چگونه با بی حوصلگی مبارزه کنیم
بي حوصلگي هنگامي روي ميدهد كه ما ديگر به اطرافيان، اشياء پيرامون خود و فعاليتهاي روزمره خود علاقه مند نبوده و از آنها لذت نميبريم. بي حوصلگي در واقع فقدان تنوع و انگيزش در زندگيست.
يكي از خصوصيات انسان تنوع طلبي و نياز به تغيير مداوم در شكل و نوع محركات بيروني ميباشد. سازگاري حسي سبب ميشود ما از فعاليتهاي تكراري به ستوه آييم. سازگاري حسي يعني: كاهش حساسيت حواس زماني كه در معرض مداوم يك عامل محرك ثابت و تغيير ناپذير قرار ميگيرند. مثلا پس از خريد يك تلفن همراه نو شوق و ذوق فراواني داريم اما پس از گذشت يكي دو ماه همان تلفن همراه برايمان تكراري و ملال آور ميشود.
همين عامل در روابط زن و مرد نيز مصداق دارد. افراد بسياري از اين مسئله شكايت ميكنند كه دوست دختر و يا پسر محبوب آنها ديگر برايشان عادي و خسته كننده شده و هيجان و شور اوايل آشنايي در روابطشان رنگ باخته است. اما بايد آگاه بود كه تنوع طلبي يك ويژگي ذاتي انسانها بوده و ميبايست در برخي موارد آن را تحت كنترل درآورد و برايش محدوديت قائل شد. حتي اگر مردي همسر زيبايي هم داشته باشد ممكن است به زنان ديگر مخفيانه نگاه كند و يا زل بزند حتي اگر آن زنان نازيبا و زشت باشند. چرا كه نزد آن مرد زيبايي همسرش ديگر تكراري و عادي گشته و به عبارتي به چهره وي عادت كرده و بدنبال يك محرك بصري جديد ميگردد. اما همين مرد بايد مطلع باشد كه اين دور باطل هيچگاه به كمال خوشنودي منتهي نميگردد جايي كه ديگر چيزي دلش را نزند و برايش تكراري نگردد. (زني كه هيچگاه برايش تكراري و خسته كننده نشود).
بنابراين بايد براي برخي امور در تنوع طلبي محدوديت قائل شويم و گرنه مجبور خواهيم شد هميشه بي حوصله و دلزده باقي بمانيم و طعم رضايت را نچشيم. يكي از نكات بسيار مهم در روابط اين ميباشد كه زن و مرد هر آنچه كه دارند را يك باره رو نكنند. يعني تمام مهارتها، خصوصيات اخلاقي و شخصيتي، آرزوها، اسرار، برنامه هاي آينده، هدفهاي بلند مدت و كوتاه مدت و غيره. چون زماني كه مثلا دختري از تمام راز و رمز، مهارتها و شيرين كاري هاي يك پسر آگاه شود ديگر چيزي باقي نميماند كه حس كنجكافي دختر را نسبت به آن پسر برانگيزد و رابطه از هيجان و تب وتاب مي افتد. مانند فيلمي كه وقتي از ابتدا تا انتهاي آن را مشاهده ميكنيم ديگر بندرت پيش مي آيد كه بخواهيم مجددا نگاهش كنيم اما اگر همين فيلم بصورت سريال نمايش داده شود هم هيجانش بيشتر ميشود و هم كنجكاوي بيننده براي سر درآوردن از ادامه داستان. اما اين بدين معنا هم نيست كه به طرف مقابلمان دروغ بگوييم و شخصيت اصلي خود را كتمان كنيم بلكه بايد به گونه اي پيش برويم كه در هر يك از ملاقات هايمان يك سخن، مطلب، خبرو يا برنامه تازه در چنته داشته باشيم. خلاصه بايد پيش بيني ناپذير باشيم.
براي غلبه بر بي حوصلگي در زندگي از اين راهكارها سود بريد:
1-سعي كنيد هر از چند گاهي در زندگي خود تغييراتي هر چند جزئي ايجاد كنيد.
2- بي كاري و فقدان فعاليت يك عامل مهم در ايجاد بي حوصلگي ست. دست به كار شويد با نشستن و به نقطه اي خيره شدن چيزي عوض نميشود. برخيزيد و به كاري مشغول شويد.
3- حس پوچي و اين باور كه زندگي، شغل و فعاليتهاي شما بي معني ميباشند ميتواند شما را تا مرز خود كشي پيش برد. شما نبايد زندگي خود را يك دايره بي پايان و هدف بدانيد. اين وظيفه خود شماست كه به زندگي خود معنا بخشيد.
4-هر روز يك چيز جديد ياد بگيريد و به علم خود بيفزاييد.
5- خود را به چالش بكشانيد. به فعاليتي دست بزنيد كه در شما استرس ملايمي ايجاد ميكند. مانند برد و باخت (در بازي، ورزش) و يا پذيرش ايده هاي جديد.
6- به ياد داشته باشيد كه هيچ چيز كسالت بار و خسته كننده نيست بلكه اين ذهن بي حوصله شماست كه همه چيز را كسل كننده ميبيند. بي حوصلگي يك امر نسبي و درونيست. افكار خود را تغيير دهيد تا احساسات شما نيز تغيير يابند.
7-حس كنجكاوي خود را بر انگيزيد.نسبت به پيرامون خون بي تفاوت نباشيد.سعي كنيد از همه چيز سر در بياوريد.البته به غير از مسائل شخصي ديگران.
8- خيالپردازي كنيد. خيالپردازي بيش از حد سبب دور افتادن شما از واقعيتها و حقايق ميگردد اما از تخيل خود ميتوانيد در رفع بي حوصلگي كمك بگيريد. خيالپردازي كنيد و به آرزوهاي خود دست يابيد.
9- تكرار فعاليتهاي روزمره و يا از روي عادت بسيار خسته كننده است. بنابراين ديگر ايده ها، گزينه ها واحتمالات را هم انتخاب كنيد. مثلا هر روز براي صبحانه چاي شيرين نخوريد، يك روز هم قهوه و يا شير بخوريد و يا هر روز سر يك ساعت فعاليت خاصي را انجام ندهيد. هراز گاهي طرز لباس پوشيدن و يا مدل موي خود را تغيير دهيد .
10- هر بار سر قرار ملاقات يك دست لباس مشابه به تن نكنيد. و يا در كافي شاپ فقط ميلك شيك سفارش ندهيد. با يك هديه بدون مناسبت طرف مقابل خود را غافلگير كنيد.
11- با حسرت به دختران ديگر نگاه نكنيد مطمئن باشيد مردان بسياري نيز هستند كه با حسرت به دوست دختر كنار شما نگاه ميكنند و آرزوي داشتن وي را دارند.
12- تكراري نباشيد.
منبع: زرتک
حالات خود را به سمت شادي ها سوق دهيد
در چهرة هر يك از ما بيش از هشتاد ماهيچه وجود دارد كه انقباض و انبساط آنها باعث تغيير قيافة ما مي شود. اگر اين عضلات را به حالتي از افسردگي و يأس عادت دهيد بي شك حالت روحي ما را تحت تأثير خود مي گذارد. پس سعي كنيد در چهرة شما نشانه هاي خشم، عصبانيت، ناكامي، انزوا ، خستگي و بدبختي را كنار بگذاريد و جاي آن را به آرامش، هيجان، شادابي، كنجكاوي، اعتماد، ملايمت و خوشبختي بدهيد. هر يك از حالات را مي توانيد در خود ايجاد كنيد. مي توانيد خود را قوي احساس كنيد. مي توانيد لبخند بزنيد و همه چيز را با يك خنده تغيير دهيد. اگر شما مرتباً بدن خود را در حالتي قرار دهيد كه گويي دچار ضعف هستيد و اگر شانه هاي خود را به حالت فرو افتاده در آوريد و اگر مانند اشخاص خسته راه برويد، خستگي را احساس خواهيد كرد. مي توانيد عكس همة اين كارها را هم انجام دهيد چرا كه انتخاب با شماست.
كارهايي هست كه از هم اكنون مي توانيد انجام دهيد تا حالت روحي و در نتيجه نوع احساس و رفتار شما تغيير كند. نفسهاي عميق بكشيد و لبخند بزنيد . اگر مي خواهيد تغييري در زندگي خود ايجاد كنيد خود را ملزم كنيد كه روزي يك دقيقه جلو آينه بنشينيد و از عمق وجود بخنديد، شايد اين كار به نظر شما مسخره و احمقانه بيايد اما بدانيد كه با اين عمل مغز خود را تحريك مي كنيد و ارتباطات عصبي خاصي در مغز به وجود مي آوريد كه منجر به لذت و شادي مي شود و در نتيجه به اين حالت عادت مي كنيد.
پس كليد موفقيت اين است كه الگوهايي از حركت به وجود آوريم كه به ما احساس اعتماد به نفس، قدرت، انعطاف پذيري و شادماني دهد. توجه داشته باشيد كه ركود و سستي چيزي به جز نداشتن تحرك نيست. آنچه باعث بروز پيري مي شود بي حركتي است و نهايت بي حركتي مرگ است.
كودكاني را ببينيد كه بعد از بارندگي در پياده رو خياباني راه مي روند. اگر در وسط پياده رو گودال كوچكي باشد كه آب در آن جمع شده باشد اين كودكان وقتي به آن گودال مي رسند به وسط آب مي پرند و آب را به اطراف مي پاشند، مي خندند و بازي مي كنند. اما در چنين وضعيتي آدم پير نه تنها گودال را دور مي زند بلكه گله و شكايت هم مي كند.
اگر مي خواهيد در يك لحظه دچار افسردگي شويد راهش آن است كه يكي از خاطرات بد زندگي خود را به ياد آوريد. هر يك از شما تجربه هاي نا خوشايندي در گذشته داشته ايد. اگر حواس خود را به يكي از اين وقايع بد زندگي متمركز كنيد و آن را در ذهن خود مجسم سازيد و در بارة آن بيانديشيد كم كم آن واقعه در ذهن شما زنده مي شود و آن را احساس مي كنيد. به همين ترتيب مي توانيد در خود احساس شادي وشعف ايجاد كنيد. لحظاتي را به خاطر آوريد كه در نهايت شور و لذت بوده اند. لحظاتي شادي بخش را در نظر مجسم سازيد و تصوير روشني با جزئيات كامل در صفحة ذهن خود تشكيل دهيد و آن احساسات را در خود زنده سازيد. مسلماً شما قادر هستيد كه در زندگي خاطرات شيرين و شادي بخش در ذهن خود تجسم كنيد.
اتومبيل ها مجهز به چراغهاي زنگ خطر هستند. به عبارت ديگر هر اتومبيل مجهز به دستگاهي است كه در مقابل چشم راننده در قسمت جلو اتومبيل نصب شده است و وظيفه دارد كه اشكالات پيش آمده در اتومبيل را به اطلاع راننه برساند. مثلاً اگر باطري اتومبيل خالي شده باشد، وقتي فشار روغن پايين بيايد، وقتي موتور بيش از اندازه داغ كند يا بنزين تمام كند نا رسايي را به راننده اطلاع مي دهد. بي توجهي به اين علائم خطر چه بسا اتومبيل را بكلي از بين ببرد اما روشن شدن چراغ خطر به معني بد بودن اتومبيل نيست. موتور هر اتومبيلي ممكن است داغ كند.
اما اگر راننده همه حواسش را متوجه چراغهاي آگاه كننده كند كار خطرناكي كرده و چه بسا كه فاجعه اي بيافريند. راننده بايد از شيشه اتومبيل مواظب جاده و جايي كه مي رود باشد. در واقع كار اصلي او همين است. هر چند وقت يك بار به آگاه كننده ها نگاه مي كند اما در تمام دقايق رانندگي چشم به آنها نمي دوزد و به عبارتي با آنها زندگي نمي كند بلكه به هدف مثبت يعني جايي كه مي رود توجه مي كند.
مشكل اينجاست كه بسياري از ما الگوهاي تضعيف كننده ومنفي را گرفته آنها را در نظر خود بزرگ، روشن و پر طنين جلوه مي دهيم و با كيفيتي كه اثر شديدي بر ما دارند در نظر خود مجسم مي كنيم و آنگاه از اينكه روحية خوبي نداريم تعجب مي كنيم. اگر اين وضع را ادامه دهيم مثال همان قايقي خواهيم شد به سمت آبشار در حال حركت است و آن را حتماً به خاطر داريد. اين سفر از زماني آغاز مي شود كه نتوانيد بر روحيه و رفتار خود مسلط با شيد.
نتيجه اي كه از اين مطالب مي توان گرفت اين است كه خواسته واقعي شما در زندگي چيزي جز تغيير احساسات و عواطف نيست و مي توانيد در هر لحظه از زمان آن را كنترل كنيد. بنابراين سعي كنيد كاري كه موجب شادي شما مي شود انجام دهيد. رفتن به كنسرت، رفتن به سينما، رابطة عاشقانه با همسر، صحبت هاي شيرين با همسر و فرزندان، گفتن لطيفه براي دوستان، ايجاد يك اثر تازه و هر كاري كه باعث پاك شدن خاطرات ناخوشايند از صفحة ذهن و يادآوري خاطرات شيرين شود
زرتک
احساسهاي مثبت، عامل رشد و شكوفايي فردي
كمتر لحظهاي از زندگي ما خالي از حضور احساسات است. هر حادثه با خود احساسات خاصي را به همراه ميآورد، چه اين حادثه در دنياي خارج اتفاق بيفتد چه در دنياي درون. در يك تقسيمبندي كلي ميتوان احساسها را به دو دسته تقسيم كرد: احساسهاي مثبت مانند شادي، رضايتمندي و علاقه. احساسهاي منفي مانند خشم، ترس و غم. اما براستي نقش احساسات در زندگي ما چيست؟ در اين مقاله سعي ميشود با توجه به يافتههاي نوين جامعه روانشناسي به بررسي احساسها و تبيين نقش آنها در زندگي افراد بپردازيم.
در دهه 1930، از تعدادي راهبه خواسته شد در مورد زندگي شخصي خود چند خطي بنويسند. آنها به توصيف خاطرات دوران كودكي، مدارسي كه در آن درس خوانده بودند، تجارب مذهبي و مسائلي كه باعث شد به صومعه روي آورند، پرداختند. در ابتدا اين يادداشتها براي بررسي آينده شغلي راهبهها بهكار گرفته شد، اما نهايتاً به طور كامل فراموش شدند.
پس از حدود 60 سال، آن يادداشتها مجدداً مورد توجه قرار گرفتند. به اين ترتيب كه سه روانشناس براي انجام تحقيقي آنها را از بايگاني بيرون كشيدند. در اين تحقيق جديد، هر يك از اين يادداشتها بر اساس ميزان حضور احساسهاي مثبت در آن نمرهگذاري شد. نتيجهي اين بررسي بسيار جالب بود: راهبههايي كه به احساسهاي مثبت بيشتري در گزارش خود اشاره كرده بودند، تا 10 سال بيشتر از آنهايي كه احساسهاي مثبت كمتري داشتند، عمر كردند.
نتايج اين تحقيق و تحقيقات مشابه، دانشمندان را متقاعد كرد كه افرادي كه احساسهاي مثبت زيادتري را تجربه ميكنند عمر طولانيتري دارند. در فرهنگ خودمان نيز ضربالمثلها و گفتههايي وجود دارد كه احساسهاي مثبت را با عمر طولاني و بهتر شدن كيفيت زندگي در ارتباط ميداند؛ مانند ضربالمثلهاي رايج در مورد خنده و سهل گرفتن دنيا.
چرا اين قدر منفي؟
بايد اقرار كرد از ابتداي پا گرفتن دانش روانشناسي، عالمان اين علم توجه خود را بيشتر به بررسي احساسهاي منفي (مانند خشم، غم، ترس و...) معطوف كردهاند تا احساسهاي مثبت (مانند شادي، علاقه، رضايت، عشق و...). براي اين امر، دلايل بسياري ميتوان ذكر كرد كه در اين جا به بيان يكي از دلايل اصلي اكتفا ميشود.
مسلماً يك تمايل ذاتي براي مطالعه چيزهايي كه سعادت و سلامت بشر را خدشهدار ميكنند وجود دارد. تجربه كردن احساسهاي منفي(مانند خشم و غم) به نوبه خود از عواملي است كه بشر را ميآزارد. اين احساسها اگر شديد، طولاني يا نامتناسب با موقعيت باشند، مشكلات زيادي براي فرد ايجاد ميكنند. همچنين با بيماريهاي رواني مانند هراس، افسردگي، اضطراب و بسياري اختلالات ديگر رابطه دارند و بر اين اساس توجه روانشناسان را از همان ابتدا به خود جلب كردهاند. برعكس تا همين اواخر نسبت به احساسهاي مثبت غفلت بزرگي احساس ميشد. چرا كه تصور ميشد احساسهاي مثبت با مسائل جدي و اساسي زندگي بشر رابطهاي ندارند. تا اينكه با شكلگيري جنبشهاي نوين در دنياي روانشناسي توجه به احساسهاي مثبت نيز در دستور كار روانشناسان قرار گرفت و اين خلأ تا حدي پر شد.
تفاوت احساسهاي منفي و مثبت
لازم است به يكي از تفاوتهاي عمده احساسهاي منفي و مثبت اشاره كنيم. نكته پذيرفته شده در تمام نظريههاي مرتبط با احساسهاي منفي اين است كه اين احساسها هميشه در ما ميل شديدي را براي انجام يك عمل مشخص ايجاد ميكنند. براي مثال وقتي احساس منفي خشم را تجربه ميكنيم، ميل شديدي به حملهور شدن به آنچه خشم را در ما ايجاد كرده احساس ميكنيم، و يا وقتي ميترسيم ميل شديدي به فرار و دور شدن از موقعيت ترسناك احساس ميكنيم. در اين موقعيتها دامنه انتخابهاي ما بسيار محدود ميشود و گزينههاي گوناگون و گسترده كمتر به ذهن ما ميرسد. در مقابل يك ميل بسيار شديد براي انجام عملي مشخص مانند حمله كردن به ما دست ميدهد. البته بايد توجه داشت اين خصوصيت احساسهاي منفي، براي بقاي ما لازم است، چرا كه اين احساسها هميشه در موقعيتهاي تهديد كننده و خطرناك ايجاد ميشوند كه اصولاً احتياج به يك عكسالعمل سريع و قاطعانه دارند. موقعيتي را تصور كنيد كه در آن حيوان درندهاي به شما حملهور ميشود. در اين موقعيت خطرناك، بدون نياز به فكر كردن يا در نظر گرفتن گزينههاي گوناگون، عكسالعمل شما، بايد فرار باشد و كاركرد احساس ترس هم عملاً تسريع اين فرايند است؛ يعني ترس باعث ميشود بدون اين كه وقت زيادي صرف تفكر كنيم، در يك اقدام كارآمد و سريع از معركه جان سالم به در بريم.
احساسهاي منفي در موقعيتهاي خطرناك و تهديدكنندهاي كه بشر در طول دوران تكامل خود با آنها مواجه بوده، به ياري او آمدهاند و در قرون جديد نيز كماكان همين نقش را برعهده دارند. برعكس، احساسهاي مثبت اصولاً در شرايط بحراني اتفاق نميافتند و ميل شديدي براي انجام يك عمل مشخص و فوري در ما به وجود نميآورند. آيا اين دليلي است بر بياهميت بودن احساسهاي مثبت؟ آيا احساسهاي مثبت مانند احساسهاي منفي در مواجهه بهتر با چالشهاي زندگي به بشر كمك ميكنند؟
ارزش احساسهاي مثبت
پرفسور ب. فردريكسن، نظريه جديدي در زمينه احساسهاي مثبت مطرح كرده است. اين نظريه ميكوشد به اين سؤال پاسخ دهد كه: «احساسهاي مثبت به چه درد ميخورند؟» در اين جا سعي ميكنيم اين نظريه را به زباني ساده بيان كنيم:
برعكس احساسهاي منفي كه در حل مشكلات جدي و مرتبط با مرگ و زندگي بشر او را ياري ميدهند، احساسهاي مثبت به حل مسايل مرتبط با رشد و شكوفايي فردي به كمك ما ميآيند. تجربه كردن احساسات مثبت، به حالتهاي ذهني و رفتارهايي منتهي ميشود كه به نحو غيرمستقيم فرد را براي مواجهه با مشكلات بعدي آماده ميكند. اين احساسها به جاي محدود كردن انتخابهاي ما به يك يا چند عمل اضطراري، دامنه آنها را گستردهتر ميكنند و به اين ترتيب، مهارتها، تواناييها و عقايدي پايدار در فرد ايجاد ميكنند كه در مسير رشد و شكوفايي او را ياري ميدهند.
