[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
Printable View
تاريخچه فسيل شناسى
وقتى اسکلت يک دايناسور را در موزه مى بينيم به راحتى آن را متعلق به نوعى از موجودات از بين رفته مى دانيم . شايد تصور غلطى که در بين بسيارى از مردم رواج دارد از همين جا شکل گرفته باشد که فسيل را استخوانهاى پوسيده زير خاک و يا مجموعه اى از استخوانها که مدل يک دايناسور قديمى را مى سازد و در موزه نگهدارى مى شود ، مى دانند . اما بايد توجه نمود با همه جذابيتى که دايناسورها دارند ، آنها فقط بخش بسيار کوچکى از ميليونها گونه فسيل را تشکيل مى دهند که در گذشته در قيد حيات بوده اند . مدتهاست اين تعريف که فسيل ها بقاياى موجودات منقرض شده اند در ذهن ما جا افتاده و تصورى غير از آن براى ما سخت است . قرنها پيش چنين تعبيرى سريعا به ذهن نمى آمد ،
مثلاٌ يونانيان باستان استخوانهاى بزرگ ماموتها را بقاياى غولهاى افسانه اى مى دانستند در قرن ششم قبل از ميلاد گزنفن صدفهاى دريايى را بالاى صخره اى در جزيره مالت ديد و عقيده خود را بدين گونه بيان کرد که زمانى دريا روى آن سرزمين را پوشانده است . وى اولين شخصى بود که تشخيص داد فسيلها بقاياى موجودات قديمى اند و بدين ترتيب قديمى ترين نظريه درباره فسيلها به جاى ماند که آنها باقيمانده جاندارانى هستند که زمانى مى زيسته اند و در ميان سنگها مدفون شده اند . اين نظريه توسط گزانتوسنيز حدود 2500 سال پيش ( 500 قبل از ميلاد ) بيان شد .
ارسطو در قرن چهارم قبل از ميلاد اظهار داشت که فسيل ماهيها بقاياى جانداران دريايى هستند که داخل شکاف سنگها شنا مى کردند و در گل و لاى به دام افتادند .
در آخرين روزهاى امپراطورى روم ، داستانهاى آفرينش در 6 روز و طوفان حضرت نوح ، تنها عقيده مردم و جوامع غرب در مورد فسيل ها و سنگها بود . براى کسانى مانند ما که در قرن بيست و يکم زندگى مى کنيم کاملا مشخص است که به عنوان مثال فسيل صدف حلزون به نسل امروزى آن خيلى شبيه است و هيچ توضيحى غير از اين نمى توان درباره آن ارائه داد
در قرون وسطى و رنسانس دانشمندان هر شى عجيبى که در ميان سنگها پيدا مى شد فسيل مى گفتند . اين کلمه در اصل از ريشه لاتين Fossilis به معنى “ زمين را کندن ” گرفته شده است و نه تنها بقاياى موجوداتى که در گذشته مى زيسته اند را در بر مى گرفت ، بلکه شامل بلورها ، کنکرسيونها و خيلى از ساختارهاى ديگر که منشا آلى ندارند نيز مى گرديد . اکثر دانشمندان اينطور فکر مى کردند که فسيلها خود به خود داخل سنگها خزيده و به دام افتاده اند و بعد از ميليونها سال به سنگ تبديل شده اند .
ابوريحان بيرونى ( در قرن 4 و 5 هجرى قمرى برابر با قرن دهم و يازدهم ميلادى ) يکى ديگر از بزرگترين دانشمندان اسلامى و ايرانى نيز در فن پنجم طبيعيات شفا ، که کاملترين بحث در زمين شناسى را در دوران قديم در بر دارد و قرنها در اروپا به عنوان يکى از آثار ارسطو شناخته شده بود ، اشاره مى کند که روزى قاره هاى فعلى زمين زير آب قرار داشته است . اشاره وى به اين موضوع درک علت وجود بقاياى جانوران و گياهان يا فسيل ها را در سنگها آسان مى سازد . او سنگ شدن جانوران و گياهان را در دست دانسته و مى نويسد : “ سبب آن شدت قوه معدنيه و محجره است که در بعضى نقاط سنگى پيدا مى شود و يا دفعتا در مواقع زلزله از زمين منفصل مى شود ، سنگواره هايى ( فسيلهايى ) که در کوهها يافت مى شود بر اثر يک طغيان آب بوجود نيامده است بلکه نتيجه يک سلسله طغيانها بوده است که در مدت طويلى کوهها را به وضع فعلى در آورده است ”
در اروپا بعضى از محققين دوره رسانس جلوتر از زمان خودشان حرکت مى کردند مثلا در حدود سال 1500 ميلادى لئوناردو داوينچى ( 1519 ـ 1452 ميلادى ) دانشمند و نقاش بزرگ ايتاليايى فهميد که صدفهاى فسيل شده در کوههاى آپنين، در شمال ايتاليا نمايانگر زندگى دريايى موجودات در گذشته بوده است ، هر چند که اين فسيل ها کيلومتر ها از ساحل دريا دور بوده اند . در سال 1565 ميلادى پزشک سوئيسى به نام کنراد گسنر کتابى با عنوان طبيعت فسيل منتشر کرد . اين کتاب اولين کارى بود که در آن فسيلها بصورت دقيقتر شد و به نوشته در آمد .
در ميان تمام نوشته هاى قديمى چهار پرسش در خصوص فسيلها مطرح شده است :
1. آيا فسيلها واقعا بقاياى موجودات زنده هستند ؟
2. چگونه به داخل سنگها راه يافتند ؟
3. چه موقع وارد سنگها شدند ؟ در همان هنگام که سنگ در حال شکل گيرى بود يا بعد از آن ؟
4. چگونه سنگ شدند ؟
در حقيقت پاسخهاى جديد به اين سوالها براى اولين بار توسط يک دانمارکى به نام نيلز استنسن داده شده است . وى که نسلهاى بعد او را با نام لاتينى اش يعنى نيکلاس استنو مى شناختند ، وى با بررسى دقيق دهان کوسه دريافت که دندانهاى آن خيلى شبيه به فسيلى بود که مردم آن را به نام سنگ زبان مى شناختند و تصور مى کردند که آن زبان سنگ شده اژدها و مارهاست .
همانطور که اشاره شد تا مدتها معناى لغوى فسيل عبارت بود از : هر چيزى که از زمين بدست آيد ، خواه مواد معدنى باشد و خواه اجسام سازمان يافته و ارگانيک . در اواسط قرن هفدهم بود که مفاهيم واقعى فسيلها رايج شد . زمانى که لينه اولين کتاب در مورد طبقه بندى آثار و بقاياى موجودات روى زمين را در سال 1735 ميلادى منتشر کرد و فسيلها را براساس حيوانات زنده اى که وجود داشتند ، نامگذارى نمود .
منبع : سازمان زمین شناسی کشور
دید کلی
فسیل شناسی بحث درباره گیاهان و جانورانی است که سابقا در سطح زمین زندگانی کردهاند. بقایا و اثراتی را که از گیاهان و جانورانی در رسوبات مختلف زمین دیده میشود، فسیل مینامند و فسیل شدن عبارت از مجموع پدیدههایی است که در نتیجه آن آثار و بقایای گیاهان و جانوران در رسوبات مختلف زمین حفظ میشوند. نخستین شرط لازم برای اینکه جانور یا گیاهی فسیل شود این است که گیاه یا جانور در هوای آزاد نماند و بواسطه خاک یا عوامل دیگر محفوظ گردد و در میان رسوبات جای گیرد. بنابراین هر چه جانور یا گیاه کوچکتر باشد، بهتر باقی خواهد ماند. در صورتی که جانوران بزرگ به ندرت باقی میمانند و بصورت فسیل دیده میشوند.
تاریخچه
فسیل شناسی از زمانهای قدیم مورد بحث و توجه انسان واقع شده ، حتی انسانهای دوره پارینه سنگی اکثرا در صدد تجسس و تحقیق فسیل بر آمده و آنها را کلکسیون مینمودهاند. عدهای دیگر ، از این فسیلها به عنوان زینت استفاده میکردند (گردنبند و گلوبند و غیره ). این فسیلها که به توسط انسان جمع آوری شده در اکثر غارهای فرانسه و بلژیک و مصر دیده میشوند.
سیر تحولی و رشد
• آناکسیماندر ( 6 قرن قبل از میلاد ) عقیده داشته است که زمین در اثر تغییراتی به حالت کنونی در آمده ، البته عقاید او متکی به اطلاعات فسیل شناسی و زمین شناسی بوده است.
• فیثاغورث که پیشوای پیتاگوریسینها بوده چنین مینویسد: قبول کنید که هیچ چیز در این دنیا از بین نمیرود بلکه تغییر صورت میدهد و به اشکال دیگری در میآید. کوههای مرتفع امروزی قعر دریاهای قدیمی میباشند و یافتن صدفهای دریایی در این کوهها دال بر این امر است.
• ارسطو ( 400 سال قبل از میلاد ) تحقیقاتی در جانور شناسی و تشریح مقایسهای و رویان شناسی کرده است نامبرده عقیده دارد که طغیان دریا در روی خشکیها باعث میشود که فسیلها به وجود آیند.
• فالوپ معتقد بود که فسیلها در نتیجه تخمیر زیرزمینی تشکیل گردیدهاند.
• ابو علی سینا پزشک و طبیعیدان معروف ایرانی معتقد بود که فسیلها حیوانات زندهای بودهاند که سابقا در سطح زمین میزیستهاند.
• اردان در سال 1552 اعلام کرد صدفهایی که در نواحی دور از دریا پیدا میشوند معلوم میدارند که آن نواحی سابقا به واسطه دریا احاطه شدهاند.
• لامارک ( 1832 ـ 1744 ) کتابی به نام فلسفه جانور شناسی فراهم آورده و در این کتاب طریقه اشتقاق جانوران را از یکدیگر بیان کرده است.
• داروین ( 1882 ـ 1809 ) برای مطالعه شعب علوم طبیعی در سن بیست و دو سالگی عازم آمریکا میگردد و در همین آزمایشگاه طبیعت است که علوم طبیعی را فرا میگیرد و تئوری تکامل و تغییرات تدریجی برای او آشکار میگردد. به عقیده وی اشکال مختلف جانوران از یکدیگر منشعب میگردند.
انواع فسیل شناسی
• فسیل شناسی گیاهان
• فسیل شناسی جانوران
انواع فسیلها
فسیلهای شاخص
این فسیلها دارای گسترش جغرافیایی وسیع بوده ولی در زمان کوتاه زمین شناسان میزیستهاند. مانند فسیل آمونیت که منحصرا در کرتاسه میانی وجود داشته است.
فسیلهای غیر شاخص
این فسیلها تقریبا در تمام دورهها و یا دورانهای زمین شناسی وجود داشتهاند و شاخص زمان معین و کوتاه زمین شناسی نیستند. مانند برخی دوکفهایها ، شکم پایان ، مرجانها و غیره.
فسیلهای رخساره
فسیلهایی هستند که ارزش پالئوژئوگرافی آنها بیش از اهمیت بیوستراتیگرافی آنهاست. این فسیلها میتوانند معرف وضعیت جغرافیایی زمان زیست خود از نظر آب و هوا و سایر شرایط محیط زیستی باشند. مثلا فسیل کلنیهای مرجانی حاکی از محیط ساحلی دریا و آب و هوای استوایی تا نیمه استوایی است.
کاربرد فسیلها در زمین شناسی
• مهمترین کاربرد فسیلها در تعیین سن طبقات زمین میباشد.
• فسیلها معرف شرایط محیطی جغرافیای دیرینه بوده و در این مورد اطلاعات با ارزشی را در اختیار دانشمندان قرار میدهند
شرايط تشكيل سنگوارها
براي فسيل شدن لازم است كه بقايا و آثار موجودات زنده به سرعت و پيش از آنكه عوامل محيطي چون حمله موجودات جسدخوار، سائيدگي . بهم خوردگي توسط امواج، هوازدگي و ......... باعث تخريب آنها شود در زير رسوبات دفن گردند.
محيط دريايي به دليل آنكه اعضاء سخت جانوران وقتي در بستر دريا قرار مي گيرند آب دريا آنها را از عوامل تخريبي جوي حفظ ميكند و رسوبات دريايي به سرعت آنها را ميپوشانند شرايط بسيار مناسبي را جهت فسيل شدن مهيا مينمايد. از طريق قرار گرفتن در يخچالهاي طبيعي، مدفون شدن داخل صمغ يا كهربا، مدفون شدن در آسفالت طبيعي و يا خشكيدن جسد جانور در محيط گرم و خشك حفظ ميگردند.
گاهي نيز موجه و اصلي از بين ميرود روشهاي اثري از بخش خارجي و يا بخش داخلي آن باقي ميماند كه اصطلاحاً قالب خوانده ميشود.
جثه كوچك، فراواني در محيط زيست، رسوبگذاري شديد، داشتن اندامهاي سخت و مقاوم و اختصاصات تشريحي (بافتي) وشيميايي از مؤثرترين عوامل در حفظ موجود و تشكيل سنگوارهاند.
اگر چه در بيشتر مواقع اندامهاي سخت موجود تبديل به سنگواره ميشوند، اما گاهي اندامهاي نرم جاندار نيز حفظ ميگردند كه اهميت بسيار زيادي در بررسي موجودات دارند مانند تخم موجودات مختلف از قبيل حشرات، ماهيان غضروفي دايناسورها و ........
حفظ شدن از طريق مدفون شدن در آسفالت
در صورتي كه نفت خام به سطح زمين راه پيدا كند و در گودالي جمع شود و در معرض نور خورشيد قرار گيرد قسمتهاي سنگين نفت به صورت آسفالت طبيعي در گودال باقي ميماند. در اثر جريان باد بر روي گودالها از گردوخاك انباشته ميشود و يا گاهي آب اين چالهها را فرا ميگيرد در اين حال برخي از جانوران در موقع عبور از روي اين چالهها و يا آشاميدن آب در اسفالت طبيعي فرورفته و دفن ميشوند و بدين طريق تمامي بدن جانور با گوشت و پوست تبديل به فسيل ميشود.
حفظ شدن از طريق دفن در صمغ يا كهربا
جزئيترين اندامهاي حشرات و جانوراني كه در درون صمغ درختان حبس مي شوند، محفوظ باقي ميماند و در اثر گذشت زمان هيچگونه تغييري در آنها ايجاد نميگردد. مانند فسيل حشرات داخل كهربا كه در اليگوسن اروپاي شرقي به فراواني ديده ميشود.
حفظ شدن از طريق خشكيدن جسد جانور در مناطق گرمسير خشك
گاهي به صورت اتفاقي جانور در زير شنهاي روان و مواد رسي مدفون ميشود و در اثر خشكي هوا، گوشت و پوست جانور خشك شده و به صورت فسيل حفظ مي شود كه اصطلاحاً موميايي شدن ناميده ميشود. مانند پوست خزندگان كه در درون رسوبات حفظ شده است.
حفظ شدن از طريق قرار گرفتن در يخچالهاي طبيعي
در دورههاي يخچالي و حتي تحت تأثير تغيير شرايط آب و هوايي و سرد شدن محيط، موجوداتي كه توانايي تطابق با شرايط جديد را نداشتهاند نابود و گاهي در درون يخها مدفون شدهاند. مانند اجساد كامل ماموتهاي دوره پليستوسن كه در نتيجه يخبندان به صورت كامل با گوشت و پوست و محتويات درون معدههايشان باقي ماندهاند و براي اولين بار در سال 1799 در يخهاي سيبري پيدا شدند.
+ نوشته شده در پنجشنبه يکم ارديبهشت 1384ساعت 23:58 توسط مرتضی | 2 نظر
مقدمهاي بر مطالعه سنگوارهها
موجودات زنده در طول حيات خود آثار فيزيكي و شيميايي از خود بجاي ميگذارند.
بقاياي موجودات و يا آثاري كه دلالت بر وجود زندگي در گذشته مينمايند را فسيل يا سنگواره ميگويند. براي سنگواره شدن يك گياه و يا جانور وجود قسمتهاي سخت مانند استخوان، صدف، چوب و ......... لازم است. قسمتهاي ذكر شده بايد خيلي زود در جايگاه مناسب سنگواره شدن مدفون گردند.
