هر وقت دوست داشتی بیا
حتی وقتی
که
دیگر کسی
منتظرت
نیست
Printable View
هر وقت دوست داشتی بیا
حتی وقتی
که
دیگر کسی
منتظرت
نیست
وقتی کودکی، کسی مرزها را یادت نمی دهد و چقد ساده مرزها اسیرت می کنند، لبخندی، صدایی، نگاهی، مرزهای ممنوعه شیرین.
طوری رفتار نکن که آدم تو دلش بگه اون هیچ وقت این کار رو نمی کنه،جای هیچ امیدی نباشه،هیچ امیدی.
اگه می تونستیم حرف هایی که تو دلمون هست رو به ادماشون بگیم خیلی وقت پیش تکلیف هامون روشن میشد و شاید مسیرهامون. ولی انگار بعضیا مسیرهاشون رو انتخاب کردن و همراهی نمی خوان. خودشون اینو بهت نمیگن ولی رفتاراشون چرا!
ادما
قدیما
دیر به دیر
عاشق میشدن
ولی
این روزا
چیزی که زیاده
عشق های جورواجور
وقتی یکی از دنیات بیرون میره
واسه اینکه چیزی بیش از اون چیزی که بهش می دادی رو می خواست
حالا می تونی دنیاتو داشته باشی
واسه خود خودت!
ولی جای یه چیزی همیشه خالی می مونه!
سرش خیلی شلوغ بود
اون همه کار داره
اینجا، اونجا
زندگی کردن که الکی نیست
باید خرج زندگی رو درآورد
من هم
تو لیست
کاراش
گذاشته بود
عادت داشت
می امد
و
می رفت
مثل طوفان
فکر
چادرنشینان
نبود!
فرصت های زندگی
مثل پارک کردن
ماشینه
همان طور
که بهت جا نمیدن!
نمیدونم
اتفاق ها
تکرار
میشن
یا
تکرارها
اتفاق
می افتن
یه قدم من
یه قدم تو
به شرطی
که راهتو
کج نکنی
گاهی دور بودن باعث میشه
یکی رو دوس داشت
حسی که تو نزدیک بودن
به وجود نمیاد!
دوست داشتن دلیل خوبی برای رنج کشیدن نیست
این روزا آدما دنبال پابند کردن هستن تا دوست داشتن
من از لحظه ها می گذرم ولی اونا از من نمیگذرن
می دونی چرا بعضی دوستی ها اونجوری که می خوای نمیشه، چون داری چیزی رو که می خوای بدست بیاری پس می زنی و از دور شدنش تعجب می کنی و بهش اجازه نمیدی بمونه یا بره.
بعضی چیزا تو زندگی شاید واسه ما نباشن ولی کنارمون هستن و همین بودنشون زندگی رو قشنگ تر می کنه.
هر چه پر رنگ تر
غیر واقعی تر
آدما وقتی دیگه به ما تعلق ندارن به ما تعلق پیدا می کنند
اونایی که فرصت آشنایی دارن فرصت باهم بودن رو ندارن و اونایی که فرصت باهم بودن رو دارن فرصت آشنایی ندارن
دلت رو درگیر ذهنت نکن
ظریف تر از ایناست که بخواد بار فکراتو به دوش بکشه.
احساسات آدم مثل آب پشت سد می مونه مواظب باش خیلی اونجا نمونه سرریز میشه و خونه خراب کن
آدما تو زندگی مسیر خودشون رو میرن
فقط هر از گاهی تو تقاطع ها همدیگه رو ملاقات می کنند
واسه همین اونی که دیروز آشناست فردا میشه یه غریبه
:n12:
برچسب می زنی به احساس دیگری
و می ترسی از برچسب خوردن احساست!
این ادما هر روز تو رو یه جور می خوان
ولی تو خودت باش تا همیشگی باشی
مرا از اینجا ببر
نه اینکه خسته ام
آماده سفرم
اینقد که آدما دورادور هوای همو دارن
رودررو داشتن
دنیا چی میشد!
پی نوشت: دورادور دلتنگ بودن سخته!
وقتی موقع خداحافظی جوابی نمی شنوی
نمیدونی واسه اینکه دوباره بگی
یا زودتر بری!
می سپارم
تو را
همچو
موسی
به نیل
تا
دوباره
برگردی!
جاری چون سیلاب
امشب به دریا می رسم
جایی
بین دیروز و فردا
هست و بود
خواستن و نخواستن
زندگی می کنیم
چون مشق های کودکی دوره ام می کنی
و نمی دانی که من خسته تکرارم
و
وقتی
برگشتم
.
.
آنجا بود
منتظر
.
.
محتوای مخفی: .
گاهی برای این که مردم حرفت را باور کنند نباید لبخند بزنی
بده که خوبیم یا خوبه که بدیم؟
مسئله این است...
شانه های باورم درد می کند
پناه بر آغوشت