تأثير كوتاه مدت احساسهاي مثبت
احساسهاي مثبت باعث ميشود ذهن ما در هنگام تصميمگيري، بازتر و پذيراتر عمل كند. بدين معني كه توجه فرد به مسائل بيشتري جلب ميشود و گزينههاي بيشتري را در نظر ميگيرد. در حاليكه احساسهاي منفي، با توجه به موقعيتهاي اورژانسي كه آنها را ايجاد ميكنند، ذهن انسان را تا حد زيادي بسته ميكند و در نتيجه، دامنه انتخاب ما را به حداقل ميرساند.
احساسهاي مثبت در موقعيتهايي اتفاق ميافتند كه نيازي به يك واكنش سريع نيست، در نتيجه ذهن ما فرصت دارد اطلاعات جديد را بررسي كند، گزينههاي متعدد را در نظر بگيرد و به دنبال امتحان كردن راههاي جديد و خلاقانه باشد، و اين دقيقاً همان اثر كوتاه مدت و فوري احساسهاي مثبت است. به عنوان مثال احساس شادي در ما نياز به بازي كردن، كنار زدن محدوديتها و ارتقاي سطح خلاقيت، چه از لحاظ اجتماعي و فيزيكي و چه از لحاظ فكري و هنري، ايجاد ميكند؛ يا احساس علاقه، نياز به جستجو و كسب تجارب و اطلاعات جديد را به وجود ميآورد.
در يك آزمايش قرار بود استدلال باليني عدهاي از پزشكان در مورد بيماران سنجيده شود. قبل از شروع آزمايش با اهداي هدايايي به تعدادي از پزشكان در آنها احساس مثبتي ايجاد كردند. اما در مورد بقيه اين كار انجام نشد. سپس بيمار خاصي به تمام پزشكان معرفي شد تا آنها تشخيص خود را در مورد او اعلام كنند. پس از بررسي پاسخهاي پزشكان، مشخص شد كه پزشكاني كه با اهداي هدايا احساسهاي مثبتي در آنها ايجاد شده بود در سازمان دادن به اطلاعات پراكنده در مورد بيمار سريعتر عمل كردند. همچنين درصد اينكه اين پزشكان بر روي تشخيص اوليه خود پا فشاري كنند يا زود هنگام تشخيص خود را به پايان رسانند، پايينتر بود. پس ميتوان نتيجه گرفت كه اين دسته از پزشكان با ذهني باز و پذيراتر به تصميمگيري و تشخيص در مورد بيمار مورد نظر پرداخته بودند.
در آزمايش ديگري به گروهي از افراد فيلمهاي كوتاهي نشان دادند كه احساسهاي مثبت (مانند شادي و رضايتمندي) در آنها بر ميانگيخت، و به عده ديگري فيلمهايي كه احساسهاي منفي (مانند خشم و ترس) ايجاد ميكرد. بعد از هر دو گروه خواسته شد كه تصور كنند در موقعيت موجود در فيلم قرار دارند و بنويسند كه در اين موقعيت دوست داشتند چه كاري انجام دهند؟ بعد از بررسي پاسخهاي هر دو گروه، معلوم شد گروهي كه فيلمهاي شاد و رضايتبخش مشاهده كردند، در مقايسه با آنهايي كه فيلمهاي ترسناك و عصبانيتزا ديده بودند، فهرست طولانيتري تهيه كردهاند و با ذهن كاملاً باز و پذيراتري به سؤال محققين پاسخ دادهاند.
با مثالهاي فوق روشن ميشود كه احساسهاي مثبت، باعث ميشوند انتخابها، ايدهها و توجه ما گستردهتر گردند. خلاصه اين كه اثر كوتاه مدت احساسهاي مثبت اين است كه تفكر ما را خلاق، يكپارچه، انعطافپذير و نسبت به اطلاعات جديد پذيراتر ميكنند. اما آيا اين احساسها، فقط همين اثر كوتاه مدت را دارند؟
اثر بلند مدت احساسهاي مثبت
برخلاف احساسهاي منفي كه به طور مقطعي ما را در موقعيتهاي خطرناك ياري ميكنند، احساسهاي مثبت علاوه بر اثرات كوتاه مدت خود، اثرات بلند مدتي نيز در زندگي فرد دارند. اين احساسها با گستردهتر كردن حوزه تمايلات و بازتر كردن فكر ما، منجر به ايجاد مهارتها، تواناييها و ايدههاي جديدي ميشوند كه به نوبه خود، سيري صعودي به سوي رشد فردي و شكوفايي و سازش بهتر با محيط را باعث ميشوند.
براي مثال احساس شادي را در نظر بگيريد. اين احساس در كودك ميل به بازي كردن ايجاد ميكند. بازي براي كودكان انگيزههاي كوتاهمدت و لذتجويانه دارد، اما در عينحال منجر به نتايج بلندمدت بسياري نيز ميشود؛ فعاليت فيزيكي در حين بازي فايدههاي زيادي براي سلامت جسمي كودك دارد. كودك ميتواند از آنچه كه در حين بازي ياد ميگيرد، براي حل مشكلات خود در آينده استفاده كند؛ رفاقت و صميميتي كه در بازي ايجاد ميشود، پيوند اجتماعي كودك با ديگران را قوت ميبخشد؛ و دوستاني كه او در هنگام بازي مييابد، در آينده او را به لحاظ احساسي حمايت خواهند كرد. گرچه احساس شادي يك احساس گذرا بوده است، اما چنانچه گفته شد نتايج بلند مدت بسياري را به دنبال دارد و در مسير رشد كودك نقش بسيار مهمي ايفا ميكند.
به عنوان مثالي ديگر احساس رضايتمندي را در نظر بگيريد. اين احساس منجر به كشف راههايي جديد براي مثبت نگريستن به خود و جهان اطرافمان ميشود، و اين بينشهاي جديد، ما را در گذران موفقتر زندگيمان ياري خواهد داد.
ديديم كه از طريق ايجاد احساسهاي مثبت، ميتوان تغييرات بلند مدتي به وجود آورد، مثلاً فرد داناتر و انعطافپذيرتر ميشود، روابط او با ديگران بهبود مييابد و حتي سلامت جسمي او نيز ارتقا پيدا ميكند، و اين فرايند صعودي در نهايت به سعادتمندي و سازگاري بهتر با محيط منتهي ميشود. در حاليكه احساسهاي منفي و بيحوصلگي به همراه تفكر منفينگر و محدود، ما را در يك سير نزولي به سوي افسردگي سوق ميدهد.
چگونه احساس مثبت بيشتري ايجاد كنيم؟
در پاسخ به اين سوال به بيان چند نكته اكتفا ميكنيم:
· اول اين كه داشتن احساس مثبت صرفاً متكي به جهان خارج و اتفاقات عيني اطرافمان نيست. اين ما هستيم كه تا حد زيادي، با معانياي كه به حوادث اطرافمان ميدهيم آنها را شاديبخش يا غمآفرين ميكنيم. مسلماً تغيير الگوهاي ذهني مخرب مانند منفينگري، باعث ميشود جهان و افراد دور و برمان را خوشايندتر بيابيم.
· دوم اين كه ميتوان از تحقيقات نوين بر روي احساسها چنين نتيجه گرفت كه يك راه عمومي و همگاني مطمئن براي ايجاد احساس مثبت در همه انسانها وجود ندارد. هر فردي ممكن است احتياج به يك برنامه شخصي براي ايجاد احساس مثبت بيشتر در خود داشته باشد.
· و نكته آخر اين كه انجام كارهاي اخلاقي و خوب باعث ايجاد احساس مثبت در فرد ميشود. از طرفي احساس مثبت هم باعث ميشود ما بيشتر كارهاي اخلاقي انجام دهيم. تحقيقات ثابت كردهاند كساني كه شادترند، به ديگران بيشتر كمك ميكنند.
منبع مقاله :
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
از حالت هاي روحي خود آگاه شويد!
حالت هاي روحي خود شما مي توانند فوق العاده فريبنده باشند. اين حالت ها مي توانند شما را بفريبند و احتمالاً هم مي فريبند و وادار مي كنند باور كنيد كه زندگي تان بسيار بدتر از آني است كه واقعاً هست.
وقتي كه در حالت روحي خوب هستيد زندگي عالي به نظر مي رسد. شما داراي چشم اندازي به آينده ، عقل سليم و خرد هستيد. در حالت هاي روحي خوب ، كارها خيلي سخت به نظر نمي آيند، مشكلات كمتر دشوار مي نمايند و حل آنها آسانتر به نظر مي رسد. وقتي كه در حالت هاي روحي خوب هستيد به نظر مي آيد روابط جريان دارند و ارتباط آسان است؛ اگر مورد انتقاد قرار گيريد، راحت آن را مي پذيريد.
به عكس، اگر در حالت روحي بدي باشيد، زندگي به طور غير قابل تحمل جدي و مشكل به نظر مي رسد. به آينده چشم انداز چنداني نداريد. همه چيز را شخصي مي انگاريد و اغلب رفتار اطرافيان خود را غلط تعبير مي كنيد.
مشكل اينجاست:
مردم درنمي يابند كه حالت هاي روحي آنها هميشه در تكاپو است؛ بلكه فكر مي كنند كه زندگي شان ناگهان همين ديروز يا حتي يك ساعت گذشته بدتر شده است. بنابراين، كسي كه صبح در حالت روحي خوب است امكان دارد زن ، كار و اتومبيل خود را دوست بدارد. اين شخص احتمالاً درباره آينده خود خوشبين است و درباره گذشته خود شكرگزار است. اما در اواخر روز، اگر حالت او بد باشد، ادعا مي كند از كار خود نفرت دارد، فكر مي كند كه همسرش اسباب زحمت است، تصور مي كند كه اتومبيلش قراضه است و معتقد است كه در حرفه خود به جاي نخواهد رسيد. اگر هنگامي كه او در حالت روحي پايين است از وي درباره دوران كودكي اش بپرسيد، احتمالاً پدر و مادر خود را به خاطر گرفتاري فعلي خود سرزنش خواهد كرد.
ممكن است چنين تضادهاي سريع و شديد ، احمقانه و حتي مسخره به نظر بيايند- اما ما همه اين طور هستيم. در حالت هاي روحي پايين ، چشم انداز خود را از دست مي دهيم و همه چيز فوري به نظر مي رسد. ما به كلي فراموش مي كنيم كه وقتي در حالت روحي خوبي هستيم همه چيز خيلي بهتر به نظر مي آيد. ما همه شرايط يكساني را تجربه مي كنيم- با چه كسي ازدواج كرده ايم، جايي كه كار مي كنيم، اتومبيلي كه آن را مي رانيم ، پتانسيل خود، دوران كودكي خود- كه بسته به حالت روحي مان كاملاً متفاوت هستند! وقتي كه روحيه مان پايين است، به جاي آن كه حالت خود را سرزنش كنيم، ميل داريم تصور كنيم كه كل زندگي مان اشتباه است. تقريباً مثل اين است كه واقعاً باور مي كنيم كه زندگي مان ظرف يكي دو ساعت گذشته از هم پاشيده شده است.
حقيقت آن است كه زندگي تقريباً هيچ گاه به آن بدي نيست كه هنگام داشتن روحيه پايين به نظر مي رسد. اگر متقاعد شديد كه به جاي آن كه در فشار روحي بدي بمانيد زندگي را واقع بينانه ببينيد ، آنگاه مي آموزيد كه داوري خود را زير سوال ببريد. به خودتان يادآوري كنيد " البته كه من احساس حالت تدافعي [ يا عصبانيت، سرخوردگي ، فشار روحي، افسردگي] مي كنم؛ من در حالت روحي بدي هستم. هميشه وقتي كه روحيه ام پايين است احساس منفي دارم." وقتي كه در حالت روحي بدي هستيد، ياد بگيريد كه آن را به سادگي دفع كنيد: حالت روحي بد ، يك وضعيت اجتناب ناپذير انساني است كه اگر به آن كاري نداشته باشيد با گذشت زمان دفع خواهد شد. در حالت روحي پايين زندگي تان را تجزيه و تحليل نكنيد. اين كار خودكشي عاطفي است. اگر واقعاً داراي مشكلي هستيد ، اين مشكل حتي وقتي كه حالت دماغي شما بهبود مي يابد باز هم وجود خواهد داشت. راه كار آن است كه در حالت هاي روحي خوب خود خرسند و در حالت هاي روحي بد ، خود متين باشيم- اين حالت ها را خيلي جدي نگيريم.
بار ديگر كه به هر دليلي احساس كرديد روحيه تان پايين است به خودتان يادآوري كنيد كه "اين نيز بگذرد" و خواهد گذشت.
چگونه روابط خود را بيمه كنيم؟
تا كنون از خود پرسيده ايد كه مهمترين عنصر در هر رابطه اي چه چيز ميباشد؟ پاسخ بسياري از افراد به اين پرسش عشق است. بله عشق يك موهبت است و بدون آن هيچ رابطه اي پايدار نخواهد ماند. اما عشق نيز به تنهايي و بدون پشتوانه "احترام" ناتوان و متزلزل خواهد بود. احترام متضمن و بيمه گر عشق است.
شايد لازم باشد براي درك بهتر اين مسئله رابطه (مانند ازدواج) را به يك بنا تشبيه كنيم. در اين منزل باشكوه پي و شالوده خانه را عشق، ستونهاي آن را دو فرد و مصالح ساختماني اتصال دهنده آن را احترام تشكيل ميدهند.
از عشق آغاز ميكنيم كه هيچ رابطه اي بي آن زماني فرو خواهد ريخت. اكنون به دو ستون اصلي اين خانه نگاهي مي اندازيم كه با آنكه جدا از يكديگر قرار گرفته اند اما همواره پيوسته به هم ميباشند. بنابراين در هيچ رابطه اي دو فرد نميبايست فرديت خود را از دست داده و با يكديگر "يكي شوند،" بلكه ميبايد در كنار يكديگر پشتيبان يكديگر باشند و يكتايي، فرديت، شخصيت، علايق و خواسته ها و آرزوهاي خويش را حفظ كنند. اما اين منزل دير يا زود در معرض عوامل محيطي قرار گرفته و طوفانها، گردبادها، زلزله ها، روزهاي آفتابي و باراني بسياري را به خود خواهد ديد. اينها همان تجارب زندگي هستند كه دو فرد در كنار هم با آنها مواجه خواهند گشت. لحظات تلخ و شيرين، اندوه و شادكامي. اكنون به مصالح ساختماني اين منزل ميرسيم. آيا بدون سيمان و بتون بنايي پابرجا خواند ماند؟ احترام مصالح پيوند دهنده اجزاء ساختمان است كه خانه را در برابر طوفانها، بادهاي ويرانگر، شدايد و تلخي هاي زندگي حفاظت ميكند. در واقع احترام بيمه ساختمان ميباشد.
ممكن است شريك زندگي تان شما را بسيار دوست داشته باشد اما آيا به شما احترام نيز ميگذارد؟ افراد دوست دارند محبوب باشند اما محترم بودن به مراتب ارزشمند تر از محبوب بودن است. تعريف احترام چنين است: به رسميت شناختن شايستگي، ارزشمندي، حقوق و مزاياي فرد به عنوان يك انسان. و يا احترام عبارت است از: ادب، مراعات، پذيرش و توجه. يك شريك ايده آل فردي است كه هم شما را دوست دارد و هم به موازات آن براي شما احترام قائل است. چگونه ميتوان نشانه هاي بي حرمتي را در يك رابطه شناسايي كرد؟ نشانه هاي بي احترامي به قرار زير ميباشد:
1- بي اعتبار كردن: جاي فرد پاسخ دادن، سخنان فرد را قطع كردن، بي اعتنايي كردن، تمسخر كردن، گوش ندادن به سخنان فرد و تحقير كردن.
2- ارعاب كردن: تهديد كردن، هراساندن، قلدري كردن و تشر زدن.
3- انتقاد كردن: عيبجويي، ملامت كردن، نفي كردن و غر زدن.
4- كنترل كردن: جلوگيري از تصميم گيري مستقل فرد، تحكم كردن، سلطه گري و تحميل عقايد، خواسته ها و نيازها.
5- قضاوت كردن:تعيين درستي و نادرستي اعمال فرد، برانگيختن احساس گناه و شرمساري در فرد.
6- بد نام كردن: تهمت و افترا زدند، رسوا كردن و افشا گري كردن.
7- فريب دادن:دروغ گفتن، گمراه كردن و حقه زدن.
8- خيانت كردن:صادق نبودن، وفادار نبودن.
9- توهين كردن: گستاخي كردن، ناسزا گويي، رنجاندن.
10- سوء رفتار كردن: از لحاظ كلامي، احساسي و فيزيكي. صدمه زدن به حس امنيت و فرديت شخص. كتك زدن، فرياد كشيدن و فحاشي كردن.
11- هر نوع تغيير در لحن صدا ، اشارات و تغيير در چهره كه پيام آن چنين است:"من مهمتر از تو هستم".
شريكي كه بي احترامي ميكند در واقع در صدد آنست كه با خرد كردن شخصيت فرد مقابل، خود را مهمتر و برتر جلوه دهد. اما غافل از آن كه با اين عمل شالوده خانه اي كه روزي با عشق بنا نهاده شده را سست و تخريب ميكند و آنكه سرانجام آوار آن بر سر خود وي نيز فرو خواهد ريخت.
شما همانگونه كه اجازه ميدهيد ديگران با شما رفتار كنند، ديگران با شما رفتار خواهند كرد. همه چيز وابسته به خود شماست هنگامي كه مورد بي احترامي قرار ميگيريد و سكوت ميكنيد در واقع در آن بي احترامي خودتان نيز سهيم هستيد.
در انتها به خاطر داشته باشيد كه منزل باشكوه شما (رابطه) در صورتي كه به حال خود رها گردد صرفنظر از آنكه در ابتدا تا چه اندازه استوار و مستحكم بنا گرديده باشد به مرور زمان از هم پاشيده و رو به خرابي و زوال پيش خواهد رفت بنابراين بياموزيد با تبادل عشق و احترام روزافزون تركهاي هر چند كوچك منزل خود را مرمت كرده و ان را استوار و پايدار نگه داريد.
"راستگويي و صداقت در ايجاد اعتماد در رابطه ضروريست. احترام محصول اعتماد و عشق محصول احترام است"
"هر رابطه اي منحصر بفرد است. و براي نتيجه بخش بودن آن بايد مقتضيات آن فراهم گردد. هيچ راه ميانبري وجود ندارد."
"زندگي كوتاه است. آن را هدر مشاجرات و جر و بحثهاي بي معني و بي اهميت نكنيد!"
واي بدبخت شدم ، واي معتاد شدم ، يكي منو ببنده به تختي چيزي
با تشكر از دوت خوبم
اعتياد به اينترنت ایا ممکن هست ؟
مسعود صديقيان ــ تورنتو
آيا امكان دارد كسي به استفاده از اينترنت معتاد شود؟ پاسخ مثبت است. عنوان "اعتياد به اينترنت" يك برداشت كلي و اصولاً به استفاده مستمر از اينترنت اطلاق ميشود و امكان دارد دامنه نتايج آن به كم خوابي، به خطر افتادن موقعيت شغلي و دگرگوني در روابط خانوادگي و اجتماعي منجر شود.
