بخش سوم:
L.A.detective
خوب داستان از اونجایی بود که فردی به اسم فرانک وارد اتاق لن شد و از اون خواست تاباهاش بیاد ولی لن قبول نکرد تا بیاد اقای بلن رو ببینه:
ّ
Frank is a tough man. He laughs.
He hits Len on the head. He hits
Len hard. Len's eyes close. Len
falls down. He falls onto the floor
of the office
فرانک مرد قدرت مندی بود. اون به سر لن کوبید. لن رو سخت کتک زد.
چشماش بسته شد. و بر زمین اتاق کار افتاد.
Len wakes up. He opens his eyes.
He's sitting in a big chair.
The room is very warm. There are
lots of plants in the room.
لن بیدار شد و چشم هاشو باز کرد. اون روی صندلی بزرگی نشسته بود.
اتاق واقعا بسیار گرم بود. و گیاهان زیادی اونجا وجود داشت.
Len: Where am I?
لن : من کجام؟؟؟
Blane: Hello, Mr Samuel.
Welcome to my house.
بلن : سلام اقای سامویل. به خونه ی من خوش اومدید.
َAn old man is talking and smiling.
He's Mr Blane. He's very rich man.
He's also a very bad man.
یه مرد پیر داشت حرف میزد و میخنندید. اون اقای بلن بود.
اون بسیار مرد پولداریه. و همچنین بسیار مرد بدی هم است.
ادامه دارد در پست های بعدی...
.