بدن كامل جانور و بقاياي نرم جانوران و گياهان به ندرت به حالت سنگواره ديده ميشوند.
فسيلها بر اساس اهيت در كاربردهاي زمينشناسي و ديرينشناسي به دو دسته شاخص و غيرشاخص تقسيم ميشوند البته فسيلهاي غيرشاخص نيز ميتوانند در شناسايي محيط زيست و ...... كمك فراواني نمايند.
فسيلهاي شاخص از بين موجوداتي انتخاب ميشوند كه داراي اندامهاي سخت بوده و در طول مدت زمان كوتاه گسترش جغرافيايي وسيعي داشته باشند. مهرهداران به علت كم بودن افراد جنسهايشان نسبت به بيمهرگان و زيست در محيطهايي كه شرايط مناسب براي فسيل شدن ندارند معمولاً به عنوان فسيل شاخص به حساب نميآيند.
ديرين شناسي يا علم مطالعه فسيلها از واژه paleontology كه تركيبي است از واژههاي يوناني پالائيوس palaios به معني قديمي انتوس ontos به معني موجود زنده و لوژي Logy به معني بررسي و تحقيق گرفته شده است.
و به طور كلي علم ديرينشناسي شامل بخشهاي زير ميباشد:
1- ديرينشناسي بيمهرگان Inver teberatePaleontoulogy
2- ديرينشناسي مهرهداران vertebert PaleonTology
3- ديرينشناسي فسيلهاي ميكروسكوپي Mico Paleontology
4- ديرينشناسي گياهي Paleobotany
5- ديرينشناسي رود و اثر فسيلها Ichnology
6-ديرينشناسي دانههايي كه در مقابل اسيدها مقاومند و داراي پوسته آلي .هستند Plaeon paly no logy
موجودات زنده مي توانند ماكروسكوپي يا ميكروسكوپي باشند كه ميكروپالئونتولوژي مطالعه فسيلها و يااجزاء فسيلي كه با استفاده از ميكروسكوپ است. اكثر ميكروفسيلها تك سلولي و گاهي چند سلولي هستند. ديواره اكثر ميكروفسيلها از جس كانيهاي آراگونيت، كلسيت، سيليس و يا از مواد آلي است.در مطالعه ميكروفسيلها روش خاصي جهت نمونه برداري و جمعآوري، نمونهها وجود دارد. ميزان فراواني يك نوع فسيل و تعداد انواع موجودات در يك نوع سنگ ميتوانند در شناسايي محيط زيست و نحوه زندگي موجود زنده كمك بسياري نمايد.
راسته فرامينفرها و راديولرها از جمله فراوانترين راستههاي ميكروسكوپياند كه فسيلهاي آنها به وفور در مناطق مختلف ايران قابل مشاهده است. فرامينفرها در تعيين لايههاي قديمي داراي ارزش بسيار زيادي هستند
بین 65 تا 230 میلیون سال پیش دایناسورها بر روی زمین زندگی میکردند. دایناسورها برخلاف دیگر خزندگان نظیر مارمولکها، پاهای بلند و کشیدهای داشتند که آنها را قادرمی ساخت بدن خود را از سطح زمین بالا نگه دارند. آنها به سهولت بر روی زمین حرکت میکردند و برخی نبز به خوبی میدویدند. دایناسورها گونههای متنوعی از قبیل، گیاه خواران غول پیکر به طول 27 متر (90 پا)و گوشتخواران سریع السیرکه بعضا" کوتاه تر از 5/1 متر (5 پا) بودند را شامل میشدند.
یک ائوراپتور
برخی از دایناسورهای گیاه خوار، دارای دندانهایی برای جویدن و خرد کردن غذا به قطعات کوچک جهت بلعیدن و هضم کردن بودند. با این وجود دایناسورهای گیاهخوار غول پیکر نظیر دیپلودوکوس، دندان نداشته در عوض به همراه غذا سنگهایی را نیز میبلعیدند تا در شکم آنها گیاهان را آسیاب کنند.
اسکلت تریسراتوپس
دیگر مناطقی که گفته میشود روزگاری در آنها دایناسور ها به میزان زیاد زندگی میکردند شامل مصر، مغولستان، آمریکا و آرژانتین میشود. هم اکنون این جزیره به طور روزانه شاهد صدها دانشمندی است که از گوشه و کنار اروپا به آنجا سفر میکنند تا اطلاعات بیشتری را در مورد دایناسور ها دریابند. تا کنون مسئولین موفق شدهاند بقایای فراوانی از دنیای ماقبل تاریخ را در این جزیره کشف کنند و به این وسیله نقاط تاریک فراوانی را از گذشتههای دور روشن نمایند.
[ویرایش] بزرگترین دایناسور
دیرینشناسان در گذشته تصور میکردهاند بزرگترین دایناسور گوشتخوار، دایناسور موسوم به تی رکس ویا دایناسورهای گوشتخوار دیگری که تا حدودی از تی رکس بزرگتر یا کوچکتر بودهاند، میباشند. اما اکنون بر این باورند که جد اعلای همه این دایناسورهای گوشتخوار، دایناسور عظیم الجثهای بوده که ابعاد بدنش به مراتب بزرگتر از تی رکس و دیگر دایناسورهای گوشتخوار بوده است.
دایناسور تازه کشف شده که آروارهای دراز و پشتی قوز کرده دارد اسپینوسوروس Spinosaurusنامگذاری شدهاست.
بررسی فسیلهای مربوط به این دایناسور نشان میدهد طول بدن این جانور به ۱۷متر بالغ میشده و دستهای آن به مراتب قدرتمندتر و بلندتر از دستهای اخلافش نظیر تی رکس بوده است.
تا ده سال پیش دیرین شناسان بر این باور بودند که تی رکس بزرگترین دایناسور گوشتخوار بودهاست.از میان ۳۰نمونه فسیل این دایناسور که تاکنون کشف شده بزرگترین آن که در موزه تاریخ طبیعی شیکاگو نگاهداری میشود ۱۲/۸ متر طول دارد و محاسبات نشان میدهد که وزن بدن آن به ۶/۴تن میرسد. این دایناسور در حدود ۶۷میلیون سال قبل میزیسته.
چند سال قبل دیرین شناسان به نمونهای از یک دایناسور گوشتخوار برخورد کردند که از تیرکسها بزرگتر بودند. برای این دایناسورها نام "جیگانتوسوروس" انتخاب شد و بازسازی فسیلهای برجای مانده از این نوع جدید نشان داد که طول قامت آنها به ۱۳/۷متر بالغ میشده است.
این نوع دایناسورها ۱۰۰میلیون سال قبل در آمریکای جنوبی زندگی میکردند.
همزمان با این نوع دایناسورها دو نوع دایناسور گوشتخوار دیگر در دو قاره دیگر حضور داشتند. دایناسوری که اندکی کوچکتر بود موسوم به کارکارودانتو سوروس در افریقا زندگی میکرد و دایناسور دیگری به نام آکناتوسوروس که در آمریکای شمالی میزیست.
این هر سه دایناسور از اخلاف دایناسوری موسوم به آلوسوروس بودهاند که بین ۹تا ۱۲متر طول داشت و حدود ۱۵۰میلیون سال قبل در آمریکای شمالی زندگی میکرد.
درباره دايناسورها
چي مي توني بگي؟
هيپاسروساروس
( دايناسور كلاه خود دار)
آناتومي:
هيپاسروساروس يك دايناسور بزرگ، گياهخوار، با تاج توخالي و منقار اردكي ( يك هادروسار) بود كه شبيه به كورتيوساروس بود. اين دايناسور حدود 30 فوت(9متر) طول داشت و تقريبا" 40 رديف دندان گونه اي، يك نوك بدون دندان و يك رديف از سوزن هاي كوتاه كه بر روي ستون فقرات آن رشد كرده و يك بال كوچك را بر روي پشت آن شكل داده بود، داشت.
اين دايناسور يك تاج استخواني توخالي بر روي سر طويل خود داشت كه شبيه به يك كلاه خود مسطح بود( شبيه به تاج كوريتوساروس اما ضخيم تر).
سوراخهاي بيني هيپاسروساروس به سمت تاج بالا آمده بود. اين دايناسور از تاج به منظور ايجاد صدا، ايجاد سرما، نمايشهاي دوستانه به منظور جفت گيري و تشخيص جهت بو استفاده مي كرد. نرها تاج بزرگتري نسبت به ماده ها و جوانترها داشتند. اين دايناسور يك نوك بدون دندان و صدها دندان گونه اي داشت كه از آنها به منظور خرد كردن غذا استفاده مي كرد، بر روي دو پا راه ميرفت، بازوهاي كوتاه تر و دمي طويل و سنگين داشت، اين دايناسور هيچ وسيله دفاعي طبيعي نداشت.
زمان زیست:
هيپاسروساروس در طول دوره كرتاسه حدود 70تا72 ميليون سال پيش تا پايان مزوزوئيك يعني عصر دايناسورها زندگي مي كرد. دايناسورهاي هم عصر هيپاسروساروس ها در كرتاسه پاياني (در آمريكاي شمالي) عبارتند از: آلبرتوساروس، كوريتوساروس، نانوتيرانوس، پاراسارولوپوس، ائوپلوسفالوس، كريتوساروس،و پاكي رينوساروس بودند.
رفتار هيپاسروساروس:
هيپاسروساروس احتمالا" از دايناسور هاي گله اي بود. اين دايناسور در جنگلهاي مرطوب زندگي مي كرد و به منظور توليد مثل از نواحي ساحلي به نواحي مرتفع تر مهاجرت مي كرد.
تخمها:
آشيانه اي كه احتمالا" متعلق به هيپاسروساروس بود، در دويلزكولي در نزديكي آلبرتا- كانادا يافت شد. آشيانه بزرگ بود و تخمهاي گرد همراه با استخوان هايي مربوط به جنينهاي نوك اردكي كه احتمالا" مربوط به هيپاسروساروس بوده اند يافت شد. اين تخمها كه هم اندازه ميوه طالبي هستند در رديفهايي گذاشته مي شدند و احتمالا" به وسيله ماسه و گياهان پوشيده مي شدند.
تغذيه:
هيپاسروساروس يك دايناسور گياهخوار بود كه از برگهاي سوزني شكل درختان كاج، دانه ها، ميوه ها، شاخه هاي كوچك و برگهاي ماگنوليا تغذيه مي كرد.
هوش:
هيپاسروساروس يك اورنيتوپود بود كه هوش آن(یا EQ که از روی نسبت مفز به بدن جانور محاسبه می شود)در ميان دايناسور ها متوسط بود.
EQ- بهره هوشي: [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تحرك:
هيپاسروساروس بر روي دو پا راه مي رفت و مي دويد، و نسبتاً يك دايناسور تندرو بود. اين دايناسور به منظور خوردن علفهايي كه بر روي زمين روئيده مي شدند، بر روي چهار پا راه مي رفت.
فسيل:
فسيلها(بيشتر استخوانها) در آلبرتا، كانادا و مونتانا در آمريكا يافت شده است. هيپاسروساروس به وسيله يك شكارچي فسيل بنام بارنوم برون در نزديكي تولمان فري ( نزديك آلبرتا- كاناد ا )به سال 1912 يافت شد. برون آن را در سال 1913 نامگذاري كرد.
طبقه بندي:
هيپاسروساروس يك دايناسور اورنيتيسكيان بود. اين دايناسور از رده دايناسور هاي پرنده مانند و گياهخوار بود. اين دايناسور يك اورنيتوپود( دايناسور دو پاي، نوك دار، گياهخوار)، يك هادروسور( يك دايناسور منقار اردكي) و يك لامبئوساريد( دايناسور هاي منقار اردكي با شاخ تو خالي نظير باكتروساروس، كوريتوساروس، لامبئوساروس، پاراسارولوفوس و غيره) بود.
گونه ويژه هيپاسروساروس اچ. آلتيسپينوس بود.
ngdir.ir
سلام
مطالب مفیدو البته جالبی می نویسی .
:) Merci
● شرایط تشكیل سنگوارها
برای فسیل شدن لازم است كه بقایا و آثار موجودات زنده به سرعت و پیش از آنكه عوامل محیطی چون حمله موجودات جسدخوار، سائیدگی . بهم خوردگی توسط امواج، هوازدگی و ......... باعث تخریب آنها شود در زیر رسوبات دفن گردند.
محیط دریایی به دلیل آنكه اعضاء سخت جانوران وقتی در بستر دریا قرار می گیرند آب دریا آنها را از عوامل تخریبی جوی حفظ میكند و رسوبات دریایی به سرعت آنها را میپوشانند شرایط بسیار مناسبی را جهت فسیل شدن مهیا مینماید. از طریق قرار گرفتن در یخچالهای طبیعی، مدفون شدن داخل صمغ یا كهربا، مدفون شدن در آسفالت طبیعی و یا خشكیدن جسد جانور در محیط گرم و خشك حفظ میگردند.
جثه كوچك، فراوانی در محیط زیست، رسوبگذاری شدید، داشتن اندامهای سخت و مقاوم و اختصاصات تشریحی (بافتی) وشیمیایی از مؤثرترین عوامل در حفظ موجود و تشكیل سنگوارهاند.
اگر چه در بیشتر مواقع اندامهای سخت موجود تبدیل به سنگواره میشوند، اما گاهی اندامهای نرم جاندار نیز حفظ میگردند كه اهمیت بسیار زیادی در بررسی موجودات دارند مانند تخم موجودات مختلف از قبیل حشرات، ماهیان غضروفی دایناسورها و ........
▪ حفظ شدن از طریق مدفون شدن در آسفالت
در صورتی كه نفت خام به سطح زمین راه پیدا كند و در گودالی جمع شود و در معرض نور خورشید قرار گیرد قسمتهای سنگین نفت به صورت آسفالت طبیعی در گودال باقی میماند. در اثر جریان باد بر روی گودالها از گردوخاك انباشته میشود و یا گاهی آب این چالهها را فرا میگیرد در این حال برخی از جانوران در موقع عبور از روی این چالهها و یا آشامیدن آب در اسفالت طبیعی فرورفته و دفن میشوند و بدین طریق تمامی بدن جانور با گوشت و پوست تبدیل به فسیل میشود.
▪ حفظ شدن از طریق دفن در صمغ یا كهربا
جزئیترین اندامهای حشرات و جانورانی كه در درون صمغ درختان حبس می شوند، محفوظ باقی میماند و در اثر گذشت زمان هیچگونه تغییری در آنها ایجاد نمیگردد. مانند فسیل حشرات داخل كهربا كه در الیگوسن اروپای شرقی به فراوانی دیده میشود.
▪ حفظ شدن از طریق خشكیدن جسد جانور در مناطق گرمسیر خشك
گاهی به صورت اتفاقی جانور در زیر شنهای روان و مواد رسی مدفون میشود و در اثر خشكی هوا، گوشت و پوست جانور خشك شده و به صورت فسیل حفظ می شود كه اصطلاحاً مومیایی شدن نامیده میشود. مانند پوست خزندگان كه در درون رسوبات حفظ شده است.
▪ حفظ شدن از طریق قرار گرفتن در یخچالهای طبیعی
در دورههای یخچالی و حتی تحت تأثیر تغییر شرایط آب و هوایی و سرد شدن محیط، موجوداتی كه توانایی تطابق با شرایط جدید را نداشتهاند نابود و گاهی در درون یخها مدفون شدهاند. مانند اجساد كامل ماموتهای دوره پلیستوسن كه در نتیجه یخبندان به صورت كامل با گوشت و پوست و محتویات درون معدههایشان باقی ماندهاند و برای اولین بار در سال ۱۷۹۹ در یخهای سیبری پیدا شدند.