مقالهاي كه توسط كارول پوترا در مجله سايكالوژي تودي به چاپ رسيده با داستان يك دانشجوي دانشگاه به نام دان شروع ميشود كه سال اول را با ميانگين نمرات 3 و نيم به پايان رسانيده بود. او در سال دوم مجبور شد در خوابگاه دانشگاه مشتركاً با دانشجوي ديگري زندگي كند كه مدام مشغول بازي با كامپيوتر بود. نمرات او پس از مدتي به كمتر از يك و نيم رسيد و دوست دخترش او را ترك كرد. زندگي دان سوژه كتاب تازه كارول پوترا با نام Caught in the Net است. او تصميم دارد مسائل رواني معتادان به اينترنت را به مردم آموزش دهد. او ميگويد رهايي از مشكلات زندگي با پناه بردن به اينترنت حل نشده و به آن بايد به عنوان چاره موقتي برخورد كرد. هنگامي كه يك معتاد به اينترنت در انتهاي شب سرانجام دست از كامپيوتر ميكشد و آن را خاموش ميكند مشكلات واقعي به سراغ او ميايند. در اين زمان رويارويي با آنها بسيار سخت تر و آثار افسردگي عميق تر به نظر ميرسند. با سياه شدن مانيتور تنهايي و گناه عدم توجه به اطرافيان بيشتر احساس ميشود. در اين هنگام شخص معتاد به اينترنت مانند معتادان به الكل براي رهايي از مشكلات مجدداً به سمت اينترنت كشيده شده و همه درها را به جز اتاقهاي گفتگو بسته ميبيند. از نشانههاي ديگر اعتياد فراموش كردن قرارهاي ملاقات، عدم توجه به وضع ظاهري و بهداشت شخصي و بروز حالتهاي عصبي در گفتگوهاي دوستانه ميتواند باشد. روياها و خيالپردازيهاي شخص معتاد به نوعي با اينترنت رابطه دارند و مچ دست اغلب آنها درد ميكند، دروغ ميگويند، اعتياد خود را انكار ميكنند، غذا خوردن به موقع را فراموش كرده و معمولاً در مقابل كامپيوتر به خوردن ميپردازند.
تقريبا 5 تا 10 درصد استفاده كنندگان از اينترنت دچار مشكل اعتياد هستند و جاي تعجب نيست كه اين نسبت در ميان مصرف كنندگان مشروبات الكلي و قماربازان نيز ديده ميشود. 2 تا 3 درصد از ميان 10 درصد معتادان به اينترنت آن را به صورت غيرطبيعي و بيش از حد معمول استفاده ميكنند. آنها ساعتهاي طولاني از اوقات خود را به بازديد از سايتهاي گوناگون و گفتگوهاي بيهوده در چت روم مي گذرانند.
نتايج مطالعات اخير دكتر ديويس پژوهشگر دانشگاه يورك روي گروهي از دانشجويان نشان ميدهد علت اعتياد به اينترنت در بسياري از آنها دستيابي به راهي براي سركوب اضطرابها و تنش هاي زندگي بوده است. به گفته دكتر ديويس احتمال اعتياد به اينترنت در ميان افراد منزوي و گوشه گير و كساني كه در ارتباطات اجتماعي و بين فردي خود مشكل دارند بيش از ديگران است. ديويس در انتهاي بررسيهاي خود نتيجه گيري ميكند اگرچه استفاده از اينترنت در دريافت اطلاعات جديد بسيار سودمند است اما از آن نبايد براي فرار از مشكلات زندگي استفاده كرد.
اعتياد به اينترنت پديده بسيار جديدي است و هنوز بسياري با آن كاملاً آشنا نيستند. عدهاي معتقدند نمي توان استفاده مستمر از اينترنت را با اعتياد به مواد مخدر، الكل و يا حتي سيگار مقايسه كرد. روانشناسان و پزشكان كلينيكهاي درماني كمتر از ده سال است كه به مشكل اعتياد به اينترنت توجه نشان دادهاند و بسياري از متخصصان هنوز در گروه بندي آن با ساير موارد اعتياد اختلاف نظر دارند. برداشت عمومي جامعه از اعتياد به اينترنت بر آن است كه مردم با ميل خود به سراغ اينترنت ميروند در حاليكه اعتياد به موارد ديگر چندان ارادي و با تصميم قبلي نيست.
نتايج تحقيقات دانشگاه پيتسبورگ بر روي 500 استفاده كننده اينترنت نشان داده است كساني كه به اتاقهاي گفتگو و بازديد از سايتهاي مختلف، ايميل و خريد از شبكه وابسته هستند علايم باليني شبيه معتادان به الكل و يا مواد مخدر از خود نشان دادهاند و بسياري از آنها اگر چه از بيخوابي رنج ميبرند، اما توانايي دوري از كامپيوتر را ندارند. آنها هميشه خسته به نظر ميرسند و روابط آنها با اطرافيان و جامعه به حداقل رسيده و عصبي هستند. مهمترين ويژگي معتادان به اينترنت مانند ديگر موارد اعتياد عدم قبول واقعيت وابستگي روحي به اينترنت است. آنها همواره تلاش ميكنند تا اتلاف ساعتهاي متمادي از عمر خود در مقابل كامپيوتر را كاملاً عادي جلوه داده و آن را توجيه كنند. اينترنت در واقع مانند الكل و قمار راه گريز از دنياي واقعي است. بيشترين اوقات معتادان در اتاقهاي گفتگو و بازيهاي كامپيوتري ميگذرد. سايتهاي خبري، خريد و ايميل از ديگر مواردي هستند كه بيشتر معتادان در آنها به وقت گذراني مشغول هستند.
براي تشخيص معتادان اينترنت بايد رفتار آنها به دقت مورد ارزيابي قرار گيرد. معمولاً معتادان به اينترنت كنترل زمان را از دست داده و كاملاً ارتباط خود را با دنياي خارج قطع ميكنند. پسران جوان و زنان ميانسال بيشترين معتادان اينترنت را تشكيل ميدهند. بسياري از جوانان تا دير وقت از اينترنت استفاده ميكنند و اگر به تحصيل اشتغال داشته باشند اغلب تكاليف درسي آنها ناتمام باقي ميماند.
به عقيده برخي از روانپزشكان آثار اعتياد به اينترنت در افرادي كه در اثر رويارويي با مسائلي مانند طلاق، بيكاري، عدم توجه والدين و مشكلات مالي و حقوقي ضربه روحي خوردهاند بيشتر به چشم ميخورد. از اعتياد به اينترنت با عنوان IAD نام برده ميشود و نسبت معتادان حدود 2 تا 5 ميليون در ازا هر 50 ميليون استفاده كننده معمولي است.
مرگ يك جوان چيني در چند سال پيش پس از سه روز استفاده بي وقفه از كامپيوتر و يا ماجراي پدري كه فرزند نوزاد خود را در وان حمام گذاشت و تصميم گرفت تا پر شدن وان به سراغ ايميل هايش برود از نمونههاي روشن اعتياد به اينترنت است و چنين نمونههايي روانشناسان و بسياري از مردم جهان را متوجه شيوع نابهنجاري و بيماري جديدي كرده است كه بايد به دقت مورد بررسي قرار گيرد.
پرفسور كيمبرلي يانگ استاديار پيشين دانشكده روانشناسي برادفورد از اولين كساني است كه استفاده بيش از حد به اينترنت را در گروه اعتياد قرار داد. مطالعات او در سال 1994 با بررسي در رفتار بيش از 500 استفاده كننده از كامپيوتر انجام شد. او در مطالعات خود از شركت كنندگان در بررسي ميخواست به 8 سئوال جواب دهند تا او بتواند نسبت وابستگي آنان به اينترنت را تشخيص دهد. يکي از سئوالات اين است: آيا پس از قطع ارتباط با اينترنت در خود نشانههاي افسردگي، سرخوردگي و يا عصبانيت ميبينيد؟ كه 3 جواب مثبت نشاندهنده اعتياد به اينترنت بود.
يافتههاي دكتر كيمبرلي يانگ حاكي از عدم توانايي معتادان به اينترنت در مقابله با مشكلات روزمره است. او ميگويد افراد خجالتي بيشتر در معرض اعتياد قرار دارند و مسائل فردي مانند كمرويي سبب ميشود تا اينگونه افراد جهت فرار از حقايق در دنياي خيالي اتاقهاي گفتگو هيچگاه نگران قيافه و وضع ظاهر و محيط خانوادگي نبوده و بتوانند با مردم سراسر دنيا بدون آشكار كردن موقعيت خود ارتباط برقرار نمايند. زنان خانه دار و معمولاً دانشجويان جديد دانشگاهها در شهرهاي به دور از خانواده و غريب از اولين قربانيان اعتياد به اينترنت هستند.
درمان و كمك به معتادان اينترنت در حال حاضر در مراحل ابتدايي قرار دارد و تحقيقات كامل روشهاي معالجه روان درماني چنداني در دست نيست. تعدادي كتابچه و جزوه خود درماني توسط انستيتوهاي بهداشتي به چاپ رسيده كه نميتوانند به رفع اعتياد كمك كنند. جاي تعجب نيست اگر گفته شود تعداد بيشماري از گروههاي پشتيبان كمك به معتادين خدمات خود را در اينترنت قرار دادهاند.
همانند روشهاي موجودي كه در ترك اعتياد سيگار، مواد مخدر، مشروبات الكلي و قمار به كار ميرود متخصصان به قطع ناگهاني از اينترنت اعتقاد ندارند اگر چه تجويز اينگونه درمان در برخي قابل اجرا است ولي اكثر معتادان به دلايل گوناگون مانند انجام و اتمام پروژههاي درسي دانشآموزان و دانشجويان و كارمندان قادر به ترك ناگهاني اينترنت نيستند.
قدم اول براي كساني كه تصميم دارند بدون كمك روانپزشكان و روان درمانگران خود راساً به كم كردن ساعات استفاده از اينترنت اقدام كنند شناخت عمق وابستگي به اينترنت است. در اين مرحله انكار اعتياد نقش عمدهاي در ترك آن بازي خواهد كرد. پس از آن بايد به قول و قرارهاي شخصي پرداخت و مدت و زمان استفاده روزانه از اينترنت را محدود و آن را جداً دنبال كرد. قدم بعدي يافتن جايگزين مناسب جهت اينترنت است. بازگشت به گذشته و مقايسه آن با حال نشان خواهد داد كه كدام فعاليت خانوادگي و اجتماعي و شخصي مانند گذراندن وقت با همسر و فرزندان، دوستان، ورزش، مطالعه و خواب جاي خود را با اينترنت تعويض كردهاند.
مقابله با مشكلاتي مانند خاطرات بد گذشته، جدايي، مسائل مالي، تنهايي، بيكاري و استرسهاي ناشي از كار با روي آوردن به اينترنت و چت روم از بين نخواهند رفت. شناخت نقاط ضعف و قدرت هر شخص جهت ترك اعتياد كاملاً به آمادگي روحي وابسته است و مراجعه به پزشك و در ميان نهادن مشكلات شخصي و خانوادگي با وي كاملاً ضروري به نظر ميرسد و نبايد از آن غفلت كرد.
متاسفانه كتابهاي مرجع فراواني در مورد اعتياد به اينترنت به چاپ نرسيده است. كتابهاي زير از معدودي است كه اعتياد را مورد بررسي قرار دادهاند.
Caught in the Net كيمبرلي يانگ ناشر John Willy and Sons Inc.
Virtual Addiction دكتر ديويد گرين فيلد، ناشر بارنز اند نوبل
پاسخ مثبت به 3 سئوال از 8 سئوال زير نشانه اعتياد به اينترنت است.
1. Do you feel preoccupied with the Internet (think about previous online activity or anticipate next online session)?
2. Do you feel the need to use the Internet with increasing amounts of time in order to achieve satisfaction?
3. Have you repeatedly made unsuccessful efforts to control, cut back, or stop Internet use?
4. Do you feel restless, moody, depressed, or irritable when attempting to cut down or stop Internet use?
5. Do you stay online longer than originally intended?
6. Have you jeopardized or risked the loss of a significant relationship, job, educational or career opportunity because of the Internet?
7. Have you lied to family members, therapist, or others to conceal the extent of involvement with the Internet?
8. Do you use the Internet as a way of escaping from problems or of relieving a dysphoric mood (for example, feelings of helplessness, guilt, anxiety, depression
چگونه در کودکان اعتماد به نفس ایجاد کنیم
سرزنش نكنيد
عزت نفس اندك ،حالت خود تقويتي دارد، يعني اگر كودكي دچار اين مشكل است، خود نيز آن را شدت مي بخشد. مثلاً اگر او فكر مي كند در درس رياضي ضعيف است بدون شك هنگام روبه رو شدن با يك مسأله رياضي بسيار نگران مي شود و اين احساس ضعف به ناتواني او در حل رياضي بيشتر كمك مي كند در نتيجه مجدداً احساس شكست كرده و اين باور كه در فهم درس رياضي ناتوان است در او تقويت مي شود. والدين بايد با از بين بردن ترديد در وجود فرزندشان او را از عزت نفس اندك برهانند و به كودك خود مهارت هايي بياموزند كه نوع رفتار،روش و نگرش خود را اصلاح كند.زماني كه قصد داريم به كودكمان بياموزيم چه اهدافي را در زندگي داشته باشد و براي رسيدن به آنها چگونه تلاش كند، بايد احساساتي را كه باعث تقويت تفكرات منفي در آنها مي شود كاهش دهيم. بدين منظور بايد باورها و توقعات سختي كه از خود دارد و باعث ضعيف شدن عزت نفس مي شود و به آن شدت مي بخشد را تغيير دهيم و : از احساسات خود و ديگران با وي صحبت كنيم. او را مطمئن سازيم كه احساسش را درك مي كنيم.
به او بياموزيم كه براي ابراز احساساتش روش منطقي به كار ببرد. كودكي كه عزت نفس اندك دارد دائم نگران است ،زيرا فكر مي كند اگر در كاري شكست بخورد بدون شك تنبيه و يا تحقير مي شود، بنابراين علاقه اي به آزمودن موضوعات جديد ندارد و فقط در موقعيت هاي امتحان شده و آشنا احساس آسودگي خيال مي كند. براي اين كه بتواند احساس عدم اعتماد به نفس را در خود از بين ببرد، پيرو برنامه اي خشك و انعطاف ناپذير و تشريفاتي مي شود تا به خود قيافه كنترل و نظم داشتن بدهد زيرا نسبت به توانايي هايش اعتمادي ندارد. هرگاه مرتكب اشتباهي شود خودش را مرتب سرزنش مي كند در نتيجه بيشتر احساس بي لياقتي كرده و ديگر لزومي نمي بيند تلاش كند و انگيزه اش را هم از دست مي دهد و پس از زماني كه انگيزه در او از بين رفت چيزي وجود نخواهد داشت كه او را خشنود سازد. بيشتر اوقات تكاليف مدرسه، كودك را دچار تشويش مي كند و اين نگراني اعتماد به نفس او را از بين مي برد. براي اين كه كودكان مان هنگام انجام دادن تكاليف مدرسه شان دچار اضطراب و نگراني نشوند، بايد:
*تكاليف خود را در اتاقي آرام و بي سروصدا كه حواسشان پرت نشود انجام دهند، چرا كه آشفتگي ذهني باعث تشويش و اضطراب شده و ترسي غالب بر آنها مستولي مي شود كه تمركز حواس را از آنها مي گيرد.
*وقتي والدين قصد دارند در يادگيري دروس به كودكان كمك كنند بايد كنارشان آرام بنشينند و با صداي ملايم صحبت كنند؛ بدين ترتيب آنها مجبور نمي شوند تا بر ترس ديگري كه همان عصبانيت والدين هنگام اشتباه كردن است غلبه كنند.
*راه ديگر آموزش به كودكان مضطرب اين است كه به آنها كمك كنيم تا ترسهاي فلج كننده شان كه معمولاً از خطاهاي هنگام يادگيري ناشي مي شود را فراموش كنند. اين خطاها مثلاً در زمان انجام دادن تكاليف مدرسه و يا در بازي هاي گروهي ممكن است به وجود آيند و بايد از آنها براي آموزش كودك بهره جست. وقتي كودك مرتكب خطايي مي شود به جاي سرزنش كردن وي سعي كنيد از آن خطاها واكنش مثبتي به وجود آوريد. مثلاً به او بگوييد:« بهتر است اين مسأله را بررسي كنيم و وقتي فهميديم مشكل چيست مي توانيم حلش كنيم. »
به كودك خود بياموزيم كه كف نفس داشته باشد. كف نفس يعني اين كه بتوانيم خونسرد بنشينيم و فكر كنيم، تصميم بگيريم و عواقب رفتارمان را تجسم نماييم. كودك مضطرب نمي تواند روي تصميم هاي آني خود كنترلي داشته باشد بنابراين نمي تواند عزت نفس اندكش را اصلاح كند.
روشهايي براي كمك به فرزندان
والدين براي كمك به فرزندان خود بايد:
1- براي فرزندان خود وقت كافي در نظر بگيرند و دقيقاً توضيح دهند كه چرا رفتاري پذيرفتني است در حالي كه رفتاري ديگر چنين نيست و هنگام سرزنش فرزند خود آن رفتار خاص را مورد خطاب قرار دهند نه شخصيت كودك را.
2- بعضي مواقع عدم وجود مهارتي خاص موجب اضطراب مي شود؛ مثلاً كودكاني كه نمي توانند وارد جمع كودكان ديگر شوند به كمك والدين خود نياز دارند كه اين مهارت را به وي بياموزند و بدين ترتيب وحشت از اين كه اساساً ايرادي در وجودش دارد را از وي دور سازند.
3- وقتي كودكي هنگام آموختن درس خود دچار تشويش و نگراني مي شود به او كمك كنيد تا مشكل خود را تشخيص دهد و برطرف سازد.
4- وقتي اشتباهي صورت مي گيرد تا جايي كه امكان دارد براي اصلاح آن وقت كافي بگذاريد زيرا عجله كودك را نگران مي كند.
5- سعي كنيد از راههاي گوناگون به كودك خود آموزش دهيد. مثلاً يك كودك ممكن است آموزش ها را تنها به صورت شفاهي درك نكند بنابراين كاري را كه بايد او انجام دهد هر قدر هم كه ساده باشد كاملاً شرح داده و به طور عملي انجام دهيد. (مثلاً پيام تلفني گذاشتن را به طور عملي به او بياموزيد)؛ برخي از كودكان هنگام ديدن بهتر درك مي كنند تا شنيدن. كودك وقتي كاملاً متوجه شد كه چه توقعي از او دارند احساس آرامش و راحتي بيشتري مي كند. برخي از كودكان نيز معيارهاي بالايي براي خود در نظر مي گيرند كه سبب تشويش و نگراني مي شود و وقتي نمي توانند به آرزوهاي غيرواقعي شان دست يابند« احساس شكست» ميكنند و ذهنشان آشفته مي شود؛ در اين مواقع كمتر مي درخشند.
6-والدين براي اين كه كودكشان را از نگراني برهانند بايد او را دايم تشويق يا تحسين كنند البته تشويق، اغراق آميز و ناپخته نباشد. كودكان معمولاً از كارهاي خود خيلي انتقاد مي كنند و از آنچه كه انجام مي دهند زياد راضي نيستند.
7- برخي از كودكان هر نوع تعريف و تمجيد را يك جور مزاحمت تلقي مي كنند. واكنش فرزندتان نسبت به تعريف و تمجيد را مشاهده كنيد و وقتي متوجه شديد كه كودكتان حتي هنگام تعريفي مثبت آشفته خاطر و مضطرب مي شود تا جايي كه امكان دارد او را به حال خود بگذاريد و كاري به كارش نداشته باشيد.
8- والدين كودكي كه نمي تواند خشم خود را كنترل كند بايد او را تشويق كنند تا روي يك كار- نه چند كار همزمان- وقت بگذارد و از بار اضافي و اضطراب ناشي از خستگي و گرسنگي بپرهيزد زيرا ممكن است اميدش را در راه رسيدن به اهدافش از دست بدهد.
9- والدين بايد از كودك بپرسند كه چه اهدافي دارد.
10- وقتي هدف كودك مشخص شد بايد به او كمك كنند كه تشخيص دهد آيا هدفش با واقعيت همخواني دارد يا خير و اگر چنين بود براي رسيدن به آن، او را تشويق كنند.
