در اوصاف احوالات کراکی ها و باقی قضایا ...
از آن جا این بنده حقیر در مسر آمد ورفت خویش به کرّات با انسانهایی پاک باخته ( در راه اعتلای فرهنگ وارداتی کراک کشیدن و از این قبیل جنگولی بازی ها ) مواجه شده و می شوم که در راه رسیدن به اهداف زود گذر خویش ( که همانا خوش گذرانی کاذب و پرواز کور در هپروت باشد ) تمام دار و ندار خود را در دایره ریخته و چنانش به آتش می کشند که بیا و ببین ، بر آن شدم تا شعری بسرایم و پرده ار راز آن روبهک بی دست و پای مطروحه فی الکتب الابتداییه بردارم و خلقی را از خرناس غفلت به خود آورم .
امید است تا از آخرین سروده شاعر توانا جناب blackfox خان مطنز الدوله ، کیفوری و مفیوضی به کمال حاصل شود . تمّت
یکی روبهی دید بی دست وپای/ ز جبر زمانه بمانده بجای
توان شکار و فرارش نبود / به زیر درختی بیافتاده بود
نه در روز بهرش غذا می رسید / نه در شب توانستنش آرمید
در این بود آن مرد شوریده رنگ / ز بهر کمک پیش رفت چون فشنگ
بدو گفت ای بی دس و پا و پی / چه گشتت که شد کار تو آه و وِی
جوابش چنین داد آن روبهک / که از یار ناباب خوردم کلک
در اول بدیدمش نیکو سرشت / فرستاده ای جانبم از بهشت
چنان می نمودش که هست با خدا / ببرد هوش از کله ام این هوا
فقط عرض یک ماه آن نارشید / مرا از نجابت به خواری کشید
تک و توک سیگارکی می کشید / به من گفت که مزه اش بباید چشید
چنین شد از آن پس به هنگام شام / یکی نخ بدودی بر پست بام !! (1)
گذشت چند صباحی من پاکِ پاک / شدم قوت قالب حشیش و کراک
شدش از برم روز و شب سانِ هم / برفت فرّ و شادی بیامد الم
پی استفاده ی زیاد از حشیش / برفت اختیارم به هنگام جیش
و بعدش چو شد مونسم این کراک / شدش هارد مغزم دِلِت ، صاف و پاک
به خود آمدم دیدم آخر کراک / مرا می کشد ، می برد زیر خاک
به نزد طبیبی برفتم پی اش / بگفتم که معتاد هستم، بگو چاره اش ؟
بینداخت بر دست و پایم نظر / چنین گفت : ای روبَه در به در
ز بس دود و دم جان تو دیده است / دو دست و دو پایت بگندیده است
کنون بایدت دست و پا را برید / و یا ریق رحمت به سر می کشید !! (2)
چو ننمود رخ شاهد آرزو / بگفتم ببر دست و پایم عمو
دم تیغ بر دست و پایم رسید / به ناگه دست و پایم از تن پرید
پس از آن به کنجی در افتاده ام / به اوج فلک می رسد ناله ام
پی نوشت :
1 - ( یکی نخ بدودی بر پست بام ) یعنی یک نخ سیگار را روی پشت بام دود می کردم
2 - ریق رحمت سر کشیدن کنایه از دعوت حق را لبیک گفتن
ادبیات طنز...(معرفی . شعر . نثر)
ریشهٔ واژه
طنز واژه ای عربی است و در واژه به معنای مسخره کردن، طعنه زدن، عیب کردن، سخن به رموز گفتن و به استهزا از کسی سخن گفتن است. معادل انگلیسی طنز satire است که از satira در لاتین گرفته شده که از ریشه satyros یونانی است. satira نام ظرفی پر از میوه های متنوع بود که به یکی از خدایان کشاورزی هدیه داده شده بود و به معنای واژگانی «غذای کامل» یا «آمیخته ای از هرچیز» بود
===============
تعریف اصطلاح
در ادبیات طنز به نوع خاصی از آثار منظوم یا منثور ادبی گفته می شود که اشتباهات یا جنبه های نامطلوب رفتار بشری، فسادهای اجتماعی و سیاسی یا حتی تفکرات فلسفی را به شیوه ای خنده دار به چالش می کشد
در تعریف طنز آمده است: «اثری ادبی که با استفاده از بذله، وارونه سازی، خشم و نقیضه، ضعف ها و تعلیمات اجتماعی جوامع بشری را به نقد می کشد.»
دكتر جانسون طنز را اين گونه معنی می کند: «شعری که در آن شرارت و حماقت سانسور شده باشد.»
استعمال كلمه طنز برای انتقادی که به صورت خنده آور و مضحک بیان شود در فارسی معاصر سابقه زیاد طولانی ندارد. هرچند که طنز در تاریخ بیهقی و دیگر دیگر آثار قدیم زبان فارسی به کار رفته، ولی استعمال وسیعی به معنای satire اروپایی نداشته است. در فارسی، عربی و ترکی کلمه واحدی که دقیقا این معنی را در هر سه زبان برساند وجود نداشته است. سابقا در فارسی هجو به کار می رفت که بیشتر جنبه انتقاد مستقیم و شخصی دارد و جنبه غیر مستقیم ساتیر را ندارد و اغلب آموزنده و اجتماعی هم نیست. در فارسی هزل را نیز به کار برده اند که ضد جد است و بیشتر جنبه مزاح و مطایبه دارد.