● ردهبندی فسیلها
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
هفت تاكسون مهم و اصلی
هفت تاكسون مهم و اصلی
موجودات زنده را بر اساس برخی ویژگیهای ظاهری طبقهبندی مینمایند. در طبقهبندیهای استاندارد بر اساس میزان شباهتهای موجودات آنها را در گروههایی به نام تاكسون قرار میدهند و هفت تاكسون مهم و اصلی به شرح زیر معرفی مینمایند.هر چه میزان شباهت موجودات بیشتر باشد در تاكسونهای مراتب بالاتری قرارمی گیرند.>
سازمان آموزش و پرورش استان خراسان
ميكروپالئونتولوژى
ميكروپالئونتولوزى شاخه اى از ديرينه شناسى است كه در حقيقيت ازآثار و بقاياي ميكروسكوپي موجوداست گذشته زمين از قبيل ،ساختمان صدف ،محيط زيست وارتباطات ژنتيكي و انتشارآنها در زمان ومكان هاي مختلف صحبت مي كند .مطالعه ي ميكرو فسيل ها نياز به روش هاي مخصوص جهت نمونه برداري و جمع آوري آنان دارد نسبت فراواني آنها در نمونه سنگ ،همچنين چگونگي انتشار نوع محيط ذيستي واندازه صدف ميكروفسيل ها مي تواند رخدادها وحوادث زمين شناسي را مشخص نمايد·
روزنه داران (فرامينيفرها foraminifera )
- تاريخچه مطالعاتي
آلسيد دربيتي (alcid dorbigny) پالئونتولوژيست فرانسوي و يكي از بنيان گذاران ميكروپالئونتولوژي در سال1826ميلادي همراه با سفالوپودا تحت نام فرامينيفرا موجودات بسيار كوچك را معرفي مي نمايد كه صدف آنها از حجرات متوالي تشكيل گرديده اين حجرات توسط روزنه ها وحفراتي (فورامن foramens) به يكديگر ارتباط دارند ·از نظر اين دانشمند فرامينيفرا نذديك به نوتيل ها و آمونيت ها ي ببا صدف سيفن دار بوده وداري حجرات متعدد به هم چسبيده و سيفن ها ي كوتاه بين حجرات هستند· امروزه نظر به اينكه فرامينيفر ها همانند آميب ها داراي پاهاي كاذب (pseudopods) مي باشند آنها را جزو شاخه ريزوپودا (rhizopoda) قرار مي دهند ضمناً فرامينيفرها همچنين داراي صدف داخلي يا صدف مينراليزه انترااكتو پلاسميك هستند كه فسيليزه شده وبه طور فراوان در نمونه هاي رسوبي پس از شستشوي رسوبات و همچنين در مقاطع نازك سنگهاي رسوبي مشاهده ميشوند·
رده بندي و موقعيت فرامينيفرها در دنياي موجودات زنده :
سلسله پروتيستا (موجورات تك سلولي اتوتروف و هتروتروف)
Kingdom:protista
زير سلسله پروتوزوآ(موجودات تك سلولي تقريبا هتروتوف )
Subkimgdom:protozoa
Phylum: phizopoda
شاخه ريزوپودا
Class: foraminiferida
رده فرامينيفريدا
1- order : allogromiida
راسته آلوگراميئيدا
2-order : textularida
راسته تكستولاريدا
3- order : fusulinida
راسته فوزولينيدا
4- order : miliolinida (porcellanea)
راسته مياليوليدا
5-order:alveolindia
راسته آلوئولينيدا
6-order:rotaliida
راسته دوتاليئدا
فرامينفرا موجودات تك سلولي دريايي هستند كه صدف آنه يك يا چند حجره اي مي باشد صدف آنها ممكن است تركيب زير تشكيل شده باشد :
تكتين (tectin) ؛ ماده شاخي آلي كه قبلا كينين ناميده مي شده
ذرات خارجي آگلوتين شده
كربنات كلسيم (caco3) در شكل هيالين (نيمه شفاف شيشه اي ) به صورت مخفي بلور cryptocrystalline)) مانند پورسلان يا گرانولها و دانه هاي آهكي.
پرتوپلاسم در داخل صدف متمركز شده است و منافذ ديواره صدف محل عبور ضمائم پورتوپلاسمي (پاهاي كاذب = pseudo pods ) مي باشد (ريز پودا) در صدف هاي چند حجره اي (پلي تالاموس) حجرات به وسيله پرده هاي به نام سپتا (septa) از يكديگر جدا مي شوند. محل اتصال بين سپتاها و ديواره هاي صدف معمولا قابل تشخيص است و خط درز (suture line) ناميده مي شود. حجره ابتداي را حجره بيني يا پورلوكوس (poroloculus) مي نامند.
توليد مثل در فراميني فرها.
توليد مثل به صورت يك تناوب منظم بين يك نسل كه بطور جنسي توليد شده و يك نسل ديگر كه به طور غير جنسي توليد گرديده اتفاق مي افتاد(نل دي مورفيس) بر خلاف ميكروسفوريك (فرمهاي B) كه بطور جنسي تكثير يافته اند. فرمهاي مگالوسفريك (فرمهاي A) به طور غير جنسي آمده اند و غالبا حجره بيني بزرگتري دارند.
در فراميني فرهاي جديد نسبت تعداد ميكروسفريك ها و مگالوسفريك هاي يك گونه بين يك به دو و يك به سه بيشتر است در اختلاف اندازه بين دو نسل بخصوص در فراميني فرها بزرگ مشخص مي شود بنابراين ممكن فراميني فرها را به اشكال كوچك وبزرگ تقسيم كنند.
بر مبناي تركيب صدف مهمترين گروه ها عبارتند از:
1- فراميني فرها با صدف آلگوتينه
2- فراميني فرها با صدف گرانول آهكي
3- فراميني فرها با صدف بدون منفذ آهكي (پورسلانوز)
4- فراميني فرها با صدف منفذ دار و آهكي (هيالين)
بوم شناسي و اكولوژي (Ecology)فراميني فرها
فرامينفر ها غالبا موجوداتي درياي ، كف زي و يا داراي حركت هستند .
گونه هاي كمي از آنها پلانكتونيك بوده ولي به تعداد زياد ياف مي شوند .
موجوداتي همه چيز خوارند و از باكتريهاي كوچك ، جلبك ها ، آغازيان و در بعضي موارد از اجزاي آلي تغذيه مي نمايند. بعضي از فرامينفر ها ي محيط هاي ريفي مانند elpidium از جلبكهاي endosmiotic استفاده مي كنند همانگونه كه مرجان هاي هرماتپيك اين عمل را انجام مي دهند .
فسيل فزرامينفر هاي بزرگ احتمالا ازاين طريق داراي اندازه هاي بزرگ شده اند . يعني از جلبك هاي endosymbiotic كه مواد غذايي را از راه فتوسنتز بدست مي آورند و ماكزيمم رسوب كربنات كلسيم را از طريق افزايش ميزان دي اكسيد كربن سبب ميشوند بهره مند شوند.
چينه هاي سيلتي و گلي با محتويات غني از خرده هاي آلي محل مناسبي براي اجتماع فرامينفرهاي بزرگ مي باشند .
بعضي از فرامينفر ها چيز هاي سخت را ترجيح ميدهند .برخي از فسيل هاي آنها معرف ميزان شوري و به ويژه درجه حرارت آب هستند جنسهاي آب سرد معمولاً صدف آگلوتينه داشته در حالي كه جنسهاي آب گرم اغلب صدف آهكي دارند انداذه ي صدف نيز ممكن است بستگي به ميزان درجه حرارت آب داشته باشد بنابراين فرامينيفرهاي با صدف آگلوتينه در آبهاي سرد بزرگتر از انواع موجود در آبهاي سرد بزرگتر از انواع موجود در آبهاي گرم هستند عكس اين موضوع در مورد فرامينيفرهاي با صدف آهكي صدق ميكند نسبت فرامينيفرهاي پلانكتونيك به بنتيك درآبهاي عميق 9به 1 و در حاشيه سكوهاي قارهاي مشابه و در حاشيه ساحلي كمتر مي باشد .فرامينيفرهااز كامبرين وجود داشته اند اما به خصوص از كرتاسه به بالا فراوانتر شده اند به دليل اهميت فرا وان آنها در بيو استرا تيگرافي ميكرو فسيلهاي مهمي در تحقيقات ميكرو پالئونتولوژي خصوصاًدر چينه شناسي زير زميني(subsurface stratigraphy)
- شكل كلي وچگونگي ترتيب قرار گرفتن حجرات در صدف فرامينيفرها
صدف تك حجرهاي (unilocular)ساده ترين صدفي است كه ممكن است كروي يا لوله اي شكل باشد ولي اغلب ممكن است صدف چند حجرهاي باشد كه ميزان رشد صدف به وسيله خطوط رشد (suture) روي صدف مشخص مي شود تعداد حجرات، شكل طرز قرار گرفتن آنها و حالت كلي صدف هاي چند حجره اي (multilocular)بسيار متنوع است :
الف- در صدفهاي مستقيم يا كماني شكل حجرات درامتداد محوري مستقيم يا محوري منحني قرار مي گيرند چنانچه صدف از چند رديف حجره تشكيل شده باشد مي تواند دورديفي يا سه رديفي و سرانجام چند رديفي باشد .
ب- در صدفهاي پيچيده اگر حجرات داراي تقارن دو طرفي باشد صدف را پلانيس پيرال (planispiral) گويند .پيچش رااولوت (evolute) گويند .در حالي كه تمام دورهاي پيچش در جوانب صدف قابل رويت باشد ولي اگر آخرين دور پيچيش دورهاي قبلي پيچش صدف را بپوشاند صدف از نوع اينولوت (involute) است نقطه تجمع خطوط رشد ناف (ombilic) ناميده ميشود .اگر نوع پيچش حلزوني باشد صدف را تروكوئيدال (trochoidal)يا تروكوسپيرال(trochospiral) گويند كه در اين صورت تحدب يا تعقر دو سطح صدف مختلف و تقارن دو طرفي وجود ندارد . يكي از سطوح صدف اسپيرال گفته شده كه اولوت بوده و سطح ديگر اينولوت است كه سطح نافدار يا (ombilical) ناميده ميشود جهت پيچش درهمه افراد يك گونه فرامينيفرا يكسان و ممكن است از چپ به راست يا برعكس باشد .مطالعات نشان داده است كه اين پديده بستگي به تغييرات آب و هوايي دارد در اغلب موارد حجرات پيچيده تك رديفي هستند ولي امكان دارد استثنائاً دو رديفي نيز مشاهده گردند .
ج- صدفهاي حلقوي (ammular)يا دايروي داراي حجراتي هستند كه به حالت حلقه هاي متحد المركزقرار گرفته اند .
د- فرامينيفرهايي چون گروه ميليوليد (miliolids) حالت خاصي از تجمع حجرات را نشان مي دهد كه به آن حالت پلوتونه (pelotonne) گويند . در اين گروه ممكن است حجرات در دو جهت مخالف قرارگيرند مانند biloculina يا در سه جهت مختلف و سرانجام در دايره اي در پنج جهت واقع گردند. فرامينيفرهاي زيادي وجود دارند كه وضع قرار گرفتن حجرات آنها ساده نبوده وممكن است چند مدل مختلف در طرز قرار گرفتن حجرات آنها مشاهده مي شود
ه- صدفهاي اوربي توئيد (orbitoide) كه داراي دو مجموعه حجرات مختلف مي باشند .يكي مجموعه حجرات استوائي (equatorial)كه به صورت دايروي در قسمت استوائي قرار گرفته اند و ديگر مجموعه ي حجرات جانبي (lateral) كه در دو طرف حجرات استوائي واقع شده اند
-دهانه در فرامينيفرها
دهانه موجب ارتباط آخرين حجره صدف با محيط خارج است .دهانه در فرامينيفرها بسيارساده باشد و متنوع و محل قرارگرفتن آنها نيزمختلف است.
دهانه ممكن است كه دراين صورت به اشكال دايره اي، شكاف مانند، حلالي شعاعي يا داندريتي مشاهده مي شود. همچنين دهانه ممكن است اهي در راس و قله لوله اي به نام گردن قرار گرفته ، گاه داراي يك لبه بوده يا سرانجام دندانه دار باشد، دهانه هاي متععد نيز فرامينيفرا وجود داشته و ممكن است و ممكن است در امتداد يك خط به صورت حفرات ريز قرار گيرند و يا امكان دارد بدون نظم در سطح دهانه اي آخرين حجره صدف به طور پراكنده قرار گيرند كه در اين صورت آن را دهانه غربالي گويند. محل قرار گرفتن دهانه ها نيز مختلف بوده، گاهي در قاعده آخرين حجره صدف واقع مي باشند كه آن را دهانه قاعده اي (Basal eperture) گويند. ممكن است دهانه در انتهاي اخرين حجره قرار گيرند كه آن را دهانه پاياني (terminal aperture) نامند. دهانه در امتداد خطوط رشد صدف (suture)نيز ممكن است قرار گيرد. سرانجام دهانه ها مي توانند حاشيه اي (peripheral) باشند. در صدف هاي حلزوني شكل (helichoide) دهانه مياني، نافي يا اسپيرال است. علاوه بر دهانه اصلي كه در آخرين حجره صدف واقع است ممكن است بعضي از صدفها داراي دهانه هاي فرعي نيز روي حجرات ديگر باشند.
تزئينات صدف:
تزئينات صدف در فراميني فرها به صورت مختلف مشاهده مي شود كه مهترين انها عبارتند از:
الف: سطح صدف ممكن است به صورت صيقلي و صاف يا پوشيده از شيارها و خطوط ظريف، برجستگي هاي، شبكه ظرفيت و يا خار باشد.
ب: خطوط رشد (cuture) كه ممكن است ساده يا برجسته و پهن باشند.
ج: حاشيه و محيط صدف كه گاهي داراي خار يا زاوياي كناري (keel) است.
ه: ناف (ombilic) كه ممكن است كه به صورت منفرد يا از تعدادي برجستگي تشكيل شده باشند.
ساختمان داخلي صدف:
ساختمان داخلس صدف فرامني فرها ممكن است ساده يا تركيببي باشد درحالتي كه حجرات تو خالي و فاقد هر گونه ساختمان ثانويه داخلي باشند، صدف فراميني فرها را ساده مي گويند مانند گلوبي ژرينا (Globigerina).
در صورتي كهحجرات داراي صدف داخلي (Endosheleton) نظير ضمائم آهكي پرده مانند باشند، پيلار (Pillar) يا پرده (septa) موجب تقسيمات هر حجره مي گردد. در اين صورت صدف ار نوع تركيببي است مانند صدف آلوئولين ها (Alveolinids) يا فوزولين ها (Fuslinids) و غيره....
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
انواع فسيل شناسي وردهبندي فسيلها
انواع فسیل شناسی
•فسیل شناسی گیاهان
"""""""""""""""""""""""""""""
انواع فسیلها
•فسیلهای شاخص:
که دارای گسترش جغرافیایی وسیع بوده ولی در زمان کوتاه زمین شناسان میزیستهاند. مانند فسیل آمونیت که منحصرا در کرتاسه میانی وجود داشته است.
•فسیلهای غیر شاخص:
که تقریبا در تمام دورهها و یا دورانهای زمین شناسی وجود داشتهاند و شاخص زمان معین و کوتاه زمین شناسی نیستند. مانند برخی دوکفهایها ، شکم پایان ، مرجانها و غیره.
•فسیلهای رخساره:
فسیلهایی هستند که ارزش پالئوژئوگرافی آنها بیش از اهمیت بیوستراتیگرافی آنهاست. این فسیلها میتوانند معرف وضعیت جغرافیایی زمان زیست خود از نظر آب و هوا و سایر شرایط محیط زیستی باشند. مثلا فسیل کلنیهای مرجانی حاکی از محیط ساحلی دریا و آب و هوای استوایی تا نیمه استوایی است.
کاربرد فسیلها در زمین شناسی
•مهمترین کاربرد فسیلها در تعیین سن طبقات زمین میباشد.
•فسیلها معرف شرایط محیطی جغرافیای دیرینه بوده و در این مورد اطلاعات با ارزشی را در اختیار دانشمندان قرار میدهند.
