شاعر: باران کیان مهر
نام شعر:دو جین اشک
دوجین اشک
یک قطره قلم
تکه ایی کاغذ تنهایی
این است راز همه ی سروده ها و ناسروده هایم برایت. . . .!
Printable View
شاعر: باران کیان مهر
نام شعر:دو جین اشک
دوجین اشک
یک قطره قلم
تکه ایی کاغذ تنهایی
این است راز همه ی سروده ها و ناسروده هایم برایت. . . .!
تو ای رهگذر،
هشیار باش چو می آیی به شهر دلم!
در این سیلاب خیز ویران دیار،
جاده ها یکسویند.
«شاید نیابی مسیر بازگشت را!...»
اینجا به شبهایم چراغی نیست
و روزهام قهر با خورشید.
در شهر چشمانم،«هوا مدام بارانیست!»
و طوفنده بادهای غربت،
پراکنده رگبار مصیبت،
از شهر دلم سوغاتیست!!
فرسوده بنای سد چشمانم،چکه می کنند مدام!
چو برگیری نگاهت را از آن،
ساده می شکنند...
و می گردد روان،سیلی مهیب،
اما مهربان و بی آزار .....
به شهر دلم وارد نشوید.....
----------------------------------------------------------------------
فرزاد سیامری
به دادم برس اي اشک
دلم خيلي گرفته
نگو از دوري کي
نپرس از چي گرفته
تو اين تنهايي تلخ
من و يک عالمه ياد
نشسته روبرويم
کسي که رفته بر باد
کسي که وقت رفتن
دوباره عاشقم کرد ...
سرافراز- دریغ
گاهــے بایـــد رفـــــت / ..
و بعضی چیــزهـا را که بـُـردنـے سـت بـا خود بــــرد ،
مثل خاطــره، مثل غــــــــــرور ..
و آنچه مانــدنـے ســت را جــــا گذاشت،
مثل یــاد، مثل لبخــنــــد ..
رفتنــت مـاندنــے مـے شود وقتـے که بـایــد بــــروـے ،
بــــــروـے / ..
و ماندنــت رفتنـــے مـے شــود وقتـے که نـبایــد بمــانـے ،
بـمــانـے / ..
" الفــ . بـــارانـــ ی "
تكه یخی كه عاشق ابر عذاب میشود
سرقرار عاشقی همیشه آب میشود
چه كرده اي تو با دلم كه ازتو پیش دیگران
گلایه هم كه میكنم
شعر حساب میشود!
کاظم بهمنی
مــے شــود کمــے بخنــدي
بــه حــوض آب؟
مــي خــواهــم عکــس بگيــرم،
يــادگــاري از روي مــاه . . .
-------------------------------------------------------------------
بهرنگ قاسمی
ماهی نمیر... باش که دریا بیاورم
حالم بد است مثل عقابی که پیر شد
یا کفتری که زخمیِ تیرِ امیر شد
ابری قرار بود ازین جا گذر کند
پیمان شکست باد و نصیبم کویر شد..
عمری بیاد روز رهایی ترانه خواند
مرغی که در حصار قفس ها اسیر شد
رودم که در تقابل با رسم آبشار
در عین سربلندی خود، سربزیر شد
بازیچه ی قمار و غرور و شراب و شعر
عاشق که شد به حکم دلش گوشه گیر شد..
باور نمی کنم دل دریا پرست من
افتاد روی خاک و شکست و حقیر شد
- ماهی نمیر... باش که دریا بیاورم!!
- دریا کجاست!؟ تنگ بیاور که دیر شد...
پوریا شیرانی
دوباره با زبون بی زبونی گفتی :من هستم
همین نزدیکیا،دورو ورا،هر جای این دنیا
اگه با من باشی هرگز نمیذارم بشی تنها
دوباره از همه بدخلقیام،نامهربونیام گذشتی
میون اون همه تاریکی و ظلمت منو تنهام نذاشتی
درست اون لحظه ای که کل دنیا پشت به من کرد
نگاه تو همه دنیا رو واسم زیرو رو کرد
ببخش گاهی اگه بد کردم و رفتی تو از یادم
دوباره لحظه ی آخر رسیدی تو به فریادم
پر پرواز بخشیدی همون لحظه که افتادم ...
احمدپور-لحظه آخر
از حالت ِ چشمان من حالِ دلم پيداست
مي بيند! اما گوييا يك عمر نابيناست !!!!!
عمري است ماهي قرمز تنگ دلم تنهاست
چشم انتظارم ليك او صياد درياهاست
در آسمان بي حضورش، چون پرستويي
يك آشيان گم كرده ام، پرواز بي معناست
ديگر سزاي عاشقي پرسوختن ها نيست
با شعله ها مي رقصم اين پروانه بي پرواست
گر سمفوني محزون و دلتنگ است باكي نيست
نت هاي پاياني است، شايد آخر دنياست ...
پریشان-آخر دنیا
عصﺮ ﯾﺨﺒﻨﺪﺍﻥ
ﺷﺎﻋﺮ:ﻣﺤﻤﺪ ﻓﻼﺡ
ﻗﻠﻢ ﻭ ﺩﻓﺘﺮ ﻭ ﻣﻦ ﻭ ﻣﯿﺰﯼ ﺧﺶ ﺧﺶ ﺑﺮﮔﻬﺎﯼ ﭘﺎﯾﯿﺰﯼ ﺑﯽﺗﻮﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻋﺼﺮ ﯾﺨﺒﻨﺪﺍﻥ ﺭﻭﺣﻢ ﺍﻓﺴﺮﺩ ﻗﻌﺮ ﺍﯾﻦ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﺍﻧﺪﮐﯽ ﺷﺒﯿﻬﺖ ﺑﻮﺩ ﭼﻨﺪ ﻟﺤﻈﻪﻣﺮﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﺮﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﭼﺎﺭ ﺳﺎﻝ ﻗﺒﻞ ﮐﻪ ﺑﺪﺭﻭﺩﯼ… ﮐﺎﺵ ﯾﮑﺒﺎﺭ ﺍﻭ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﻮﺩﯼ ﻗﻠﺐ ﻣﻦ ﺑﯽ ﻫﻮﯾﺖ ﻭ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﺯﺧﻢ ﺧﻨﺠﺮ ﺯ ﻫﺮ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﭘﺴﺖ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﻣﯽ ﮐﺸﻢ ﻭ ﻋﻤﺮ ﻫﺪﺭ ﺭﻓﺘﻨﺖ ﺭﺍ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﺑﺎﻭﺭ ﻭ ﺑﻪ ﻭﯾﺮﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﻧﻤﺎﺩ ﺩﺭﺩ ﻣﻬﺪ ﺩﻟﻬﺎﯼ ﻫﺮﺯ ﻭ ﺳﻨﮕﯽ ﻭ ﺳﺮﺩ ﺩﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﻭ ﮐﻮﭼﻪ ﻭ ﺑﺮﺯﻥ ﺑﺲ ﮐﻪ ﻧﺎﻣﺮﺩ ﺩﯾﺪﻡ ﻭ ﻧﺎﺯﻥ ﺩﯾﻮ ﻭ ﺩﺩ ﺭﺍ ﻣﻠﻮﻟﻢ ﻭ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﮐﯿﻤﯿﺎ ﺷﺪ ﺑﻪ ﮐﻨﺞ ﻗﺼﻪ ﻧﻬﺎﻥ ﻭﺭ ﻧﻪ ﻣﻦ ﻫﺮ ﮐﺠﺎ ﻧﻈﺮ ﮐﺮﺩﻡ ﯾﺎﻓﺖ ﻣﯽ ﻧﺸﻮﺩ، ﺣﺬﺭ ﮐﺮﺩﻡ ﺍﯾﻦ ﺯﻣﺎﻥ ﺳﯿﻨﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﻓﻮﻻﺩ ﻟﯿﻠﯽ ﻗﺼﻪ ﺭﻓﺖ ﺑﺎ ﻓﺮﻫﺎﺩ ﭘﺮ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﺷﻌﻠﻪ ﺍﯼ ﺷﺪ ﺳﻮﺧﺖ ﻋﺸﻖ ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﺟﻨﺴﯿﺖ ﺁﻣﻮﺧﺖ ﺑﻮﺳﻪ ﺍﯼ ﮔﺸﺖ ﺑﺮ ﺗﻨﯽ ﻋﺎﺭﯼ ﻭ ﻫﻮﺱ ﺷﺪ.ﺑﻪ ﭘﯿﮑﺮﯼ ﺟﺎﺭﯼ
یادت هست؟
بی امان
با تنِ زخمی
بر تار و پودم
می رقصیدی؟
و فریاد من
از درد عاشقی
رگ به رگ میشود
پژمان ترکمان
آنقـدر پشتـ ِ پنجـره نشستـه امـ كه مـادر به جـــاي شمعداني هـا مرا آب ميدهد ؛
بیـــــا
مطمئن باش كه مـادر خاك مرا عوض نكـرده استـــــ !
هادی سلیمانی راد
گوشه ای می گریستم
عابری گفت:
حالتان خوب است ؟
گفتم: خوبم!
تنها تکه ای تنهایی
توی چشمم رفته است …
کیان مهر
خدایــــــا گر تو درد عاشقی رو می کشیدی
تو هم زهر جدایی رو به تلخی می چشیدی
اگر چون من به مرگــــــ آرزوها می رسیدی
پشیمون مے شدی از اینکه عشق آفریدے
خدایــــــا عاصی و خسته به درگاه تو رو کردم
نماز عشـــــــق را آخر به خون دل وضو کردم
دلمـــــ دیگر به جان آمد در این شبهاے تنهایے
بیا بشنو تو فریــــــادے که پنهان در گلو کردم
بگو هرگز سفر کردے سفر با چشم تر کردے
کسے را بدرقه با اشک تو با خون جگر کردے
ز شهــــــر آرزوهایتــــــ به ناکامے گذر کردے
گل امیــــــد تو پرپر به خاکــــــ رهگذر کردے
خدایــــــا گر تو درد عاشقے رو می کشیدے
تو هم زهر جدایے رو به تلخے مے چشیدے
اگر چون من به مرگــــــ آرزوها مے رسیدے
پشیمون مے شدے از اینکه عشق آفریدے
------------------------------------------------------------------
هما میر افشار
باد !
می برد با خود
ذره های وجود مرا ;
دل نمی بندم به خود ;
کویر را ،
امتحان،
صبر است !
درخشان-امتحان
ایهام
مریم وزیری
در تاب یک کوچه زنی افسرده،آرام
با کودکی معصوم وچندین بسته بادام
افکار درهم دارد و چشمان پردرد
بایک نگاهش می نویسد شعر ایهام
“کمتر بپرس از حال من مردم رئوفند
مادر چرا بهتت زده ؟لالای …پرهام
اینجا محبت را برایت می فرستند
در قالب یک ظرف از پس مانده ی شام
رقص نگاه عابرین مانند تیر است
آری کمی پر زخم تر از تیر شهرام
پرهام ِمن !دنیا فقط عاشق شدن نیست
دنیای ِمن،دنیای ِاو ،در گیر ابهام
نقشی برایت می کشم ،لطفا ببینش
آن بود رویای من ساده دل خام
آن روزها در قصر رویاها و عشقم
من می نشستم در کنارش روی آن بام
او می کشید عکس خودش را توی شعرم
اینگونه می آمد ردیفی در غزلهام
در بیت هایم معنی آخر نگاهش
من می سرودم از جوانی عاشق ورام
امروز نقشش چون شبح در خاطراتم
از اعتیادش می نویسم ،از غم، از دام
یک روز چشمم را به روی عقل بستم
حالا ببین شهرام من محکوم اعدام
بادام هامان باز روی دستمان ماند
از بس برایت قصه گفتم،غرق اوهام”
خوشبختم در عشق
خیابان یک طرفه ای که شاهد_برگشتن_ هیچ کس نیستم
حتی اگرروزی هزار بارمرا دور بزنند !!!
علیرضا شایگان
از درخت زندگی افتاد برگ
برگ های سرخ و زرد
جاده اکنون برگ، برگ
رفته اند زین جاده ها و راههای بسیاری دگر
عابرانی که ترا شیدا و عاشق بوده اند
جاده های عشق را پیموده اند
این صدای خش خش برگان
صدای بودن است
نغمه لالایی جان و تن است
حال برگی از خزان
از نشانه های شگفت عاشقان
با شما دارد سخن:
یاد سرسبزی و باران بخیر
یاد همراهان بخیر
"باران کیان مهر"
.
ـهــــــــراس
یعنــــــے مــــن بـاشـم
و تــــــو بـــاشــــے
و حــرفـــــے بـرای گفتـــن نــــبـاشــد ..
" نیکــے فـیـــروزکــوهــے "
همه شب کنارم ای دوست ، شب آرزوی من باش
که به شام آرزوها سحرم بقا پذیرد
دلم آنچنان رها کن که غزال وحشی من
مگر از قضای گردان زلبش دعا پذیرد
به نظر اگر چه با شم ز نصیحتش گریزان
چه شود که جان جانان سخنی زما پذیرد
چو زحال ما بپرسی همه شب ترانه خوانم
که مگر نسیم صحرا زمن این ثنا پذیرد
...
دوست گرامی آقا سید رضا مختاری - شعر شب آرزوی من باش
.
ایـن روزهــــا
نـبـضـم ڪـُـنـد مـﮯزنـد
قـلـبـم تـیـر مـﮯڪشـد
دارم ..
صـداﮮ ِ خـورد شـدن ِ احـسـاسـم را
لا بـﮧ لاﮮ ِ
چـرخ دنـده هـاﮮ زنـدگـﮯ مـﮯشـنَـوم ..
"دانـیـال رحـمـانـیـان"
نگاه ( دفتر شعر آوا )
پرچينــ نگاهتــــــ كوتاه است!
ازكوچه دلواپسى هايتـــــــــ كه مـــی گذرمـ
ياغى مـــــى شومــــــــ!
تمامـــــ پلكـــ زدنتـ را مى دزدمـ
بانگاهتـــــــ ورق مى زنمـــ هرآنچه دار و ندارمــــ استــــــ
بیژن طاهری اذرک
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
زخــم زنــدگــيات منــم!
همــه بــه زخــمهــايشــان
دستمــال مــيبنــدنــد،
تــو
امــا
بــه زخــمات،
دلـــــ بستــهاي . . .
انسيه اکبري
دلم،رد پاي ترا،چون يعقوب،از دور دست ها،به نظاره نشسته است.
منا چنانی محسن زاده
نگاه میکنم از غم به غم که بیشتر استبه خیسی چمدانی که عازم سفر استمن از نگاه کلاغی که رفت فهمیدمکه سرنوشت درختان باغمان تبر استبه کودکانه ترین خواب های توی تنتبه عشقبازی من با ادامه ی بدنتبه هر رگی که زدی و زدم به حس جنونبه بچه ای که توام ! در میان جاری خونبه آخرین فریادی که توی حنجره استصدای پای تگرگی که پشت پنجره استبه خواب رفتن تو روی تخت یک نفرهبه خوردن دمپایی بر آخرین حشرهبه ( هرگز ) ت که سوالی شد و نوشت : ( کدام ؟ )به دست های تو در آخرین تشنج هامبه گریه کردن یک مرد آن ور ِ گوشیبه شعر خواندن ِ تا صبح بی هماغوشیبه بوسه های تو در خواب احتمالی منبه فیلم های ندیده ، به میل خالی منبه لذت رویایت که بر تن ِ کفی ام..به خستگی تو از حرف های فلسفی امبه گریه در وسط ِ شعر هایی از ( سعدی )به چای خوردن تو پیش آدم بعدیقسم به این همه که در سرم مدام شدهقسم به من ! به همین شاعر تمام شدهقسم به این شب و این شعر های خط خطی امدوباره بر می گردم به شهر لعنتی امبه بحث علمی بی مزه ام در ِ گوشتدوباره بر می گردم به امن ِ آغوشتبه آخرین رویامان ، به قبل کابوس ِ
دوباره بر می گردم به آخرین بوسه
سید مهدی موسوی
قشنـگـﮯ ..
آن درختـﮯ اسـت
که تنهــا زیر خورشیــد
کنار سنگ خــارا
فــراز صخـــــره ها
چــون سایبـــان اسـت ..
" پژمان صالحـ ی "
كسي كه طعم زبان عسل نميفهمد
تو هرچه هم كه بخوانی غزل، نميفهمد
" حكايت نرود ميخ آهنين در سنگ "
نگو به سنگ، كه ضربالمثل نميفهمد
كسي كه صنعت تشبيه را نمیداند
ركوع ماه و طواف زحل نمیفهمد
ميان آينه و آب و شانه و گيسو
لطيفهاي است كه آن را كچل نميفهمد
حديث درد به پايان نميرسد اما
هزار حيف كه اين را اجل نمیفهمد
سيد مرتضی كرامتی
پ ن : کچل و خوب اومده : )
.
انگشتــان ِ سبابه اَم را مـﮯ رسانم به کنــج ِ لب هایـم ،
و بـا تــمــــام ِ جانـم
گوشه هاﮯ لبانم را بـالا مـﮯ کشــم..
تـا همه بفهمنــد
که من خیلـﮯ شــادم!
"عاطفه وفاخواه "
در نبــودت بــانــو،
از تــو بُتــی ســاختــهام!
امــا
حــالا کــه آمــدهای،
ابــراهیــم از کجــا بیــاورم . . .
محمدرضا صالحی
خدا ما رو برای هم نمیخواست
فقط میخواست همو فهمیده باشیم
بدونیم نیمهی ما مال ما نیست
فقط خواست نیمه مونو دیده باشیم
تموم لحظه های این تب تلخ
خدا از حسرت ما با خبر بود
خودش ما رو برای هم نمیخواست
خودت دیدی دعامون بیاثر بود
افشین یداللهی
عراقی:
ای لطف تو دستگیر هر رسوایی
وی عفو تو پرده پوش هر خود رایی
بخشای بدان بنده، که اندر همه عمر
جز درگه تو دگر ندارد جایی
با حکم خدایی، که قضایش این است
میساز، دلا، مگر رضایش این است
ایزد به کدامین گنهم داد جزا؟
توبه ز گناهی، که جزایش این است
__________________________________________________ ______________________________________________
بیژن ارژن (آثار : بی هم شدگان_مجموعه رباعی )
پیدا شدگانیم که تنها هستیم
پنهان شدگان خواب و رویا هستیم
در دنیای چقدرها از هم دور
آدم های چقدر تنها هستیم
__________________________________________________ __________________________________________________ __
او شوم نبود این گناه از ما بود
پرهای سیاه او،سیاه از ما بود
آواز کلاغ را خدا بد ننوشت
ما بد خواندیم اشتباه از ما بود
سلام
فهرست اشعار به [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] تاپیک اضافه شد :11:
بعضی الکی بزرگ هستند،چرا؟
در پوست میش گرگ هستد،چرا؟
یک بچه نفهم است همه میدانند
آنها که پدر بزرگ هستند چرا؟
مهران عرب
هر چند که ظاهری ملایم دارم
چون موج درونی متلاتم دارم
پروانه ام و برای آلونک دل
یک شعله چراغ اشک لازم دارم
ای چشم ببار باغ آهم گل کرد
جان شعله کشید داغ آهم گل کرد
پروانه ی واژه ها به پرواز آیید
در خلوت غم چراغ آهم گل کرد
درد آمد و جام دل گل آلود نمود
شیرازه ی جانم آتش اندود نمود
اشکم به هواداری دل می آمد
بغض آمد و راه اشک مسدود نمود
تلاوت تاریخ
آنانکه زبان فطرت تاریخند
در گوش سحر تلاوت تاریخند
از سلسله ی بهشتیانند همه
آزاده و راست قامت تاریخند
دکتر رحمدل(استاد فقید دانشگاه گیلان)
صبر کُـטּ...
ايـــن تمـآمـِ حرفم نيست ؛
" تــــو " نبايد دُعاےِ مـטּ باشي !!
از خدا خواستم موافــــق بود
ميتوانـــي "خــُداےِ" مـטּ باشــے !!
افشین یداللهی
بر قله ي عاشقي
در شيشه ي شبنم آفتابت نکنند
مي تابي و آئينه حسابت نکنند
تا سينه برازنده ي زخمي نکني
بر قله ي عاشقي عقابت نکنند
شيون فومني
...چشم ایمان مرا، ناز کافرانه ی تو بست! ( دفتر شعر واژه های وزیده بر احساس روشنی )
چشم باور ام
از بیداری
در راه بلوغ
خمار و خسته بود!
خواب می خواست، خواب!
...
ـ نیاز ـ تو
از راه دور
از رویا
رسید!
و پلک سنگین ایمان مرا
با ـ ناز ـ
کافرانه بست!
سیده زهرا یوسفی پور
محتوای مخفی: فدای همیم
محتوای مخفی: خاک مزرعه
آن این عکس | وحید ضیائی
من را ببخش امشب اگر چشمم سياهي رفت
تا صبح پيشم باش! تا صبحي که خواهي رفت...
بگذار تا مويي بماند از تو بر تختم
با هر که بودي، باش! من با درد، خوشبختم!
سید مهدی موسوی