11- والدين كودك نگران بايد به او كف نفس بياموزند. براي پدر يا مادر اين كه كودكش مي گويد:« من خيلي احمق هستم.» يا« هيچ كاري از دستم برنمي آيد؟»سخت است. ولي وقتي كودك نسبت به خود چنين احساسي دارد فرياد كشيدن بر سر او هيچ دردي را درمان نمي كند. وقتي به او دستور مي دهيم كه اين گونه صحبت نكند تنها نگراني اش را افزايش داده ايم. مجبوريم احساسات منفي كودكان را بپذيريم تا بتوانيم آنها را تغيير دهيم. به جاي اين كه با زورگويي او را از داشتن احساسات منفي منع كنيد برايش محيطي فراهم كنيد تا بتواند اين احساسات را ابراز كند ولي با روشي درست به او نشان دهيد كه اين احساسات واقعيت ندارند. در اين گونه مواقع والدين مي توانند از روش هاي زير بهره جويند:
درك احساسات كودكان
روشي درست به او نشان دهيد كه اين احساسات واقعيت ندارند. در اين گونه مواقع والدين مي توانند از رو ش هاي زير بهره جويند:
1-توجه كودك را روي كاري كه دارد انجام مي دهد متمركز كنيد و توانايي هاي او را هرگز ارزيابي نكنيد و از نارضايتي ديگران نيز صحبتي به ميان نياوريد. مثلاً بهتر است به او بگوييد« روي اين كار خيلي وقت مي گذاري. »نه اين كه بگوييد:« خيلي كند كار مي كني».
2- صميميت و اعتقادي كه والدين نسبت به كودك احساس مي كنند به وي اطمينان خاطر مي بخشد و بدون ترديد او را به سوي كشف بهترين استعدادش سوق مي دهد. تلاش و جديت او را تحسين كنيد. تا جايي كه امكان دارد به او اجازه دهيد خودش بسياري از تصميم هايش را بگيرد. همه كودكان _ به ويژه كودكان نگران- بايد مطمئن شوند كه ما علاقه منديم بدانيم آنها مسائل را چگونه مي بينند و از شنيدن تفكرات و تصورات آنها لذت مي بريم.
3- از آنجايي كه تنبيه و تهديد يا بي حوصلگي و عصبانيت، نگراني كودكان را افزايش مي دهد بايد از آن اجتناب شود. وقتي كودك حس مي كند كه از او نااميد شده ايم از ترس يخ مي زند و گاهي اوقات شرمنده مي شود. بايد براي كودك محيطي فراهم آوريم كه هم احساس امنيت كند و هم بتواند طعم تلاش و شكست را با هم بچشد.
احساس ديگري كه باعث به وجود آمدن طرز فكري منفي در كودك و عزت نفس اندك مي شود عصبانيت است. يعني كودكي كه عزت نفس اندك دارد بسيار گوشه گير، منفي باف، عبوس و نق نقو است و در اكثر كارها اشتياقي از خود نشان نمي دهد. كودكي كه عصباني است توجهي به راضي و خشنود نگهداشتن ما ندارد. حتي ممكن است طوري رفتار كند كه نشان دهد نسبت به انجام دادن تكاليف مدرسه يا برآوردن توقعات ما دل نگراني ندارد و حتي سعي مي كند خود را با اعتماد به نفس نشان دهد و بگويد نيازي به كمك، تأييد يا حمايت ديگران ندارد. اما كودك عصباني نياز مبرمي به كمك دارد.
خشم كودكان
موارد زير موجب خشم كودكان مي شود:
1- وقتي چيزي جلوي موفقيت و پيشرفت او را مي گيرد. 2-وقتي به آنها برچسب هايي مانند بد، بي عرضه، لوس يا بي معرفت زده مي شود. 3- وقتي كه احساس ضعف يا عدم كنترل مي كنند.
عصبانيت اغلب دفاعي در برابر عزت نفس اندك است. كودك به جاي اين كه در برابر نااميدي بايستد يا عدم قدرت خود را بپذيرد احساس خشم مي كند و چنين خشمي به روش هاي متعددي بروز مي كند:
1- سعي مي كند ديگران نسبت به او احساس بدي داشته باشند تا متوجه عزت نفس اندك او نشوند. بنابراين نسبت به بچه هاي كوچك و ضعيف تر قلدري مي كند و با هم سن و سال هاي خود رفتار پرخاشگرانه اي دارد.
2- بسياري از كودكان عصباني احساس ضعف مي كنند و مثلاً به اين دليل كه جلوي موضوعي بسيار اضطراب آور كه در محيط زندگي شان در حال وقوع است (مثل طلاق و يا مشكلات مالي خانوادگي) را نمي توانند بگيرند سعي دارند دست به خشونت زده و بدين ترتيب احساسات ناخوشايند خود را سركوب كنند.
3- وقتي كودكي احساس مي كند كساني را كه دوست دارد نسبت به او بد فكر مي كنند، ممكن است درد و رنج ناشي از اين موضوع را با خشم پنهان سازد. چنين كودكاني هنگام دفاع در برابر نارضايتي والدين احتمال دارد با خود فكر كنند كه: «اهميتي نمي دهم آنها چه فكر مي كنند.» يا «اهميتي نمي دهم كه بد، لوس، احمق، بي فكر يا تنبل هستم.»
4- طبق قاعده اكثر مواقع كودكان بايد به بزرگترها احترام بگذارند يا فقط چيزي بگويند كه خوشايند باشد. مثلاً «اگر حرف خوبي براي گفتن نداري حرف نزن!» را غالباً بزرگترها به كوچكترها مي گويند. بدين ترتيب به كودك اجازه داده نمي شود تا تفكرات و احساسات خود را بيان كند و سكوت كردن او را عصباني مي كند.
5- عصبانيت كودك را به سوي تمرد و رفتاري شكننده سوق مي دهد و بدين ترتيب ممكن است كه تنبيه هم بشود، بنابراين (به سبب عدم تأييد ديگران) عصبانيتش افزايش مي يابد.
روش مقابله با خشم كودكان
با كودك عصباني بايد اساسي برخورد كنيم تا بتوانيم روش هاي جديد ارتباط با او را بيابيم:
1- اولين كاري كه بايد انجام دهيم اين است كه عصبانيت او را بپذيريم و تشخيص دهيم كه چه چيزي او را عصباني كرده است. 2- بايد به كودكان اطمينان دهيم كه مي خواهيم او را درك كنيم. اگر كودكان از صميم قلب تشويق شوند كه درباره احساسات شان صحبت كنند سرانجام مي توان مشكلاتي كه شكل عصبانيت به خود گرفته اند را تشخيص دهيم و بدين ترتيب در رفع آنها كمك كنيم. 3 - بايد سعي كنيم مشكلاتي را كه در قالب عصبانيت بروز مي كنند مورد خطاب قرار دهيم. وقتي كودك را متوجه كنيم كه مي دانيم رفتار او ناشي از چه مشكلي است او مطمئن مي شود كه به اساس نيكي وجودش ايمان داريم و همه چيز رفع خواهد شد. 4- كودك را بايد مطمئن سازيم كه عصبانيت وي يا هر چيزي كه پشت اين خشم پنهان است، هيچ گونه آسيبي به روابط وي با ما نخواهد زد. بسياري از كودكان مايل نيستند تفكرات و احساساتشان را براي ما بگويند، چون معتقدند كه اگر صادق و رو راست باشند ما از سخنانشان تعجب مي كنيم و عصباني مي شويم. 5- بايد به عصبانيت كودك حتي اگر مستقيماً متوجه ما باشد اهميت بدهيم. بعضي مواقع كودك از دست پدر يا مادرش كه به او توجه كافي ندارند عصباني مي شود. به هر حال اگر كودك بپرسد كه چه چيزي موجب عصبانيتش شده است، مؤثرتر خواهد بود. كودك در سن ۵ سالگي توانايي زيادي دارد تا فكر و احساسش را بيان كند به شرط اين كه در محيطي امن و مطمئن قرار داشته باشد، يعني مطمئن باشد اگر بگويد چه احساسي دارد شما عصباني نمي شويد يا به او گوشه و كنايه نمي زنيد و او را به لوس يا خودخواه بودن متهم نمي كنيد.
افسردگي مورد ديگري است كه باعث كاهش عزت نفس مي شود. افسردگي در كودك موجب اختلال در يادگيري، بازي و توسعه روابطش با ديگران مي شود و بعضي مواقع نيز حتي مانع ارتباط او با والدين مي شود و اغلب بي سروصدا به وجود مي آيد.
علائم افسردگي
كودك افسرده علائم زير را از خود بروز مي دهد: 1- تابع اميال آني خود است. او باور ندارد كه مي تواند مشكلاتش را حل كند. بنابراين براي به دست آوردن اعتماد به نفس تلاش كمي مي كند و كاري را پيگير انجام نمي دهد. 2- او خود را از آن نوع افرادي مي داند كه در هر مرحله از زندگي دست به هر كاري بزند، شكست مي خورد. 3- داوطلب نمي شود چرا كه معتقد است شركت او در كاري ارزشمند نيست. 4- معلومات شخصي كمي دارد و احساس مي كند كه شايسته آگاهي نيست و چون مي ترسد ديگران او را تأييد نكنند محتاطانه سخن مي گويد. 5- او معتقد است هميشه مردم را از خود نااميد مي كند بنابراين مدام از ديگران كناره گيري مي كند. 6- مدت زمان قدرت تمركز او كوتاه است. 7- برخي از كودكان افسرده دچار عذاب شديد روحي اند، به طوري كه براي خود انواع متفاوتي بيماري مي تراشند و يا براي اين كه ديگران از آنها توقع انجام دادن كاري را نداشته باشند تمارض مي كنند و احتمالاً معتقدند كه ديگران فقط زماني آنها را دوست خواهند داشت كه حس ترحم شان را برانگيزانند. 8- او دوست دارد شخص ديگري باشد. علامت ديگر افسردگي دروغگويي يا حسادت است. كودك وقتي اعتماد به نفس ندارد نسبت به هم سن و سال هاي خود حسادت مي ورزد.
چگونه مي توان كودكي را از افسردگي رها ساخت؟
1- بايد به او ياد بدهيم هدفي واقعي كه مناسب توانايي هايش باشد در نظر بگيرد. اهداف فوق العاده بزرگ كه امكان دسترسي به آنها نيست ممكن است بهانه اي براي طفره رفتن از تلاش كردن باشد و اهدافي هم كه دستيابي به آنها خيلي ساده و آسان است احتمالاً به او يادآوري مي كند كه از مبارزه مي ترسد. به جاي اين كه او را تشويق كنيم تا مثل نقاشي بزرگ، رئيس جمهور يا ستاره اي ورزشي شود به او ياد دهيم دريابد كه امروز يا اين هفته چه مي خواهد به دست آورد؟ 2- به او كمك كنيم تا براي رسيدن به هدفش تلاش كند. كودكان افسرده در عين حال كه شروع به آموختن مهارت هايي براي كسب عزت نفس مي كنند به حمايت عاطفي ويژه اي هم نياز دارند. 3- اجازه دهيم كه كودك گاهي طعم شكست را بچشد تا بفهمد كه كجاي كارش اشتباه بوده است. 4- سعي كنيم به او تفهيم كنيم كه مي تواند موفقيت هاي كودكان ديگر را بدون اين كه احساس حسادت كرده و يا در مقابل نسبت به خود احساس بدي پيدا كند، تحسين نمايد. كودكي كه عزت نفس بالايي دارد نسبت به مهارت، استعداد و ويژگي هاي كودكان ديگر احساس خوشحالي مي كند ،ولي كودكي كه عزت نفس اندكي دارد در برابر توانايي هاي ديگران احساس شكست مي كند. 5- به او كمك كنيم تا تصميم بگيرد و روي تصميم خود ثابت قدم بماند و عواقب احتمالي آن را نيز بپذيرد. برخي از پيامدها خوب و برخي بد هستند، مهم اين است كه كودك بياموزد با تغييرات سازگاري يابد. 6- به حرف هاي او گوش كنيم و تأييدش نماييم. بسياري از كودكان افسرده تصور مي كنند افكار و احساساتشان زير عدم پذيرش ديگران مدفون مي شوند. ممكن است چنين كودكاني از گفتن تصوراتشان هراس داشته باشند و يا نتوانند اشاره اي به آنها كنند و كمتر بفهمند كه چه مي خواهند يا چه احساسي دارند. آنها ممكن است زودرنج باشند و نسبت به هر چيزي احساس گناه كنند. 7- كودك افسرده نمي تواند احساس شادماني كند. او را بايد درك و راهنمايي كنيم. وقتي به او كمك مي كنيم تا هدفي براي خود در نظر بگيرد و در مورد آن تصميم بگيرد و اگر شكست خورد آن را پذيرفته اما به راهش ادامه دهد در واقع او را به سوي نگرشي مثبت هدايت كرده ايم. آنگاه او متوجه مي شود كه توانايي هايش مؤثرند و اعتماد به نفسش افزايش مي يابد
به نقل از
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
چگونه با رفتار های متغیر نوجوان خود برخورد کنیم؟
والدین در سنینی که فرزندشان به نوجوانی می رسد با مسائل و مشکلاتی رو به رو می شوند که قبلا وجود نداشته. بنابراین باید بدانند چگونه رفتارکنند که آرامش و امنیت هر چه بیشتر برای طرفین حاصل شود . او مرموز شده و هر ساعت به شکلی متفاوت رفتار می کند و بیشتر تمایل دارد با دوستانش باشد تا با خانواده . مدام بحث می کند و پرخاشگر شده. امکان ندارد کاری را که از او می خواهیم بلافاصله انجام دهد. آیا این عبارت برای شما نیز آشناست؟ نوجوان داشتن اینگونه است. او دیگر همان کودکی که با لبخند هر چه می خواستید انجام می داد نیست. نوجوانی سن مرموز شدن - تغییر کردن و تردید است. از طرف دیگر شما نیز نگران هستید که نکند او مشغول کاری شده باشد که عاقبت خوبی ندارد پس فشار خود را بر او افزایش می دید. او نیز که خواهان استقلال بیشتری است واکنش نشان داده و قصد ندارد در محدودیتی که شما ایجاد کرده اید زندانی شود بدین ترتیب کار به بحث و مشاجره و گاها دعوا می کشد. مساله اینجاست که در این میان کسی مقصر نیست . والدین اکثرا در دهه چهارم یا پنجم زندگی بوده و بسیار محافظه کارانه عمل می کنند و حال آنکه نوجوان بی پروا قصد دارد حرکتی سریع به سوی اهدافش داشته باشد و دسترسی به آرزوهای خود را ممکن و شدنی می بیند. پس اگر دو طرف وضعیت و شرایط را بخوبی درک نکنند نخواهند توانست ارتباط خوبی با یکدیگر برقرار نمایند. این شرایط برای نوجوان نیز سخت است. باید توجه داشت که مرحله عبور از کودکی به بزرگسالی برای خود نوجوان نیز سخت است. چرا که بسیاری از تغییرات در همین سنین رخ می دهد و نوجوان نیز در مواقعی دچار حالت گیجی ، تردید ، نگرانی و عدم اعتماد به نفس می شود. او از لحاظ روحی نیز دچار بیشترین تغییرات در حالات عاطفی شده و خشم شدید و عشق فراوان را تجربه می کند. از نظر جسمی نوجوان به تکامل رسیده و نیروی جنسی شدیدی دارد به همین دلیل است که اگر در این سنین کسی را برای صحبت و گفتگو در مورد مسائل خود نداشته باشد ممکن است دچار مشکلاتی شود. او از نظر هوش در فعالترین وضعیت ممکن قرار دارد و بخوبی قادر به تجزیه و تحلیل انواع مسائل و دیدگاههاست در این زمان نوجوان شروع به بررسی رفتار ها و نقطه نظرات والدین کرده و با درک تغییرات میان تفکر خود و والدین مناقشات آغاز می شود. از طرفی نوجوان تحت فشار بیشتری نسبت به قبل از طرف محیط پیرامونش قرار می گیرد و نیاز به حمایت والدین در این دوران بیشتر از هر وقت دیگر احساس می شود. برخورد والدین به گزارش مهر والدین وقتی با بحران نوجوانی رو به رو می شوند در بسیاری از موارد سعی می کنند کنترل امور را به دست بگیرند. در این راه ممکن است دیکتاتور و جدی شوند و با نوجوان درگیر شوند تا ثابت کنند قدرت در دست آنان است. برخی دیگر نیز سعی می کنند اصلا به کارهای نوجوان کاری نداشته باشند تا از هر گونه مجادله پرهیز شود و نوجوان خودش راهش را پیدا کند. جالب این که هر دو روش بی نتیجه است : نوجوانی که والدین قدرت طلب دارد بیشتر به طغیان و سرکشی می پردازد تا ثابت کند که مستقل و دارای قدرت تصمیم گیری است. ممکن است حتی برخی از مسائل را مخفی و از والدین فاصله بگیرد. نوجوانی هم که والدین بسیار انعطاف پذیر دارد ممکن است احساس کند بی ارزش است و نادیده گرفته شده و والدین اهمیتی به مسائل و بعضا مشکلات او نمی دهند. در هر دو حال نوجوان حمایت کافی را از والدین نمی گیرد. فرصت را مغتنم بشمارید به جای اینکه دوران نوجوانی فرزندتان به عنوان دوران مشکل ساز بنگرید سعی کنید آن را یک فرصت با ارزش تلقی کنید. شما در این زمان وقت دارید تا رابطه ای متفاوت از دوران کودکی فرزندتان با وی برقرار نمایید. سرکشی او را یک حمله به قدرت خود تلقی نکنید بلکه یک مرحله مهم در استقلال او بدانید. چنانچه کنجکاو هستید که از امور او اطلاع داشته باشید می توانید این را با وی در میان بگذارید و از طرف دیگر به او کمک کنید که در مورد ارزشها و باورهای گوناگون فکر کند. در کنار او باشید و خود را کنار نکشید. بسیاری از والدین گفتگوهای موثری در مورد مسائل گوناگون با نوجوانشان دارند. شما می توانید دستاوردهای مثبتی از این دوران فرزندتان داشته باشید که یکی از آنها مشورت است. می توانید به او نزدیکتر شده و صمیمیت خود را افزایش دهید. البته زمانی را برای تنها بودن یا گذراندن با وی را نیز به او بدهید و در هنگام لزوم در کنارش باشید. فرزندان ما به جایی می رسند که افرادی مستقل با روحیه و افکار خاص خود می شوند بنابراین تضاد آنها با والدین امری عادی و طبیعی است . اما می شود با ساده گرفتن و آگاهی از این مرحله آن را خوشایند کرد. بهترین کار در لحظات بحرانی چیست؟ بهترین کار چند لحظه مکث و کشیدن چند نفس عمیق است با این کار به خود فرصت آرامش و واکنش صحیح می دهید . بهتر است در لحظات بحرانی با نوجوان بحث نکنید و فکر کنید که بهترین و مناسب ترین واکنش شما چه می تواند باشد البته با آرامش. چگونگی برقراری ارتباط با نوجوان به گزارش مهر نوجوان تمایل دارد بیشتر با دوستان و هم سن و سالان خود باشد اما در عین حال نیازمند والدین نیز می باشد البته نیازمند حمایت - راهنمایی - تشویق و تایید والدین نه چسبندگی و دستورات آنها. این یک رابطه ظریف است که در عین ارتباط با او و نشان دادن علاقه به امور وی کمی او را راحت و به حال خود بگذارید. اکثر نوجوانان تمایل دارند والدین در حکم مشاور آنها باشند تا راجع به مسائلشان در شرایط گوناگون با آنها مشورت کنند. چنانچه شما این نقش حمایتی را بخوبی ایفا می کنید لازم نیست نگران اهمیت وجود خود در زندگی فرزندتان باشید زیرا مطمئنا او نیز از ارزش شما بخوبی آگاه است. تحقیقات نشان داده اند نوجوانانی که با والدین خود در مورد مسائلی مانند مواد مخدر و دیگر بزهکاریها گفتگو می کنند 36 درصد کمتر دچار این گونه کجروی ها می شوند. پس فکر نکنید که اگر راجع به این موارد صحبت نکنید شانس ابتلاء او را کاهش داده اید اما باز هم خاطرنشان می کنیم که به استقلال او احترام بگذارید و اگر نخواست راجع به مورد خاصی صحبت کند او را تحت فشار قرار ندهید و به عبارت دیگر سعی در کنترل اجباری وی نکنید که نتیجه عکس خواهید گرفت. از طرفی دیگر یکی از مهمترین عوامل در برقراری ارتباط با نوجوان این است که برایش وقت بگذارید. گاهی اوقات ترتیب دادن یک فعالیت خاص یا حتی سفر نیز مفید است. البته مشارکت در کارهای عادی مانند تماشای تلویزیون ، قدم زدن ، چیدن میز یا حتی شستن ظرفها با یکدیگر نیز بسیار سودمند است. می توان وقتی نوجوان از مدرسه بر می گردد به صحبتهای او گوش کرد و کم کم سر صحبت را در مورد وقایعی که برایش اتفاق افتاده باز کرد. اما مراقب باشید که صحبت هایتان جنبه دستوری و قضاوتی نداشته باشد. تشویق کننده باشید نوجوانان اصولا در مورد بسیاری چیزها تردید داشته و نیازمند تشویق و تایید شما هستند. البته هر فردی متفاوت از فرد دیگر است و نوع خاصی از تشویق را بیشتر می پسندد پس دقت کنید تا به موقع او را تشویق نمایید و از او تعریف کنید به ویژه در جمع تحسین کردن اثر بهتری خواهد داشت به شرطی که مصنوعی نباشد. برای مثال اگر او بیش از پیش در درس خواندن تلاش می کند یا اگر در کاری به شما کمک می کند یا اینکه لباسهای مرتب و مناسبی را می پوشد از او تقدیر کنید. گاهی اوقات گشتن به دنبال نکات مثبت کار ساده ای نیست و یا شاید ما به آن عادت نکرده ایم. تعریف و تمجید از کسی که با او تضاد و مجادله داریم را دوست نداریم. برای حل این مشکل بهترین راه توجه به مسائل جزیی اما مطلوب است. برای مثال می توان گفت : من از نحوه صبحت کردن تو با دوستم خیلی لذت بردم. یا گاهی اوقات از موارد بد جزیی صرفنظر کنیم. چگونگی شروع صبحت با نوجوان یکی از عوامل مهم در صحبت با نوجوان انتخاب وقت مناسب است. در شرایط مناسب این کار راحت تر انجام می شود. گاهی اوقات شما باید با حوصله و حتی ایجاد یک زنگ تفریح این زمان مناسب را ایجاد نمایید. در گفتگو ها نیز یک طرفه فقط به انتقاد و موضع گیری نپردازید. برخی از مسائلی که نوجوان را نگران می کند به شرح زیر است : آیا می توانم دوست پیدا کنم یا آیا کسی را دوست خواهد داشت؟ من باید با پیشنهاد دستانم مبنی بر کارهایی که خانواده ام مرا منع می کند چه کنم؟ آیا امتحاناتم به خوبی برگزار می شود؟ آیا شغل خوبی پیدا می کنم؟ در زندگی دنبال چه بروم؟ چگونه باید با والدینم رفتار کنم تا در عین احترام نظرات خود را نیز مطرح کنیم؟ اگر من جای والدینم بودم جور دیگری رفتار می کردم؟ - نوجوان چه می خواهد ؟ نوجوان خواهان اعتماد والدین است.استقلال می خواهد. می خواهد با والدینش راجع به آنچه آنها نمی خواهند گفتگو کند. - والدین چند دسته هستند؟ 3 گروه از والدین فرزندانی بی مسوولیت برای آینده تربیت می کنند: والدینی که بیش از حد از فرزندان حمایت می کنند و همه کارها را به جای آنها انجام می دهند. برای مثال صبحانه شان را آماده جلویشان گذاشته - اتاق و لباسهایشان را مرتب کرده و حتی در تکالیف بخشی از کار را به عهده می گیرند. گروه دوم والدینی هستند که بشدت سخت گیر هستند و دائم در حال ایراد گرفتن - انتقاد کردن و دستور دادن هستند. دسته سوم والدینی هستند که بیش از حد نوجوان را آزاد می گذارند تا هر چه می خواهد اعم از درست یا غلط انجام دهد. نکته قابل توجه این است که شما برای رفتار مناسب و روحیه ای شاد در برخورد با نوجوان نیازمند آرامش هستید ، پس برای رسیدن به این آرامش بیاید زمانی را نیز برای پرداختن به خود و علایقتان اختصاص دهید. تمام انرژی و وقت خود را صرف تمرکز بر کارهای فرزندتان نکنید. جالب این جاست که وقتی نیازهای شما به عنوان والدین تامین شود شادتر بوده و نزاع با نوجوانتان نیز کاهش می یابد و از روابط لذت بیشتری خواهید برد.