ردهبندي فسيلها
نمونه اي از يک فسيل ديگر سفالوپود که ار رده سرپايان محسوب مي شود
موجودات زنده را بر اساس برخي ويژگيهاي ظاهري طبقهبندي مينمايند. در طبقهبنديهاي استاندارد بر اساس ميزان شباهتهاي موجودات آنها را در گروههايي به نام تاكسون قرار ميدهند و هفت تاكسون مهم و اصلي به شرح زير معرفي مينمايند. هر چه ميزان شباهت موجودات بيشتر باشد در تاكسونهاي مراتب بالاتري قرار مي گيرند. هفت تاكسون مهم و اصلي عبارتند از :
سلسله Kingdom
شاخه Phylum
رده Class
راسته Order
تيره Family
جنس Genus
گونه Specis
فسیلها ی بزرگ و کوچک تخمهای زیست چینه شناختی بهترین تکنیکی است که برای سن یابی سنگهای قدیمی ایجاد شده است. مفاهیم وابسته زمان زمین شناختی ، سیر تکاملی زندگی ، جرم جهانی انقراض و سیستمهای زمینی وابسته به یکدیگر د رمیان اصلیترین و مهیب ترین همکاری علمی تمام زمانها رده بندی می شوند. مطمئنا فسیل شناسی که برای این موارد بسیار اصلی است اکنون برای تعلیم باستان شناسی و مهارتهای عمومی درک ارزش زندگی بیش از قبل حیاتی است. فسیل شناسی مطالعاتی کم ارزشتر از همه تاریخ ، شامل حیوانات گذشته و زندگی گیاهانی که ما خانه می نامیم نیست.مقیاس زمانی باستان شناسی بدون هماهنگی هسته ای باستان شناسی وجود ندارند و هرچیزی که از آن مشتق می شود مانند نقشه های زمین شناختی در مقاطع زمینهای فانروزوئیک به خوبی داده های سنی که انها اشاره می کنند است.
با محدوده فسیلی متوسط کمتر از 1 Maدر میان تعداد زیادی از سیستمهای زمین شناختی و تصحیح بیشترآن پس از گذشت هر سال از تحقیق ، هیچ جزء دیگری از سنگهای رسوبی قدیمی به کیفیت زمان چینه شناختی نبود. معنی آن این است که تمام تلاشها برای احیای دیرینه جغرافیایی بدون فسیل شناسی مسلما غلط و اغلب غیر خالص خواهد بود. این یک ادعای قوی است و. به خصوص د رمورد نقشه های دیرینه شناسی که بر اساس ارتباط لگاریتمی بوده و دارای زمینهای پیشین تصویر شده و چشم انداز دریا هستند عموما صدق می کند. آنچه آنها نشان می دهند شکل فضائی واحد های سنگ است که به وسیله هماهنگی سنجشهای سنگ فیزیکی دربعضی مواقع به خاطر هسته و توصیف برشی میزان می شوند .این شکل فضایی تمام نقاط ضدو نقیض تاریخهای کاهنده و پیشرونده ای را که نتیجه شناسایی رخساره های زمان گذر یکسان هستند و مقایر با آنهایی که ازنقشه های سنگ رخساره ای تولید می شوند ،می باشند ، به خوبی نشان می دهد. فسیلها ابزارهای بی مانندی برای شناخت تاریخچه سنگهای رسوبی و هر گونه اتفاقی که به علل مختلف ایجاد شده است ، می باشد. به دلیل نکامل تدریجی آلی و رویدادهای انقراض ، توالی تجربی فسیلها می تواند قابل تشخیص باشد این توالی آنها را شاخص بی مانند زمان کرده است.این مرحله زیست چینه شناسی نام دارد. به دلیل جانوران و گیاهانی که در وضع ثابتی نسبت به محیطشان زندگی می کنند فسیلها یی که د رمحل اولیه خود یافت می شوند اطلاعات
باارزشی در مورد محیط پیرامونشان ارائه می دهند که شامل ویژگیهای شیمیاییشان است. زمانیکه آنها از محیط زیستشان منتقل می شوند اطلاعاتی در مورد ان جابجایی و عوامل مربوط به آن ارائه می دهند . این مطالعات گوناگون متقابلا وابسته به هم بوده و بوم شناسی دیرین را دربر دارد.
دیرینه زیست زمین شیمی و تافونومی.آنها با رسوبات هماهنگ همراه خودپیوند نزدیکی دارند که این رسوبات میزبان موردمطالعه است.
گروههای جانوران و گیاهان عموما در جهان گسترده نیستند اما د رنواحی ویژه ای زندگی می کنند که در آن از لحاظ شرایط زندگی ، رقابت و شکارگری محدود بوده و به خاطر آن دارای ویژگی های متمایزی می شوند. بنابراین فسیلها به عنوان نمایندگان استانهای حیاتی قدیمی مورد استفاده قرار می گیرند و مطالعه آنها دیرینه زیست جغرافیایی است. شباهتهای یک منطقه با دیگر مناطق نشان دهنده مثل آب و هوای یکسان و راههای دریایی و زمینی مرتبط ابزارهای نیرومندی در تفسیر نقشه های دیرینه زیست جغرافیایی هستند. به همراه خصوصیتهای دیرینه بوم شناسی این اطلاعات اساس توصیف آب و هوای قد یمی و شرایط نهشتی است که ممکن است سنگهاو یا مخازن منبع تولید هیدرو کربن را ایجاد کرده باشد.
بیشتر فسیلها از کربوناتها و یا فسفاتهای ترکیب شده با مواد آلی تشکیل شده اند. آنها تحت تاثیرگرما ، فشار ، ترکیبات سیال اطرافشان و همه دیگر عوامل که خصوصیت سنگهای رسوبی را بعد از اینکه رسوب می کنند تغییر می دهند ، قرار دارند. بنابراین فسیلها شاخصهای حساس تغییر حرارت و ابزارهای قدرتمندی برای پیش بینی ذخیره زایشی هیدروکربونها هستند.
همه این عنوانهای اطلاعاتی اساسی در تجزیه و تحلیل حوزه ه های رسوبی و اکتشاف زغال سنگ ، نفت و گاز که باقیمانده های زندگی قدیم هستند ، شرکت دارند.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ساختارهای زیستی
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ساختارهای زیستی شامل ویژگیهای است که بستگی به ارگانیسم زیستی موجودات زنده دارد. این بخش شامل تاثیرات جداسازی ساختارهای زیستی از ساختارهای ارگانیسمهای مرده می باشد.
ساختارهای زیستی می تواند ارتباطهای رفتاری پایه را طبقه بندی کند. این مدهای رفتاری نمایانگر توابع بیولوژیکی موجودات زنده مثل تغذیه، موقعیت زندگی و جابجایی می باشد. رفتارهای چند گانه و یا مشابه موجودات می تواند اثر موجودات را تفسیر و ردیابی کند.
مدهای مختلف رفتاری برای ساختارهای بیوژنیکی توسط Seilacher طبقه بندی شده است. دیاگرام زیر ارتباط بین مدهای مختلف را با نام لاتین آن و شرط هر کدام از مدها را نشان می دهد.
تفاوت پالئونتولوژی و پالئوایکنولوژی
فسیل دلیلی بر زندگی گذشته است. فسیلها به دو دسته اصلی تقسیم بندی می شوند. آثار فسیلها و فسیلهای واقعی.
آثار فسیلها فسیلهایی هستند که به صورت غیر مستقیم زندگی گذشته را منعکس می کنند. در مقایسه با این فسیلها، فسیلهای واقعی فسیلهایی هستند که همه یا قسمتی از بدن جانور را به صورت فسیل نشان می دهد و ارگانیسم بدن جاندار را می توان از روی آن تشخیص داد. این قسم از فسیلها را با استفاده از قالب گیری و یا به صورت مصونوعی ساختن از سنگ جدا می کنند. فسیل شناسی علمی است که به زندگی موجودات زنده گذشته می پردازد با استفاده از این علم می توان به مطالعه زندگی و مشخصات فسیلهای نشانه و واقعی پرداخت.
علم مطالعه فسیلهای نشانه اصطلاحاً پالئوایکنولوژی نامیده می شود.
آثار فسیلها دارای مزایای ویژه و اضافه تری برای پالئونتولوژیستها نسبت به فسیلهای واقعی هستند بعضی از این مزایا به شرح زیر است:
محدوده زمان طولانی: این مزیت بسیار مفید است به علت اینکه شاخصهای محیط زیست را برای دوره های طولانی مدت نشان می دهد در حالی که در مورد فسیلهای واقعی این موضوع صدق نمی کند.
درصد فراونی: اثرات به جا مانده از رد جانور در طول مدت زندگانی به خصوص زمانی که حرکت می کند بسیار زیاد است و اطلاعات زیادی را به فسیل شناسان می دهد. اثرات فسیلی که توسط بیشتر موجودات زنده ساخته می شوند بسیار بیشتر از فسیلهای واقعی می باشد.
درجا زا بودن: بر خلاف فسیلهای واقعی، میزان انتقال و حمل نقل آثار فسیلها خیلی کمتر است و آثار فسیلها معمولاٌ در جای خود وروی لایه اصلی باقی می مانند ولی فسیلهای واقعی درصد جابجایی بالایی دارند. با استفاده از این مزیت می توان مشخصات بهتری از جانور و همچنین محیط زندگی آن به دست آورد.
عنصر محافظت : آثار فسیلها معمولاٌ در سنگهای کلاستیکی و رسوبی یافت می شوند ولی تعداد فسیلهای واقعی در این نوع سنگها کم است. این مسئله تا حد زیادی باعث محافظت از آثار فسیلها می شود.
شاخصهای محیطی عالی: به علت اینکه وضعیت بیشتر این فسیلها تحت تاثیر فاکتورهای محیطی است، این فسیلهای راهنمای مهمی برای محیطهای اصلی هستند که در گذشته وجود داشته است.
فاکتورهای محیطی تحت تاثیر آثار فسیلها شامل درجه شوری، سطح اکسیژن، انرژی، فعل و انفعالات موجودات زنده .و منابع غذایی هستند.
معایب آثار فسیلها نسبت وبه مزایای آن معدود است.
آثار فسیلها به طور عادی با استفاده از خصوصیات ویژه خود در ثبت پدیده های زمین شناسی در لایه هایی مثل رسوبات و سنگ و چوب مفید هستند. این خصوصیات شامل سوراخ های محل زندگی جانور، شیار، اثر پا و حفره هستند. حفره هایی که جانور در آنها زندگی می کرده به صورت یک لایه محکمی محافظت شده است. شیارها نیز در روی سطوح رسوبی هستند که نشانه هایی از رد پای جانور را که روی رسوب نقش بسته نشان می دهند. اثر پای جانور زمانی که به صورت کاویدن حرکت می کرده نیز روی سطح رسوب نقش بسته شده است. خصوصیات شیار و اثر پا و سوراخهای محل زندگی مثالهایی از ساختارهای رسوب شناسی بیوژنیکی هستند. حفره هایی که جانور در آن زندگی کرده است مثالهایی از ساختارهای فرسایش زیستی است.
از دیگر انواع آثار فسیلها، چینه شناسی زیستی است که می تواند لایه های زیستی و استروماتولیت را نشان دهد. لایه بندی چینه شناسی زیستی توسط موجودات زنده است. چینه شناسی زیستی ساختارهای رسوب شناسی زیستی توسط لایه های رسوبی و کشستگی لایه ها در سیانوباکتری ها یا کلونهای جلبکی شکل می گیرد. لایه های بیوژنیکی مخلوطی از ذرات درشت فسیل موجودات زنده در پایین از پروفیلهای رسوب شناسی که به علت فرسایش تدریجی در بالا تبدیل به ذرات ریز می شود.
فضولات حیوانی که فسیل می شوند کوپرولیت و یا کود سنگ نامیده می شود. این کودسنگ همچنین در آثار فسیلها نیز یافت می شود. کوپرولیتها راهنمای ارزشمندی از زندگی موجودات هستند و اطلاعات مفیدی را در اختیار فسیل شناسان قرار می دهند تا بتوانند اکوسیستمهای جدیدی در ارتباط با فسیلهای جانوری و گیاهی به دست بیاورند.
همچنین تخمهای باقیمانده از فسیلها و محل زندگی آنها به صورت غیر مستقیم اطلاعاتی راجع به رابطهای تناسلی و فسیل شدن را در مورد فسیلهای نشانه می دهد. امروزه تخم های دایناسورها به صورت دست نخورده باقی مانده است که این تخم ها خود آثار فسیلها است. به عنوان نمونه آشیانه های بعضی از دایناسورها مثل تخم به شناسایی این فسیلها کمک می کند، اما آشیانه موریانه ها بدون تخم آنها و فسیلهای واقعی آنها کمکی به شناسایی فسیلها نمی کند.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بر خلاف آنچه تا کنون تصور می رفته است ,عامل اصلی انقراض دایناسورها و هم عصرانشان شهاب سنگ معروف "چیکسولوب"* نمی باشد. به اعتقاد برخی فسیل شناسان اصابت شهاب سنگهای متعددبه زمین, آتشفشانهای مهیب و پرقدرت شبه قاره هند و نهایتا تغییرات آب و هوایی در پایان دوره" کریتاسیوس" همگی در نابودی دایناسورها نقش داشتند.
بیش از 65 میلیون سال پیش دراواخر دوره کریتاسیوس ,شهاب سنگ عظیم الجثه ای به قطر 10 کیلومتر به زمین اصابت کرد.در اثر این اصابت حفره ای عظیم در دل زمین ایجاد شد که با استفاده از ابزارهای زمین شناسی وجود آن در یک کیلومتری زیر سطح زمین کشف شد .مکان این اصابت یاکوتان در پنینسولا واقع در مکزیکو بود .
هنگامی که چیکسولوب به زمین اصابت کرد شوک عظیمی ناشی از انتقال انرژی به زمین بوجود آورد با این اتفاق 5.0×1023 ژول انرژی تقریبا برابر با 100000 گیگا تن تی ان تی انرژی آزاد شد .این مساله یک سونامی عظیم در همه جهات به وجود آورد که به خصوص جزایر کارائیب را به شدت در هم نوردید همچنین موجب بروز زمستان هسته ای شد که زمین را بر ای سالها با ابر غلیظی پوشاند.
در اینجا بود که در دهه هفتاد میلادی نظریه انقراض دایناسورها توسط این شهاب سنگ از سوی فیزیکدانی به نام لوئیس آلوارز و پسرش والتر که یک زمین شناس بود مطرح شد .این نظریه به طورگسترده ای از سوی جوامع علمی با استقبال روبرو شد و مورد پذیرش قرار گرفت.بر اساس این نظریه ایریدیوم تا پیش از اصابت چیکسولوب در زمین وجود نداشته است و توسط این شهاب سنگ به زمین آورده شده است.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اما تحقیقاتی که به تازگی صورت گرفته است و با نمونه برداری از رسوبات اعماق دریا در محل اصابت چیکسولوب و نیز در تگزاس در طول رودخانه "برازوس" و از صخره های عظیم الجثه در شمال مکزیکو نشان می دهد که چیکسولوب به تنهایی نمی تواند عامل انقراض دایناسورها در کره زمین باشد چراکه اصابت این شهاب سنگ 300000 سال پیش از نابودی کامل حیات به زمین رخ داد که پس از آن بسیاری از گونه های جانداران دریایی سالهابه حیات خود ادامه می دادند.
بر اساس این تحقیقات حفره به جا مانده ازاین شهاب سنگ تنها یکی از هزاران آثار باقیمانده از انواع مشابه خود بر روی کره زمین است و شاید چیکسولوب کوچکترین و جز اولین سری از شهاب سنگهایی باشد که حیات برروی کره زمین را برای بیش از 50000از بین برد.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در تمامی مکانهای بالا محققین میکرو فسیلهای موجود را مورد بررسی قرار دادند اما هیچ گونه تاثیرات زیست محیطی که منجر به پدیده انقراض شود رانیافتند .بعبارتی هیچگونه رابطه ای بین انقراض و اصابت چیکسولوب به زمین وجود ندارد.
در نهایت بزرگترین و آخرین ضربه نامشخص در 65.5 میلیون سال رخ داد و این فاجعه دو سوم از انواع گونه های گیاهی و جانوری را به ورطه نابودی و انقراض کشاند. در واقع آن ضربه بود که باعث شد تا فلز ایریدیوم به کره زمین آورده شود و اکنون در همه سنگها و صخره ها در همه جای دنیا دیده شود. این خود از نشانه های آن ضربه کاری است که منجر به نابودی عصر خزندگان گردید.
به این ترتیب با کشف حلقه ها ی گمشده داستان واقعی انقراض دایناسور ها این داستان را می توان این گونه ادامه داد و به پایان بردکه چیکسولوب علی رغم شدت و قدرت اصابت همراه با فعالیتهای آتشفشانی بلند مدت و شدید در شبه قاره هند که طغیانهای بازالتی به همراه داشت مقادیر بسیا رانبوهی از گازهای گلخانه ای را به اتمسفر زمین متصاعد کرد در طی یک دوره بیش از یک میلیون سال با تغییرات جوی گونه های جانوری را به پرتگاه نیستی سوق داد و در نهایت با سقوط دومین شهاب سنگ عظیم الجثه همه چیز به پایان رسید.
