
توی کُمُد
دست نخورده مانده...
کامران رسول زاده
درست مثل روز اولی که دیدمش،
من داشتم به تو فکر می کردم
و او میان زباله های شهر دنبال آینده می گشت...
حالا
هر روز
وقتی از هم رد می شویم
من دارم به تو فکر می کنم
و او هنوز...
کامران رسول زاده
تو اگر معشوق من نیستی،
پس چرا باران می بارد؟...
کامران رسول زاده
یعنی چی ؟ چه ربطی داره :n13:نقل قول:
فكر كنم منظور شاعر ( البته اگه بشه اسم هر چيز بي ربطي كه به ذهن مياد رو شعر گذاشت ( !!!! ) ... ) اينه كه بارون بخاطر درد دوري ايشون از معشوق ميباره ! يعني نظام طبيعت همه چيو ول كرده و با توجه به حال و روز ايشون داره كار انجام ميده !! ( انقدر بي ربط بود كه توضيحات منم بي ربط ترش هم كرد : دي )نقل قول:
نقل قول:
قسمتهای bold شده: و یا شاید ننوشت. لطفا دقت کنید.نقل قول:
نظر خودم: کمی باران رو با اشک مقایسه کنید و تشبیه صورت گرفته میان این دو رو در نظر بگیرید.
(رویارویی یک نفر با معشوق خود. برخوردی سرد و سوالی که عاشق از معشوق خود میپرسد، آنگاه که اشکهایی که حتی از گونههایش فرو میریزد، امانش نمیدهد.)
تو دیگر چه جور معشوقی هستی...؟
نه دستم به تو می رسد
نه می توانم از شوق دیدنت
بال در آورم..
تو
دست و بال مرا بسته ای...
کامران رسول زاده
«زن زمستون»
من زنم، همزاد بارون، همنژاد کوه و تیشه
طعم شیرین یه آغوش، معنی درخت و ریشه
عطر من اگه بپیچه، ذهن شعرا تازه میشه
اگه دستامُ بکارم، سبز میشم تا همیشه
من زنم که روح عشقُ، میسپره به سینهی من
من زنم، مرهم دردِ دل عاشقای شبگرد
تنم از جنس بهاره، توو شبای کهنه و سرد
تکدرخت ایستاده، توو هجوم وحشی درد
اما توو عمق نگاهم، یه قبیله بیکسی هست
روی هر گوشهی قلبم، زخم بیهم نفسی هست
من زنم زنِ زمستون، زنِ شعرهای پریشون
رو تنم زخم یه غربت، توو چشام هوای بارون
ترانه سرا و آهنگساز:کامران رسول زاده
*روز جهانی «زن» بر زنان سرزمینم مبارک*
هفت سین
* * * * * * *
سرزده گاهی
به شعرهام سر بزن!
باور کن
هنوز
سرم
به شعرهام...
* * * * * * *
سرت را از روی شانه ی من بردار!
این شعر،
هنوز
به ذهنم نرسیده...
* * * * * * *
ستاره ی من
جایی،قبل تر از هزار سال نوریِ پیش
مرده است،
من قرن هاست
به «هیچ»زُل زده ام...
* * * * * * *
سرم رفت
بس که در سرم صدا می کنی،
تو که رفته بودی...
نکند سر به سرم گذاشته باشی و
باشی...؟
* * * * * * *
سرت را روی سینه ام جا گذاشته ای،
تو این همه سال
بدون سر
چگونه زندگی می کنی...؟
* * * * * * *
سرانگشتانم پر از شکوفه های بهار نارنج شده
و روی شقیقه هام
جنگل های انبوهی روییده ست،
چنان که باد که می وزد
جهان پر از بوی بهار می شود و نارنج...
بی اعتنا به رودهای خروشانی
که از رگ هام به دریا می رسند،
من،
زیر آبشاری که از این سطر می ریزد
نشسته ام
و دارم می نویسمت...
* * * * * * *
سر و ته این حرفها را که بزنم،
باز هم
تویی
که در سرم
تهِ حرفها را میزنی...
* * * * * * *
کامران رسول زاده
طبیعتاً
بهار
اشکال طبیعت است،
وگرنه تو نیامده،
نمیآمد...
کامران رسول زاده
به پر و پای تو می پیچم،
که نپَری،
من از پرنده بودن تو
دلگیرم...
کامران رسول زاده
این حرفها
مثل گلوله در گلوم گیر کرده...
میخواهم شعر بنویسم،
خدا به خیر کند...
کامران رسول زاده
دوستان کتاب های جدید کامران رسول زاده منتشر شد
من از میان اینهمه دردهایِ زایمان
به دنیا نیامدهام
که تو سهمم نباشی!
اگر تو فلسفهی خلقت من نیستی،
پس من چرا اینهمه بیتواَم...؟
کامران رسول زاده
از کتاب
/دستورهای زبانی یک دیکتاتور عاشق/
پشت تو ايستاده ام،
پشت سرت را نگاه نكن!
معشوق هر كه دلت خواست
باش...
كامران رسول زاده
کوتاه بیا! عمرم به نیامدنت قد نمی دهد...
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
من از احتمال حضور تو در جهان
زندهام،
خيال كن كه واقعا باشی....
بی هيچ احتمالی
نخواهم مرد...
كامران رسول راده