نقش فشار روحی بر مغز انسان
نياز كودكان به مهر و محبت به اندازه كافي شناخته شده است، اما اين شناخت كه عشق و علاقه نه تنها در پختگي عاطفي نقش دارد بلكه ساختار مغز را نيز متاثر ميكند، يافته جديدي است
به گزارش پايگاه اينترنتي مجله علمي "روانكاوي" آلمان، به هنگاميكه دانشمندان كودكان يتيم يك كشور اروپاي شرقي را مورد مطالعه قرار دادند، در مغز آنها "حفره سياهي" يافتند كه طبيعتا بايد
"Kortex "orbitofrontale
باشد. اين همان بخش از مغز است كه مسووليت رشد و تحول در درك احساس و ساخت، عملكرد و هضم عواطف، تجربه زيبايي و لذت، لياقت و هنر رفتار و برخورد عاقلانه با ديگران را برعهده دار
.
پژوهشهاي علم اعصاب و تحقيقات بيوشيمي با كمك و كاربرد تكنيك پويشگري مغز و مطالعات برشهاي آن، ثابت كردهاند كه سيستم اعصاب نه تنها به تحريكات عواطفي عكسالعمل نشان ميدهد، بلكه در اساس شكل ميگيرد
مغز يك نوزاد هنوز به خوبي شكل نگرفته و بدون ساختار است و براي رشد و تحول خود به تحريك نياز دارد، نه تنها به تحريكات محسوس و شناختي در اشكال و انحاء گوناگون مثل بازيها، رنگها يا موزيك، بلكه به برخوردها و رفتارهاي محبت آميز نيز محتاج است
لبخند، تماس چشمها و وجود يك غمخوار و پرستار سبب آرامش و آسودگي خاطر و
همزمان نيز ترشح هورمونهايي در
" "frontale Kortexpr
ميگردد يعني در آن بخشي از مغز كه در همان سالهاي نخستين شكل ميگيرد و در پختگي رشد و تحول رفتار اجتماعي سرنوشت ساز است.
هر چه روابط و تاثيرات متقابل مثبت بيشتري بوقوع بپيوندد، اتصالات و شبكههاي بهتر و بيشتري در اين بخش ايجاد ميگردد
بدين ترتيب، نظريه پيوند "جان بوولبي" كه گهگاه مورد ترديد قرار ميگرفت بوسيله پژوهشهاي بيولوژيكي تاييد شد
نظريه بوولبي ميگويد، رشد و تحول يك كودك از طريق تجربه پيوندها و دلبستگيهاي دوران كودكي به نحو مثبت و يا به گونهاي منفي تحت تاثير قرار مي گيرد
يكي از مطالعات انجام شده در دانشگاه "ويسكونسين" آمريكا نشان داد كه نحوه و چگونگي عكسالعمل يك فرد در مقابل فشارهاي روحي در سنين كودكي تعيين ميشود
"نوزاداني كه با مادران تحت فشار روحي يا افسردگي بزرگ ميشدند، بعدها بيشتر از حد متوسط آسيب پذير بودند. اينها در مواقع سخت و پيچيده با ترشح شديد هورمونهاي فشار عكس العمل نشان ميدهند"
جالب توجه اينجا است كه كودكاني كه در سنين بالاتر مادران خويش را افسرده تجربه ميكردند، از عكس العمل شديد مشابهي برخوردار نبودند
بنابراين خاطرات بد اوليه نه تنها رفتار را نقش ميدهد بلكه بر طبق علوم و شناختهاي جديد، عكسالعملهاي الگويي فيزيولوژيكي مغز را كه تعيينكننده چگونگي برخورد و رفتار ما با احساسات و ديگر اشخاص هستند، نيز تحت تاثير قرار ميدهند
بر اساس اكتشافات جديد، اين پرسش در ظاهر ساده كه آيا بايد نوزاد عاجز گريان را در بغل گرفت و آرام كرد، ديگر به استيل تربيتي مربوط نميشود
واقعيت غير قابل بحث آن است كه نوزادان خود قادر به از ميان بردن فشارهاي روحي و احساسي خويش نيستند، آنها به هنگام هيجان و برآشفتگي، قدرت تغيير خودآگاه و انحراف ذهن خويش را ندارند
در اين موقعيت "هيپوتالاموس" موادي را بعنوان علامت توليد ميكند كه باعث ترشح هورمن فشار "كورتيزول" ميگردد
در سالهاي پس از دوران كودكي، مغز در مواقع سختي و فشار يا با توليد بيش از حد هورمون كه نتيجه آن بروز ترس و افسردگي است و يا با توليد كمتر از حد لازم كه نتيجه آن سردي عواطف و بروز خشونت است، عكس العمل نشان مي دهد
نتيجهگيري از اين شناختهاي جديد علمي تنها چنين ميتواند باشد كه نوزاد در سالهاي اوليه زندگيش به فردي نيازمند است كه برايش شناخته شده باشد، فردي كه حال و احوال نوزاد را درك كند، فردي كه به وي لبخند بزند و با محبت و مهرباني رفتار كند
خانم "سو گرهاردت" متخصص روان درماني ترديد دارد كه پرورش و تربيت نوزاد توسط افراد غريبه بتواند اين كيفيت پرورشي را بوجود آورد.
وي ميگويد: در كودكان كم سني كه توسط غريبهها پرورش مييابند، احتمالا اين كمبود تجربه كه وجود و مفهوم خاصي براي ديگري داشته باشد، وجود دارد.
"آنها ميآموزند كه بايد در انتظار علاقه و توجه ديگران باقي بماند"
والدين نيز در سالهاي نخستين نياز به حمايت ديگران دارند، مثلا در صورت وجود مشكلات با كودك به كمكهاي روان درماني يا به موسسات اجتماعي و گروهها و همدردان مشترك احتياج دارند تا به اين وسيله بتوانند از تنهايي و ايزوله شدن خود جلوگيري نمايند
چه کنیم تا فرزندان کمرو نداشته باشیم
"فرزندي دارم كه بشدت از جمع گريزان است،نمي داند در حضور مردم چگونه بايد رفتاركند،صورتش به شدت سرخ مي شود. رفتارش در خانه ومدرسه متفاوت است وهيچ وقت ازحق خود دفاع نمي كند.”كمرويي مقوله اي ناروشن است،هرچه نزديك تر به آن بنگريم.تنوع بيش تري درآن مشاهده مي كنيم.بنابراين قبل از آن كه درباره نحوه مقابله باآن فكركنيم،بايدازمضمون كمرويي شناخت بيش تري داشته باشيم.
تعريف كمرويي
كمرويي، صفت فردي است كه به خاطر ترسويي،احتياط كاري وعدم اطمينانش،نزديك شدن به آن مشكل است.فردكمرو هشيارانه ازمواجهه باافراد يا چيزهاي مشخص يا انجام كاري همراه آنان بيزار است.درگفتارياكردارخودملاح ه كاراست،از ابراز وجود بيزار است وبه طور محسوسي ترسوست.ممكن است فرد كمرو كناره گير يابي اعتماد وياازخمير مايه ي ديگري باشد: شخصيتي پرسش انگيز، بي اعتمادومشكوك.
فرهنگ لغت، كمرويي رابه عنوان ناراحت بودن در حضورديگران تعريف مي كند.امابه نظرنمي رسد كه اين تعريف مطلب زيادي به آنچه عموماَدرباره كمرويي مي دانيم بيفزايدهيچ تعريف واحدي كفايت نميكند. زيراكمرويي براي افراد مختلف داراي معاني متفاوت است.كمرويي شرايط پيچيده اي است كه آثارمختلفي بر جاي مي گذارد، از ناراحتي مختصر تاترس بي مورد از مردم وروان رنجوري حاد.
علل كمرويي
كمرويي علل مختلفي دارد،بعضي از آن ها ازاين قرارند:
• وجودفردكمرو در خانواده مثل پدر،يامادركمرو الگوگيري كودك ازاو
• تحقيركودك در خانه ومدرسه
• برچسب كمرويي بر كودك زدن وتلقين كمرويي به او
• مقايسه كودك با ديگران
• توقع بيش از حد از كودك داشتن
• تجارب منفي كودك درموقعيت هاي مختلف
• نقل مكان هاي مكرر خانواده
• ترتيب توالد
• طلاق يامرگ يكي از والدين
• آرمان گرايي والدين ويا جامعه
راه هاي پيشگيري ازكمرويي در كودكان :
«« ازكودك خود،آدمي خجول نسازيد»»
بيشتراوقات خجالت هنگامي درطفل ايجادمي شود كه اودرزندگي خانوادگي خودتكيه گاه مطمئني نمي يابدتابااطمينان واعتمادبه آن، شخصيت خويش راثبات بخشد.همين كمبودباعث مي شود كه كودك شما ازتجربه كردن وقايع تازه و عجيب برحذرباشد .ممكن است شما اظهاركنيدكه:“ من چندفرزنددارم، اما چرا فقط اين يكي كمرو شده؟” توجه داشته باشيد حتي در يك خانواده كه نحوه تعليم وتربيت درآن يكسان است همه افراد بهره ي يكساني از آن نخواهندبرد. پس اگر متوجه كمرويي فرزند خودشديد،به هيچ وجه اورابافرزندان ديگر مقايسه نكنيد.هم چنين نبايد رفتار وكرداراورا تاييد كنيد مثلا بگوييد:“آفرين چه دختر ساكتي! ويااو بچه بسيار خوبي است،هميشه گذشت مي كند.”
بدانيد كه كودك شما مثل شاخه نورس وتري، دردستان قدرتمند شماست.پس بافرزند خوددركمال دقت وظرافت رفتارنماييد، زيراكمرويي ويابرعكس اعتماد به نفس او،درخانواده شكل مي گيرد.
از كودك خود توقع انجام كارهاي محال رانداشته باشيد .
سعي كنيد انجام كارهايي را از كودك درخواست نماييدكه مي دانيد ازعهده آنهابرمي آيد.ومثلا اگردردوره ي ترس هاي كودكانه است ازاونخواهيد كه در استخري از آب بپرد ويابه زيرزمين تاريك برود.
زياد ازحدنگران فرزند خود نباشيد .
اگرترس ونگراني شمادر موردفرزندتان زيادازحدباشد،ناخودآگاه اين ترس رابه كودكتان نيز منتقل مي كنيد.اگر اين روش را ادامه دهيد،امكان عمل وابتكار را ازاومي گيريد.سعي كنيد همه چيز را از قبل براي آماده نسازيد،بلكه به او كمك كنيد تا بتوانددربرابر موقعيت هايي كه احتمال خطر درآن مي رود عكس العمل مناسبي نشان دهد.درضمن سن و سال اورا ازيادنبريد واورابه انجام كارهاي ساده تشويق كنيد كه از هر عامل ديگري در تصحيح رفتارش مناسب تراست.
ابتكارات كودك را دست كم نگيريد.
به كارهاي كودك خودبها بدهيد وبدانيد كه او در حدتوان خودتوانسته كارهايي هرچندكوچك راانجام دهد.نكته مهم آن است كه اوبه خود وبه نيروي خود اطمينان پيداكند ونتايج كارهاي خويش را بسنجد.تجربه اندوزي فعلي اوست كه اساس رشدش رادرآينده فراهم ميكند. ازگفتن جملات هشدار دهنده مثل:“ مواظب باش ويــا حواست راجمع كن”خودداري كنيد وبه جاي اين القاآت منفي،محيط اورا ازعوامل خطرزاتخليه كنيد.
تولد نوزاد جديد
تولد نوزاد جديد همواره باواكنش هاي خاصي از جانب كودك بزرگتر همراه بوده است.تنهاراه درمان دراين موقعيت ،عبارت است ازسهيم كردن اودرمراقبت ازنوزاد وبدترين روش آن است كه مثلا مانع ازدست زدن اوبه نوزاد بشويم.به خصوص درروزهاي اول تولد در مقابل كودك ارشد به نازونوازش نوزاد نپردازيم واين كارراحتمادرغياب كودك بزرگتر انجام دهيم.
كودك راازمدرسه نترسانيد.
ورود به مدرسه رادروازه ي دخول به اجتماع فرزندتان بدانيد وهرترس وترديدي رااز دل دوركنيد.كودك راباتنبيهات احتمالي مدرسه نگران نسازيد.توجه داشته باشيد كه كودك در صورتي اين گام هاي نخستين را با موفقيت برخواهدداشت كه والدين با عقل وتدبير، اوراآماده ي اين كار ساخته باشند.سعي كنيد اورابه حال خودواگذاريدتا تجارب تلخ وشيرين اين ايام راخود تجربه كند وبيش از حد نگران اونباشيد.
كشف عوامل جاذب
به كودكان در كشف هرچيز جذب كننده اي كه دروجودشان هست كمك كنيد واز امروز به تعريف كردن ازفرزندخودتان به خاطرتمام چيزهاي جذب كننده اي كه دراعمال ووجوداومي يابيد،بپردازيد.
عرصه ي برخوردهاي كودك رابامحيط خارج گسترش دهيد.
شرايطي به وجودآوريدكه كودكان نحوه ي استفاده ازمعلومات كودكان ديگررا، به عنوان يك منبع فرابگيرند واز يكديگر كمك بخواهندوبه يكديگركمك كنند.هدف، تمرين وتشويق همكاري،اشتراك مساعي ودوستي براي ايجاد يك جامعه دموكراتيك است.علاوه برآن بازي ها واسباب بازيهايي كه به دوبازيكن يابيش ترنياز دارند بايد براي تقويت بازي اشتراكي در دسترس باشند.
كودكان را وابسته به خودنكنيد
فرزندان يا شاگردان خودراصرفا به اين دليل كه بهترمي توانيد آنان راتحت كنترل يا سازمان دهي در آوريد،تشويق به وابستگي نكنيد.وابستگي مانندشكلات كشي است،هرچند مزه ي آن خوب است اما هميشه در آخركار،به دندان شمامي چسبد.
حس قبول مسئوليت رادركودكان تقويت كنيد .
به كودكان يادبدهيدكه مسئول كارهاي خودشان باشند.كودكان راتشويق كنيد كه درمقابل ديگران نيزمسئول باشند،البته نه فقط در كمك كردن به افراد سالمند براي عبور از خيابان،بلكه در كمك كردن به خواهران وبرادران در انجام كارهاي خانه، كمك به شمادرزمان ناراحتي يا كمك به همكلاس هايي كه نيازمند ياري مي باشند.
كودك رااز شكست نترسانيد.
بروز برخي اشتباهات را مجازبدانيد وبگذاريد كودك با صرف وقت كافي متكي به نفس ترشود.كودكان كمرو به دليل اضطراب ناشي ازشكست دركارياانجام نادرست عملي از انجام هركاري مي ترسند.به كودكان بياموزيد به استقبال مخاطرات حساب شده بروند وشكست را متحمل شوند.
احساس لذت درتنهايي
ترتيبي بدهيد كه كودكان به هنگام تنهايي باخودشان راحت باشند.تنهايي،زماني كه به عنوان ابزاري براي برقراري ارتباط باخود انتخاب مي شود مي تواند تجربه اي مثبت باشد.اين به آن معناست كه مكان هايي اختصاصي واوقاتي فردي در اختياركودك شما قرارداده شود.هم چنين به آن معناست كه زندگي كودك رابافعاليت هاي گروهي برنامه ريزي شده پرنكنيم.بنابرموقعيت حتي به آن معناست كه كودك رابه انجام فعاليت هاي انفرادي مانند پياده روي در اطراف منزل،رفتن به موزه وسينما،يا كودكان بزرگتر رابه گردش درپارك تشويق كنيم.
نوازش،اطمينان وعطوفت
سعي كنيدفرزندان خود(به خصوص فرزندان كمرو) را ،قدري بيشترنوازش كنيد.تماس جسماني باعث مي شود كه كودك احساس طرد شدن نكند.اين كاراحساس رضايت رادراو ايجاد مي كند وواقعيت وجودي اوراموردتأييدقرامي دهد.
والدين محترم بدانند كه دستورالعمل هايي كه ذكرشد،بسيار ساده وعملي است.بااين حال اگر بازهم احساس نموديد كه فرزند كمرويي داريد،هرگز مايوس نشويد وخودرانبازيد،بهترين كاراين است كه كاررابه كاردان بسپاريدوازكارشناسان متخصص كمك بخواهيد.در ضمن سعي كنيد كه رفتارتان كاملا طبيعي باشد.در اين صورت كودكان هم آرامش خاطر پيدامي كنند وروند درمان به سرعت پيش خواهد رفت.