اما این داستان با یک سوال به پایان می رسد و آن این است که رد پای آخرین شهاب سنگ عظیم الجثه را در کدام نقطه این کره خاکی باید جستجو کرد؟
منبع:کد:http://www.parssky.com
بطور كلي دو نوع توليد مثل كه عموماَ بطور متناوب ظاهر ميشوند در اينها ديده ميشود:
توليد مثل جنسي و غير جنسي :
توليد مثل غيرجنسي كه شامل تقسيم ساده و متعدد است را شيزوگوني (Schizogony) نامند.
فرامينيفر بالغي كه با توليد مثل غير جنسي قادر به توليد اين موجودات باشد را شيزونت (Schizont) يا اي گامونت (Agamont) مينامند.
موجوداتي كه از اين نوع توليد مثل حاصل ميآيند داراي حجره اوليه بزرگتر و پوسته كوچكتر هستند و از اينرو به آنها مگالوسفريك می گویند .
داراي حجره اوليه بزرگتر و پوسته كوچكتر هستند و از اينرو به آنها مگالوسفريك(Megalospheric) گويند. در حاليكه در توليد مثل جنسي كه به آن گاموگوني(Gamogony) گويند؛ موجود بالغ با پوسته مگالوسفريك توليدگامت كرده و پس از تركيب با گامت جنس مخالف توليد تخم (Zygote) را مينمايد. تخم پس از رشد يك فرامينيفر با حجره جنسي كوچكتر و پوسته بزرگتر نسبت به حالت قبل را بوجود ميآورد كه به آن ميكروسفريك
(Microspheric) گويند.
در دو نوع توليدمثل جنسي و غير جنسي كه بطور متناوب صورت ميگيرد و يك دو شكلي (Dimorphism) ديده ميشود كه در واقع حاصل از تقسيم ميوز در مرحله توليد مثل غير جنسي از يك شيزونت (يك فرم ميكروسفريك) و بوجود آوردن يك فرم گامونت ( يك فرم مگالوسفريك) است.
و همچنين تقسيم ميتوز در مرحله توليد مثل جنسي از يك گامونت و بوجودآوردن يك فرم شيزونت است.معمولاَ زمان توليد مثل براي يك نسل از چند هفته تا بيش از يكسال متغير است و بستگي به گونه و مناسب بودن شرايط محيطي دارد.
موقعيت فرامينيفرها در عالم حيات
درخصوص جايگاه فرامينيفرها تا چندي پيش دو نظريه وجود داشت،
نظر اول بدين شكل بود كه اين گروه از ميكروفسيلها را متعلق به سلسلة جانوران ميدانستند.Animalia KingdomProtozoa PhylumSarcodina SubphylumRhizopoda ClassGranuloreticulosia SubclassForamini ferida Order در اين ردهبندي تمامي تكسلوليهاي جانوري را در شاخه پروتوزآ قرار ميدادند. البته اين شاخه خود به چهار زير شاخه تقسيم ميشد كه عبارتند از
ساركودينا Sarcodina)،
ماستنيگوپورا Mastigopora)،
اسپوروزوآ (Sporozoa)
سيليوفورا(Ciliophor).
كليه تك سلوليهاي جانوري تاژكداري را در زير شاخه Mastigopora قرار ميدادند و تمامي تكسلوليهاي جانوري كه آميبي شكل هستند و غالبا داراي پوسته سختي ميباشند و براي تغذيه و جابجايي از پاهاي كاذب استفاده ميكنند را در زير شاخه Sarcodina، همچنين كليه تك سلوليهاي جانوري مژكدار را در زير شاخه Ciliophora، و باقي تكسلوليها كه آميبي شكل نيستند، تحرك ندارند و تاژك و مژك در آنها ديده نميشود را در زير شاخه Sporozoa قرار ميدادند.البته تمامي تك سلوليهاي جانوري متعلق به زيرشاخه ساركودينا داراي خصوصياتي از قبيل:پوسته از جنس كتين، آگلوتينا (ماسهاي) و آهكي، داراي پاهاي كاذب كه به صور مختلف ديده ميشود و داراي توليد مثل جنسي و غير جنسي هستند. اين زير شاخه خود به چند رده تقسيم مي شود كه عبارتند از:
رده آكتينوپودا (Class Actinopoda)،
رده زيروپودا(Class Rhizopoda)
رده رتيكولارهآ (Class Reticularea).
فرامينيفرها متعلق به رده ريزوپودآ هستند، در اين رده مرحله اصلي زندگي آميبي شكل است و پاهاي كاذب بصورت رشتهاي (filopodia)، شبكهاي (Reticulopodia) و يا عمودي
(Axopodia) از بدن خارج ميشود. پوسته توسط خود جانور ترشح ميشود و گاهي اوقات ذراتي هم از خار به پوسته اضافه ميشود. رده ريزوپودآ خود داراي 5 زير رده است كه عبارتند از:
زير ردههاي فيلوسا Filosa)،
گرانوسورتيكولوزيا (Granuloreticulosia)،
راديولارياRadiolaria
هليوزوآ (Heliozoia)
آكاتاريا (Acantharia).
از ويژگي مهم زير رده گرانوسورتيكولوزيا (Granuloreticalosia) كه درگونههاي امروزي مشاهده ميشود آن است كه پروتوپلاسم آن بطور طرفين منظره گرانول (دانه دانه) دارد. همچنين در گونههاي متعلق به زير رده فوق پاهاي كاذب بسيار ظريف به حالت منشعب و شاخه شاخه (Anastomosing) و شبكهاي (Reticulate) ديده ميشود. اينها اكثراَ دريايي هستند و اكثريت به حالت آزاد و درون آب زيست ميكنند. زير رده گرافوسورتيكولوزيا خود داراي چند راسته است كه يكي از آنها راسته فرامينيفريدا است.در راسته فرامينيفريدا، گونههاي امروزي داراي پروتوپلاسمي هستند كه توسط پوسته (Test) محافظت مي شود و ممكن است از يك يا چند حجره تشكيل شده باشد، البته حجرهها با يكديگر در ارتباط هستند. ديواره آنها ممكن است بدون منفذ (Imperforate) و يا منفذدار (Perforate) باشد. علاوه بر اينكه تركيب پوسته متفاوت است، گاهي اوقات از يك لايه يا دو لايه ويا چند لايه تشكيل ميشود. پوسته ممكن است داراي ساختمان داخلي باشد و يا فاقد آن باشد. همچنين داراي يك يا چند دهانه (aperture) است. پاهاي كاذب غالباَ از دهانهها خارج ميشوند، اما در انواعي كه پوسته منفذ دار است، از منافذ نيز بيرون ميآيند. گسترش چينهشناسي اين راسته از پركامبرين (?) كامبرين تا عهد حاضر است. فرامينيفرها زندگي آزاد و يا چسبيده به كف و بندرت زندگي انگلي دارند و بنتيك يا پلانكتيك ميباشند و در محيط باشوري معمولي، لب شور و بندرت در آب شيرين وجود دارند.فرامينيفرها را افراد مختلفي طبقهبندي كردهاند و از جمله Galloway, Cushman (انگلستان) Pokorny (اروپاي شرقي و Loeblich and Tappan. اين ردهبنديها با هم متفاوتند ولي اكثراَ مبنا بر پوسته گذاشته شده است.در نظر دوم فرامينيفرها را متعلق به سلسله آغازيان قرار ميدهند . بعنوان مثال يكي از آخرين ردهبنديها به صورت زير است:Protista (protoctista) KingdomGranuloreticulosia PhylumForaminifera Classهمانطور كه مشاهده ميشود در اينجا فرامينيفرها بعنوان يك رده معرفي شدهاند
در نظر دوم كه مورد توفق اكثر محققين است فرامنيفرها را در سلسله آغازيان قرار ميدهند و اكثراَ شاخه آن را ساركودينا ذكر ميكنند.Eucaryata Superkingdom Protista KingdomSarcodina PhylumRhizopoda ClassForaminiferida Orderيكي از آخرين ردهبنديها (Margulis and Schwartz,1998)، فرامينيفرها را بعنوان رده معرفي مينمايد.Protista (protoctista) KingdomGranuloreticulosia PhylumForaminifera Classدركتاب جنسهاي فرامينيفرها و ردهبنديشان(Foramini feral genera and their class fication) لوئبليش و پتان (Loeblich and Tappan/1988) راسته فرامينيفريدا را به دوازده زير راسته تقسيم ميكنند در حاليه قبل از آن به پنج زير راسته ردهبندي ميشدند. در اينجا به تقسيمبندي لوئبليش و پتان اشاره ميشود و سپس بطور خلاصه ردهبندي دوم مورد بررسي قرار ميگيرد.
تقسيمبندي لوئبليش و تپان
-زير راسته آلوگرومينيا Suborder Allogrominaپوسته تك حجره يا چند حجره، ديواره غشايي يا پروتئيني و امكان دارد قشرهاي آهندار يا ذرات كوچكي از قطعات اگلوتينه را داشته باشد. محدوده چينهشناسي آن از كامبرين بالايي تا عهد حاضر است.
2-زير راسته تكسيتولاريينا Suborder Textulariinaپوسته اگوتينا و ذرات خارجي در ذخيرهاي آلي يا معدني قرار گرفتهاند. محدوده چينهشناسي آن كامبرين عهد حاضر است.
3-زير راسته فوزولينينا Suborder Fusulininaپوسته همگن و كليست ميكروگرانولار است و از بلورهاي تقريباَ زاويهدار، متراكم و هم اندازه تشكيل شده و قطر بلورها حدود چند ميكرون است. در اشال پيشرفته ديواره به دو يا بيش از دو لايه تغيير يافته است. محدوده چينهشناسي آن اردويسين – ترياس ميباشد.
4-زير راسته اينولوتينياSuborder Invalutininaحجره جنسي با جحره ثانويه لولهاي شكل دنبال ميشود. ديواره آن آهكي هيالين منفذدار و شعاعي است و از نظر منشاء احتمالاَ آراگونيتي بوده اما امكان دارد تبلور مجدد يافته باشند و يا ساختار ميكروگرانولار همگن داشته باشند. در آنها ساختارهاي ضخيم شده و يا ستوني شكل در ناحيه نافي يك سمت و يا هر دو سمت قابل مشاهده است. محدوده چينهشناسي آن ترياس- كرتاسه است.
5- زير راسته ميليولينا Suborder Miliolinaپوسته پورسلانوز كليبتي و عموماَ با پوشش داخلي از مواد آلي است، همچنين امكان دارد مواد بطور اتفاقي اضافه شده باشند. پوسته آنها غالباَ بدون منفذ بوده و در مرحله پس از جنيني ممكن است بين حجره جنيني (Proloculus) و حجرات بعدي يك انحنا يا پيچش وجود داشته باشد. محدوده چينهشناسي آن كربونيفر تا عهد حاضر است.
6-زير راسته سيليكولوكولنينا Suborder silicoloculininaپوسته آنها از جنس سيليس و بصورت اوپال بوده و ديوارهشان فاقد منفذ است. محدوده چينهشناسي آن از ميوسن مياني تا عهد حاضر است.
7- زير راسته اسپاير و لينينا Suborder Spirollininaحجره جنيني با يك حجره لولهاي كه فاقد هر گونه تقسيم شدگي است، ادامه مييابد و يا آنكه داراي چند حجره درهر دور پيچش بوده و پيچش آن پلاني اسپايرال تا تروكواسپايرال با محور بلند ميباشد و حجرات آن امكان دارد بطور ثانويه داراي زير تقسيماتي باشند، و ديواره آنها كليتي و هيالين بوده و از يك بلور منفرد يا چند بلور به حالت موزاييكي تشكيل ميشود. محدوده چينهشناسي آن ترياس (؟) – ژوراسيك تا عهد حاضر است.
8- زير راسته لاجنينا Suborder Lageninaديواره آن تك تيغهاي (Monelamellar) و آهك هيالين شعاعي است. در تاكساي اوليه لاميناسيون ثانويه ديده نميشود. محدوده چينهشناسي آن كربونيفرمياني تا عهد حاضر است
.9- زير راسته رابرتينينا Suborder Rabertininaپوسته با پيچش پلاني اسپايرال تا تروكواسپايرال، حجرات داراي پردههاي داخلي، ديواره آن آهكي منفذدار و هيالين شعاعي و از آراگونيت است. محدوده چينهشناسي آن ترياس مياني تا عهد حاضر ميباشد
.10- زير راسته گلوبيژرينيناSuborder Globigerininaفرامينيفرهاي پلانتيك در اين گروه جاي ميگيرند. داراي پوسته آهي منفذدار و هيالين شعاعي است. محدوده چينهشناسي آن ژوراسيك تا عهد حاضر است.
11-زير راسته روتالينياSuborder Rotaliinaپوسته چند حجرهاي و داراي پيچش بوده و ممكن است اشكال دو رديفي و تك رديفي نيز ديده ميشود. حجرات ساده دارند و يا داراي زير تقسيمات و همراه با پردههاي ثانويه ميباشند. ديواره آهكي منفذدار؛ هيالين و كلسيت لاملار است. سطح پوسته صاف و يا داراي تزئينات ميباشد. دهانهاي ساده دارند و يا اينكه همراه با صفحه دنداني داخلي هستند. سيستم كانال داخلي يا استولون(Stolon) در برخي از آنها ديده مي شود. محدوده چينهشناسي آن از ترياس تا عهد حاضر است.
12- زير راسته كارترينيناSuborder carterinina از اين گروه آثار فسيلي بسيار ضعيفي گزارش شده است. پوسته آنها داراي پيچش تروكواسپايرال بوده و از اسپيكولهاي پنهاني كه هر كدام از يك بلور منفرد و طويل كليتي باشند كه در يك متن سيماني ضعيف قرار گرفتهاند. محدوده چينهشناسي آن ائوسن تا عهد حاضر ميباشد.
لوئبليش و تپان (Loeblich and Tappan/1998) راسته فرامينيفريدارا اين چنين تعريف ميكنند:بدن سيتوپلاسمي آن به پوسته يا صدف يك يا چند حجرهاي به هم متصل، ضميمه است. ديواره ممكن است همگن (homogeneous) باشد يا از لايههاي يكسان و يا غير يكسان و يا تيغهاي (Lamellar) تشكيل شده باشد. ديواره امكان دارد فاقد منفذ و يا داراي منفذ ريز و درشت باشد. در برخي ديواره پروتئيني است و ممكن است ذرات اگلوتينا حضور داشته باشند و يا آنكه از كاني كلسيت، آراگونيت و يا بندرت سيليس تركيب يافته باشد. ديواره آهكي امكان دارد پورسلانوز، ميكروگرافولا و يا هيالين باشد. ديواره هيالين از نظر اپتيكي شعاعي و يا دانهاي است. سيستمهاي كانال يا استولون در آنها به اشكال متنوع ممكن است وجود داشته باشد. پوسته عموماَ يك يا بيش از يك دهانه اصلي دارد كه پاهاي كاذب از آن خارج ميشوند.
توليد مثل آنها بطور متناوب جنسي – غير جنسي است و يا اينكه يك نوع توليد مثل در آنها وجود دارد. گامتها در اينها دو تاژكدار (biflagellate)؛ سه تاژكدار (Triflagellate) يا آميبي(Amoeboid) هستند. زندگي آنها آزاد (Free living) يا بندرت حالت انگلي دارند. بنتيك؛ چسبيده و ثابت يا متحرك هستند، يا پلانكتيك در آبهاي شور و لبشور درياها و بندرت در آبهاي شيرين زندگي ميكنند. لوئليش و پتان گسترش چينهشناسي راسته فرامينيفريدارا كامبرين تاهولوسن ذكر مينمايد. ردهبندي دوم در اينجا بصورت جدولي كه از براسير(Brasier,1980) اقتباس شده، آمده است. جدول فوق در حقيقت يك راهنماي ويژگيهاي اصلي اشاره شده است. (جدول 1) در اين جدول ويژگيهاي اصلي به ترتيب اهميت عبارتند از: پوسته و تركيب آن، تقسيمات ثانويه حجرات، ويژگيهاي حجره نظير شكل و پيچش آن و سرانجام دهانه.