+=================
ماهیت طنز
طنز تفکر برانگیز است و ماهیتی پیچیده و چند لایه دارد. گرچه طبیعتش بر خنده استوار است، اما خنده را تنها وسیله ای می انگارد برای نتیل به هدفی برتر و آگاه کردن انسان به عمق رذالت ها. گرچه در ظاهر می خنداند، اما در پس این خنده واقعیتی تلخ و وحشتناک وجود دارد که در عمق وجود، خنده را می خشکاند و انسان را به تفکر وا می دارد. به همین خاطر دبراه طنز گفته اند: «طنز یعنی گریه کردن قاه قاه، طنز یعنی خنده کردن آه آه.»
طنز در ذات خود انسان را برمی آشوبد، بر تردیدهایش می افزاید و با آشکار ساختن جهان همچون پدیده ای دوگانه، چندگانه یا متناقض، انسان ها را از یقین محروم می کند. جان درایدن در مقاله «هنر طنز» ظرافت طنز را به جدا کردن سر از بدن با حرکت تند و سریع شمشیر تشبیه می کند، طوری که دوباره در جای خود قرار گیرد.
=================
طنز در ادبیات کلاسیک و مدرن جهان
در میان شاعران یونان و روم، شعرهای طنز آرخیلوخوس، هیپوناکس، آریستوفان، لوسیلیوس، هوراس و جوونال قدیمی ترین نمونه هاست. در ادبیات قرون وسطای انگلیس از قصه های کنتربری اثر جفری چاسر و منظومه رویای پیرس شخم کار اثر ویلیام لاگلند می توان نام برد. در دوران رنسانس رابله، سروانتس و لوییجی پولچی مشهور طنزپردازان هستند. آثار طنز ابتدا به صورت شعر بود و بعدها شیوه های روایی را هم در بر گرفت. امروزه در ادبیات جهان، مشهورترین طنزنویسان، نثرنویسانی چون سروانتس، رابله، ولتر، جوناتان سویفت، هنری فیلدینگ، جوزف آدیسون، ویلیام تکری، مارک تواین، جرج اورول، جوزف هلر، سینکلر لوئیس، جان چیور و آلدوس هاکسلی هستند
==================
طنز در ادبیات فارسی
در ادبیات کلاسیک فارسی، طنز در میان آثار نویسندگان دوره های مختلف به اشکال گوناگون وجود داشت. در صدر این افراد، عبید زاکانی پدر هنر طنز در ادبیات فارسی است.عطار نیشابوری نیز در الهی نامه جنبه هایی از طنز دارد. با ظهور مشروطیت و ایجاد فضای نسبتاً باز مطبوعاتی، طنز بندهای تفریح های افراطی و سطحی را گسست و به عنوان نوع ادبی بسیار جدی، توجه بسیاری از نویسندگان و شعرای بزرگ را به خود جلب کرد. از جمله میرزاآقا خان کرمانی، از طنزپردازانی که در راه هدفش جان باخت. علی اکبر دهخدا، سید اشرف الدین قزوینی (نسیم شمال)، میرزاده عشقی و زین العابدین مراغه ای از پیشگامان طنز در ادبیات فارسی در دوران انقلاب مشروطه بودند. در نسل های بعدی محمدعلی جمالزاده، صادق هدایت، بهرام صادقی، منوچهر صفا، ایرج پزشکزاد و بهاءالدین خرمشاهی نویسندگانی بودند که طنز را در برنامه کارشان داشتند
==============
شیوه های طنز
انواع آثار ادبی که طنز نویس می تواند به کار ببرد فوق العاده زیاد است، رمان، نمایش نامه، شعر و... اما شیوه ها یا تکنیک هایی که در آن به کار می رود محدود است. ۱. کوچک کردن ۲. بزرگ کردن ۳. تقلید مضحک از یک اثر ادبی شناخته شده ۴. ایجاد موقعیتی در داستان یا نمایش که به خودی خود طنزآمیز است. ۵. به کار بردن عین کلمات کسی که مورد طنز قرار می گیرد و ایجاد چهارچوبی مضحک برای آن.
===============
طنز و لطیفههای مکتوب
طنز یعنی بیان هنرمندانه و نقادانهٔ کژیها و نادرستیها به قصد اصلاح و نه تخریب. طنز فاخرترین گونهٔ شوخطبعیست، که گونههای دیگرش هزل و هجو و فکاههاند. لطیفهها عمدتاً از نوع فکاههاند؛ اما آنجا که رنگ و بوی تمسخر قومی یا شخصی خاص میگیرند، به هجو متمایل میشوند.
=============
جوک و لطیفه (طنز شفاهی)
این حقیقت که طنز در میان عامه است، ادعای گزافی نیست. طنزی که در ادبیات عامه ماندگار شود، قطعا قدرت بالایی دارد. طنزهای شفاهی بخش مهمی از ادبیات عامهاند.