مهارتهاي زندگي با رويكرد عرفاني
نويسنده: دکترهما ميرزا وزيري
امروزه همراه با پيشرفتهاي تكنولوژيكي در دنيا به نظر مي رسد ميزان استرسهاي شغلي ، تحصيلي، خانوادگي و … نيز افزايش يافته و جستجوي يك سيستم روانشناسي مناسب ضروري است تا بتواند فرد را در بحرانهاي مختلف براي يافتن راه حل ياري دهد. سيستم پيشنهادي ما در اينجا ديدگاه هاي عرفاني است.
نگرش عرفاني به زندگي مهارتهاي مختلفي را براي فرد به همراه دارد كه او را براي رسيدن به سطوح آرامش كمك مي كند. ما بر آن هستيم كه اين سيستم را با شاخصه هاي عرفان ايراني و متناسب با فرهنگ ملي خود عرضه كنيم.
از آنجا كه عرفا با زبان رمز سخن گفته اند لازم است اصول عرفاني به زباني ساده و در قالب عناوين كلي بيان گردد و ويژگيهاي انسان كامل مورد توجه قرار گيرد.
در هر جلسه يكي از محورهاي اين ديدگاه مطرح مي شود و در پايان تمرينهايي ارائه مي شود كه افراد آنها را انجام داده و در جلسه بعد درباره اثرات تمرين يا موانع احتمالي براي انجام آن گفتگو مي كنند سر فصلهاي مورد گفتگو را مي توان به ترتيب زير فهرست كرد :
گام اول : جام جم چيست؟
گام دوم: رهايي از تعلق دوبيني (interpretation)
گام سوم :رهايي از تعلق مقايسه
گام چهارم:رهايي از تعلق افتادن در تله قضاوت ديگران
گام پنجم : پيشنهاد روش عشق ورزيدن به تمام مظاهر جمال خداوند به جاي استفاده از عقل جزئي
گام ششم :نظريه پذيرش و تفكر گاه جبر گاه اختيار به جاي انتقاد و سعي در تغيير ديگري
گام هفتم : زيستن در حال و رهايي از تعلقات گذشته و آينده فكر كردن
گام اول : جام جم چيست؟
راههاي رهايي از if condition در اين بخش به روشن ساختن مفهوم جام جم مي پردازيم كه عامل تمايز انسان از ساير موجودات است.
جام جم مجموعه انرژيهاي دروني انسان است. در واقع در اين بخش گفتگوي ما پيرامون اين محور است كه تمام قدرتهابراي خوشبختي و سعادت درون انسان است و تعريف و فرمول مشخصي براي آن وجود ندارد. با اين ديدگاه انسان يك موجود «عامل» است كه مي تواند خود را از همه اگرهاي موجود رها كند . در راه شناخت اين انرژيهاي دروني موانعي وجود دارد كه در عرفان آنها را تحت عنوان كلي « تعلقات » بررسي مي كنيم. بنابراين در جلسات بعد به جستجوي تعلقات و راههاي رهايي از آن مي پردازيم.
تمرين (1) ساعتي را با خود خلوت كنيد و هر تفاوتي را كه در خود با ساير موجودات مي يابيد فهرست كنيد.
از خود بپرسيد چرا نام من انسان شده است؟
چه توانايي هايي دارم و آيا تا به حال از تمام آنها در هر لحظه أي كه خواسته ام استفاده كرده ام يا نه ؟
ببينيد مي توانيد دليل عدم استفاده از اين توانايي ها را بيابيد.
تمرين(2) در يك جمله براي خود بنويسيد كه چه وقت در زندگي احساس خوشحالي و خوشبختي مي كنيد.
گام دوم: رهايي از تعلق دوبيني (interpretation)
يكي از مهمترين تعلقات كه موجب مي شود نتوانيم از انرژيهاي دروني خود درست استفاده كنيم تعلق دوبيني است.
ما عادت كرده ايم از هر رفتار و سخن اطرافيان خود تعبيري داشته باشيم .بنابراين همواره همه پديده ها را به صورت دو پديده مي بينيم يكي خود واقعيت و ديگري تعبير و تفسيري كه ما از واقعيت داريم. اگر بتوانيم در بحران هاي مختلف واقعيت را از تعبير و interpretation تفكيك كنيم به مرور با تمرين خواهيم توانست تعبيرها را به كناري نهيم و براي واقعيتهاي موجود راه حل پيدا كنيم به همين دليل يكي از بهترين راه حل ها در كدورتهاي بين افراد صراحت است.
تمرين(1) ناراحتي هاي خود را در چند روز گذشته مرور كنيد آيا مي توانيد واقعيت و تعبير را از هم جدا كنيد؟ فكر مي كنيد چند درصد از ناراحتي هاي ما ناشي از تعبير است و چند درصد به واقعيت باز مي گردد. با كنار گذاشتن تعبير ها آيا مي توانيد براي واقعيت ها راه حل مناسب بيابيد؟ راه حل ها را روي كاغذ بنويسيد.
تمرين (2) آيا تا به حال برايتان پيش آمده كه تعبير شما از موضوعي ناراحتتان كرده و بعد گذشت زمان مشخص كرده كه تعبير شما اشتباه بوده و شما بي دليل ناراحت شده ايد؟ اين موارد را بنويسيد و در كلاس راجع به آن گفتگو كنيد.
گام سوم :رهايي از تعلق مقايسه
مقايسه براي فرد مقابل شما پيامي منفي به همراه دارد . خواه نزديكترين فرد به شما مثلا همسرتان باشد يا فردي دورتر مثلا همسايه.
هنگامي كه كسي را با ديگري مقايسه مي كنيد فرد مقابل به سرعت واكنش دفاعي نشان مي دهد و اين واكنش دفاعي از آنجا كه شتابزده است بر وخامت بحران مي افزايد .
علاوه بر اين گاهي مقايسه ذهني بين خودتان و ديگري يا مقايسه فرد با الگوهاي از پيش تعيين شده باعث بروز اضطرابهاي بسياري براي خودتان مي شود. اين باور رايج كه مقايسه در امور مثبت مفيد است باوري ناصحيح است .
چرا براي امور مثبت از روشهاي انساني ايجاد انگيزه بهره نبريم؟ اگر با فرزند خود با زبان مقايسه سخن گوييم او نيز با همين زبان به ما پاسخ مي گويد. در اين گام همچنين به دنبال راه هايي هستيم كه اگر توسط كسي مورد مقايسه با ديگري قرار گرفتيم بتوانيم با استفاده از انرژي هاي دروني خود از تعبير جملات آن فرد پرهيز كنيم.
تمرين(1) وقتي مي خواهيد با اطرافيان خود با زبان مقايسه صحبت كنيد با خود بينديشيد و راه مناسبتري را براي بيان واقعيت بيابيد. اجازه ندهيد جملات شما احساس عدم كفايت در فرد مقابل پديد آورد . با خود فكر كنيد كه آيا گفتگو با زبان مقايسه راه را براي فرد مقابل باز نمي كند كه او هم به مقايسه شما با ديگران بپردازد؟
تمرين(2) مواردي را كه فردي را با ديگري در گذشته مقايسه كرده ايد مرور كنيد به دقت بينديشيد آيا شما مي توانيد به تمام فاكتورهاي شخصيتي آن دو فرد اشراف داشته باشيد و مقايسه أي دقيق و با رعايت همه جوانب و جزئيات انجام دهيد اگر به اين نتيجه رسيديد كه هرگز نمي توانيد همه جزئيات وجودي يك فرد را در نظر بگيريد تصميم بگيريد به طور جدي از مقايسه بپرهيزيد.
تمرين(3) گاهي ما افراد را با الگوهايي كه از قبل در ذهن داشته ايم مقايسه مي كنيم مثلا خانمي پس از ازدواج مدام همسرش را با يك الگوي برتر كه در ذهن داشته به عنوان مثال پدرش يا برادرش مقايسه مي كند و چون همسرش را مشابه الگو نمي يابد احساس مي كند در انتخابش شكست خورده است.چند درصد از بحران هاي زندگي شما به اين گونه مقايسه ها ارتباط مي يابد با پذيرش تفاوت هاي انسانها مي توانيد از تعلق مقايسه رهايي يابيد.
گام چهارم:رهايي از تعلق افتادن در تله قضاوت ديگران
بسياري از ما در موقعيتهاي مختلفي از زندگيمان با فيلم نامه أي بازي مي كنيم كه ديگران برايمان نوشته اند.
توجه به اينكه ديگران راجع به ما چه فكر مي كنند و آيا رفتار ما مورد تاييد آنهاست يا نه دغدغه بزرگي محسوب مي شود.اين دغدغه پاره أي از انرژي هاي دروني ما را به هدر مي دهد.براي رهايي از اين تعلق بايد به اين نكته توجه كنيم كه ما نيازمند تاييد افرادي هستيم كه خود آنها هم به همان نسبت نيازمند تاييد ما هستند. با رهايي از اين تعلق مي توانيم حتي بسياري از رفتارهاي اجتماعي را كه مخالف موازين انساني هستند تغيير دهيم.
تمرين(1) آيا تا به حال مواردي پيش آمده كه درباره ي فردي قضاوت كرده ايد و گذشت زمان نشان داده قضاوت شما اشتباه بوده است ! درباره ي اين موارد در كلاس گفت و گو كنيد .
تمرين(2) گاهي عليرغم قضاوتهاي ديگران كاري را انجام مي دهيم . پس از مدتي همه قضاوتشان را در مورد ما اصلاح مي كنند . آيا چنين مواردي را در زندگي خود تجربه كرده ايد . آنها را بنويسيد و در كلاس گفت و گو كنيد .
تمرين(3) آيا تا بحال مشاهده كرده ايد كه همه ي افراد يك جمع قضاوت واحدي درباره ي موضوعي داشته باشند ؟ توجه به قضاوتهاي افراد به ما كمك مي كند تا دريابيم نمي توانيم همواره همه را راضي نگه داريم .
تمرين(4) گاهي نيز شرايطي پيش مي آيد كه اكثريت افراد يك جمع قضاوت واحدي درباره ي موضوعي ارائه مي دهند اما پس از چندي واقعيت خود را نشان مي دهد . واقعيتي كه كاملا متضاد با قضاوت جمع بوده است. اين موارد را يادداشت كنيد و در كلاس مطرح نماييد.
گام پنجم : پيشنهاد روش عشق ورزيدن به تمام مظاهر جمال خداوند به جاي استفاده از عقل جزئي
در عرفان از دو نوع عقل صحبت مي كنيم ،عقل كلي كه ما را در يافتن پاسخ براي سئوالات اساسي آفرينش ياري مي دهد همچون پاسخ به سئوال (( از كجا آمده ام آمدنم بهر چه بود؟)) چنين عقلي رشد دهنده و پوياست.اما عقل جزئي ما را به تفكر زائد وا مي دارد.
عقل جزئي عقل محاسبه گر و شعبده بازي است كه با كنار هم گذاشتن جزئيات در مورد افراد به قضاوت و داوري رفتار انسانها مي پردازد . عرفا اين عقل را كاهش دهنده انرژي هاي دروني مي دانند و در مقابل آن از عشق حمايت مي كنند كه مفهوم آن مهر ورزيدن به همه موجودات اطرافمان است .
همانطور كه حافظ مي گويد : اين همه شعبده ها عقل كه مي كرد اينجا سامري پيش عصا و يد بيضا مي كرد منم كه شهره ي شهرم به عشق ورزيدن منم كه ديده نيالوده ام به بد ديدن با عشق ورزيدن به همه ي مظاهر حيات چشم ها از آلودگي به ديدن رهايي مي يابد وبه قول (( هريس )) انسان به بهترين وضعيت روحي دست مي يابد كه اصطلاحا وضعيت I am Okay You are Okay است .
تمرين(1) بحران هايي كه اخيرا با آن مواجه بوديد مرور كنيد. بررسي كنيد كه عقل جزئي چقدر براي شما مشكل به وجود آورده است و اگر با ديدگاه مهرورزي به بحران نگاه كنيد آيا راه حل هاي بهتري نمي يابيد؟
تمرين (2) مهر ورزيدن به طبيعت و كودكان در نهاد ما به طور فطري قرار دارد با كمي تمرين مي توانيم ويژگي هاي اين مهرورزي را بيابيم و آن را در مورد انسانهاي اطراف خود تمرين كنيم . مثلا اگر بچه نه ماهه أي دستش را بلند كند و به صورت ما بزند نه تنها ناراحت نمي شويم بلكه دست بچه را مي بوسيم. تمرين كنيم كه آيا مي توانيم اين رابطه ي مهرورزانه ي شفاف و بدون دخالت عقل جزئي را با همه انسانها داشته باشيم .
تمرين(3) يك نمونه عشق مجازي را بررسي كنيد و توانايي هايي را كه عشق مجازي در وجود عاشق پديد مي آورد در نظر بگيريد آيا تصور نمي كنيد عشق حقيقي چندين برابر اين توانايي ها را در وجود ما پديد مي آورد؟
گام ششم :نظريه پذيرش و تفكر گاه جبر گاه اختيار به جاي انتقاد و سعي در تغيير ديگري
در روانشناسي امروز تاكيد مي شود كه بهترين حالت براي فهم شرايط ناراحت كننده أي كه قابل تغيير نيست پذيرش آن شرايط است .
تلاش براي تغيير دادن ديگري اين پيام را به همراه دارد كه از نظر ما او آن چيزي نيست كه ما مي خواهيم و اين پيام براي طرف مقابل همواره منفي است .
با پذيرش اطرافيان خود در واقع خود را از وضعيت (( اگر )) رهايي بخشيده ام و اين كار تنها از طريق تغيير ديدگاه نسبت به افراد حاصل مي شود .
تفكر جبر و اختيار در عرفان به آرامش فرد كمك بسياري مي كند . باور كنيم كه ما موجودات آزادي آفريده شده ايم كه قادر به انجام هر كاري هستيم . چرخ بر هم زنم ار غير مرادم گردد من نه آنم كه زبوني كشم از چرخ فلك حافظ اما سنتهايي در طبيعت وجود دارد كه ما بايد در چارچوب آن سنتها زندگي كنيم .
به تعبير ديگر اگر بپذيريم كه مواردي وجود دارد كه در ناموس آفرينش از اختيار ما خارج است بهتر مي توانيم از نيروي اختيار خود در سطوح ديگر بهره بريم . رضا به داده بده وز جبين گره بگشا كه بر من و تو در اختيار نگشاده است حافظ بعنوان مثال ما مي توانيم هر زمان كه خواستيم كليد برق را بزنيم و لامپ را روشن كنيم اما گاهي برق از محل توليد قطع شده است و ما هر چه تلاش مي كنيم با زدن كليد لامپ روشن نمي شود . در چنين مواردي اگر شرايط را نپذيريم دچار اظطراب و ناراحتي مي شويم اما اگر واقعيت را بپذيريم با آرامش كامل به دنبال راه حل مثلا روشن كردن شمع مي گرديم.
تمرين (1) در مورد ويژگي هاي خاصي در اطرافيانتان كه شما را ناراحت مي كند با خود بگوييد من او را دوست دارم و همينطور كه هست او را مي پذيرم و سعي در تغيير دادن خصو صياتش ندارم . متقابلا من آنقدر توانايي در وجودم دارم كه هر لحظه مي توانم فرمول خوشبختي و خوشحالي خود را با استفاده از انرژيهاي درونيم بنويسم پس در هر شرايطي قادرم خوشحال باشم .
تمرين (2) اگر باور خاصي داريد كه بسيار به آن پايبند هستيد مثلا فكر مي كنيد كم حرفي نشانه ادب است دقت كنيد كه تا چه حد فاكتورهاي خانوادگي و محيطي بر روي آن تاثير داشته است. آيا همه انسان ها مثل شما مي انديشند ؟ اگر فرد مقابل شما داراي باوري كاملا مغاير باور شماست با خود فكر كنيد اگر شما اعتقاد او را داشتيد دوست داشتيد با شما چطور رفتار مي شد ؟
تمرين (3) به همه مواردي كه باور داريد بينديشيد و ببينيد آيا اين امور مطلق هستند يا نسبي ؟ آيا خط كشي وجود دارد كه به طور قطع خوب و بد را مشخص كند ؟ خط كشي كه همه افراد بشر آن را بپذيرند؟ آيا منطق از ديد انسان هاي مختلف متفاوت نيست ؟
تمرين (4) اختلاف نظرهاي خود را با ديگران مرور كنيد ببينيد گاهي اصرار بر باور خود موجب نمي شود نتوانيم لذت هاي ديدگاه مقابل را بشناسيم و از آن لذت ببريم ؟ اگر چنين مواردي را تجربه كرده ايد بنويسيد و در كلاس گفتگو كنيد.
گام هفتم : زيستن در حال و رهايي از تعلقات گذشته و آينده فكر كردن
به گذشته اي كه از دست رفته يا نگراني داشتن نسبت به آينده اي كه هنوز نيامده باعث مي شود انرژي هاي ما در زمان حال كاهش يابد و ما از لذت زيستن در لحظه بي بهره بمانيم .
تعلق به تحقق حتمي نتيجه منابع انرژي دروني ما را خاموش مي كند .
گاهي روزهاي متمادي از زيبايي هاي اطراف خود لذت نبرده ايم چرا كه يا عقل جزئي سرگرم تجزيه و تحليل وقايع گذشته است و يا در آرزوهاي بي انتهاي آينده غرق است .
دقت كرده ايد كه گاه شايد براي چند روز نگاهي به آسمان نينداخته ايم و از زيبايي آن لذت نبرده ايم براي اينكه فردي هفته پيش حرفي گفته كه ناراحتمان كرده يا از آينده موهومي مي ترسيم .
از زيبايي رشد لحظه به لحظه فرزندانمان غافليم چرا كه مشغول گرفتن حقوق گذشته خود هستيم يا براي كسب حق هاي جديد در آينده نقشه مي كشيم . با لذت بردن از حال مي توانيم همواره پر انرژي باشيم و براي هر مشكل محتملي در آينده آمادگي روحي لازم را داشته باشيم .
تمرين (1) دقيقا در لحظه اي كه فكر كردن به امري در گذشته يا داشتن دغدغه اي براي آينده شما را ناراحت مي كند با خود اين جمله را تكرار كنيد الان چه كاري مي توانم انجام دهم كه خوشحال باشم مثلا نگاهي به زيبايي هاي اطرافتان بيندازيد يا حالت فيزيكي بدن خود را تغيير دهيد و به فرمي در آوريد كه زمان خوشحالي احساس مي كنيد مثلا نفس عميق بكشيد يا به ورزشي سبك بپردازيد .
تمرين (2) احساس ناراحتي خود را در لحظه اي كه اتفاقي افتاده با مدتي پس از آن مقايسه كنيد و با تمرين سعي كنيد از قيد زمان رهايي يابيد . تلاش كنيد در لحظه وقوع مسئله احساستان را همچون يك سال پس از وقوع آن سازيد . با خود فكر كنيد پس از يك سال چه شرايطي پيش مي آيد كه به اندازه لحظه وقوع بحران ناراحت نيستم آن حالت را تمرين كنيد .
تمرينهاي كلي
1) هر روز يك تغيير گر چه بسيار كوچك در وضعيت زندگي خود پديد آوريد . با ديگران درباره اين تغيير صحبت كنيد . مثلا يك شب شام را روي پشت بام سرو كنيد و به همه اعضاي خانواده بگوييد اين برنامه را تنظيم كرده ام تا براي همه لذت و خوشحالي بيشتري ايجاد كنم .
2) با هر كس كه صحبت مي كنيد نكته خاصي در او بيابيد كه آن را مورد تمجيد و تاييد قرار دهيد . مثلا هنگام صحبت كردن با يك راننده تاكسي بردباري او را در انجام اين كار سخت ستايش كنيد يا هنگام صحبت كردن با همسرتان بگوييد چقدر زيبا كلمات را در جمله به كار مي بري يا وقتي كه ديروز به زيبايي صحبت مي كردي احساس غرور كردم .
3) هر روز با خود اين جمله را تكرار كنيد : امروز چه كسي را خوشحال كنم؟ اطمينان داشته باشيد با خوشحال كردن ديگران چشمه هاي خوشحالي و انرژي درون خودتان مي جوشد اين پاداش طبيعت براي شماست . مثلا با خود بگوييد امروز بايد احوال يكي از افراد مسن فاميل را بپرسم .
4) وقتي با كسي سخن مي گوييد كه ديدگاهش درباره مسئله اي با شما متفاوت است سعي كنيد خود را در موقعيت او قرار دهيد و ديدگاهش را درك كنيد . از تقسيم كردن افراد به بد و خوب بپرهيزيد .
5) وقتي مسئله اي شما را ناراحت مي كند سعي كنيد واقعيت و تعبير را از هم جدا كنيد از تعبير هار هايي يابيد و براي واقعيت ها راه حل پيدا كنيد سپس با خود بگوييد براي خوشحالي خود چه كاري مي توانم انجام دهم ؟
6) در زندگي زناشويي اين هدف ارزشمند را همواره در نظر داشته باشيد مي خواهم از زندگي در كنار همسرم لذت ببرم و براي او نيز شرايطي را فراهم كنم كه از وجود من لذت ببرد پس از دام توقع خود را رهايي مي بخشم . من قادرم اين كار را به خوبي انجام دهم زيرا تفاوت من به عنوان يك انسان با ساير موجودات در همين است .
7) اگر سخن كسي شما را آزرد در همان لحظه با خود بگوييد : سخنش را تعبير نمي كنم حتما براي اين سخن دليلي در ديدگاه خود داشته كه اين دليل هيچ ارتباطي با من ندارد . اگر هنوز نمي توانيد به اين سطح از آرامش برسيد از راه حل صراحت استفاده كنيد اما توجه كنيد كه صراحت با گله گذاري متفاوت است .
8) سعي كنيد در گفتگو با اطرافيان خود از جملات مثبت استفاده كنيد . انتقاد مقايسه و بحث كردن پيام هاي منفي براي فرد مقابل دارد مثلا به جاي اينكه به همسرتان اعتراض كنيد كه چرا دير به خانه آمده است وقتي به خانه آمد به او بگوييد چقدر خوب شد كه آمدي نمي داني وقتي تو در كنارم هستي چقدر احساس آرامش مي كنم . تا مي توانيد جملات را با چاشني محبت توام كنيد .
9 ) اگر فكري منفي شما را در دايره اي بسته قرار داد با تكرار جمله هاي مثبت از اين دايره بيرون بياييد . توجه كنيد كه افكار منفي افكار منفي ديگر را به سوي خود جذب مي كنند .
10 ) در وسواسهاي فكري راه نجات تكرار جملات مثبت و استفاده از نيروي خيال است . خود را در موقعيتي كه از آن مي ترسيد فرض كنيد دقت كنيد آن موقعيت چه ويژگي هايي دارد گاهي ما فقط به دليل ابهام در موقعيتي از آن مي هراسيم . مثلا شما هميشه وسواس داريد كه مبادا هنگام بيرون رفتن از خانه چيزي را جا بگذاريد . از قدرت خيال كمك بگيريد و با خود تصور كنيد كه از خانه بيرون رفته ايد و بعد متوجه شده ايد كيف پولتان را جا گذاشته ايد به راه حل هاي ممكن بينديشيد خواهيد ديد آنقدرها هم كه تصور مي كرديد وحشت آور نيست حتي مي توانيد به صورت عملي موقعيت هاي مشابه را تجربه كنيد .
هر كو نكاشت مهر و ز خوبي گلي
نچيد در رهگذار باد نگهبان لاله بود
منبع: انجمن درمانگران ايران
IranHealers.com *Parastari.com *Hejamat.com* Health Information Cente
ويرايش: بر اساس قوانين لطفا پستهاي پشت سر هم خودتون رو در يك پست ارسال كنيد.
احساسهاي مثبت، عامل رشد و شكوفايي فردي
احساسهاي مثبت، عامل رشد و شكوفايي فردي
كمتر لحظهاي از زندگي ما خالي از حضور احساسات است. هر حادثه با خود احساسات خاصي را به همراه ميآورد، چه اين حادثه در دنياي خارج اتفاق بيفتد چه در دنياي درون. در يك تقسيمبندي كلي ميتوان احساسها را به دو دسته تقسيم كرد: احساسهاي مثبت مانند شادي، رضايتمندي و علاقه. احساسهاي منفي مانند خشم، ترس و غم. اما براستي نقش احساسات در زندگي ما چيست؟ در اين مقاله سعي ميشود با توجه به يافتههاي نوين جامعه روانشناسي به بررسي احساسها و تبيين نقش آنها در زندگي افراد بپردازيم.
در دهه 1930، از تعدادي راهبه خواسته شد در مورد زندگي شخصي خود چند خطي بنويسند. آنها به توصيف خاطرات دوران كودكي، مدارسي كه در آن درس خوانده بودند، تجارب مذهبي و مسائلي كه باعث شد به صومعه روي آورند، پرداختند. در ابتدا اين يادداشتها براي بررسي آينده شغلي راهبهها بهكار گرفته شد، اما نهايتاً به طور كامل فراموش شدند.
پس از حدود 60 سال، آن يادداشتها مجدداً مورد توجه قرار گرفتند. به اين ترتيب كه سه روانشناس براي انجام تحقيقي آنها را از بايگاني بيرون كشيدند. در اين تحقيق جديد، هر يك از اين يادداشتها بر اساس ميزان حضور احساسهاي مثبت در آن نمرهگذاري شد. نتيجهي اين بررسي بسيار جالب بود: راهبههايي كه به احساسهاي مثبت بيشتري در گزارش خود اشاره كرده بودند، تا 10 سال بيشتر از آنهايي كه احساسهاي مثبت كمتري داشتند، عمر كردند.
نتايج اين تحقيق و تحقيقات مشابه، دانشمندان را متقاعد كرد كه افرادي كه احساسهاي مثبت زيادتري را تجربه ميكنند عمر طولانيتري دارند. در فرهنگ خودمان نيز ضربالمثلها و گفتههايي وجود دارد كه احساسهاي مثبت را با عمر طولاني و بهتر شدن كيفيت زندگي در ارتباط ميداند؛ مانند ضربالمثلهاي رايج در مورد خنده و سهل گرفتن دنيا.
چرا اين قدر منفي؟
بايد اقرار كرد از ابتداي پا گرفتن دانش روانشناسي، عالمان اين علم توجه خود را بيشتر به بررسي احساسهاي منفي (مانند خشم، غم، ترس و...) معطوف كردهاند تا احساسهاي مثبت (مانند شادي، علاقه، رضايت، عشق و...). براي اين امر، دلايل بسياري ميتوان ذكر كرد كه در اين جا به بيان يكي از دلايل اصلي اكتفا ميشود.
مسلماً يك تمايل ذاتي براي مطالعه چيزهايي كه سعادت و سلامت بشر را خدشهدار ميكنند وجود دارد. تجربه كردن احساسهاي منفي(مانند خشم و غم) به نوبه خود از عواملي است كه بشر را ميآزارد. اين احساسها اگر شديد، طولاني يا نامتناسب با موقعيت باشند، مشكلات زيادي براي فرد ايجاد ميكنند. همچنين با بيماريهاي رواني مانند هراس، افسردگي، اضطراب و بسياري اختلالات ديگر رابطه دارند و بر اين اساس توجه روانشناسان را از همان ابتدا به خود جلب كردهاند. برعكس تا همين اواخر نسبت به احساسهاي مثبت غفلت بزرگي احساس ميشد. چرا كه تصور ميشد احساسهاي مثبت با مسائل جدي و اساسي زندگي بشر رابطهاي ندارند. تا اينكه با شكلگيري جنبشهاي نوين در دنياي روانشناسي توجه به احساسهاي مثبت نيز در دستور كار روانشناسان قرار گرفت و اين خلأ تا حدي پر شد.
تفاوت احساسهاي منفي و مثبت
لازم است به يكي از تفاوتهاي عمده احساسهاي منفي و مثبت اشاره كنيم. نكته پذيرفته شده در تمام نظريههاي مرتبط با احساسهاي منفي اين است كه اين احساسها هميشه در ما ميل شديدي را براي انجام يك عمل مشخص ايجاد ميكنند. براي مثال وقتي احساس منفي خشم را تجربه ميكنيم، ميل شديدي به حملهور شدن به آنچه خشم را در ما ايجاد كرده احساس ميكنيم، و يا وقتي ميترسيم ميل شديدي به فرار و دور شدن از موقعيت ترسناك احساس ميكنيم. در اين موقعيتها دامنه انتخابهاي ما بسيار محدود ميشود و گزينههاي گوناگون و گسترده كمتر به ذهن ما ميرسد. در مقابل يك ميل بسيار شديد براي انجام عملي مشخص مانند حمله كردن به ما دست ميدهد. البته بايد توجه داشت اين خصوصيت احساسهاي منفي، براي بقاي ما لازم است، چرا كه اين احساسها هميشه در موقعيتهاي تهديد كننده و خطرناك ايجاد ميشوند كه اصولاً احتياج به يك عكسالعمل سريع و قاطعانه دارند. موقعيتي را تصور كنيد كه در آن حيوان درندهاي به شما حملهور ميشود. در اين موقعيت خطرناك، بدون نياز به فكر كردن يا در نظر گرفتن گزينههاي گوناگون، عكسالعمل شما، بايد فرار باشد و كاركرد احساس ترس هم عملاً تسريع اين فرايند است؛ يعني ترس باعث ميشود بدون اين كه وقت زيادي صرف تفكر كنيم، در يك اقدام كارآمد و سريع از معركه جان سالم به در بريم.
احساسهاي منفي در موقعيتهاي خطرناك و تهديدكنندهاي كه بشر در طول دوران تكامل خود با آنها مواجه بوده، به ياري او آمدهاند و در قرون جديد نيز كماكان همين نقش را برعهده دارند. برعكس، احساسهاي مثبت اصولاً در شرايط بحراني اتفاق نميافتند و ميل شديدي براي انجام يك عمل مشخص و فوري در ما به وجود نميآورند. آيا اين دليلي است بر بياهميت بودن احساسهاي مثبت؟ آيا احساسهاي مثبت مانند احساسهاي منفي در مواجهه بهتر با چالشهاي زندگي به بشر كمك ميكنند؟
ارزش احساسهاي مثبت
پرفسور ب. فردريكسن، نظريه جديدي در زمينه احساسهاي مثبت مطرح كرده است. اين نظريه ميكوشد به اين سؤال پاسخ دهد كه: «احساسهاي مثبت به چه درد ميخورند؟» در اين جا سعي ميكنيم اين نظريه را به زباني ساده بيان كنيم:
برعكس احساسهاي منفي كه در حل مشكلات جدي و مرتبط با مرگ و زندگي بشر او را ياري ميدهند، احساسهاي مثبت به حل مسايل مرتبط با رشد و شكوفايي فردي به كمك ما ميآيند. تجربه كردن احساسات مثبت، به حالتهاي ذهني و رفتارهايي منتهي ميشود كه به نحو غيرمستقيم فرد را براي مواجهه با مشكلات بعدي آماده ميكند. اين احساسها به جاي محدود كردن انتخابهاي ما به يك يا چند عمل اضطراري، دامنه آنها را گستردهتر ميكنند و به اين ترتيب، مهارتها، تواناييها و عقايدي پايدار در فرد ايجاد ميكنند كه در مسير رشد و شكوفايي او را ياري ميدهند.
تأثير كوتاه مدت احساسهاي مثبت
احساسهاي مثبت باعث ميشود ذهن ما در هنگام تصميمگيري، بازتر و پذيراتر عمل كند. بدين معني كه توجه فرد به مسائل بيشتري جلب ميشود و گزينههاي بيشتري را در نظر ميگيرد. در حاليكه احساسهاي منفي، با توجه به موقعيتهاي اورژانسي كه آنها را ايجاد ميكنند، ذهن انسان را تا حد زيادي بسته ميكند و در نتيجه، دامنه انتخاب ما را به حداقل ميرساند.
احساسهاي مثبت در موقعيتهايي اتفاق ميافتند كه نيازي به يك واكنش سريع نيست، در نتيجه ذهن ما فرصت دارد اطلاعات جديد را بررسي كند، گزينههاي متعدد را در نظر بگيرد و به دنبال امتحان كردن راههاي جديد و خلاقانه باشد، و اين دقيقاً همان اثر كوتاه مدت و فوري احساسهاي مثبت است. به عنوان مثال احساس شادي در ما نياز به بازي كردن، كنار زدن محدوديتها و ارتقاي سطح خلاقيت، چه از لحاظ اجتماعي و فيزيكي و چه از لحاظ فكري و هنري، ايجاد ميكند؛ يا احساس علاقه، نياز به جستجو و كسب تجارب و اطلاعات جديد را به وجود ميآورد.
در يك آزمايش قرار بود استدلال باليني عدهاي از پزشكان در مورد بيماران سنجيده شود. قبل از شروع آزمايش با اهداي هدايايي به تعدادي از پزشكان در آنها احساس مثبتي ايجاد كردند. اما در مورد بقيه اين كار انجام نشد. سپس بيمار خاصي به تمام پزشكان معرفي شد تا آنها تشخيص خود را در مورد او اعلام كنند. پس از بررسي پاسخهاي پزشكان، مشخص شد كه پزشكاني كه با اهداي هدايا احساسهاي مثبتي در آنها ايجاد شده بود در سازمان دادن به اطلاعات پراكنده در مورد بيمار سريعتر عمل كردند. همچنين درصد اينكه اين پزشكان بر روي تشخيص اوليه خود پا فشاري كنند يا زود هنگام تشخيص خود را به پايان رسانند، پايينتر بود. پس ميتوان نتيجه گرفت كه اين دسته از پزشكان با ذهني باز و پذيراتر به تصميمگيري و تشخيص در مورد بيمار مورد نظر پرداخته بودند.
در آزمايش ديگري به گروهي از افراد فيلمهاي كوتاهي نشان دادند كه احساسهاي مثبت (مانند شادي و رضايتمندي) در آنها بر ميانگيخت، و به عده ديگري فيلمهايي كه احساسهاي منفي (مانند خشم و ترس) ايجاد ميكرد. بعد از هر دو گروه خواسته شد كه تصور كنند در موقعيت موجود در فيلم قرار دارند و بنويسند كه در اين موقعيت دوست داشتند چه كاري انجام دهند؟ بعد از بررسي پاسخهاي هر دو گروه، معلوم شد گروهي كه فيلمهاي شاد و رضايتبخش مشاهده كردند، در مقايسه با آنهايي كه فيلمهاي ترسناك و عصبانيتزا ديده بودند، فهرست طولانيتري تهيه كردهاند و با ذهن كاملاً باز و پذيراتري به سؤال محققين پاسخ دادهاند.
با مثالهاي فوق روشن ميشود كه احساسهاي مثبت، باعث ميشوند انتخابها، ايدهها و توجه ما گستردهتر گردند. خلاصه اين كه اثر كوتاه مدت احساسهاي مثبت اين است كه تفكر ما را خلاق، يكپارچه، انعطافپذير و نسبت به اطلاعات جديد پذيراتر ميكنند. اما آيا اين احساسها، فقط همين اثر كوتاه مدت را دارند؟
اثر بلند مدت احساسهاي مثبت
برخلاف احساسهاي منفي كه به طور مقطعي ما را در موقعيتهاي خطرناك ياري ميكنند، احساسهاي مثبت علاوه بر اثرات كوتاه مدت خود، اثرات بلند مدتي نيز در زندگي فرد دارند. اين احساسها با گستردهتر كردن حوزه تمايلات و بازتر كردن فكر ما، منجر به ايجاد مهارتها، تواناييها و ايدههاي جديدي ميشوند كه به نوبه خود، سيري صعودي به سوي رشد فردي و شكوفايي و سازش بهتر با محيط را باعث ميشوند.
براي مثال احساس شادي را در نظر بگيريد. اين احساس در كودك ميل به بازي كردن ايجاد ميكند. بازي براي كودكان انگيزههاي كوتاهمدت و لذتجويانه دارد، اما در عينحال منجر به نتايج بلندمدت بسياري نيز ميشود؛ فعاليت فيزيكي در حين بازي فايدههاي زيادي براي سلامت جسمي كودك دارد. كودك ميتواند از آنچه كه در حين بازي ياد ميگيرد، براي حل مشكلات خود در آينده استفاده كند؛ رفاقت و صميميتي كه در بازي ايجاد ميشود، پيوند اجتماعي كودك با ديگران را قوت ميبخشد؛ و دوستاني كه او در هنگام بازي مييابد، در آينده او را به لحاظ احساسي حمايت خواهند كرد. گرچه احساس شادي يك احساس گذرا بوده است، اما چنانچه گفته شد نتايج بلند مدت بسياري را به دنبال دارد و در مسير رشد كودك نقش بسيار مهمي ايفا ميكند.
به عنوان مثالي ديگر احساس رضايتمندي را در نظر بگيريد. اين احساس منجر به كشف راههايي جديد براي مثبت نگريستن به خود و جهان اطرافمان ميشود، و اين بينشهاي جديد، ما را در گذران موفقتر زندگيمان ياري خواهد داد.
ديديم كه از طريق ايجاد احساسهاي مثبت، ميتوان تغييرات بلند مدتي به وجود آورد، مثلاً فرد داناتر و انعطافپذيرتر ميشود، روابط او با ديگران بهبود مييابد و حتي سلامت جسمي او نيز ارتقا پيدا ميكند، و اين فرايند صعودي در نهايت به سعادتمندي و سازگاري بهتر با محيط منتهي ميشود. در حاليكه احساسهاي منفي و بيحوصلگي به همراه تفكر منفينگر و محدود، ما را در يك سير نزولي به سوي افسردگي سوق ميدهد.
چگونه احساس مثبت بيشتري ايجاد كنيم؟
در پاسخ به اين سوال به بيان چند نكته اكتفا ميكنيم:
· اول اين كه داشتن احساس مثبت صرفاً متكي به جهان خارج و اتفاقات عيني اطرافمان نيست. اين ما هستيم كه تا حد زيادي، با معانياي كه به حوادث اطرافمان ميدهيم آنها را شاديبخش يا غمآفرين ميكنيم. مسلماً تغيير الگوهاي ذهني مخرب مانند منفينگري، باعث ميشود جهان و افراد دور و برمان را خوشايندتر بيابيم.
· دوم اين كه ميتوان از تحقيقات نوين بر روي احساسها چنين نتيجه گرفت كه يك راه عمومي و همگاني مطمئن براي ايجاد احساس مثبت در همه انسانها وجود ندارد. هر فردي ممكن است احتياج به يك برنامه شخصي براي ايجاد احساس مثبت بيشتر در خود داشته باشد.
· و نكته آخر اين كه انجام كارهاي اخلاقي و خوب باعث ايجاد احساس مثبت در فرد ميشود. از طرفي احساس مثبت هم باعث ميشود ما بيشتر كارهاي اخلاقي انجام دهيم. تحقيقات ثابت كردهاند كساني كه شادترند، به ديگران بيشتر كمك ميكنند.
سوتيتر:
1- بايد اقرار كرد از ابتداي پا گرفتن دانش روانشناسي، عالمان اين علم توجه خود را بيشتر به بررسي احساسهاي منفي معطوف كردهاند تا احساسهاي مثبت.
2- اثر كوتاه مدت احساسهاي مثبت اين است كه تفكر ما را خلاق، يكپارچه، انعطافپذير و نسبت به اطلاعات جديد پذيراتر ميكنند.
3- برخلاف احساسهاي منفي كه به طور مقطعي ما را در موقعيتهاي خطرناك ياري ميكنند، احساسهاي مثبت علاوه بر اثر كوتاه مدت خود، اثرات بلند مدتي نيز در زندگي فرد دارند.
4- ميتوان از تحقيقات نوين بر روي احساسها نتيجه گرفت كه يك راه عمومي و همگاني مطمئن براي ايجاد احساس مثبت در همه انسانها وجود ندارد
فرصتي براي شدن (غلبه براضطراب در محيط كار)
امروز در دنيايي زندگي مي كنيم كه عوامل اقتصادي و پيشرفت هاي روزافزون فناوري، لحظه به لحظه منجر به تغيير و تحول شرايط شغلي ما مي شوند. پذيرفتن هر تغييري به خصوص در زمينه كار، نيازمند فراگيري مهارت هاي خاصي است. گاه اين تحولات شغلي چنان عميق هستند كه تمامي جنبه هاي زندگي فرد را نيز تحت تأثير قرار مي دهند. از اين رو پذيرش شرايط جديد و همسويي با آنها مرهون اعتماد به نفس و برخورداري از روحيه اي پذيرا و گشاده خواهد بود.
اعتماد به نفس و تغيير
هر چند هر تحولي با خود شرايط و مقتضيات خاصي به همراه دارد اما نبايد هرگز از جنبه منفي به آن پرداخت بلكه مي توان با كمي اطمينان به نفس، آن را روندي رو به رشد و مؤثر تلقي كرد كه با يك زمينه فكري مناسب و پذيرا، افق روشني از آينده شغلي شما كه تا پيش از اين تاريك و تلخ مي نمود، مي گشايد. برخي افراد اين تغييرات را بسيار راحت تر از آنچه كه به نظر مي رسد مي پذيرند، اما اكثر ما به دليل تجربه هاي تلخ گذشته و ناكامي هايي كه پشت سرگذاشته ايم، در برابر هرگونه تحولي به سرعت اعتماد به نفس خود را از دست مي دهيم و در چنين شرايطي احساس بي كفايتي مي كنيم. اغلب اوقات، اين احساس عدم اعتماد به نفس همراه با احساس كمبود دلگرمي و پشتوانه است. ريشه اصلي اين مسئله را مي توان در دوران كودكي جست وجو كرد. هنگامي كه شما احساس دلگرمي كافي براي پذيرش و انجام مسئوليتي نداشته باشيد، براي دوري از چالش پيش رو اقدام مي كنيد و به جاي آنكه خود را درگير مسئله نمائيد، به دليل عدم اطمينان به توانايي هاي خود مي كوشيد تا به هر طريقي از تعهد و مسئوليت جديد سر باز بزنيد.
ترس از شكست
يكي از دلايل عمده اي كه افراد هنگام رويارويي با مشكلات و چالش هاي جديد شغلي با آن روبه رو هستند، ترس از شكست است. دليل اصلي اين موضوع اين است كه شما احساس مي كنيد ممكن است اشتباهي را كه در گذشته مرتكب شده ايد دوباره تكرار نماييد. چنانچه براي پذيرش حرفه جديدي دعوت به مصاحبه شده ايد، مطمئن باشيد كه براي آن شغل كاملاً مناسب هستيد. هيچ كارفرمايي وقت و انرژي خود را صرف شخصي كه به نظر او كفايت لازم را ندارد نمي كند. بنابراين اگر در اين ميان خود را كم ارزش تلقي كنيد، هر چقدر هم كه در كارتان خبره و كارآزموده باشيد، باز هم از عهده انجام آن برنمي آييد. پس لازم است با اعتماد به نفس كافي براي روز مورد نظر آماده شويد. اطمينان داشته باشيد كه اگر توانايي هاي خود را به خوبي بشناسيد و به آنها اعتماد كنيد، جاي هيچ نگراني نخواهد بود. روز مصاحبه فراموش نكنيد كه:
* پيامي كه جسم شما مي فرستد بسيار مهم است. پس بي قراري نكنيد و هر چيزي كه در پيرامون تان باعث مشغول شدن شما مي شود را از خود دور نماييد. از اشاره و تكان دادن سر و دست و همچنين پاهايتان بپرهيزيد.
* سعي كنيد با تمام اعضاي حاضر در جلسه ارتباط چشمي برقرار كنيد. هنگام مصاحبه، برقراري ارتباط از طريق چشم، صرف نظر از كسي كه سئوال مي كند، بسيار اهميت دارد.
* نكات مثبت و مشخصه هاي وجودي تان را برشمريد و روي آنها تأكيد كنيد. مهم ترين موفقيت ها و دستاوردهاي حرفه اي تان را نام ببريد.
* توجهي نداشته باشيد كه كارفرما برگه استخدام شما را مطالعه كرده است يا نه، بلكه بدون هيچ واهمه اي دوباره به معرفي خود بپردازيد.
* از قريحه شوخ طبعي تان استفاده كنيد. با كمي خنداندن حاضرين مي توانيد فضايي مناسبي ايجاد نماييد تا در فرصت به دست آمده، خود نيز به آرامشي نسبي دست يابيد.
* در رابطه با كارفرمايان و مسئولان پيشين خود بي انصاف نباشيد و به بدگويي از آنها نپردازيد.
با اعتماد به نفس سخن گفتن
گاهي اوقات از شما خواسته مي شود تا به عنوان نماينده مسئولان اداره در همايشي شركت كنيد. در اين هنگام به جاي ترس و دلهره از حضور در جمع و پاسخگويي به سئوالات، بايد به اين نكته توجه كنيد كه يك فرصت استثنايي براي ابراز خودتان به شما روي آورده است.
* هر چند ممكن است افراد بسيار ديگري وجود داشته باشند كه سطح معلومات و دانسته هاي آنها بسيار بالاتر از شماست ولي مسلماً هيچ يك آرامش خاطر و اعتماد به نفس شما را ندارند.
همين مشخصه، وجه تمايز شما از ديگران است كه باعث انتخاب تان از سوي مسئولان بالاتر شده است. پيش از هرگونه تنشي، به اين موضوع خوب فكر كنيد.
* هر كسي بايد از جايي شروع كند، پس به جاي نگراني به اين موضوع بينديشيد كه هم اكنون اين فرصت طلايي به شما روي آورده است.
* به خاطر بسپاريد كه ميزان حضور و فعاليت شما در جمع، به اندازه فعاليت ديگر افراد ارزش و اعتبار خاص خود را داراست و هيچ چيزي كمتر از آنها ندارد.
مهارت هاي صحبت و برقراري ارتباط با ديگران در چنين مواقعي اهميت فراواني دارند. اگر مي خواهيد تأثير به سزايي بر ديگران داشته باشيد و احترام همه را به خود جلب كنيد، بايد بتوانيد هر آنچه كه هستيد به خوبي بروز دهيد و اهداف و ديدگاه هايتان را در مسير مناسب آن بيان كنيد. به خاطر داشته باشيد كه صداي شيوا و رسا، نشانگر قدرت و توانايي وجودي شماست. آهنگ صدا و شدت و ميزان آن همگي با اهميت هستند. همچنين طرز ايستادن شما نيز بسيار مهم است. با سري بلند و افراشته بايستيد و شانه هايتان را آزاد بگذاريد. خم نشويد و هرگز سرتان را بالا و پايين نبريد. اگر بازوهايتان را راحت و كمي متمايل به پشت كنيد، قفسه سينه شما فراخ تر مي شود كه در قدرت صداي شما بسيار اثرگذار خواهد بود. سعي كنيد پيش از پاسخ به هر سؤال، كمي مكث كنيد، به آرامي نفس بكشيد و شروع به صحبت نماييد. قبل از حضور در چنين محافلي مي توانيد با تمرين جلوي آينه و آزمودن حالت هاي مختلف، از تنش و نگراني روز موعود بكاهيد.
برقراري ارتباط
آيا تا به حال به اين موضوع فكر كرده ايد كه چه عاملي باعث مي شود از صحبت و گفت وگوهاي دوستانه با همكاران تان احساس خجالت كنيد؟ آيا گمان مي بريد با اين كار احساساتتان را به ديگران تحميل مي كنيد يا اينكه آنها همان طور كه شما درباره ديگران قضاوت مي كنيد، به قضاوت در مورد شما مي پردازند؟ آيا از اينكه همكاران جديد به نقاط ضعف و قوت وجودي تان پي ببرند و آن را برجسته كنند مي ترسيد؟ حتماً ترجيح مي دهيد هنگام ورود به محلي، افراد حاضر چنان مشغول به كار باشند كه توجهي به حضور شما و مسائلي چون چاقي، لاغري، جواني و... در وجود شما نكنند! مطمئن باشيد هيچ كس در آنجا شما را قضاوت نمي كند. هميشه به خاطر بسپاريد كه در همان اتاق، افراد ديگري نيز مانند شما هستند كه احساس ناخوشايندي دارند. پس در هنگام حضور در يك جمع تازه سعي كنيد:
* به دنبال كساني باشيد كه در ظاهر، تنها به نظر مي رسند. به دنبال بهانه اي براي كمك به اين افراد باشيد. كار چنداني لازم نيست بلكه يك گفت وگوي كوتاه و ساده كافي است. زمينه هاي مشتركتان را پيدا كنيد. علاقه واقعي تان را نشان دهيد و سعي كنيد نام آنها را به خاطر بسپاريد.
* سئوال هايتان را واضح و روشن بپرسيد، چرا كه وقتي شما جزء به جزء جلو مي رويد، گفت وگوي صميمانه تان دچار سكته هاي پي در پي خواهد شد. قضاوت نكنيد و هيچ گاه ديگران را كوچك نشمريد.
* منظور خودتان را واضح بيان كنيد و به خاطر جلب اعتماد ديگري، عقيده تان را پنهان نكنيد. بدانيد كه شما با ابراز و اظهار نظر خودتان احترام بيشتري به دست مي آوريد.
* معجزه خنده را فراموش نكنيد.
قدرت پذيرش انتقاد
بسياري از ادارات، شرايط ارزيابي و سنجش خاصي دارند. از اين رو ممكن است گاهي شما نيز زير ذره بين كارفرمايان خود قرار بگيريد و به دليل برخي مشكلات، حتي مورد انتقاد واقع شويد.در اين هنگام نبايد هيچ گونه نگراني و تنشي به خود راه دهيد بلكه به اين بينديشيد كه اين موضوع مي تواند به شما كمك كند تا به نحوه كاركرد خودتان بيشتر آشنا شويد. اگر محل كارتان شلوغ و پرتنش است به خاطر داشته باشيد كه:
* توانايي پذيرش انتقاد و سرزنش را در خود افزايش دهيد. همواره به خاطر بسپاريد كه معناي پرس وجوي كارفرماي شما انتقاد و نكوهش شخصيت شما نيست، بلكه فقط فرصتي دست داده كه بتوانيد زمينه هاي پيشرفت خودتان را بهتر بشناسيد.
* از اينكه علت انتقاد مسئولان خود را بپرسيد، هراسي نداشته باشيد و اگر احساس مي كنيد كه صحبت هاي آنها غيرمنطقي است، با صراحت عقيده تان را مطرح كنيد و به دفاع از ديدگاه هاي خود بپردازيد.
اين عامل به شما كمك مي كند تا روشي صحيح و مناسب براي پذيرش هرگونه تغيير و تحولي در پيش رو داشته باشيد. همان طور كه گفتيم، هر شغلي به خواسته ها و مهارت هاي خاصي نياز دارد كه اين موضوع به معناي منفي بودن رويكرد آن نيست. هر تغييري، با خود تنش و عدم آرامش را به همراه دارد كه براي پذيرفتن و انعطاف با شرايط جديد، به اندكي زمان نياز است.
* در گذشته باقي نمانيد. از اشتباهات گذشته عبرت بگيريد و هر كاري كه مي توانيد براي جبران آن انجام دهيد. اين فكر را كه شما خود به خود دچار اشتباه مي شويد، از وجودتان دور كنيد.
* هر كسي ممكن است در برهه خاصي نسبت به توانايي ها و قابليت هاي وجودي اش دچار ترديد شود و احساس ناامني و بي كفايتي كند. اين شخص حتي شايد از اعتماد به نفس بالايي هم برخوردار باشد. در واقع اطمينان به خود، به معناي آن نيست كه هرگز به ديگران تكيه نكنيم بلكه گاهي لازم است مهلتي به خود بدهيم و در برخي مسائل از كمك و مساعدت سايرين استفاده كنيم.
* هر از گاهي از اينكه ريسك و خطر كنيد نترسيد. مواجهه با ترس، يكي از عوامل اصلي شكوفايي اعتماد به نفس است.
* اگر نمي توانيد به سرعت اشتباهاتتان را جبران كنيد، با تأني و درنگ به اين مسئله بپردازيد و عجله نكنيد.
* از فضاي زندگي خارج از محل كارتان لذت ببريد، چرا كه اين رويكرد مثبت مي تواند زندگي حرفه اي شما را نيز بسيار تحت تأثير خود داشته باشد.
تاریخچه روان شناسی اجتماعی
توجه به تاثیر اجتماع بر فرد و تعامل فرد و جامعه موضوعی نیست که بشر صرفا در قرن بیستم و با ظهور علم روان شناسی جدید به آن عنایت کرده باشد. بسیاری از فلاسفه و حکما از زمانهای بسیار دور موضوعات روان شناسی اجتماعی را به زبان خود و با روشهای مرسوم عصر خویش مورد بحث و بررسی قرار دادهاند. از نویسندگان غربی نزدیکترین آنان به عصر ما که در این راه کوشیدهاند، نام دانشمندان فرانسوی تارد و لوبون از همه بیشتر دیده میشود.
اینان تحت تاثیر روان شناسی عصر خود به ویژه روان شناسی شارکو ، رفتارهای اجتماعی را حاصل تقلید و تلقین دانسته و هر یک از دید خود کیفیت نفوذ اجتماع بر فرد را توضیح دادهاند. این کوششها بالاخره در دهه اول قرن حاضر به نوشتن اولین کتابهای روان شناسی اجتماعی توسط راس و مکدوگال از انگلیس و وونت از آلمان انجامید. از آن تاریخ این دانش اجتماعی به ویژه در امریکا ، آهنگ رشد پرشتابی به خود گرفت و از جهات مختلف دستخوش تحول و تکامل شد.
به مرور روشهای دقیق تجربی در تار و پود این علم رسوخ کرد و نیازهای اجتماعی مسیر آن را از بحثهای صرفا نظری به جانب حوزههای کاربردی مختلف هدایت کرد. موضوعات اصلی این شاخه در طی صد سالی که از عمر آن میگذرد، تفاوت عمده نکرده است و تغییرات مشاهده شده به منظور استوار سازی روشهای تحقیق و گسترش موضوعات قبلی بوده است.
روان شناسی اجتماعی در طول عمر خود گهگاه با بحرانهایی جدی مواجه شده است که حملات پیاپی منتقدان در دهه 70 نمونهای از آن است. در این دوره منتقدان درباره فایده و نیز علمی بودن آن سوالاتی بنیادین مطرح کردند، اما روان شناسی اجتماعی با درگیر شدن روز افزون در روند حل معضلات اجتماعی به تثبیت موقعیت خود در میان سایر علوم انسانی و اجتماعی پرداخته است.
ارتباط روان شناسی اجتماعی با سایر علوم
آنچه مشخص است میان روان شناسی اجتماعی با سایر رشتههای علوم اجتماعی مرز روشنی وجود ندارد. روان شناسی اجتماعی با علوم سیاسی و اقتصادی و انسان شناسی فرهنگی همپوشی دارد و در بسیاری از جنبهها از روان شناسی عمومی قابل تفکیک نیست، به همین ترتیب با جامعه شناسی نیز نزدیک است. ای. آ. راس نویسنده اولین کتابی که با نام روان شناسی اجتماعی منتشر شد، یک جامعه شناس بود.
این رشته به طبیعت اجتماعی افراد علاقمندی خاصی دارد. برخلاف آن علوم سیاسی ، جامعه شناسی و انسان شناسی فرهنگی در کار خود به نظامهای سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی حاکم بر محیطی که فرد در آن زندگی میکند، میپردازند. این رشتهها علاقمندند سیر جامعه را بدون آن که توجهی به فرد داشته باشند، پی بگیرند در حالیکه روان شناسی اجتماعی علاقمند است بداند چگونه هر یک از اعضای جامعه از محرکهای محیط اطراف تاثیر میپذیرد.
روانشناسی اجتماعی ارتباط مستقیمی هم با روانشناسی و هم با جامعه شناسی دارد. این رشته تاثیر متقابل فرد با گروه یا جامعه را بررسی میکند. بعبارت دیگر روانشناسی اجتماعی اثری را که جامعه یا گروه بر فرد باقی میگذارد مورد مطالعه قرار میدهد. گاه نیز در مورد بعضی از پدیدههای اجتماعی , مرز مشخصی میان روانشناسی اجتماعی و جامعه شناسی دیده نمیشوند ولی بطور خلاصه باید گفت که در ارتباط با گروه اجتماعی , جامعه شناسی اساساً و بالاخص به رفتار گروه توجه دارد و روانشناسی اجتماعی به رفتار فرد در وضعیت گروهی علاقه نشان میدهد.
از سوی دیگر روان شناسی اجتماعی شاخهای از روان شناسی عمومی است و هر دو بر یک نکته تاکید دارند؛ طبیعت بشر آن گونه که در شخص نهفته است. از این رو ، روان شناسی اجتماعی با روان شناسی عمومی همپوشی دارد، ولی با آن یکی نیست.
روش پژوهش در روان شناسی اجتماعی
در این رشته همچون سایر علوم از روشهای معتبر علمی برای بررسی موضوعات مورد نظر استفاده میشود. از آنجا که این شاخه ، از شاخههای علوم انسانی است و با روان شناسی و علوم اجتماعی پیوند دارد، از روشهای رایج در این دو حوزه استفاده میکند. مهمترین روشهای مورد استفاده برای جمعآوری دادهها ، بسته به نوع موضوع مورد پژوهش ، مشاهده ، مصاحبه و اجرای پرسشنامه را شامل میشود. روش گروه سنجشی و سنجشهای نگرش نیز مانند علوم اجتماعی کاربرد زیادی در این شاخه دارد.
در تحقیقات بعمل آمده مطالعه رفتارهای فردی را به روانشناسی , جامعه را به جامعه شناسی و بالاخره فرهنگ را به مردم شناسی (انسان شناسی فرهنگی), اختصاص دادهاند, اکنون رفته رفته به این حقیقت وقوف حاصل گردیده است که تداخل فرد و جامعه و فرهنگ و تاثیر متقابل آنها آنچنان دائمی و مستمر است که پژوهشگری که قصد مطالعه درباره یکی از آنها را دارد, بدون مراجعه به دو بحث دیگر نمیتواند تحقیق کاملی را ارائه نماید.<
موضوعات مورد مطالعه در روان شناسی اجتماعی
مسائلی مثل رقابت در گروه , ستیزه , همکاری , سبقت جویی , رهبری و بطور کلی کنشهای متقابل گروهی از اهم موضوعاتی است که در روانشناسی اجتماعی مورد بررسی واقع میگردد, بنابراین میتوان حیطه تحقیق در روانشناسی اجتماعی را در موارد زیر خلاصه نمود:
• اثر جامعه در فرد از طریق اجتماعی شدن
• اثر فرد بر جامعه از طریق پدیدههایی مانند رهبری
• روابط میان افراد و کنشهای متقابل آنها در پدیدههایی مثل ستیزه , رقابت , سازگاری و ... .
رفتار فرد در گروه ، مساله همرنگی ، بررسی نگرش و تغییرات آن ، تاثیر عوامل اجتماعی روی رفتار مثلا اثر تلویزیون بر خشونت و یا تاثیر جنگها بر روان افراد و ... ، توجیه خود ، مساله اسنادها و ارتباطات و ... عمدهترین مباحث مورد علاقه روان شناسان اجتماعی است. همچنین روان شناسی اجتماعی با پدیدههای رایج و جاری اجتماعی به صورت کاربردی درگیر است. به عنوان مثال مساله استرس و بررسی عوامل اجتماعی موثر در بروز آن در جوامع پیشرفته بسیار مورد توجه روان شناسان اجتماعی است که در تلاش برای رفع این عوامل مثلا عامل ازدحام در جوامع پرجمعیت میباشند. همچنین در دهههای اخیر شاهد خدمات مهم روان شناسان اجتماعی در زمینههای مهمی چون روابط پزشک و بیمار ، واکنش در برابر اطلاعات تشخیصی ، مهار بیماری و تجربه درد بر مبنای نظریه اسنادها بودهایم.
سرانجام باید به درگیری فزاینده روان شناسان اجتماعی در مطالعه مسائلی اشاره کرد که از دستگاههای قانونی و نظامهای دادرسی سرچشمه میگیرد. در این حیطه روان شناسان اجتماعی به فرایند محاکمه ، روانشناسی شهادت ، اعتراف و ... پرداختهاند. همچنین در فرایند طرح و اجرای مقررات اجتماعی مثلا مقررات راهنمایی رانندگی از یاختههای روان شناسی اجتماعی استفاده بهینهای به عمل آمده است.