يكي از مهمترين گروههاي ميكروفسيل در سلسله آغازيان، راسته فرامينيفريدا است كه اهميت بسيار زيادي در مطالعات زيست چينهاي (Biostratigraphy) دارند. از اينرو جهت شناسايي، بايستي خصوصيات ريختشناسي آنها را بطور كامل شناخت. بنابراين در اينجا بهترتيب خصوصيات زير مورد توجه قرار ميگيرند. پوسته، دهانه، تزئينات و ساختمان داخلي.
الف- پوسته (Test)
منظور از پوسته در فرامينيفرها پوششي است كه قسمتهاي نرم فرامينيفر را در بر ميگيرد. پوسته توسط اندامهاي خاصي ترشح ميشود. بطور كلي پوسته را ميتوان از جهات زير مورد بررسي قرار داد:
1)تركيب و مواد تشكيل دهنده آن،
2) عناصرتشيل دهنده پوسته (حجره و حجرات) و شكل آن،
3) ساختمان پوسته و
4) پيچش پوسته.
-تركيب و مواد تشكيل دهنده پوسته:
تركيب و ساختمان پوسته در ردهبندي فرامينيفرها نقش بسيار مهمي دارد. در سادهترين حالت فرامينيفرها ممكن است فاقد پوسته مشخص باشند (شكل11). آن گروه كه داراي پوسته هستند، با توجه به نوع مواد تشكيل دهنده پوستهشان به گروههاي زير تقسيم ميشوند.
(aپوسته تكتين
:(Tectin Test) پوستهاي سست و تركيب يافته از مواد آلي پروتئيني يا كتيني كاذب
(Pseade chitin) را گويند كه تركيب شيميايي آن در انواع مختلف متفاوت ميباشد.
(كتيني، كيتينوئيدي، كراتيني). اين نوع پوسته در زير راسته آلوگرومينا
(Suborder Allogromiina) ديده ميشود. بنظر ميرسد كه نخستين فرامينيفر شناخته شده باسن كامبرين پوستهاي از نوع تكتين داشته است.
*منظور از كتين ماده آلي مقاومي است كه از كربوهيدارتهايي مانند سلولز اما داراي نيتروژن تشكيل شده، است. در مقابل آن كتين كاذب (Pseudochitin) ماده آلي مقاومي است كه ساختار شيميايي ثابت اما مبهمي دارد و ظاهراَ تركيب آن C-H-O-N است. عملكردي كه كيتين كاذب از خود نشان ميدهد مانند كتين است، اما همچون كيتين داراي ثبات رنگ نيست.پوستهاي كه ابتدايي ترين شكل خود به حساب ميآيد و غالباَ تاژك منفذدار و شفاف ميباشد. (شكلهاي 11و 12)
پوسته اگوتينا(Agglotinate or Arenaceous Test): پوستهاي است كه در آن مواد معدني و آلي بدست آمده از دريا در يك سيمان از جنس اكسيد آهن، سيليس، آهك و يا مواد آلي در آن مواد معدني و آلي بدست آورده از دريا توسط فرامينيفر به درون ماده پروتوپلاسمي بلعيده شده و سپس به سطح پوسته حمل و سيماني ميشوند. اكثر اشال ابتدايي فرامينيفرها در پالئوزوييك پوستهاي اگلوتينا داشته و ذرات خارجي پوسته آنها شامل ذراتي مانند كوارتز، آهك، كانيهاي سنگين، رس، سوزن اسفنج، پوسته ساير ميكروفسيلها نظير راديولرها، كوكوليتها و فرامينيفرهاي كوچك و همچنين خردههاي صدف نرمتنان ميباشند.(شكل13). البته برخي از فرامينيفرها فقط از يك نوع خاص ذرات در پوسته خود استفاده ميكنند (شكل14).فرامينيفرهايمتعلق به زير راسته، تكستولارينيا (Suborder Textulariina) داراي پوسته اگوتينا هستند و امكان دارد داراي ديواره لابيزتي (Labyrintic wall) باشند (شكل 15).
پوسته سيليسي (Siliceaus Test): اين نوع پوسته در خانواده سيليسينيده(Family silicinidae) ديده ميشود كه از ژوراسيك تا عهد حاضر گسترش دارند (شكل 16).
پوسته آهكي(Calcareous Test): اين نوع پوسته خود شامل انواع پورسلانوز، هيالين و ميكروگرانولار ميگردد كه بطور جداگانه توضيح داده ميشوند.
پوسته پورسلانوز (Porcelaneous Test): پورسلانوز اصطلاحي است كه اولين بارتوسط ويليامسون (Williamson/ 1858) بكار رفت. منظور از پورسلانوز مادهآي از كربنات كلسيم و به شل كلسيت و به همراه كربنات منيزيم است و داراي منظره چيني بوده و در مقابل نور عبوري و در مقطع نازك به رنگ زرد كهربايي و يا كاملاً قهوهاي، و در نور انعكاسي به رنگ شيري است. اين پوسته همگن و عموماً فاقد منفذ ميباشد. برخي از فرامينيفرهاي داراي پوسته پورسلانوز پوشش خارجي از ماسه (Arenaceous) در روي ديواره آهكي خود دارند كه حالت پوسته اگوتينا را نشان ميدهد. فرامينيفرهاي اين نوع پوسته داراي قشر نازك تكتين شكل هاي 11 و 12شكل هاي 13 و 14 شكل 15) فرامينيفري با پوسته آگلوتين و ديواره لابرينيتي (جنس Labyrinthina با سن ژوراسيك) شكل 16) فرامينيفري با پوسته سيليسي (جنس Miliammellus با سن ميوسن پسين تا هولوسن) شكل 17) فرامينيفر با پوسته پورسلانوز در نور انعكاسي (جنس Pyrgo با سن ائوسن پسين تا هولوسن)بدون منفذ هستند و امكان دارد حالت منفذدار كاذب نيز در آنها ديده ميشود.
پوسته پورسلانوز در گونههاي زير راسته Miliolina مشاهده ميگردد (شكل 17).(II پوسته آهك هيالين (Hyaline Calcareous Test): اين نوع پوسته از تعدادي منشورهاي كوچك كلسيت كه محور اصلي بلور آنها عمود يا مايل بر سطح خارجي پوسته است، تشكيل شده و عموماً منفذدار بوده و منافذ از وسط بلورهاي كلسيت عبور كرده و به ديواره منظره منفذدار شعاعي را ميدهد. در عدهاي ديگر پوسته فقط از يك بلور بزرگ كلسيت و يا چند بلور بزرگ كلسيت با كنارههاي نامنظم تشكيل شده است.در اين گروه منافذ به جاي عبور از ما بين بلورها از خود بلورها ميگذرند. پوسته هيالينن نيز داراي يك قشر نازك تكتين در سطح دروني است. در عدهاي از فرامينيفرها پوسته آهكي هيالين داراي جداري با ذرات آهكي كوچك است. پوسته مورد اشاره در نور انعكاسي جلاي شيشهاي و در نور عبوري در مقطع نازك به رنگ كرم متمايل به نارنجي يا خاكستري روشن ديده ميشود (شكل 18). شكل 18) فرامينيفر با پوسته آهك هيالين و نور انعكاسي. (جنس Rotallia با سن كرتاسه پسين تا ائوسن – مطابق با Loeblich & Tappan,1989)البته ضخيمشدگي ديواره، وجود منافذ ريز و متراكم، گرانولها، خارها و رنگدانهها امكان دارد باعث تيرگي رنگ پوسته شوند. پوسته آهك هيالين را به سه گروه تقسيم ميكنند، هيالين شعاعي (radial hyaline)، هيالين گرانولار (granular hyaline)، و مونوكريستالين يا اسپيكولار (Monocrystaline/ Spicalar) (شكل19). در هيالين شعاعي محور C بلورهاي كلسيت عمود بر سطح پوسته است و در نور پلاريزه و در نيكولهاي متقاطع يك صليب سياه و حلقههاي رنگين متمركز مشاهده ميشود. درهيالين گرانولار محور C بلورهاي كليست نسبت به سطح پوسته به صورت مايل قرار ميگيرند و در نور پلاريزه و در زير نيكول ساختمان مشخصي را نشان نميدهند وبه صورت نقاط بيشمار رنگين ديده ميشوند. در هيالين اسپيكولار، سوزنهاي كليستي موازي يكديگر و به حالت جهت يافته آرايش يافتهاند و در هيالين مونوكريستالين از بلورتك كليستي داراي منيزيم بالا تشكيل شدهاند.در ديواره بسياري از فرامينيفرها با پوسته هيالين منافذ كوچك و حفرههايي(alveoli) وجود دارند كه در واقع متصل كننده اكتوپلاسم و اندوپلاسم هستند. اين پوسته در زير راسته روتالينيا (Suborder Rotaliina) ديده ميشود. شكل 19) فرامينيفر با پوسته آهك a- هيالين شعاعي (جنس Cibicides با سن پالئوسن تا هولوسن) b- هيالين گرانولار (جنس Cassidalina با سن ائوسن پسين تا هولوسن)c- هيالين مونوكريستالين (جنس Spirillina با سن ترياس پسين تا هولوسن)d- هيالين اسپيكولار (جنس Carteina با سن ائوسن پسين)(III پوسته ميكروگرانولار (Microgranular Test): اين پوسته ازبلورهاي يك اندازه و ريز كليست كه در جهات مختلف رديف شدهاند و كاملاً به همديگر چسبيدهاند، تشكيل شدهاند. اين نوع پوسته كه در فرامينيفرهاي زير راسته فوزولينينا (Suborder Fusulinina) ديده ميشود، در مقطع نازك و در نور عبوري به رنگ تيره و درنور انعكاسي اپك و معمولاً به رنگ قهوهاي يا خاكستري ديده ميشود (شكل 20). شكل 20) فرامينيفر با پوسته ميكروگرانولار در نور عمومي و انعكاسي (جنس Neoshcovagerina با سن پرمين پيشين و مياني – مطابق با Loeblich & Tappan,1988)گاهي بلورهاي ريز كليست بطور تصادفي و يا به حالت عادي در يك جهت خاص و مستقيم نسبت به سطح حجره قرار گرفته و حالتي رشتهاي را نشان ميدهند. اين لايههاي رشتهاي كاذب و دانهاي (granular and pseudofibrous layers) كلسيتهاي دانه ريزي هستند كه اغلب ساختاري از يك ديواره منفرد (single-layer wall) مانند تكتوم و پروتكا و يا چند لايهاي (Multi-layer wall) مانند تكتوم و كريوتكاو... رابوجود ميآورند. در شكل 21 بطور شماتيك انواع اصلي ساختمان ديواره و شكل آنها را با توجه به مطالعات ميكروسكوپ الكتروني نشان ميدهند. شكل 21) ساختمان ديواره در فرامينيفرها (اقتباس از Braiser,1995)
عناصرتشكيل دهنده پوسته(حجره وحجرات)و شكل آنها
پوسته فرامينيفرها ممكن است از يك حجره تشيل شده باشد و يا از چند حجره كه اولي را تك حجرهاي (unilocular) و به حالت دوم چند حجرهاي (multilocular) گويند. حجرات در حالت تك حجرهاي به صورت لولهاي، ستارهاي، دوشاخهاي، شاخهاي، زيگزالي، نيمهكروي، كروي، نامنظم، تخممرغي، گلابي شكل، گرزي شكل ديده شدهاند و درچند حجرهاي كه پوسته از تعداد زيادي حجره درست شده است، با در نظر گرفتن اينكه پوسته داراي پيچش است و يا فاقدآن، شكل حجرات در فرامينيفرهاي مختلف متفاوت است و به اشكال كروي، لولهاي، استوانهاي، بيضوي، دوكي، مخروطي، صفحهاي، عدسي و... ديده ميشوند(شكل 22). در اشكال چند حجرهاي اولين حجره كه در فرامينيفر شكل ميگيرد حجره اوليه ياجنيني (Proloculus) گويند كه ممكن است كوچك (حجره جنيني اشكال ميكروسفريك) و يا بزرگتر باشد (حجره جنيني اشكال مگالوسفريك).گاهي بخش جنيني خود بجاي يك حجره از دو يا چند حجره تشيل ميشود. همچنين عدهاي از فرامينيفرها داراي دو نوع مجموعه حجره ميباشند. يكي حجرات استوايي (equatorial chambers) كه داراي رشد حلقوي بوده و به حالت دايرهاي در قسمت استوايي قرار ميگيرند و ديگري حجراتي كه حجرات استوايي را در بر ميگيرند و به آن حجرات جانبي (Lateral chambers) گويند(شكل 23). در فرامينيفرهاي ابتدايي حجره ثانويه يا دومين حجره غالباَ طويل و لولهاي شكل است و ممكن است داراي پيچش باشد و يا فاقد آن. در فرامينيفرهاي تكامل يافتهتر تعداد حجرات بيش از دو تا است و حجرات (Chambers) توسط پردههايي به نام سپتا (septa) از هم جدا ميشوند. درعدهاي از فرامينيفرها امكان دارد حجره توسط پردههاي ثانويهاي به نام سپتولا (Septula) به حجرات كوچكتري به نام اطاقك (chamberlet) تقسيم شود
ساختمان پوسته
ديواره يا جداره پوسته فرامينيفرها در هنگام رشد و افزايش تعداد حجرات به دو حالت ديده ميشود: Lamina Teast, Non-Laminar (شكل 25).
در انواع اگوتينا، سيليسي،ميكروگرانولاروپورس لانوز حالتبدونلايهوغيرورقه اي
(Non-liminarTest) دارد و هر حجره جداي از حجره ديگري به حجره ماقبل خود افزوده ميشود، درحاليكه پوسته آهكي هيالين ديواره حالت ورقهاي يا لايهلايه (Laminar Test) دارد. به عبارت ديگر زماني كه نحوه رشد حجره در انواع تك حجرهاي را بررسي كنيم، مشاهده ميشود كه رشد حجره همچون رشد پروتوپلاسم به صورت تدريجي است. در حاليكه در اشال چند حجرهاي اگر چه رشد پروتوپلاسم تدريجي است اما رشد پوسته دورهاي است و حجره جديد و بزرگتر در فواصل معين به حجره قبلي اضافه ميشود. به عبارتي در اين گروه از فرامينيفرها هر چه به حجره اوليه نزديكتر ميشويم به ضخامت ديواره وبه تعداد ورقه يا لايههاي ديواره اضافه ميشود. حجره در اين نوع بدين صورت است كه پاهاي كاذب پس از اشغال كردن فضاي حجره جديد يك ديواره نازك آلي را ميسازند و سپس يك ديواره حجرات هيچگونه همپوشاني با ديواره حجره قبلي نداشته باشد در اين حالت به آن Non - Laminar Test و اگر همپوشاني داشته باشد به آنLaminar Test گويند.
از نظر سپتا و بين حجرهها بطور كلي سه نوع جدار لايه لايه يا ورقهاي (Laminar Test) در مقاطع نازك و در پوسته فرامينيفرها ديده ميشود
Laminar (Cryptolamellar)c) Laminar (monolamellar- Bilamellar)d) Laminar Cryptolamellar with canal سپتاتك لاملار (Monolamellar septa): سادهترين نوع سپتا است و هر حجره جديد بوسيله سپتوم كه توسط جدار حجره ما قبل بوجود آمده است مجزا ميگردد. سپتوم تك لايهاست
سپتارو تالييد (Rotaliid septa): سپتا مضاعف هستند به استثناي حجره آخر كه داراي سپتوم تك لايه است.
سپتادولاملار (Bilamellar septa): سپتا مضاعف است. البته زماني كه پوسته فرامينيفرها از چند لايه يا چند ورقه تشكيل شده باشد نام عمومي (multi laminar) را بر آن ميگذراند. هر ورقه يا لامينا (Lamina) نيز ممكن است از دو لاملاي (Lamellae) مشخص تشكيل شده باشد (bilamellar) و در صورتي كه ساختمان لاملار فقط با ميكروسكوپ الكتروني قابل مشاهده باشد و به آن ديواره مخفي لاملار (Cryptolamellar) گويند. همچنين برخي فرامينيفرها در روي ديواره خود داراي تودههاي ستوني شكل آهكي سخت به نام پيلار (Pillar) هستند.
پيچش پوسته
همانگونه كه اشاره شد حجره يا حجرات، عناصر تشكيل دهنده پوسته هستند كه شكل حجرات و شكل ظاهري پوسته در فرامينيفرهاي مختلف متفاوت است. علاوه بر موارد فوق طرز قرار گرفتن حجرات نيز نسبت به يكديگر در فرامينيفرها متفاوت است.در اشكال چندحجرهاي ميتوان سه عامل را در طرز قرار گرفتن حجرات و رشد آنها معرفي نمود كه عبارتند از ميزان رشد حجرات در طول محور رشدي كه ميتواند داراي طرحهاي رشد متفاوتي باشد. مقدار بزرگ شدگي حجرات و شكل حجرات كه ترتيب نسبتاً منظمي را بوجود ميآورد. با توجه به عوامل ذكر شده دو نوع كلي طرح رشد در پوسته وجود دارد:
الف) پوستههايي كه حجرات آنها فاقد پيچش هستند و ب) پوستههايي كه حجرات آنها داراي پيچش ميباشند (شكل 22).
الف(پوستههاي فاقد پيچش: آن دسته از فرامينيفرها را گويند كه محور رشد حجرات آنها مستقيم و يا مايل بايد و حجرات در آنها ممكن است در يك رديف (uniserial)، دو رديف (bisenal)، سه رديف (triserial)، چند رديف (maltiserial) و يا تركيبي (مانند در ابتدا دو رديف و سپس يك رديف) قرار گيرند.در برخي فرامينيفرها حجرات به حالت حلقوي (annular) يا دايروي رشد ميكنند و بصورت حلقههاي متحدالمركز قرار ميگيرند.
پوستههاي داراي پيچش: آن دسته از فرامينيفرها را گويند كه محور رشد حجرات در امتداد خط پيچش (spire) قرار دارند. در آن عده كه پلاني اسپايرال (Planispiral) است پيچش در يك سطح ميباشد و در نتيجه حجرات در يك سطح قرار ميگيرند و نسبت به محور رشد به طور متقارن قرار دارند. در پيچش پلاني اسپايرال اگرميزان بزرگ شدگي حجره متفاوت باشد پوسته صفحهاي يا مقعرالطرفين است و در صورتي كه حجرات در طول محور پيچش رشد كنند، پوسته محدب الطرفين يا دوكي شكل خواهد بود. همچنين در پوسته پلاني اسپايرال در صورتي كه دور آخر پيچش سايردورها را بپوشاند به آن اينولوت (Involute) و اگر دورههاي پيچش ديده شوند اولوت (Evolute) گويند.فرامينيفرهايي كه پيچش تروكواسپايرال (Trochospiral) دارند حجرات داراي پيچش حلزوني هستند. چنين پيچشي يك سطح پيچشي (Spiral side) و يك سطح نافي (umbilical side) دارد كه به ترتيب اولوت (evolute) و اينولوت(Involute) هستند.
عدهاي ديگر داراي پيچش استرپتوسپايرال (streptospiral) هستند، در اين حالت حجرات اگرچه داراي خط پيچشي هستند،اما نظم قرارگيري آنها نامرتب بوده و حجرات در جهات مختلف قرار ميگيرند.همچنين گاهي اوقات حالت تركيبي از نوع پيچشي و فاقد پيچش ديده ميشود، مثلاً پوسته تروكواسپايرال – تك رديفي، پلاني اسپايرال – تك رديفي يا پلاني اسپايرال – دو رديفي
ب) دهانه
پوسته در فرامينيفرها داراي چند نوع منفذ است كه عبارتند از:
1-دهانه (Aperture): منظور منفذ يا منافذي است كه در ديواره حجره انتهايي پوسته وجود دارد و باعث ارتباط فرامينيفر با محيط خارج ميشود. به كمك دهانه پاهاي كاذب فرامينيفر مواد غذايي را به داخل سلول هدايت ميكنند. محل دهانه در طول تغييرات آنتوژني تقريباً ثابت است.دهانه به دو صرت اصلي و فرعي ديده ميشود. دهانه اصلي در انتهاي پوستههاي تك حجره اي و يا در حجره آخر پوسته چند حجرهاي است. از نظر تعداد ممكن است منفرد
(single) و يا متعدد (multiple) (شبيه بخش گردني باريك)، ستارهاي، دندريتيك، صيلبي شكل، غربالي و يك رديفي، دو رديفي و... باشد. دهانه امكان دارد داراي لبه ضخيم يا نازك
(Lip) بوده و يا داراي پوششي بر روي خود به نام بوليت (bullate)، و يا داراي بخشي دنداني شكل (ساده، دو شاخهاي، پهن، نافي) باشد. همچنين از لحاظ موقعيت قرارگيري ممكن است انتهايي (terminal)، تقريباً انتهايي(Subtermind)،نافي(umbilical)، اشيهاي
(periphoral)، سطح دهانهاي (ared) قاعدهاي(basal)، درون حاشيهاي
(Interiomorgind)، بيرون نافي (extraumbilical) و خط درزي (sutural) باشد.دهانههاي فرعي ارتباط مستقيمي با حفره داخل ندارند بلكه به حفراتي كه در اثر تغيير دهانه ايجاد ميشود راه دارند و به سيستم كانال و تقسيمات داخلي مربوط هستند.
2-كانال و استولون (Canal& Stolon): منظور حفرات لولهاي در داخل پوسته است كه عموماً در بين لايههاي ديواره پوسته قرار گرفته و به كانالهاي بين سپتايي
(Interseptal corals) حاشيهاي، كناري و نافي معروف هستند. بنظر ميرسد تشكيل كانالها به علت جريان پروتوپلاسم در داخل پوسته بوده است. استولونها نيز كانالهاي شعاعي و سادهاي هستند كه رابط بين حجرات بوده و آنها را به يكديگر وصل ميكنند.
3-منافذ روي صدف :(foramina)
پوسته اكثراً فرامينيفرها داراي منافذ كوچك و بزرگ بوده كه زولئد كوچك سيتوپلاسمي همانند دهانه به خارج راه پيدا ميكنند. پوستههاي منفذدار در فرامينيفرهاي داراي پوسته آهكي هيالين و تعداد كمي از آنها كه پوسته اگوتينا دارند، ديده ميشود. تعداد منافذ انداز و محل آنها در برخي از گونهها ثابت است.
ج) تزئينات
سطح پوسته فرامينيفرها امكان دارد فاقد تزئينات باشد و يا آنكه داراي تزئينات و به اشكال گوناگون باشد. مهمترين اشكال تزئينات عبارتند از: خار (spinose)، زوار (CarinateياKeel)،خطوط ريز(fine striae)،دندههاي درشت(Costate& Coarser Costate)، برجستگي دانهاي شكل (granulate) و دكمهاي (nodes) و تزئينات شبكهاي (reticulate)، همچنين خطوط درز (Suture lines) كه جدا كننده حجرات در سطح خارجي پوسته هستند ممكن است ساده يابرجسته و پهن باشد و حالت گود و فرو رفته به مقدار كم يا زياد ديده شدند
د) ساختمان داخلي
فرامينيفرها ممكن است فاقد ساختمان داخلي ( به عبارتي حجرات آنها توخالي باشد) و يا آنكه داراي ساختمان داخلي نظير پيلار (Pillar)، سپتا (Septa)، سپتولا (Septula) و ... باشند.در اينجا
اشكال شماتيك خصوصيات برخي از مهمترين فرامينيفرها به تفكيك نشان داده ميشود و برخي از آنها مورد بررسي قرار ميگيرند.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
برای تعیین سن نرمتنان می توان از روشهای ساده بررسی کفه های خارجی و یا از روشهای پیچیده بررسی ساختارهای کوچک آنها استفاده کرد. تغییرات فصلی در میزان رشد دوکفه ایها غالباً بصورت نوارهای روشن و تیره در ساختار پوسته قابل مشاهده است. این مناطق نوری شامل یک نوار روشن است که در اوایل فصل رشد تشکیل شده است و به دنبال آن یک نوار تیره و باریک در زمستان شکل می گیرد که مجموعه یک نوار روشن و یک نوارتیره بیانگر یک سال می باشد. اولین نوار حلقه سنی در دوکفه ایها مشکل تشخیص داده می شود. در برخی موارد این حلقه اولیه وجود ندارد. باید توجه داشت که تعین سن در نرمتنان خیلی مسن از دقت بالایی برخوردار نیست.
به علت اینکه دوکفه ایها بیشتر حیات خود بصورت بنتیک سپری می کنند معمولاً روی آنها مواد رسوبی جمع می شود. لذا برای اینکه پوسته ها تعیین سن شوند ابتدا بایستی تمیز شوند. کفه ها بایستی پیش از تعیین سن از بافت گوشتی تمیز شده و در یک محلول تمیز کننده قرار بگیرند. این عمل می تواند از یک غوطه ور کردن کوتاه مدت برای تمیز کردن نسبی کفه ها تا یک دوره طولانی باشد. زمانی که از دوره های طولانی مدت برای شستشو استفاده می شود برای جلوگیری از زیادی سفید شدن علائم سالیانه بایستی کفه ها را بازدید کرد. بعد از این عمل پوسته ها پیش از نگهداری جهت برش خشک می شوند. هر دو کفه صدف ها معمولاً با هم نگهداری می شوند این موضوع باعث می شود که در صورت نیاز و شکستگی پوسته ها هر دوکفه تعیین سن شوند.
برای بررسی ساختمان داخلی پوسته لازم است که برشی از آن تهیه شود. Brien و Ropes در سال ۱۹۷۹ ارتباطی بین تعداد حلقه های سالانه در Chondrophore و پوسته صدف پیدا کردند. این موضوع اساس یک مفهوم مناسب جمع آوری داده های سنی برای گونه ها را تشکیل داد. بصورت خلاصه روشهای آماده سازی برشهای نازک Chondrophore به شرح ذیل می باشد:
۱) با استفاده از یک تیغه الماس، یک قسمت ضخیم Chondrophore از محل مفصل کفه راست جدا می شود.
۲) با استفاده از یک کاغذ سلیکون باید سطح قدامی برش جدا شده ، umbo سائیده و صاف شود.
۳) تکه های جدا شده در هوای آزاد خشک شده و روی یک لام شیشه ای بوسیله چسب قرار می گیرد.
▪ سطح درونی کفه که نشان دهنده محل برش کفه و Chondrophore است.
▪ برش كفه
▪ برش Chondrophore
۴) با استفاده از یک اره با سرعت کم(rpm ۳۰۰- ۰) برشی با ضخامت تقریباً ۲ میلی متر تهیه می کنیم.
● فرایند تعیین سن:
گام بعدی پس از جمع آوری و آماده سازی نمونه های آناتومیکی، تعیین سن می باشد. از مسائل مهمی که باید به آن توجه داشت زمان تشکیل حلقه هاست.
براساس موقعیت زمانی، اطلاعات مختلف مانند تخمریزی، زمان مهاجرت و عادات تغذیه های نمونه گرفته شده از جمعیت، همانند عوامل محیطی از قبیل وضع درجه حرارت آب و عرض جغرافیایی منجر به تشکیل حلقه های رشد می شود . به خاطر وجود عوامل فوق ممکن است حلقه ها در بهار یا پائیز، بیشتر از ماههای زمستان تشکیل شوند.
در مورد گونه های مناطق معتدله- جائیکه تغییرات فصلی مشخص وجود دارد- مناطق سالانه واضحی در طول ماههای سردتر زمستان تشکیل می شود که تشکیل این حلقه ها برحسب سن می تواند متفاوت باشد. بویژه افراد جوانتر یک جمعیت نسبت به افراد مسن تر زودتر رشد می کنند و به همان نسبت تشکیل حلقه ها ممکن است زودتر شروع شود. مسئله قابل توجه دیگری که در تعیین سن ساختارهای سخت وجود دارد، شکل گیری حلقه های غیرعادی از قبیل Checks یا حلقه های گسسته است که در پاسخ به استرسها _ عامل تغییرات فیزیولوژیکی _که رشد را کند می کنند بوجود می آیند.
Checks ها عموما طی دوره های رشد سریع تشکیل می شوند در حالیکه حلقه های گسترده طی دوره های رشد کند شکل می گیرند. اغلب این علائم فرعی به سختی از حلقه های سالانه تشخیص داده می شوند که ممکن است باعث براورد زیاد سن شوند. به همین جهت تعیین کردن علائمی که حلقه های سالانه واقعی را نشان میدهد اهمیت دارد.
در تمام ساختارهایی که جهت تعیین سن آبزیان استفاده می شود ممکن است خطاهایی وجود داشته باشد:
۱) از دست دادن اولین حلقه
۲) افزایش و ازدحام حلقه ها به موازات افزایش سن
۳) براورد اضافی سن به خاطر وجود حلقه های اضافی
۴) فقدان حلقه کناری به خاطر جذب یا سائیدگی
تهیه و تنظیم: سارا صحیحی بنیس
علوی
آفتاب
سلام.
خسته نباشید.ببخشید می خواستم بدونم شما اطلاعاتی در مورد مونرا دارین؟
اگه دارین تو سایتتون بزارین.
ممنون
سلام دوست عزیزنقل قول:
مونرا شامل کلیه باکتری ها و سیانو باکتری هست که بیشتر تک سلولی هستن .
در صورت کسب اطلاعات بیشتر حتما میگذاریم
ممنون :11:
ميليونها سال قبل، مدتها پيش از آن كه بشري روي زمين باشد، دايناسورها وجود داشتند. دايناسورها، يكي از انواع خزندگان ماقبل تاريخ هستند كه در دوران مزوزوييك، عصر خزندگان، مي زيستند
دايناسورها جزء خزندگان بوده و اكثر آنها، از طريق تخم گذاري توليد مثل مي كرده اند. هيچيك از دايناسورها پرواز نمي كرده اند و هيچكدام از آنها در آب زندگي نمي كرده اند. بزرگترين دايناسورها، بيش از 100فوت(30متر) طول و بيش از50 فوت(15 متر) ارتفاع داشته اند(مانند آرژنتينوزاروس، سيزموزاروس، الترازاروس، براكيوزاروس و سوپرزاروس). كوچكترين دايناسور، كومپوزوگناتوس (Compsognathus )، به اندازه يك جوجه بوده است. اندازه اكثر دايناسورها، .بين اين دو حد بوده است.
ساروپودهاي(sauropodomorpha) گياه خوار، بزرگترين موجوداتي هستند كه تاكنون روي زمين مي زيسته اند اما نهنگهاي آبي، از همه انواع دايناسورها، سنگينتر هستند! تصور اينكه دايناسورها چه صدايي داشته اند، رفتار و حركات آنها چگونه بوده است، چگونه جفتگيري مي كرده اند، چه رنگي بوده ان، و يا حتي تعيين اينكه فسيل آنها نر است يا ماده، بسيار مشكل مي باشد.
هيچ كس نمي داند كه دايناسورها چه رنگي بوده اند يا نقش و نگار بدن آنها چگونه بوده است.
در زمانهاي مختلف، انواع مختلفي ازدايناسورها زندگي مي كرده اند:
بعضي از آنها روي دو پا راه مي رفته اند(اين دايناسورها، دوپا بودند)، بعضي روي چهار پا راه مي رفتند(اين دايناسورها، چهارپا بودند). بعضي از آنها هم مي توانستند روي دو پا راه بروند و هم روي چهار پا.
در زنجيره تكامل مخلوقات، پرندگان از تروپودها (درومائوزاريدها) به وجود آمده اند، سينوزاروپتريكس نخستين دايناسور پرنده مانند است.
بعضي از دايناسورها بسيار سريع حركت مي كردند(مانند ولوسيراپاتور_ Velociraptor)، بعضي از آنها بسيار كند و سنگين حركت مي كردند(مانند آنكيلوساروس_ Ankylosaurus).
بعضي از دايناسورها، زره داشتند، بعضي شاخدار بودند بعضي هم يال، ميخ يا زوائد ديگري داشتند. پوست بعضي از دايناسورها، بسيار ضخيم و ناهموار بود در حاليكه بعضي ديگر از دايناسورها، پرهاي اوليه اي داشتند.اكثر دايناسورها، گياهخوار بودند(كه گياهخوار ناميده مي شوند). مثلا تريسراتوپس، دايناسوري گياهخوار بود.بعضي از دايناسورها، گوشتخوار بودند(كه گوشتخوار ناميده مي شوند).مثلا تي ركس(T_rex) ، دايناسوري گوشتخوار بود.دايناسورها، در طي دوران مزوزوييك، حدود 165 ميليون سال بر زمين حكمفرمايي كردند، اما 65 ميليون سال قبل، به طور مرموزي منقرض شدند. ديرينه شناسان، با مطالعه بقاياي فسيلي آنها، درباره دنياي ماقبل تاريخ به يافته هاي حيرت انگيزي رسيده اند.هنگامي كه دايناسورها مي زيستند، قاره هاي زمين همه دركنارهم به صورت يك ابرقاره بزرگ بودند كه پانگه آ ، ناميده مي شود. به علاوه هواي زمين هم بسيار گرمتر از حال حاضر بود. دايناسورها، حدود 65 ميليون سال قبل، در انتهاي دوره كرتاسه، كه فعاليتهاي آتشفشاني و زمين ساختي متعددي رخ داد، منقرض شدند. در مورد انقراض دايناسورها، نظريات مختلفي وجود دارد. اكثر دانشمندان اين نظريه را قبول دارند كه برخورد يك شهابسنگ آسماني، باعث تغييرات شديد آب و هوايي شده است و دايناسورها نتوانسته اند خود را با شرايط جديد وفق دهند . دايناسورها، 65 ميليون سال قبل، به علت تغييرات شديد زيست محيطي، كه ناشي از برخورد يك شهابسنگ به زمين بود، منقرض شدند.
احتمالا پرندگان امروزي، باقيمانده دايناسورها هستند. تمام چيزي كه از دايناسورها باقي مانده فسيلهاي آنهاست و احتمالا پرندگان. فسيلهاي دايناسورها، در همه جاي دنيا وجود دارند، حتي ممكن است يكي از فسيلهاي آنها در نزديكي جايي باشد كه شما زندگي مي كنيد! بعضي از دايناسورها، بسيار شبيه پرندگان امروزي بودند و ممكن است دايناسورها اجداد پرندگان امروزي باشند.
اگرچه فسيلهاي دايناسورها،حداقل از سال 1818 كشف و مورد بررسي قرار گرفته اند، اما نام دايناسور (دينوس به معني وحشتناك و ساروس به معني سوسمار است)، در سال 1842، توسط كالبدشناس انگليسي سر ريچارد اوون، به اين موجودات داده شد. در آن زمان تنها سه نوع دايناسور مگالوزاروس، ايگوانودون و هيلائوزاروس شناسايي شده بود كه دايناسورهاي بسيار بزرگي بودند.
قديميترين دايناسور شناسايي شده، اوراپتور است كه دايناسوري گوشتخوار بوده و 228 ميليون سال قبل مي زيسته است. تا كنون، حدود 500 جنس و تعداد خيلي بيشتري گونه از دايناسور شناسايي شده است. تقريبا چند ماه يكبار(گاهي اوقات چند هفته يك بار) فسيل جديدي از زير خاك بيرون مي آيد.
بهره هوشي برخي از دايناسورها :
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خصوصيات دايناسورها
خزندگان کوچک اوليه بدن و دم دراز و 4 اندام کوتاه و 5 انگشت داشتند. به جز شکل عمومي ويژگيهاي کلي ديگر عبارتند از:
» افزايش اندازه به نسبتهاي بسيار بزرگ در برونتوزورها.
» بوجود آمدن جوشن و سلاح دفاعي از جمله صفات پوستي و شاخها و يا خارهاي سر در بعضي دينوزرها.
» ساختمان سبک به منظور دويدن تند با 4 يا 2 پا در ساير دينوزرها.
» سازش با پرواز بوسيله افزودن شدن درازاي اندام پيشين و دم و تکامل پردههاي پرشي پوست در پتروداکتيلها.
» سازش شديد پوست با زندگي آبي به کمک پاهاي بالشتک مانند و بدن دوکي شکل در ايکتيوزرها.
دليل از بين رفتن دايناسورها
درباره اينکه خزندگان قديم از ديد زمين شناسي چگونه ناگهان ناپديد شدند گفتههاي فراواني وجود دارد. بر طبق يک نظريه ابتداييترين پستانداران تخمهاي خزندگان بزرگ را خوردهاند و به موجب نظريه ديگر که پذيرفتنيتر است. تغييرات آب و هوا مانند کم شدن دما و رطوبت متغير در خزندگان و مسکنشان تاثير مخالف گذارده است. در نتيجه از بين رفتن خزندگان در اواخر دوره مزوزوئيک براي پستانداران موقعيت مناسبي بوجود آمده در آن موقع اندازه پستانداران کوچک بوده و در دوره سوم شروع به تکامل شگفت آوري نمودهاند.
دايناسورهاي گياهخوار herbivores Dinosaur))
دايناسورهاي گياه خوار از جمله بزرگترين حيواناتي بودند که تا کنون بر روي زمين زندگي کرده اند و براي حفاظت از خود در مقابل حيوانات شکاري به جثه بزرگ خود و بدن مسلح خود متکي بودند. آنها بيشتر اوقات روز را به چريدن بر روي گياهان ميگذراندند. براکيوزاروس عظيمالجثه 25 متر طول و 76 تن وزن داشت . گردن بلندش او رادر رسيدن به رستنيهايي که براي ديگر دايناسورها بالا بودند ياري ميکرد.
دايناسورهاي گوشتخوار( carnivores Dinosaur )
اين دايناسورها بر روي دو پاي عقبي خود حرکت ميکردند. برخي نظير تري نازا روس بدني سنگين و پاهاي قدرتمندي داشتند. آنها از چنگالها و دندانهاي تيز براي کشتن دايناسورهاي گياه خوار استفاده ميکردند. بعضي دايناسورها نظير دينوني چوس کوچکتر ، سبکتر و سريعتر بودند. آنها دايناسورهاي گياه خوار ، پستانداران و حشرات را ميخوردند. اين شکارچيان چابک براي غلبه بر شکارخود به صورت گروهي شکار ميکردند . دينوني چوس داراي پنجهها و چنگالهاي بهم پيچيدهاي بود که طي شکار براي دريدن طعمه به سمت جلو به حرکت در ميآمد.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
کد:http://geoaria.blogfa.com
اگر از متخصصین سوال می شد که احتمال یافتن یک قلب دایناسور چقدر است اکثر آنها می گفتند بسیار بسیار کم یا هیچ .ولی آنچه که غیر ممکن می نمود در اسکلت 66 میلیون ساله یک دایناسور گیاه خواربه نام تسلو سوروس که ویلو خوانده می شود یافت قلبی که دارای ساختاری بسیار پیشرفته است گروهی از متخصصین در کاردینای شمالی و ارگون از تکنولوژی پزشکی برای بررسی کنکرسیونی که دارای پوشش آهنی بوده و در قفسه سینه این دایناسور قرار دارد استفاده نموده است با استفاده از وسایل پر دازش و نرم افزار ها آنها توانسته اند ساختارهای سه بعدی درون این کنکر سیون را باز سازی نمایند تصاویر حاصل از پردازش نشان داده است که این قلب بیشتر شبیه قلب پستانداران و پرندگان می باشد تا خزندگان. و این خود مدارک بیشتری را در اختیار این نظریه قرار داده است که حداقل برخی دایناسور ها متا بو لیسم بالایی داشته انداین نمونه در موزه علوم طبیعی کاردینای شمالی در حال نمایش است و علاقمندان می توانند
مشاهده نمایند. org تصاویر سه بعدی و اسکن های تهیه شده از قلب این موجود را در سایت اینترنتیکد:www.dinoheart
مشخصات عمومی این موجود بدین شرح است
لقب :ویلو نام همسر شخصی که فسیل در زمین های متعلق به وی بدست آمده است
رده بندی:از دایناسور های لگن پرنده ای .جناسورها.سراپودا.اورتینو پودا.هیپسیلیده.فو دوتیدا
جنس:تسلوسو روس
گونه: نا معین است ولی احتمالا به نگلکتوسبها تعلق دارد
معنای نام مشتق از واژه یونانی تس کولوس به معنای عجیب و سو روس به معنای خزنده است
محل یافت شدن : تا کنون از وایومینگ . وداکوتا به سمت شمال تا آلبرت های کانادا یافت شده است
سن : کرتاسه بالایی 66 میلیون سال پیش
ساختمان قلب : مانند پرندگان پستانداران .تمساح ها و کرو کدیلها چهار حفره دارد ولی دارای یک کمان آئورت می باشد که بر خلاف ائو رت های دو گانه خزندگان می باشد حفظ شدگی غیر معمول بجز قلب .با آفت های غضروفی .دنده های جلویی سینه و صفحات متصل به دنده ها و تاندون های احتمالی متصل به مهره ها نیز حفظ شده اند
اندازه : 13 فوت . 4متر
وزن : 665 پوند برابر با 300 کیلو گرم گوشت
محل زندگی: جنگل
غذا : گیاهان
محل نمایش : در غرفه ماقبل تاریخ کاردینای شمالی در موزه علوم طبیعی کاردینای شمالی واقع است
کد:http://geologysciences.ir/products.htm
ديرين شناسان يک دايناسور آفريقايى 110 ميليون ساله را شناسايى کردهاند که به گفته آنها با شکل خاص دهانش گياهان را مانند جاروبرقى مىمکيده است. جزئيات اين دايناسور فسيل شده با اسم علمى «نايجر سائوروس تاکوتى» که در نيجريه کشف شده در مجله «پلوس وان» منتشر شده است. پاول سيرنيو، استاد دانشگاه شيکاگو که سرپرستى اين تحقيقات را بر عهده داشته، اين دايناسور را به احترام استاد ديرين شناس فرانسوى، فيليپ تاکوت، «تاکوتى» تعيين کرده است. سيرنيو در اين باره گفت: در بين دايناسورها نام انواع نايجرسائوروس به دليل رکورد جايگزينى دندانها در کتاب گينس به ثبت رسيده است
احتمالا این موصوع کمی قدیمی باشه
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
شناسایی فسیلهای غیرقابل دسترس با استفاده از فناوری سی.تی.اسکن
دیرینه شناسان با استفاده از فناوری سی.تی.اسکن به شناسایی فسیلهای غیرقابل دسترس می پردازند.
به گزارش خبرگزاری مهر، اخیرا گروهی از دیرینه شناسان با استفاده از این تکنیک، فسیل خزنده ای به قدمت 220 میلیون سال را کشف کردند، بدون آنکه به شکاف سنگ بپردازند و اکنون امیدوارند تا از آن در سایر کشفیات مشابه استفاده کنند.
نیک فریزر از موزه تاریخ ملی ویرجینا در آمریکا ابداع کننده این تکنیک جدید است و از آنجا که روش های قدیمی در از میان برداشتن سنگ از اطراف فسیل ناکارآمد هستند، وی به استفاده از سی.تی.اسکن در کشف فسیل های غیرقابل دسترس روی آورده است.
به گفته این محقق، طی میلیون ها سال، فشارهای محیطی موجب محو شدن مرز بین سنگ و فسیل شده است. این وضعیت تا به آن جا پیش رفته است که رنگ فسیل ها به رنگ سنگ احاطه کننده شان درآمده است و از این رو استفاده از روش های سنتی موجب وارد آمدن لطمه به فسیل می شده است.
بر اساس گزارش تکنولوژی ریویو، با این حال محققان با استفاده از تکنیک سی.تی.اسکن دریافتند که با استفاده از تفاوت چگالی در سنگ و فسیل می توان پی به وجود فسیل های غیرقابل دسترس در دل سنگ ها برد.
کد:http://www.iranbiology.ir/news/
شواهد فسیلی نشان می دهد که جد عظیم الجثه ترین آبزی جهان به یک حیوان کوچک جثه شبیه به آهو که 48 میلیون سال قبل می زیست می رسد.
'حلقه گمشده' نهنگ پیدا شد
بقایای یافت شده در ناحیه کشمیر هند حاکی از آن است که این پستاندار همان جد نهنگ و دلفین است که دانشمندان مدت ها در جستجویش بودند. تحقیقات چاپ شده در نشریه "نیچر" می گوید که این حیوان عمدتا روی خشکی می زیست اما برای گریز از درندگان به آب پناه می برد.
این معلوم بود که نهنگ از موجوداتی که بر خشکی می زیستند برآمده است اما این "حلقه گمشده" تاکنون یک معما بود. هرچند ایندونیوس هیچ تشابهی به نهنگ های امروزی ندارد، اما برخی مشخصات آناتومی آن شبیه نهنگ است.
ساختمان جمجمه این حیوان و گوش آن به نهنگ های اولیه شبیه است، و مثل سایر حیواناتی که وقت زیادی را در آب می گذراندند، استخوان های ضخیمی داشته که با فراهم کردن وزن زیاد به حفظ تعادل آن در آب های کم عمق کمک می کرد.
پروفسور هانس توئیسن از دانشکده آناتومی دانشگاه پزشکی شمال شرقی اوهایوی آمریکا گفت: "ما نزدیک ترین خویشاوند منقرض نهنگ را یافته ایم و این از هر خویشاوند زنده آن به نهنگ نزدیکتر است."
ایندونیوس به نسلی کهن از پستانداران تعلق دارد که دو یا چهار انگشت پا داشتند. شتر، خوک و اسب آبی از نمایندگان امروزی این گروه هستند.
مطالعات "دی ان اِی" نشان می دهد که اسب آبی در واقع از خویشاوندان نزدیک نهنگ های امروزی است. با این حال این حیوانات تا 15 میلیون سال قبل در آثار فسیلی ظاهر نمی شوند، یعنی حدود 35 میلیون پس از آنکه نهنگ ها برای اولین بار در جنوب آسیا ظاهر شدند. این مساله پروفسور توئیسن و تیمش را بر آن داشت تا به جستجوی جدی از نهنگ در خشکی برآیند که برخی شکاف ها در دانش ما از سفر تکاملی و انقلابی نهنگ از خشکی به دریا را پر کند.
پس از مشاهده دندان و قطعات آرواره که توسط رانگا رائو، زمین شناس فقید هندی در حدود 25 سال قبل کشف شده بود، پروفسور توئیسن نمونه های سنگی از مجموعه خصوصی رائو را به دست آورد. اینها حاوی گنجینه ای کامل از فسیل های ایندونیوس بود، از جمله استخوان جمجمه و پا.
ترکیب ایزوتوپ اکسیژن پایدار دندان های حیوان حاکی از آن است که بخش اعظم وقتش را در آب گذرانده است. برخی فرض کرده اند که جد نهنگ اولین بار برای تغذیه از ماهی وارد آب شد، اما شواهد تازه حاکی از پدیده دیگری است.
پروفسور توئیسن گفت: "مدل تازه این است که در ابتدا حیوانات کوچک شبیه به آهو برای پرهیز از درندگان به آب زدند. بعد شروع به زیستن در آب کردند و بعد رژیم غذاییشان تغییر کرد و گوشتخوار شدند.
کد:http://www.bbc.com/
کد:http://shalamshoorba.blogfa.com/
در مورد قیمت کهربای فسیل دار اطلاعاتی می خواستم وزن کهربا نیز بیش از هشتاد قیرات است با تشکر hashemyan
سلام bbجان
با تشکر از سایت ا حال و مفیدتون
می خواستم یه سری مطلب در مورد غیر فرامنی فر ها برام بزاری چون قراره این ترم در موردشون کنفراس بدم
اگه لطف کنی به ایمیلم بفرست
بازم ممنون
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اقا محمد بی بی خیلی وقته که بن شدهنقل قول:
اشکال از اینجاست لطفا به گیرنده های خود دست نزنید!
************************************************** ***********
یادی میکنم از دوست عزیزمون bb
و با کسب اجازه ازش چند تا پست این جا میدم ...
************************************************** ***********
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دوستان من يك تحقيق در مورد استفاده از نور قطبي در ديرينه شناسي مي خوام كسي هست كمكم كنه لطفا اگه هست بگه چون دارم بدبخت ميشم
نقل قول:
سلام
تا اونجا که من میدونم نور پلاریزه در دیرینه شناسی زیاد کاربرد نداره ( بیشتر میکروفسیل ها )
کاش بیشتر توضیح میدادید .
من که گشتم چیزی پیدا نکردم . البته اگر انگلیسی بخواهید شاید پیدا کنم . :20: