سلام ...
اینم تصاویری از مــــاســولــه
ممـنــون :)
مـیـثــم
Printable View
سلام ...
اینم تصاویری از مــــاســولــه
ممـنــون :)
مـیـثــم
با درود، اين هم خلاصه يك كتاب درباره واژه رشت (ببخشيد تمام ه هايي كه همزه داشتن، تبديل به ت گرد شدهاند)
:biggrin:
دروازة اروپا و شهر بارانهاي نقرهاي با بامهاي سفالين مهآلود، القابي است كه به شهر زيبا و خرم رشت، مركز سرزمين گيلان داده شده است.
اما فرهنگهاي فارسي، معناي رشت را به صورت كلاف سردرگمي درآوردهاند، در فرهنگهاي مختلف فارسي از لغت فرس و صحاح الفرس گرفته تا لغتنامه دهخدا و فرهنگ معين، معاني مختلفي براي كلمه رشت به كار بردهاند اما در هيچ كدام از آنها بين كلمة رِشت (حرف ر با كسره) و رَشت (حرف ر با فتحه) و رُشت (حرف ر با ضمه) تفاوت قائل نشدهاند. :angry:
متاسفانه بدون آنكه به ريشهشناسي كلمة رشت توجهي شود به استناد چند بيت شعر و اينكه اين كلمه در جنوب ايران چه معني ميدهد و ... معاني زير را براي اين كلمه در فرهنگها ذكر كردهاند: چيزي كه از هم فروميپاشد، خاكروبه، لجن، جاروب، خاكسار، پستي، گچ و آهك، خاك، فرود و ... :blink:
در صورتي كه اطراف اين شهر هيچگونه معدن آهك و گچي وجود نداشته و اگر اين كلمه معناي خاكروبه را بدهد قاعدتا بايد كلماتي مانند رشتناك و رشتآلود نيز در زبان فارسي به وجود ميآمد. اما از آنجا كه اين واژه اهورايي است، كلماتي مانند رشتآباد در نقاط ديگري از ايران نيز وجود دارد: در شهرستان خلخال و اهر. :)
البته نگارنده براي رد ديگر معاني نيز دلايلي آوردهاند كه براي كوتاه شدن متن از ذكر تمامي آنها خودداري ميشود. :happy:
از نظر نگارنده، كلمه رشت، كلمهاي گيلكي محسوب ميشود و براي ريشهشناسي آن بايد به دگرگوني كلمات فارسي در لهجه گيلكي توجه كرد و نه اشعار فارسي قرنهاي گذشته و .... نگارنده معتقد است كه در زمانهاي دور هر كلمه براي مردم داراي معني بوده و نام هر محل علاوه بر معني بايد منزه و مرتبط با عقيده مردم همان منطقه باشد. با نگاهي به شهرها و آباديهاي كنارههاي درياي خزر متوجه ميشويم كه بسياري از شهرها هستند كه نامشان با «ستاره» پيوند خورده است:
استرآباد: استار+آباد = ستارهآباد
آستارا: آست + تارا
هشترخان: هشت + تر + خان = اشت + تر + خان (اين شهر در خاك روسيه قرار دارد)
هشت پر: هشت + پر = اشت + پر
استاره: است + تاره
ايشتار: ايشت + تار = است + تار (نام معبدي در بابل)
اشترن: اشت + ترن = ايست + ترن = است + تار (ستاره به زبان آلماني)
استار: است + تار (به زبان انگليسي)
اگر فرض شود كه معناي كلمه «تار» همان تاريكي و سياهي باشد و معناي «است» معني وجود داشتن و هستن و هستي را بدهد، از آنجا كه ايرانيان معتقد بودند كه خداوند به وسيله آتش هستي را به وجود آورده به اين ترتيب كلمة «است» اصطلاحا به آتش وجود تعبير ميشود و تصور ميكردند كه اجرام آسماني كه در شب ميدرخشند آتشي در تاريكي هستند. به اين صورت بود كه كلمة است + تاره به معني آتش در تاريكي به وجود آمد. كلمه ااست + تاره به مرور و در اثر گذر زمان به كلمات استاره، ستاره، استار، استاله، ايشتار، اشترن و ... و در نهايت تاره و تارا تبديل شده است. كه همگي به معناي آتش در تاريكي است.
از آنجا كه در لهجههاي گيلكي و مازندراني بعضي حروف جهش پيدا كرده به صورت ديگري تلفظ ميشوند، مثلا در لهجة گيلكي، جهش از حرف ر به حرف ل و از حرف ب به حرف و است (مانند: برگ: بلگ و والك و ...). بنابراين دور از واقعيت نيست كه به مرور ايام و براثر كثر استفاده، كلمة است كه بخش اول كلمه ستاره ميباشد، به اين صورت تغيير يافته باشد: است = نشت = لشت = رشت
البته در نواحي گيلان و مازندران كلمات زيادي كه با اين ريشه باشد پيدا ميشود مانند:
لشت نشا = لشت + نسا = اشت + نسا = است + نسا (شهري در گيلان)
نشتارود = لشت + او = اشت + او = است + او (رودخانه ستاره، دهي نزديك شهسوار)
لشتو = لشت + او = اشت + او = است + او (دهي نزديك شهسوار)
ولشت = و + لشت = و + اشت = و + است (درياچهاي نزديك مرزنآباد چالوس)
الشتر = ا + لشت + تر = ا + اشت + تر = ا + است + تر = ا + است + تار (دهي اطراف خرمآباد)
و به اين ترتيب، كلماتي مانند آستارا، استرآباد و اشترخان و الشتر و اشترن و نشتارود كاملا بر مبناي كلمه ستاره تغيير شكل يافتهاند و كلماتي مانند لشت نشا، رشت، آلاشت، لشتو و ولشت، فقط جزئي از كلمة ستاره هستند كه تغيير شكل يافتهاند.
بنابراين، بنا بر نظر نگارنده، كلمة رشت، به معناي ستاره است. :laughing:
منبع: رشت شهر ستاره (پژوهشي در معناي لغوي رشت)، نوشته حميد فروحي، 1372، انتشارات روزبهان، چاپ اول.
دوستان سلام
این هم اطلاعاتی درباره قلعه تارخی قلعه رودخان :)
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
===========================================
برفراز قلهاي رفيع و درفاصله ۲۵كيلومتري جنوب شرقي شهر فومن، آنجا كه انبوه درختان جنگلي قد برافراشتهاند، دژ تاريخي"قلعهرودخان" نظارهگر گذشت هزارهها است.
حكمرانان اسماعيليه و سلجوقي روزگاري در پناه امن اين بناي عظيم و مستحكم، بر بخشي از سرزمين پهناور ايران حكمراني ميكردند و قراولان و ديدبانان در برج و باروهاي بلند، اطراف آن را به دقت زير نظر داشتند.
گرچه قرنها است كه اين دژ ميزبان باد و باران و برگهاي زرد فرو افتاده از انبوه درختان جنگلي است، اما باگذشت اين همه سال ميتوان همهمه ستوران و پژواك صداي پاي قراولان ساساني را برسنگ فرشهاي آن شنيد، حتي شمايل نگهبانان و سربازان را تجسم كرد و خستگي را در عمق نگاهشان ديد.
هيچ كس نميداند كه ساكنان اين دژ عظيم و مستحكم از شاهنشين و ارگنشين گرفته تا نگهبان، قراول چي، سرباز، خدمت كار و زنداني در آن روزگار به چه ميانديشيدند و چه آمال و آرزوهايي در سينه داشتند، اما به يقين هرگز تصور نميكردند كه اين دژ تسخير ناپذير با آنهمه برج و بارو و عظمت و شكوه اين چنين در زير آوار زمان و گذر ايام گرفتار گردد و به تماشاگه رهگذران و گردشگران تبديل شود.
بيترديد براي مردم اين منطقه كه در آن روزگار در نهايت حيرت و بيم نظارهگر هيبت و عظمت اين بناي مرتفع بودند، ورود به دژ قلعه رودخان امري غير ممكن و آروزيي دست نيافتني بوده است.
اما امروز انبوه درختان جنگلي اين دژ مستحكم را در حلقه محاصره خود قرار داده، و بوتهها و درختچهها بجاي ديدبانان و نگهبانان از لابلاي سنگچينهاي برج و باروهاي اين قلعه سرك ميكشند.
"دژ" قلعه رودخان بر فراز قلهاي به بلنداي ۱۰۰۰متر استوار شده و در گسترهاي از ابر و مه رخ برگرفته است.
كوره راهي صعب و نفس گير در گذر از دالاني سبز و پوشيده از انبوه درختان جنگلي سربه فلك كشيده، در مسير جويباري زلال به دروازه قلعه رودخان و عمق تاريخ منتهي ميشود.
باوجود سختي و شيب تند و خطرات اين راه كوهستاني روزانه صدها نفر از نقاط مختلف كشور، رنج سه تا چهار ساعته پياده روي و در واقع كوهنوردي را براي بازديد از اين بناي شگفتانگيز بر خود هموار ميكنند.
صداي تند نفسها را ميتوان شنيد و "خسته نباشيد" تنها كلمهاي است كه بين عابران اين گذرگاه چون رمز عبور رد و بدل ميشود، اين جلوه نشان ميدهد كه آدميان وقتي در موقعيت مشابه قرار ميگيرند، يكديگر را كاملا درك ميكنند و دراين مسير خستگي راه و بازديد از اين بناي تاريخي همگان را در موقعيتي مشابه قرار دادهاست.
دروازهاي بزرگ در ميان دو برج غول پيكر، نمايي است كه پس از دو ساعت كوه پيمايي، خستگي رااز تن بيننده به در ميكند و او را در حيرت شگفتي فرو ميبرد.
اين بنا داراي پنج هزار مترمربع مساحت و برجها و باروهاي ساخته شده از سنگ و آجر است و هيبت ظاهري، تنوع حجمي آن نشان از اهميت دفاعي اين دژ در گذشته دارد.
متاسفانه سند دقيقي از زمان احداث اين بنا در دست نيست، و مطالعاتي نيز دراين خصوص صورت نگرفته است.
چند سطر مكتوبات و اطلاعاتي كه هم اكنون در خصوص اين بناي عظيم وجود دارد، تنها محدود به مشاهداتي است كه توسط برخي گردشگران بويژه گردشگران خارجي نگاشته شده و با گذشت چندين دهه بدون كم و كاست نقل ميشود.
به همين جهت تاريخ ساخت آن به درستي مشخص نيست و بنا بر قولهاي مختلف آن را مربوط به دورانهاي ساساني، سلجوقي يا اسماعيليه دانستهاند.
اين قلعه كهبنام " قلعه حسامي " نيز منصوب است و در فهرست آثار ملي كشور به ثبت رسيده، يكي از اماكن تاريخي مهم ايران به شمار ميرود.
انتخاب مكان مناسب، بهرهگيري از شيوههاي مختلف معماري و ايجاد اشكال هندسي متنوع دژقلعه رودخان از ويژگيهاي منحصر به فرد و معماري خارقالعاده گذشته بشمار ميرود.
مصالح به كار رفته در نماي بيروني دژ يادشده از سنگ و محوطه داخلي و بناهاي متعدد داخلي آن از آجر و ملاط ساروج ساخته شده است.
ورودي اين قلعه در قسمت شمالي قرار دارد و در اطراف قلعه قريب به ۱۶ قراولخانه و دو ارگ ديده ميشود.
قراولخانههاي اين قلعه به صورت دو طبقه با نورگيرها و روزنههاي متعدد بر محيط اطراف مسلط هستند.
بناي قلعه رودخان بطور كلي از دو بخش شرقي و غربي تشكيل شدهاست، در بخش شرقي آن دروازه ورودي، زندان، در اضطراري، حمام وآبريزگاه وچند واحد مسكوني است و در بخش غربي نيز شامل، چشمه، حوض ، آبانبار، سردخانه، حمام، آبريزگاه، شاهنشين و چند واحد مسكوني ديگراست كه بوسيله برج و بارويي عظيم محصور شدهاست.
غير از ويژگيهاي تاريخي قلعه رودخان نقش گردشگري اين بنا از مهمترين جاذبههاي آن در زمان كنوني است كه هر ساله پذيراي گردشگران بسياري است.
بناي عظيم قلعه رودخان با شماره ۳/۱۵۶۷در فهرست آثار ملي ايران ثبت شدهاست.
منبع : وبلاگ کافی نت آریا :happy:
یونس معروف به میرزا کوچک پسر میرزا بزرگ از مردم رشت و ساکن استاد سرا در خانوادهای متوسط در روستای زیدخ از توابع فومنات تولد یافت .
تحصیلات مقدماتی را در مدرسه حاجی حسن در صالح آباد رشت و مدرسه جامع گذرانید آنگاه به تهران آمد و در مدرسه محمودیه به تحصیل پرداخت اما از آنجا که شور میهن پرستی در سرداشت قدم به میدان مبارزه گذاشت از همان دوران تحصیل حامی مظلومان و دشمن ستمگران بود. اگر کسی نسبت به شخص ستمی میکرد میرزا با ظالم مبارزه میکرد. هیکلی بزرگ و چشمانی زاغ و بازوانی ورزیده، پیشانی بازو چهرهای خندان داشت. در ادب و تواضع نیز مشهور و بسیار عفیف و معتقد به فرائض دینی و مؤمن به اصول اخلاقی، مردی ساکت، متفکر و سخنانش سنجیده و گاه آمیخته به لطیفه و مزاح بود .
به شاهنامه علاقه خاصی داشت و در جنگل مجالس شاهنامه خوانی برپا میداشت.
میرزا کوچک مردی سخت وطن پرست و آزادیخواه بود. هنگامیکه مجلس به توپ بسته شد. میرزا کوچک از طرف محمد علی شاه در تفلیس و بادکوبه بود و تاحدی با مقتضیات دنیای جدید آشنا گشت. چون علما در سفارت عثمانی در شبهندری رشت متحصن شدند وی نیز متحصن گردید و پس از اینکه آقا بالاخان حاکم ستمکار عامل استبداد کشته شد، میرزا کوچک به مجاهدان پیوست و جزو ابواب جمعی سپاه سپهدار تنکابنی شد اما بزودی به گروه سردار محیی ملحق گردید و در فتح قزوین شرکت و برای پیروزی مجاهدین کوشش بسیار کرد. از جمله توپچی مجاهدان گفت اگر توپ برفراز فلان کوه قرار داده شود بر دشمن بهتر مسلط میشویم میرزا کوچک با کمک چند نفر این کار را انجام داد اما به کمر میرزا صدمه خورد و درد آن تا پایان عمر آزارش میداد. در فتح قزوین میرزا کریم خان رشتی از میرزا کوچک دلجوئی کرد و او را روانه سپاه مجاهدین ساخت، میرزا کوچک در علیشاه عوض شهریار به مجاهدین ملحق گردید و در فتح تهران شرکت جست و در جنگ سه روزه با استبداد مأمور جبهه قزاقخانه بود. در شورش شاهسون همراه یپرم و سردار اسعد بیاری ستارخان رفت اما بیمار گشته نیمه راه بازگشت آنگاه به جنگ ترکمنها که بوسیله شاه مخلوع تحریک شده بودند رفت و در این جنگ تیر خورد او را بظاهر برای معالجه به روسیه فرستادند ولی محمد علی میرزا میخواست او را به دریا بیندازند اما ناخدا چنین ناجوانمردی نکرد. حتی از پزشک کشتی خواست تا او را درمان نماید و پس از چند ماه در بادکوبه و تفلیس معالجه شده به گیلان بازگشت و هنگامی به ایران رسید که ترکمنها دیگر سر جنگ نداشتند.
به امر کنسول روس میرزا کوچک خان بواسطه داشتن افکار آزادیخواهانه از موطن خود تبعید گردید و مدتی در تهران بسر برد اما همیشه فریادش نسبت به جور و ستم روسها بلند بود. در تهران از رفتار برخی از مجاهدین از جمله معزالسلطان (سردار محیی) رنجید و از او برید. در حالیکه با تنگدستی روزگار میگذرانید از پذیرفتن کمکهای سردار محیی خودداری میکرد.
میرزا کوچکخان علت عقب افتادگی ایرانیان را نداشتن سواد و دانش نو میدانست از اینرو به گشودن و تأسیس چند باب مدرسه اقدام کرد.
میرزا کوچک مردی زود رنج، پاکدل، رحیم، صریحالهجه بود.
میرزا کوچک خان پس از اینکه به گیلان بازگشت در صدد مقابله با روسها و مخالفت با سیاستمدارانی برآمد که منافع ملی و مردم را رها کرده، به دنبال هوسهای نفسانی و پیروی از سیاست بیگانگان بودند میرزا کوچک امید فراوان به مشروطه نوپا و نوخاسته بسته بود ولی بیگانگان نمیخواستند ایران دارای حکومتی باشد که از حقوق ملت خود دفاع کند. لذا به آزار کردن و نومید ساختن آزادیخواهان و مبارزان راه آزادی پرداختند. میرزا کوچکخان طاقت این همه ستم را نیاورد، از این رو با تنی چند از همراهان به گیلان رفت و در آنجا با کمیته دموکراتهای رشت ارتباط یافت و دکتر حشمت طالقانی قول همه نوع مساعدت و همکاری را داد و در تمام مدت قیام همواره از کمک به این ایران دوستان کوتاهی نکرد. در این احوال حاجی احمد کسمائی همدرس و همدوره میرزا کوچک خان پنهانی با وی در کسما ملاقات میکند و با هم سوگند یاد میکنند که در راه پیشرفت نهضت جنگل همکاری نمایند. خبر تشکیل انقلاب جنگل به همه ایران میرسد، آزادیخواهان و ناراضیها باین حزب میپیوندند و روز به روز نهضت جنگل نیرومندتر میگردد. سلطان داودخان افسر ژاندارمری که از تربیت شدگان سوئدیها بود به این نهضت پیوست علت پیوستن وی را به انقلاب جنگل چنین گفتهاند چون در شیراز بوسیله قوام الملک شیرازی دستگیر و شکنجه شد، از شیراز گریخته به گیلان میآید و به انقلاب جنگل میپیوندد غلامرضا خان برادر سلطان داودخان که برای سرکوبی جنگلیها از مرکز به گیلان آمد با سپاهیان همراه خود به جنگلیان پیوست. میرزا محمدتقی پسیان نیز در کمک به انقلاب جنگل کوتاهی نمیکرد از جمله عدهای را از طرف حزب سوسیال دموکرات که خود نیز عضو آن بود، همچنین لاهوتی و میرزاده عشقی را کمک کرد که به میرزا ملحق شوند مردم آزادیخواه گیلان از هر نوع کمک در حق جنگلیان دریغ نمینمودند و به صورتهای مختلف به این نهضت کمک میکردند اسلحه برای آنها میفرستادند، آنان را از خطرات احتمالی و حملات دولت مرکزی و روسها آگاه میساختند.
رفته رفته بر قدرت جنگلیها چندان افزوده شد که تا نزدیکیهای رشت پیشروی کردند و با شبیخون زدن به مراکز دولتی حکمران رشت و کنسول روس سخت نگران شدند و باز همچنان بر قدرت و نفرات جنگلیها افزوده میشد .
هدفهای نخستین جنگلیها چنین بود:
اخراج نیروهای بیگانه- برقراری امنیت و رفع بیعدالتی – مبارزه با خود کامگی و استبداد در شماره 28 سال اول روزنامه جنگلی
درباره ایدئولوژی جنگلیها چنین آمده است:
)ما قبل از هر چیز طرفدار استقلال مملکت ایرانیم استقلالی به تمام معنی کلمه بدون اندک مداخله هیچ دولت اجنبی – اصلاحات اساسی مملکت و رفع فساد تشکیلات دولتی که هر چه بر سر ایران آمده از فساد تشکیلات است .
ما طرفدار یگانگی عموم مسلمانانیم این است نظریات ما که تمام ایرانیان را دعوت به هم صدائی کرده خواستار مساعد تیم(
مجاهدین اولیه جنگل به احتیاجات زندگی توجهی نداشتند موهای سر و صورت را رها کرده تا جائیکه موهای اصلاح نشده آنان را به شکل خاصی جلوهگرد میساخت. یک کلاه نمدی سیاه بر سر و یک نیم تنه ضخیم پیشمین چوخا) بر تن و کفشی از چرم گاو میش (چموش)به پا و کولهباری سنگین به پشت و چماقی از چوب از گیل در مشت- یک تفنگ ورندل یا حسن موسی به دوش- یک داس یا دهره آویخته به کمر و چند قطار فشنگ حمایل“ داشتند. نقل از کتاب سردار جنگل تألیف ابراهیم فخرائی.
کار جنگلیان همچنان بالا میگرفت داوطلبان تازه از هر دسته و طبقه از کاسب، کشاورز، درس خوانده و روشنفکر، پزشک و نویسنده و .... به این نهضت می پیوستند و در راه پیشبرد هدفهای انسانی و ملی و میهنی از جان و دل میکوشیدند و با ایمان و شور فراوان به جنگ ستم ستمکاران میرفتند .
چون جنگل دارای مردان حقوق و روشنفکر گشت مرا منامهای نوشتند که در اینجا مواد 9 گانه آن ذکر میگردد.
ماه اول
حکومت عامه و قواء عالیه در دست نمایندگان جمع خواهد شد.
قواء مجریه در مقابل منتخبین مسئول بوده و تعیین آنها از مختصات نمایندگان متناوب ملت میباشد.
کلیه افراد بدون فرق نژاد و مذهب از حقوق مدنیه بطور تساوی بهرهمند خواهند بود.
آزادی تامه افراد انسان در استفاده کامل از قواء طبیعی خود.
الغاء کلیه شئون و امتیازات .
ماده دوم- حقوق مدنیه ماده سوم انتخاب – ماده چهارم اقتصاد- ماده پنجم معارف و ... ماده ششم قضاوت ماده هفتم دفاع- ماده هشتم کار- ماده نهم حفظ الصحه این اصول نه گانه مشتمل بر 34 موضوع است . در این اصول مترقیانه بهرهمندی افراد جامعه از حقوق مدنی و حفظ منافع ملی به خوبی رعایت شده است، پس از شناسائی و موقع و محل جنگلیها بوسیله هواپیماهای انگلیسی با توپ و غیره باین آزادیخواهان حمله شد و میرزا کوچک خان به همه افراد جنگلی سپرده بود که به سوی نیروهای دولتی ایران تیراندازی نکنند زیرا آنانرا برادر ارتشی میدانست و مرتباً عقب نشینی میکردند تا اینکه میرزا کوچکخان در نقطه سردی از جنگل در فصل زمستان بدون پوشاک و سرپناه از سرما خشک شد و یکی از جایزه بگیران سرمیرزا کوچک خان را برید و نزد خریداران سرآزادی خواهان برد. باین ترتیب با دخالت مستقیم روسها،انگلیسیها مقاومت جنگلیان پس از 7 سال مبارزه در هم شکست. خالو قربان چون از میرزا کوچک خان رنجیده بود در سقوط نهضت جنگل و شکست میرزا کوچک خان با گرفتن درجه سرهنگی باین جنبش ملی خیانت کرد. انقلاب جنگل در 1333 ایجاد و در 1340 نابود گردید .
“ میرزا انسانی عفیف و مهربان بود دلی نازکتر از برگ گل و مقاومتی سختتر از صخرههای کوهستان داشت، او تنها یک مرد نبود بلکه جوانمردی وارسته بود. او حظ نفس و زندگی راحت و جاه و مقام را به یک سو افکند. برتوسنیهای نفس لگام زد، اما خود اسیر خدمت خلق گردید او میدید که خون هزاران جوان، پیر، عالم و عامی، در راه نهضت مشروطیت ایران به خاک ریخته شده ولی عناصر بدنام و بدکام و بدکنش مانند دوال پا بر گرده ملت ایران سوار شدهاند و با شلاق ستم پیکر کهنسال ایران را شکنجه میدهند و این شکنجهها را میدید و رنج میبرد تا روزی که احساس کرد این شلاقها هر روز وی را میآزارد و روان او را مانند خوره میخورد، ناگزیر آزرده به گیلان شتافت و کرد آنچه را که میدانیم.
او تنها به گیلان برگشت و پیریزی پیکار آینده خود را به تنهائی آغاز کرد. مرا یاری آن نیست تا در این باره بیان دارم که در فرستادن او به جنگل چه کسی یا کسانی تأثیر داشتهاند یا مایه دلگرمی او شده بودند. آیا عناصر ملی و خیراندیش یا مردمی از داخل و خارج او را ارشاد بدین کار نمودند سخنی است که نمیتوان آنرا با استحکام بیان نمود... میرزا به معنی واقعی مردی میهن پرست بوده است. نه به وعده حکومت فریفته شد و نه مژده حکومت بزرگتری او را منحرف ساخت. به وعدهها پوزخند میزد و بنامه مشفقانه و یرخواهانه سفیر روس بیاعتنائی میکرد. حتی اگر مفادنامه سفیر را گوش میکرد کشته نمیشد و امروز هم زنده بود و با اعزاز و حشمت میزیست. میرزا با تمام سعیای که داشت از جامعه شناسی به دور بود و یک عنصر نقلابی به معنی عام نبود و از خوی سیاسی و سیاستمداری بهره نداشت. او برای خود اربابی جز وجدان خویشتن و آرمانهای ملی نمیشناخته ولی از درک صاحبان این آرمانها غافل نمانده بود- میرزا مردی مذهبی بود که هر خیانتی را هر اندازه هم که کوچک بود گناه میشمرد. هر چند سخت مهربان و پاکدل بود ولی به هنگام قتال بشیر شرزهای میماند و از کشتن و کشته شدن باکی نداشت.
میرزا تنها خودش بود و یک دنیای باطن. مکنت او فقط یک قران پولی بود که در جیبش یافته شد. ولی یک قران جاویدی که همیشه برای صاحبش نامی برابر گنج قارون بجا گذاشت. از آن عالیتر و انسانیتر آنکه یرزای سرمازده و خسته و کوفته در حال نزار دل ندارد رفیق راه خود را تنها گذارد، لذا گانوک را بر دوش میکشد و میخواهد او را از گدوک عبور دهد. دل ندارد زنده یا مرده همرزم خود را بدست دشمن بسپارد هر چند که خود زنده اسیر شود از اینرو این مرد بزرگ و انسان قهرمان با فدا کردن جان خود در راه دوست نشان داد که علیه نفس خود نیز سخت جنگیده است و آن چیزی است که جهاد اکبر نام دارد. مردی هقیام میکند ولی پیشنهاد هر نوع حکومتی را مردود میشمارد مردی که هر گونه شهوت را در خود کشته و ادت به نوع را به شهوت خدمت تبدیل گردانیده بود. آن اندازه که کشته شد و در کشته شدن نیز اثر جاودانهای از خلق و خوی انسانی خود بیادگار گذاشت که اخگر نیستی بر ادعای مخالفان خود افکند.
وقتی که سردار جنگل درک میکند که جز مرگ و تسلیم راه دیگری نمانده است ترجیح میدهد که با رزم،خود را به دیار آذریان برساند، باشد که مایهای تازه برگیرد .
میرزا دلی حساس و روانی حق طلب و پرشور داشت. وجودش شیفته عدالت بود و از بیدادگری نفرت داشت. رزمندهای مشهور و سرداری نیک نفس بود .
میرزا مردی خیراندیش و مدبر و سیاستمداری نزدیک بین بود که آگاهیهای او مانند کرم ابریشم به دور وجودش میپیچیدند و وی را از خارج بیخبر میگذاشتند....“
15 خرداد 1299 ه.ش. آغاز مبارزات میرزا کوچک جنگلی و آزادی خواهان ایرانی.
نهضت جنگل به رهبری روحانی مبارز، میرزا کوچک خان جنگلی (1257-1300ه.ش) و با اندیشه اتحاد دنیای اسلام مدت ها به مبارزه علیه استبداد محمدعلی شاه قاجار و استعمار دولت های خارجی روس و انگلیس پرداخت. اما نفوذ هواداران کمونیست در سران نهضت و خیانتشان علیه نهضت جنگل، باعث شد تا میرزا و یاران وفادارش در حمله نیروهای دولتی رضاخان به اعماق جنگل پناه ببرند .سرانجام میرزا در اثر سرما و برف و بوران کوه های گیلوا، جان به جان آفرین تسلیم کرد. دشمنانش سر او را از بدن جدا کردند و برای رضاخان به ارمغان آوردند.
مزار میرزا كوچك هم اكنون در بقعه سلیمان داراب رشت، زیارتگاه عاشقان آزادى و آزادگى است.
سرزمین گیلان که از استانهای سرسبز و افتخار آمیز ایران است، با آن گنجینه های پربار و غنی موسیقی محلی ( فولکلوریک ) همیشه الهام بخش و راه گشای آهنگسازان و هنرمندان و اساتید بزرگ در هنرهای گوناگون بوده است. از جمله، [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] وقتی به گیلان سفر کرد و ریاست مدرسه صنایع ظریفه این استان را پذیرفت با استقبال و ذوق و استعداد مردم این سامان در موسیقی روبرو گردید و با عشق و علاقه به کشف گوشه هایی از نواهای موسیقی محلی این دیار همت گماشت که از جمله قطعه « رقص چوبی قاسم آباد » ، « زرد ملیجه » ، « گوسفند دوخوان » و قطعاتی دیگر که در آثار آن استاد بزرگوار باقی مانده که بیشتر آنها در مایه « دشتی » است. این خود گواه ذوق و هنر سرشار سرزمین گهربار و هنرپرور گیلان است. کودک گیلانی از بدو تولد تا هنگامی که مسئولیت زندگی به دوشش می افتد گوش و روانش با نغمات دلنشین ترانه های روستایی در شالیزارها ، جنگل ها و لب رودخانه ها پرورش می یابد.
ناصر مسعودی در چنین فضایی به سال 1314 در رشت، محله « صیقلان » متولد می گردد. هنوز بیش از سه بهار از عمرش نگذشته بود که پدرش را از دست داد ، در آن زمان خانواده مسعودی مجموعاً عبارت از مادر و سه خواهر و سه برادر می شدند که ناصر کوچکترین آنها بود. بار مخارج تامین زندگی به دوش خواهر بزرگتر که از هنر خیاطی برخوردار بود محول شده بود به همین دلیل بعد از فوت پدر به منزل جدیدی که در گذر « سوخته تکیه » کوچه « مستوفی » نقل مکان می کنند. صدای گیرا و نغمه خوانی در خانواده ناصر موج می زد به طوری که همگی آنها از صدای خوش و دلنشین بر خوردار بودند ولی مشکلات گذران زندگی مجالی برای شکوفایی به آنها نمی داد پس ناصر هم نمی توانست از محضر و مکتب استادی برخوردار شود و تنها الگوی او در هنر آواز، امکانات متفرقه ای بوده که در اطرافش وجود داشته است.
ناصر مسعودی خود در این باره می گوید : « اگر کار مختصری در شناسایی و معرفی موسیقی گیلان انجام داده ام همه اش با تلاش و کوشش خودم بوده و البته تشویق هنر دوستان و دوستان هنرمند را نباید نادیده گرفت. من ضمن این که از کودکی که با نغمات دلنشین افراد خانواده ام خو گرفته بودم با صداهای خوش و گرم هنرمندان آن روزگار شهر رشت مانند: مرحوم حسین صوتی ، مرشد زورخانه محل ، موذن مسجد ، نوحه خوانان تکایا و گروهی کسبه دوره گرد و جوانان خوش صدای رشت که بیشتر در باغ با صفای محتشم جمع می شدند و نوا سر می دادند آشنا و الهام می گرفتم و بعدها خوانندگانی چون : بیابانی ، یزدان پرست ، منجمی ، تحویلداری، مرتضوی ، قرقانی و عده ای دیگر و صفحات گرامافون هنرمندانی مثل خانم [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ، ظلی ، اقبال ، بدیع زاده ، معلم و استاد من بودند ولی بیش از دوازده سال نداشتم که برای اولین بار، شخصی به نام حافظی که از فرهنگیان رشت بود قطعه ای با ساز وی خواندم که هیچ وقت آن لحظه را فراموش نمی کنم و من بارها با شوهر خواهرم و تار حافظی در منزل خواندم و پایه و مایه هنری من از همین جا شروع شد.»
ناصر مسعودی در سال 1328 بنا به اقتضای وضع خاص خود به تهران آمد و با برادران دیگر در خیابان هفده شهریور فعلی و شهباز آن زمان اقامت گزید ولی جدایی از زادگاهش برای وی بسیار مشکل بود لیکن در تهران به واسطه امکانات مختلف بهتری می توانست تلاش کند در همین اوقات با یکی از همشهری های مقیم تهران که مشغول تحصیل در دبیرستان بود آشنا می شود و توسط وی که در کلاس موسیقی علی اکبر خان شهنازی در خیابان ناصرخسرو درس مویسقی می گرفت به کلاس استاد راه یافت، در این کلاس با آقای بحرینی معلم ویولون آشنا می شود و صدای وی مورد پسند بحرینی قرار می گیرد و توسط او به استاد شهنازی معرفی می شود و ناصر بسیار نیاموخته ها را در محضر شادروان شهنازی آموخت و عشق و علاقه به موسیقی سبب شد که ناصر گاهی چند روز هفته را در کلاس باشد ولی باز مشکلات زندگی مانع از ادامه این کار وی شد اما بهترین خاطرات ناصر در این کلاس طبق گفته خودش زمانی بوده که با ساز آقای بحرینی و گاهی با تار زنده یار شنازی که برای خودشان در کلاس می نواختند ، بود وناصر بنا به دستور استاد قطعه ای را با عشق فراوان ولی صدایی لرزان می خواند و همیشه مورد لطف و محبت استاد شنازی قرار می گرفت. مسعودی در سال 1332 با محمودی خوانساری آشنا شد و این یکی دیگر از خاطرات به یاد ماندنی وی می باشد زیرا دوستی محمودی خوانساری و مسعودی که بعدها دوستان هنرمند دیگری نیز به جمع آنان پیوستند ادامه پیدا می کند ولی دوستی او با مرحوم خوانساری خیلی صمیمی بود چه هر دو جویای نام و مشتاق یادگیری و تشنه آواز بودند. در آن ایام محمودی خوانساری در منزل دائی اش که در میدان بهارستان بود زندگی می کرد. ناصر می گوید : « عصرها از کوچه جنب مسجد سپهسالار پیاده به طرف پشت ورزشگاه شهباز دولاب برای تمرین می رفتیم ، با سادگی و بی توقعی و با کمال خلوص به خواندن می پرداختیم و هر دو نفر آرزوی رسیدن به هدف خود را داشتیم. یادش بخیر ،حبیب وزیری صدایی رسا داشت و تنی چند از هنرمندانی بودند که برای دل خود می خواندند و گاهی دور هم جمع می شدند و حالی می کردند و ردیفها و گوشه های موسیقی سنتی را با هم می خواندند مثل: پرویز توکلی که ذوق ویولون داشت ، مسعود برزین که سنتور می نواخت ، این همه وسیله شکوفایی و تشویق من بودند.»
در سال 1334 ناصر به زادگاهش رشت رفت و ساکن شد. در همان سال با هنرمندانی کم نظیر چون : شادروان امیر عطایی که صوتی خوش و زخمه ای گوشنواز داشت آشنا شد. مرحوم امیر عطایی از مردم خطه دیلمان بود و تار نیکو می نواخت به ناصر خیلی علاقه داشت و گاهی او را یاری می کرد. غیر از امیر عطایی اشخاص دیگری مثل : کیهان دیوان بیگی ، رکن الدین نژند ، اسداله سمیعی، علی اکبرپور، رضا نیکوروان، غلامرضا امانی ، حسین آمنین ، تحویلداری ، منجمی ، منوچهر آمیغ و منوچهر ویسانلو هنرمندان لایقی بودند و هر کدام در کلاس و حال و هوای خود در پیشبرد موسیقی استان گیلان سهمی به سزا دارند و ناصر در مجالست با ایشان بسیار آموخت. درهمین اوان مسعودی به خاطر استعداد و علاقه به بازی گری در تئاتر یزد مرحوم محمد حسن میلانی که از هنرمندان و بانیان تئاتر در گیلان بود معرفی شد و مدت سه سال در کار هنرپیشگی نیز فعالیت کرد و در نمایشنامه های متعدد و گوناگونی مانند: « لیلی و مجنون » ، « یوسف و زلیخا» ، « فاجعه رمضان » و... شرکت کرد و ضمن این که در رادیو ارتش به طور زنده هفته ای یک ربع ساعت با ارکستر اکبرپور و همکارانش به اجرای آواز و ترانه می پرداخت کار در تئاتر نیز خیلی مورد علاقه اش بود و ضمن اجرای نقش، آواز هم می خواند ولی متاسفانه به خاطر حساس بودن تارهای صوتی اش نتوانست به کار ادامه دهد چون وقتی نقشهای پیرمرد و .. را به او می دادند مدتی دچار گرفتگی صدا می شد، با مراجعه به پزشک گوش و حلق و بینی در رشت طبیب پس از معاینه به ناصر گفت : « اگر به کار در تئاتر ادامه دهی، دیگر قادر به خواندن نخواهی بود» . ناصر با تمام عشق و علاقه ای که به تئاتر داشت، ولی به خاطر موسیقی ، تئاتر را فدای موسیقی نمود و از تئاتر کناره گرفت . در اینجا بی مناسبت نیست که از شادروان میلانی یادی شود و آن این که وی برای فرهنگ و هنر گیلان زحمت کشید و در این کار بسیار کوشا بود و بسیاری از هنرپیشگان خوب و فعال و با استعداد از دست پروردگان او می باشند .
در سال 1336 که رادیو گیلان افتتاح شد، ناصر مسعودی جزو اولین خوانندگانی بود که در این رادیو برنامه اجرا کرد و تا سال 1338 کنسرت هایی که در مدارس و مراکز فرهنگی و هنری دیگر اجرا کرد با شرکت و همکاری همین هنرمندان تئاتر و رادیو گیلان بود ولی همین ترانه ها را از سال 1340 تا 1357 به شکلی زیباتر در رادیو و تلویزیون خواند که آهنگهای زیبا و محلی آن را اشخاصی نظیر غلامرضا امانی یکی ازهنرمندان خوب رشت ساخت که عبارتند از: « گول گول پیرهن » ، « پاییز گول » ، « گول ریحان » و همچنین کارهای هنرمند باذوق حسین آمنین مثل: « چی ناز کونی » ، « روخانه لب » ، « پاورچین » و نیز رضا نیکوروان با ترانه « گول مار» و « آمده فصل بهار» همه و همه پانه های ترقی و تلاش ناصر بودند که همیشه در هر مجلسی با سپاس از این هنرمندان ارزنده و دیگر دوستانش مثل: کیهان دیوان بیگی یاد می کند. ولی برای علی اکبرپور که در طول چندین سال با ایشان همکاری داسته احترام فوقالعاده ای قائل است و بیش از 40 آهنگ محلی را باید ثمره این همکاری دانست که به یادگار مانده است. ناصر در این باره می گوید: « از نوجوانی تا دوران شکوفایی هنرمند ارزنده علی اکبرپور با او همکاری داشتم، او هنرمندی است شایسته و انسانی است والا و در مورد آهنگهایش معتقدم که همه آنها الهام گرفته از شالیزارها و روستاهای سرسبز گیلان است».
این تلاش ادامه داشت تا سال 1339 که ناصر به خدمت سربازی با سه سال تاخیر می رود و اواسط سال 1339 به تهران اعزام می شود. در دوره تعلیماتی به وسیله یکی از دوستان نزدیک خانوادگی خود که خانم طلعت فیروزان و آقای توفیق رسام بودند و ناصر را که مثل پسر خود دوست داشتند به « استاد احمد عبادی » و « ملوک ضرابی » معرفی می کنند و استاد هم که مثل پدر هنرمندش، شادروان آقا میرزا عبداله پدر موسیقی سنتی ایران ، از هیچ کوششی درباره آموزش به هنردوستان دریغ نداشت او را مانند پدری دلسوز مورد حمایت و تشویق قرار داد و در اسفند ماه 1339 وی را به مرحوم پیرنیا معرفی کرد و ضمن شنیدن صدای ناصر او را مورد تشویق قراد داد و اولین ترانه های محلی او « بنفشه » و« دلواپسی » را با سنتور زنده یاد رضا ورزنده و ضرب شادروان افتتاح در آن روز ضبط و در 13 فروردین 1340 پخش شد و به طور کلی از همین سال فعالیت ناصر به طور دائم شروع و تا سال 57 ادامه داشت . ناصر سالها از محضر استاد عبادی کسب فیض کرد و یادگار همین سالها که بین 1340 تا 1350 می شود، برگ سبزهایی چند و به یاد ماندنی با پنجه سحرآمیز احمد عبادی باقی است که از کارهای خوب و سطح بالای مسعودی به شمار می رود.
ناصر مسعودی در طول 18 سال تلاش در رادیو و تلویزیون با هنرمندان بزرگی مانند: اصغربهاری( کمانچه ) ، مهدی خالدی( ویولون) ، رضا ورزنده(سنتور) ، حبیب اله بدیعی( ویولون) ، محمد میر نقیبی ( ویولون) ، عباس شاپوری( ویولون) ، جلیل شهناز ( تار) ، لطف اله مجد ( تار) ، فرهنگ شریف ( تار) ، فریدون حافظی ( تار) ، امیر ناصر افتتاح ( تنبک) ، عباس زندی( سنتور) ، ابراهیم سرخوش( تار) ، شاپور حاتمی( تار) ، مجید نجاحی ( سنتور) ، بزرگ لشگری ( ویولون) ، جواد لشگری ( ویولون) ، جهانگیر ملک ( تنبک) ، محمد موسوی ( نی) ، سلیم فرزان ( قره نی ) ، مرتضی حنانه ( پیانو) ، جواد معروفی ( پیانو) ، فریدون ناصری ( پیانو) و فرهاد فخرالدینی ( ویولون) همکاری داشته که آهنگهایی مثل « به یاد آشنا » ، « نفرین بر مستی» و « مسافر» او را به یاد خاطرات دوران جوانی می اندازد.
مرتضی خان حنانه آهنگ زیبایی در ارکستر فارابی که آهنگی محلی گیلکی بود به نام « اله تی تی » با صدای ناصر که ترانه لالایی برای دخترش بود خوانده با شعری دلپذیر از « سروش گیلانی» ، کاری زیبا و به یاد ماندنی از خود به جا گذاشتند .
ناصر مسعودی در سال 1342 با دختری از گیلان ازدواج کرد و کانونی گرم و پر مهر و صفا دارند، ثمره این ازدواج ، دو دختر و یک پسر می باشند .
ناصر مسعودی هیچ وقت در هنر ادعایی نکرد و انسانی بی تکبر و دوست داشتنی است که این از خوی و خصلت و مسلک درویشی او می باشد. وی معتقد است که همیشه شاگرد بوده و به هنر همه هنرمندان احترام می گذارد ، منتها هر که را در جای خودش. به هر حال حاصل 18 سال تلاش مداوم ناصر در رادیو و تلویزیون بیش از 200 ترانه محلی و غیر محلی است و حدود 12 آواز در برگ سبز و بیش از 20 ترانه در برنامه شاخه گل و گلهای صحرایی رادیو می باشد.
ناصر در مورد هنرمندان سرزمین گیلان زادگاه خود می گوید : « به فریدون پوررضا، زیباکناری ، منصور زمانی ، دعایی، و از پیش کسوتان به مهندس عاشورپور که صدایی گرم دارد علاقه دارم و همچنین آقایان تقی پور ، باقر اسکویی، سعید امیررحمت ، که هر کدام آهنگی زیبا و در خور توجه برایم ساخته اند و مسعود آجلی که بیش از 8 آهنگ مردمی برایم ساخت ، نظیر: « میر علی چوپان » ، « ایشااله » ، « لیلای من » ، « طفل دبستونی» و... که از اقبال عمومی برخوردار شدند. و ضمن ارادت به تمام شعرا به « نوذر پرنگ » ارادتی خاص دارم.
ناصر مسعودی در سال 1343 بنا به پیشنهاد مرحوم استاد روح اله خالقی به اتفاق آقایان استاد مهدی خالدی ، فرهنگ شریف ، جهانگیر ملک ، در چهارچوب مبادلات فرهنگی و هنری سفری به شوروی سابق داشت و در سال 1352 نیز سفری به آمریکا جهت شناساندن و معرفی موسیقی اصیل ایران به مردم آن سامان و دو سفر به پاکستان و یکبار به آلمان که ضمن اجرای موسیقی سنتی ، برنامه هایی در موسیقی محلی نیز اجرا کرد.
به امید اینکه ما قدر این هنرمند بزرگ را بدانیم که در زمان ما امثال ایشان اندکند .
شيون فومني (مير احمد سيد فخري نژاد) از شاعران محبوب و مشهور خطه ي شمال در سال 1325ه ش در شهرستان فومن ديده به جهان گشود او تحصيلات ابتدايي و سه ساله ي خود را در رشت سپري کرد و بعد از آن به کرمانشاه کوچ نمود و سه ساله دوم دبيرستان را تا اخذ ديپلم طبيعي -1345 در آنجا گذراند.
شيون در سال 1346 وارد سپاهي دانش در طارم زنجان شد و يکسال بعد به استخدام اداره آموزش و پرورش استان مازندران درآمدودر سال 1348 وارد زندگي زناشويي شد در کوچي عهده دار مديريت و تدريس در يکي از مدارس فولادمحله ساري گشت و تا سال 1351 با تمام مشکلات دست و پنجه نرم کرد و عاشقانه به رسالت خود که همانا تعليم و تربيت بود پرداخت و پس از آن نيز درديگر نقاط گيلان به اين شغل شريف باز هم ادامه داد.
او در سال 1374 مبتلا به بيماري نارسايي کليه شد و يک سال بعد براي درمان اين نارسايي به وسيله دياليز به تهران کوچ کرد و در همين سال با توجه به درد بيشمار موفق به اخذ فوق ديپلم (تجربي) از دانشگاه تربيت معلم گشت.
شيون در سال 1376 ه.ش پس از سالها تدريس و تعليم و تربيت فرزندان اين خاک طربناک بازنشسته شد.
او در شهريورماه 1377 پس از يک دوره بيماري مزمن کليوي و انجام پيوند کليه در يکي از بيمارستانهاي تهرانروي از نقاب خاک کشيد.
آرامگاهش در بقعه سليمانداراب رشت بنا به وصيتش در کنار سردار بزرگ ميرزا کوچک جنگلي است.
او علاوه بر آثار ارزشمند و ماندگار چهار فرزند به نام هاي حامد – کاوه – دامون و آنک – دختر قصيده نذر – نيز به يادگار نهاد.
آثار ادبي و هنري شيون فومني
شيون فومني يكي از شاعران نيرومند زمان ما بود كه وي را بايد شاعر دو زبانه ناميد. بطور كلي شاعران دو زبانه هم در عوام و مردم منطقه خود رسوخ مي كنند و هم در گستره ي ملي جايگاه ويژه مي يابند.
شيون فومني به عنوان يكي از شاعران موفق دو زبانه در حوزه شعر محلي و بومي گيلكي را كه داشت در محاق فراموشي قرار مي گرفت سينه به سينه تا آنسوي مرزهاي كشورمان اشاعه و ارائه نمود و جاودانه گشت و از سوي ديگر در حوزه شعر فارسي با انتشار مجموعه هاي شعر فارسي و ارائه قالبهاي معمول و مرسوم شعر فارسي از شاعران تأثير گذار و تواناي شعر معاصر بشمار مي رود.
تحقيق و پژوهش در زمينه ي فرهنگ، و ادب گيلان و ارائه مجموعه اشعار گيلكي در قالب غزليات، منظومه ها و دو بيني هاي محلي است از جمله آثار قابل تأمل و ماندگار اوست.
علاوه بر اينها، ترانه سرايي يكي از جنبه هاي ادبي و هنري شيون است كه با مهارت، چيرگي و تسلط بر موسيقي، آواها و ملودي هاي محلي و فارسي از وي بعنوان موفق ترين شاعر ترانه سرا شناخت كه در اين حوزه ترانه هاي متعددي از وي به وسيله خوانندگان نامور خوانده شده است.
پرداختن به شعر فارسي از تبحر و قريحه ي سرشار شاعرانه ي شيون است كه با انتشار مجموعه اشعار فارسي از تبحر و قريحه ي سرشار شاعرانه ي شيون است كه با انتشار مجموعه اشعار فارسي نشان داد از توانايي ها و برجستگي ادبي برخوردار است و از اين نظر گاه شيون، شعر و زبان شعري خود را محدود به يك زبان، لهجه و منطقه ننمود با بهره گيري از فرهنگ و زبان مادري خود در عرصه ي زبان و فرهنگ ملي كه همانا شعر فارسي است پروازهاي ديدني يي داشته است.
شيون در كنار شعر گيلكي و شعر فارسي فعاليتهاي پر دغدغه اي در ساير حوزه هاي ادبي داشته است از آنجمله: شعر و ادبيات كودكان، قصه، داستان كوتاه و فيلمنامه (سناريو) از ديگر آثار ارزشمند اوست كه طبعاً برشي ديگر از توانايي هاي وي بشمار مي رود.
آثار فارسي شيون
شيون فومني در شعر فارسي در دو شيوه كلاسيك و نو اشعار ماندگاري را از خود به يادگار نهاده است. غزل هاي شيون، از برجسته ترين غزل هاي معاصر شعر فارسي است كه وي را در رديف ممتازترين شاعر غزلسرا در حوزه ي غزل امروز نئوكلاسيك قرارداده است.
غزل هاي شيون، شيوه ي تخيل و مضمون پردازي شاعران سبك هندي، تشبيهات، استعارات، تصاوير و زبان امروزي همراه با تمثيل، تركيب سازي، مضمون يا بي و پارادوكس هاي زيبايي را در خود دارد كه البته همه اينها در كنار عناصر بومي و چه با اصطلاحات و تركيبات زباني گيلك، همانند: اين سفر (اين دفعه)، وعده خلافي، خرسخواري، تن شده، چموش پا تاوه و ... به واقع ديده مي شود كه كلمات را به راحتي دستكاري مي كند و با انها فضاي تخيلي مي سازد.
در غزل هاي او حتي قافيه ها بسيار طبيعي و زيبا بجا مي نمايند. خود او مي گويد: وزن و قافيه و رديف اگر انديشيده آيد پوشال كم بهايي است كه خار كني را به كار نمي رود.
تشخيص زباني او مربوط به گزينش لطيف ترين واژه ها رايج است و ناخودآگاه از واژه هاي خشك و خشن پرهيز مي كند وي بلاغت را با تخيل و زيبايي در كنار هم نشانده است؛ به ويژه كه سراسر اشعار و مجموعه هاي او هواي شمال را دارد و فضاي گيلان را مي توان در شعر او به وضوح مشاهده كرد. اين گونه بومگرايي كه از عناصر سبكي اوست، يكي از محصولات نو گرايي نيمايي است كه شاعر را با محيط خويش، پيوند مي دهد.
در كنار غزل در حوزه اشعار كلاسيك، رباعي، دو بيتي، مثنوي، قصيده از جمله طبع آزمايي هاي شاعر بوده است كه همواره با توجه به ظرفيت قالبها مشاهده توانمنديها و موفقيتهاي شيون هستيم.
امّا اشعار نو و اشعار سپيد از پر دغدغه ترين لحظه هاي سرودن شاعر بوده است كه چهره ديگر شاعر را در اين قالب به خوبي مي بينيم كه چقدر از ظرفيتهاي بياني، زباني، عاطفي و ... شاعر را با خود به همراه داشته است كه تا بدان پايه شاعري با آنهمه غزل هاي زيبا و دلنشين گرايش خاصي به سرودن اشعار سپيد نشان مي دهد.
آثار فارسي شيون فومني:
1- پيش پاي برگ (برگزيده اشعار): اين مجموعه شعر برگرفته و برگزيده اشعار فارسي شاعر از قالب غزل، مثنوي، رباعي، دو بيتي، نو و سپيد از اواخر دهه چهل تا اوايل دهه هفتاد سالهاي شاعري شيون است. ناشر: شاعر، چاپ اول بهار 1374.
2- يك آسمان پرواز (برگزيده اشعار): اين مجموعه شعر برگرفته و برگزيده اشعار فارسي شاعر از قالب غزل، رباعي، دو بيتي، شعر نو، شعر سپيد از اواخر دهه چهل تا اوايل دهه هفتاد سالهاي شاعري شيون است. ناشر: شاعر، چاپ اول بهار 1374.
3- از تو براي تو: اين مجموعه در برگيرنده ي غزل، رباعي، دو بيتي، مثنوي سروده ي شاعر است، به كوشش: حامد فومني. ناشر: خجسته، چاپ اول 1378.
4- رودخانه در بهار: اين مجموعه در برگيرنده ي اشعار سپيد شاعر همراه با مقدمه اي از شيون در باب ديدگاه وي از شعر و زبان شعري است، به كوشش: حامد فومني، ناشر: خجسته، چاپ اول 1378.
5- كوچه باغ حرف: اين مجموعه در برگيرنده ي كليه اشعار شاعر در قالب رباعي است كه در يك كتاب گردآوري و تدوين شده است، به كوشش: حامد فومني. ناشر: هدايت، چاپ اول 1382.
روحش شاد : :sad:
آقا شاهين دستتون درد نكنه
اتفاقا خودم تو فكر شيون و مسعودي بودم كه شما پيشدستي كردي.
سلام ...
- نام هتل
- آدرس
- شماره تماس هتل
- تعداد ستاره
قربان شما : شاهین کینگ
سلام ...
جای همگی دوستان غیر گیلانی خالی . عجب بارون زیبای می باره :)
=================================================
درباره گروه کوهنوردی چکاد
گروه کوهنوردی چکاد رسماً در تاریخ 1374 تاسیس گردیده و از گروههای رسمی و تحت پوشش گروه كوهنوردي چكاد رشت در سال 1374با دور هم جمع شدن 16 نفر از كوهنوردان با سابقه تشكيل شده اسـت . و هدف آنها حفظ و اشاعة فرهنگ كوهنوردي و آشـنا كردن جوانان با كوهنوردي علمي در اسـتان بود . در همين راسـتا اقـدام به برگزاري اولين دوره سنگنوردي رسمي در استان گيلان نمود پس از آن در هر سال عهده برگزاري كارگاهاي متعدد آموزشي در سطح گروه بود كه حـامل آن وجود 2 مربي رسـمي فدراسـيون و تعداد 25 نفر كه دوره هاي مختلف كارآموزي را پشـت سـر گذاشـته اند و همچنين تعداد 10 راهنماي منطقه كه آشـنا به مسـيرهاي صعود به قلل وجنگلهاي استان گيلان مي باشند اين گروه هم اكنون داراي 33 عضو رسـمي 50 عضو آزمايشـي و عضو افتخاري مي باشـد. تعدادي ازبرنامه هاي شاخص گروه به ترتيب زير مي باشند.
اولین صعود زمستانی قله شاه معلم (بلندترین قله گیلان) 1372
صعود زمستانی قله الوند 1374
صعود به قله علم کوه (مسیر سیاه سنگها)84-82-80-79-1376
صعود به قله علم کوه (مسیرگرده آلمانها) 1382
صعود به قله دماوند - جبهه جنوبی (رینه) 81-80-78-1376
صعود به قله دماوند - جبهه شمالی (ناندل) 82-81-1378
صعود به قله دماوند - جبهه شمال شرقی (تخت فریدون) 1378
صعود زمستانی به قله دماوند - جبهه جنوبی (رینه) 1378
شرکت در صعود زمستانی بین المللی دماوند 1379
شرکت در ماراتن بین المللی دماوند 1381
اولین صعود زمستانی قله سبلان (از گیلان) 1380
برگزاری اولین دوره آموزش رسمی سنگنوردی در گیلان 1377
کسب مقام اول سنگنوردی بانوان کشور 1381
صعود به قلل البرز مرکزی: سرکچال، کلون بستک، جانستون، آزاد کوه، سرماهو، کمان کوه، یخچال، پاشوره، ریون، هربرار، کهون، خلنو، سن بوران، حوض دان، دالاخانی، زردکوه و....
صعود زمستانی دماوند جبهه شمالی زمستان 82
شرکت در صعود سراسری زمستانی به قله زردکوه زمستان 82
شرکت در صعود سراسری زمستانی به قله دنا زمستان 83
اولین صعود زمستانی اشترانکوه (سن بوران ) از گیلان 1381
برگزاری نمایشگاه عکس (کوه - طبیعت - انسان) 1381
صعود به قله کلیمانجارو 1384
صعود به قله مونت کنیا 1384
صعود به قله آرارات (ترکیه) 1384
مسئولیت کل تدارکات صعود تیم منتخب گیلان به قلل علم کوه و تخت سلیمان 1384
فرود از آبشارهای اندرس 1383
گروه كوهنوردي چكاد طبق چارت فدارسـيون داراي هيئت مسئوليني متشكيل از نفرات زير ميباشد:
دبير يا سرپرست
بازرس
مسئول كميته فني
مسئول كميته مالي و تداركات
مسئول كميته روابط عمومي
اين افراد بر اسـاس آيين نامه گروه در پايان سـال كاري كه درآخر تابسـتان هر سال مي باشد. با تشكيل مجمع سـالانه و فرا گيري، توسط اعضا انتخاب مي شوند و موظف مي گردند تا بر طبق قوانين موجود نسبت به پيشبرد اهداف گروه تلاش نمايند جلسـات هفتگي هيئت مسـئولين روزهاي چهارشـنبه هر هفته تشـكيل مي شود. و در پايان هر فصل با تشـكيل مجمع عمومي، گزارشي از فصل گذاشته و برنامه هاي پيشنهادي فصل آينده ارائه مي شود تعدادي از برنامه هاي شاخص گروه به ترتيب زير مي باشند. در آخرين مجمع سـالانه گروه در تاريخ 17 / 6 / 84 تشكيل اعضاي هيئت مسئولين به شرح زير انتخاب شدند:
دبير و سرپرست گروه محمد رضا دادخواه اميدي
بازرس گروه مسعود احمدي پور
مسئول كميته فني نويد كاوسي
مسئول كميته مالي و تداركات مرتضي حسن زاده نودهي
روابط عمومي افشين ميرزائي
قربان شما : شاهین کینگ
محمد بشرا ( درویش گیلانی ) از سال 1342 خورشیدی مقاله نویسی ، خبرنگاری فرهنگی ، روزنامه های کیهان و اطلاعات را آغاز کرد و به گزارش گری و نوشتن مقاله های انتقادی-اجتماعی ، مردم شناسی و فرهنگ مردم گیلان پرداخت بعد از انقلاب عضو هیات تحریریه ی روزنامه ی جنگل شد و در عمر روزنامه نگاری خود که به تناوب ادامه دارد [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] متعددی نوشت و به چاپ رسانید
در سال های پایانی دهه ی پنجاه ، یک سال گوینده ی برنامه ی " نغمه ها و ترانه های گیلکی " بود که شادروان سرهنگ اسحاق شهنازی ، ادیب و شاعر نام آور گیلان ، برای رادیو رشت تهیه می کرد و متن آن را نیز می نوشت و با معرفی " ا شعرانا سرهنگ شهنازی جمه جورا کونه " ساعت یک بعدازظهر هر روز به جز روزهای تعطیل از رادیو رشت برای دوست داران شعر گیلکی پخش می شد
از سال 1349 که مرکز تلویزیون گیلان و مازندران در رشت گشوده شد ، سردبیری اخبار محلی این مرکز را به عهده گرفت و به گروه نویسندگان و محققان مرکز تلویزیون گیلان و مازندران پیوست . بعد از انقلاب پس از وقفه ای چندساله بار دیگر از سال 1362 به عنوان محقق و نویسنده و تهیه کننده ی صدا و سیمای مرکز گیلان فعالیت های هنری و تحقیقی خود را از سر گرفت
وی در سال های همکاری با تلویزیون در تهیه ، تحقیق و نویسندگی فیلم های مستند بسیاری شرکت داشت پس از پیوستن رادیو به تلویزیون ، برنامه های هفتگی " اندیشه ی شاعر " و " شعر و اندیشه " را برای رادیو گیلان می نوشت . از سال 1352 تهیه و تولید و کارشناسی برنامه ی " فرهنگ گیلان " را برعهده گرفت . این برنامه در سال های متوالی ، بین نیم تا یک ساعت ، بعد از اخبار ساعت بیست و یک رادیوی ایران به جای برنامه ی فرهنگ مردم " شادروان استاد " انجوی شیرازی " از رادیو رشت پخش می شد که تا سال 1358 ادامه یافت . همکاران وابسته و پیوسته ی بسیاری از جوانان باذوق و جست و جوگر " شهرها و روستاهای گیلان فراهم آورد که چند نفری از آنان روی در نقاب خاک کشیده اند و گروهی دیگر ، هنوز فعالند و فرهنگ مردم روستای خود را گردآوری و گاه رساله ای از آن را به چاپ می رسانند . در برنامه ی فرهنگ گیلان" جنبه های گوناگون فرهنگ مردم گیلان به صورت گفتار ، مصاحبه های حضوری رادیویی و صدای مراسم گوناگون که در موقع اجرا ضبط می شد ، به صورت ، برنامه های هفتگی و برنامه های ویژه پخش می شد
گویندگی این برنامه را در سال های متمادی ، شادروان " هادی طاهباز " ، زنده یاد خانم " کازرانی " و آقای " خسرو آران " که از گویندگان مسلط و خوش صدا و کارآمد مرکز رشت بودند برعهده داشتند و نویسنده ی برنامه نیز به عنوان کارشناس در برنامه شرکت می کرد . از فراهم آمده های این برنامه ی رادیویی ، جنگ های فرهنگی گوناگونی تنظیم و تهیه و به دیگر رادیوهای محلی سراسر کشور فرستاده و پخش می شد و نوعی تبادل فرهنگی صورت می گرفت که نویسندگی بیشتر این برنامه های فرهنگی برعهده ی او بود
منبع : یک وبلاگ گیلانی :)
صدای ”احمد عاشور پور” خواننده و آهنگساز قديمی گيلان كه بيشتر او را با عنوان پدرموسيقی فولكلور گيلان میشناسند، اين روزها در سن ۸۶ سالگی هنوز هم شنيدنی و لذت بخش است. اين را همه آنهايی كه آهنگهای تازهاش را در كنسرت تهران و كنسرت شهريور ماه امسال رشت شنيدهاند میگويند. احمد عاشورپور متولد ۱۲۸۶ در انزلی است كه موسيقی را از همان سالهای جوانی - خودش میگويد ۲۲ سالگی - جدی دنبال كرد و به فراخور تاثير زياد موسيقی اروپای مركزی و شرقی بر موسيقی ايرانی توانست سبك جديدی از موسيقی را با بهرهگيری از ريتم "والس" و آواهای غنی موسيقی گيلان زمين به مخاطبان خود از سالهای ابتدايی دهه بيست دهد.
آقای عاشورپور در خاطرتان هست كه تا به امروز چندترانه خوانديد؟
من در حدود ۸۰ ترانه دارم كه از اين تعداد، شصت تا را خواندم و از اين شصتتايی كه خواندم حدود ۴۵ تا ۵۰ آهنگ ضبط شده.
از ميان آنها كدام ترانه را بيشتر دوست داريد؟
يك ترانه است به اسم "عصيان برای تو و همه” كه البته ضبط نشده و من آن را از اپرای ”كوراغلی” ساختم و ديگری كه خيلی به آن علاقه دارم ترانه گيلكی ”ای ليلی” است كه هم زيباست و هم حس خوبی دارد [عاشورپور شروع میكند به خواندن اينترانه]
قرار بود مجموعه ترانههايتان را منتشر كنيد؟
اين مجموعه را سه سالی میشود كه آماده چاپ كردهام منتها به دلايلی كه حالا چندان مناسب نيست گفته شود امروز، فردا میشود.
آقای عاشورپور میگويند بعضی از آهنگهای شما درخارج از كشور ضبط میشد...
نه، ببينيد من در شروع خوانندگیام از بعضی آهنگهای خارجی كه خوشم میآمد رويشان ترانههای فارسیمیگذاشتم. مثلا يك ترانه روی يكی از آهنگهای اروپايیساختم به نام ”پو عما تانگو” - فكر كنم ايتاليايی بوده ياوالسی را شنيدم كه خيلی خوشم آمد،... فكر میكنم والسهارمونيكا بود... روی يك آهنگ روسی ترانه ”مهتاب بندرانزلی” را ساختم. اما اينكه گفتيد آهنگهايم در خارج از ايرانضبط میشد، بايد بگويم فقط بيست آهنگ را فرستادم درهندوستان روی صفحه ضبط كردند كه آن هم به اين خاطر كهامكانات فنی لازم اينجا نبود.
موافقيد برويم به تابستان امسال و در مورد كنسرتتان در رشت صحبت كنيم؟
من كاری كردم كه به نظرم مردم دوست داشتند و گويا توانستممردم را راضی كنم. روزنامه همشهری بود كه فكر میكنم گزارشی از آن كنسرت منتشر كرده بود و نوشته بود در شبكنسرت عدهای عصازنان عدهای در حالی كه نوههايشان زيربالشان را گرفته بودند هم آمده بودند به اين كنسرت.
و راضی بودند از اين كار من و يك عده هم به قول خودشان درشان ”عاشور پور” نمیديدند كه مطربی بكند به رسم آقای مهندس بازرگان، استاد دانشگاه و نخست وزير مملكت كه در كلاس درسش از من اين گونه ياد كرد اما من اهميتی نمیدادم و فقط میخنديدم.
يادم هست آن روز كه آن شاگرد ايشان كه از دوستان من بود وحتی به من خبر داد كه آقای بازرگان پشت سر من چه گفت، گفتم اين حرف فقط يك خنده نياز داشت كه ما داريم میخنديم. يك چنين مشكلاتی من داشتم اما وقتی ديدمعدهای خوششان میآيد به خاطر دل آنها من ادامه دادم، ببينيدمن آن زمان كه در دانشكده، شعرهای گيلكی را اجرا میكردم، بسياری از دانشجويان يا همكلاسیهايم كه گيلك بودند خجالت میكشيدند و میگفتند كه عاشورپور چرا اين ترانههای دهاتی را اجرا میكند، در حالی كه ادامه اين كار من بهخاطر تشويق افراد غير گيلك بود.
مدت زمانی شد تا دوستان همولايتی من رو آوردند به كارهایمن يعنی خواندن ترانههای گيلكی و فولكلور. البته يك سال جلوتر از من ”يحيی معتمد وزيری”كه دانشجو بود و به زبان كردی میخواند؛ اولين فولكلوريك خوان بود و در راديو هم میخواند.
وقتی من رفتم به طرف موسيقی فولكلور يك به خاطر زندگی در تهران نمیتوانستم به روستاها بروم و آهنگهای محلی راپيدا كنم. دوستان میآمدند میگفتند آقای عاشورپور يكآهنگ محلی دارم كه اگر شعر نداشت، خودم روی آنها شعرمیگذاشتم و اجرا میكردم. آن زمان من خيلی غرق كار نشدهبودم. نت نمیدانستم و آهنگ را به حافظه میسپردم تا اينكه بعدها نت نويسی را ياد گرفتم و به ”سلفژ” مسلط شدم.
نت نويسی را تجربی ياد گرفتيد؟
بايد بگويم استادان عالی موسيقی در آن زمان از صميم قلب كمكم میكردند.
بله، حدود سال ۲۳ تا ۲۴ بود كه يكی ازمعلمان مدرسه عالی موسيقی به نام آقای ”حسينی” كه صدایخوبی داشت - بعدها رفت به آمريكا - و به صدای منعلاقهمند بود. من را برد نزد استادی كه خودش از آن تعليمديده بود، خانمی كه خوانندهی اپرای وين بود به نام ”مادام ليلی بارا”. من نزد اين خانم نزديك به چهار سال تعليم ديدم. بعد از آن هم شش ماه نزد يك خانم ديگر كه خوانندهی اپرای مسكو بود تعليم ديدم و اين طور بود كه برای من ممكن شدآهنگهای اپرايی و بخصوص ”كوراغلی” و بسياری ازآهنگهای ديگر كه ”محمد بلبل”، خواننده بزرگ اپرای باكو و بقيه خوانندگان میخواندند را بخوانم.
من اگر بيشتر از اين صحبت كنم احتمالا حمل بر خودستايیبنده خواهد شد!
اينهايی كه گفتيد همه روايت تاريخ موسيقی ايران است؟
ببينيد من اگر بگويم از همه چيز اطلاع دارم دروغ گفتهام. منكودكی بيش نبودم كه يك آهنگ گيلكی شنيدم.
ترانهای مربوط به ميرزا كوچك خان كه خواننده آن حتی مجال نيافت صفحهی دومی را ارايه كند برای اينكه استقبالی از اينخواننده نشده بود. بعد از او چيزی حدود ۲۰ سال طول كشيدكه من ترانهای محلی خواندم. و بعد از من ديگران ادامه دادند...
دخترم من ياد يك ماجرايی افتادم كه بين من و يك خوانندهای كه بعد از من چند آهنگ فولكلور خواند اتفاق افتاد.
نمیخواهم اسمش را ببرم چون من به عمل آن مرد ايراد دارم.يك بار كه با اين آقا برخورد داشتم ديدم كه با من فارسیصحبت میكند من به شوخی به او گفتم؛ آقا من فارسی بلد نيستم. من گيلك هستم، با من گيلكی صحبت كنيد. عجيب اينجا بود كه به او برخورد دخترم! من يك حساسيت شديدی پيدا كردم عليه كسانی كه فراموش میكنند گيلك هستند، فراموش میكنند آن زبانی را كه وقتی در ”نانو” میخوابيدندمادرشان با آن زبان برايشان لالايی میخواند و با آن زبان”قربان صدقه شان” میرفت! بعضی میگويند من میتوانم حرف گيلكی شما را بفهمم اما نمیتوانم گيلكی جواب بدهم...چرا؟... چرا؟ من به حال اين زبان مادری مان غصه میخورم.ما بايد زبان فارسی را كه زبان ملی ما است بدانيم اما چرا نبايدوقتی به هم میرسيم گيلكی صحبت كنيم؟ چه اشكالی دارد....
مردم استانهای مختلف در اروپا هم لهجههای خاص خودشانرا دارند. من اين را از تجربهی زندگی ده سالهام در اروپا دارم. من ده سال در زمان بگير، بگيرهای سياسی از وطنم فراری بودم.
گفتيد اروپا، در آنجا هم كنسرت برگزار میكرديد؟
من هم در پاريس هم در آلمان و هم در لندن كنسرت برگزاركردم. حتی در آلمان كه كنسرت برگزار كردم؟ بيش از چهار هزار نفر شركت كردند. در لندن هم كنسرت ما با اقبال خوبی مواجهشد. اما به محض اين كه امكان بازگشت من به ايران را فراهمكردند، يك لحظه ترديد نكردم و به ايران برگشتم.
من هيچوقت به اين فكر نمیكردم كه به خاطر ارايه موسيقی به مردم ازآنها پول بگيرم. به جز زمانی كه بعد از دو سال از زندان آزاد شدم، فقط دو شب كنسرت دادم كه وضع زندگیام را بهتر كنم. آن موقع زنم هم به خاطر اينكه تفكرات من را داشت، دستگيرشده بود. بعد از كودتای شاه كه به همراه چند نفر ديگر ازبخارست به ايران آمديم، در انزلی دستگير شديم و به مدت دوسال در زندان بوديم و بعد از آزادی ديگر فعاليت چندانینداشتم.
چرا فعاليت چندانی نداشتند...
تا دو سال بعد از آزادی از زندان فعاليت چندانی در زمينهموسيقی نداشتم تا اينكه در زمان دولت آمرزيده مصدق اينانسان ملی كه ما قدرش را نمیدانستيم، جوانی به نام ”ناصحی” به جان من افتاد و به من اصرار كرد كه بايد با راديو همكاریكنم و البته ناصحی بود و ثمين باغچهبان. آنها گفتند اين يك وظيفه برای تو است زيرا بعضیها دارند موسيقی ما را خراب میكنند. برخی دارند حرف موسيقی ايرانی را با زبان موسيقیهندی، تركی استانبولی و غيره میزنند كه من هم به اصرار آنهابه راديو رفتم.
در اين دوره ديگر آن امكانات قبل را نداشتم يعنی دسترسی بهآهنگهای فولكلور گيلان نداشتم. تنها چهار آهنگ فولكلور درآن دوره خواندم و بقيه به شيوه محلی بود كه دو سه تا ازشعرهايش را ”محمود پاينده” سروده بود و يك ترانهای هم”شهدی لنگرودی” ولی بقيه ترانهها را خودم سرودم و مرحوم ”محمد مير نقيبی” آهنگهايشان را ساخت. من قبل اين سالها هم گفتم در راديو كار میكردم در سال ۱۳۲۵ كه فرقه دموكرات را در آذربايجان سركوب كردند، انجمن موسيقی كه در آن زمان تشكيل شده بود از بزرگان موسيقی كشورمان مثل صبا، كلنلوزيری، آقای مرحوم روح ا... خالقی و غيره برنامهای را بههمين مناسبت تدارك میبينند كه من از نيت آنها اطلاع نداشتم، ولی خود ”خالقی” و ديگران میدانستند كه مناسبت برنامه چيست. من خواندم، بعد ”معتمد وزيری” خواند و”بنان” كه ترانهاش را خواند من به مرحوم ”خالقی” پرخاشكردم كه اين چه بود كه آقای ”بنان” خواند. و چرا به فرقه دموكرات آذربايجان حمله كردند؟ چه كسی میگويد كه آذربايجان میخواست خيانت بكند.
وقتی فرقه دموكرات آذربايجان شكست خورد و ارتش ايران ريخت در آذربايجان و فرزندان فعال سياسی آنجا را كه دلشان میخواست ملتشان رفاه و آسايش داشته باشد را كشتند هيچكس از آنها حمايت نكرد آن آقای ”استالين” كه گور به گور شودانشاا... (البته گوری برايش وجود ندارد چون جسدش راسوزاندهاند و در شيشه كردهاند و حالا بايد بگويم شيشه بهشيشه شود!) دست ارتش ايران را باز گذاشت برای حمله بهفرزندان خون به جگر آن ملت. من از اينجا به شدت ناراحت شدم و آنجا بود كه گفتم من نه با موسيقی ملی كار میكنم. نه، راديو. و ديگر هم همكاری نكردم تا اينكه در سال ۱۳۳۲ اززندان آزاد شدم و مابقی را هم كه قبلا گفتم چه شد كه به راديو برگشتم ...
در سال ۳۲ هم كه به راديو برگشتم دو سال بيشتر كار نكردم تااينكه در سال ۳۶ و ۳۸ كه دوباره موسيقی را شروع كردم.
در سالهای اخير آهنگهای جديدی داريد كه هنوزپخش نشدهاند، قصد نداريد آنها را كاست كنيد؟
چرا من به فكر اين قضيه هستم كه چند تايی از كارهايی را كهاشعارش از مرحوم ”طبری” است و يا آنهايی كه خودم درسالهای زندان سرودهام را نوار كنم و منتشر كنم. منتها اين كار رابا همكاری كسانی كه قرار است كتاب بنده را منتشر كنند، انجام میدهم. حالا نمیدانم دقيقا كی اين اتفاق میافتد.
من از سه سال پيش برای اين كار آمادگی داشتم منتها امكانات اجرايینداشتم. ببينيد بسياری هستند كه به كل با تفكر سياسی منمخالفند و با من كار نمیكنند. (از نظر من اشكالی ندارد چون من آن قدر حس آزادی، آزاديخواهی و آزادگی دارم كه بگويم آنها هم حق دارند مخالف تفكر من باشند) عدهای ديگر تفكرسياسی برايشان مهم نيست اما شايد فكر میكنند كه كار كردنبا من برايشان ايجاد دردسر بكند. خلاصه گرفتاريها مانع از اينمیشود كه اين آهنگها در دسترس مردم قرار بگيرند.
راستی آقای عاشورپور يادم رفته بود قبلا سوال كنم اين قضيه جمع شدن پوسترهای شما از سطح شهری زمان كنسرتتان در رشت چی بود؟
ببينيد چيزی كه برای من مشكل ساز شد؛ برنامهای بود در يك سال و نيم قبل در بندر پهلوی[انزلی]. شب مراسم بزرگداشتهنرمندان بندر پهلوی [انزلی] بود. قبل از آن يكی از افراد سرشناسبندرپهلوی [انزلی] را كه با هم رابطهای داشتيم انداخته بودند به جانمن تا بيايم به مراسمی كه حتی جرات نداشتند در دعوتنامههايش اسمی از من ببرند و من وقتی متوجه اين قضيه شدم در همان مراسم به آن آدمی كه مرا كشانده بود به بندرپهلوی [انزلی] به شدت گلايه كردم و گفتم چرا من را به مراسمیدعوت كردی كه جرات ندارند اسم من را ببرند.
او هم رفت به كسانی كه از او خواسته بودند من را به اين مراسم بياورد شكايت كرد و جواب شنيد كه ما برای اينكه مردم اينجا را سورپرايز كنيم اسمی از ”عاشورپور” در دعوتنامهها نبرديم. بعد از آن بود كه من را دعوت كردند روی سن ومن هم آنجا ديگر هرچه دلم خواست گفتم و هيچ فكر نكردم كه بعدها چه اتفاقی برايم میافتد. آنجا ديگر واقعا سياسی شدم نه هنری. سه روز بعد هم شنيدم كه متاسفانه رييس ادارهیارشاد بندر انزلی را عوض كردند و يك سال و نيم بعد كه قرارشد كنسرتی بگذارم و اميدوار بودم كه درآمد اين كنسرت را درزادگاه خودم خرج مردم كنم متاسفانه چيزی حدود سه ميليون و هشتصد هزار تومان ضرر كرديم.
بعد از آن كنسرت و بعد از واقعه زلزله بم در شهر پيچيده بود كه شما میخواهيد با آقای مسعودی، پوررضا كنسرت داشته باشيد؟
من به خاطر مردم بم با اين آقايان قطعا كنسرت میدادم اما درشرايط عادی با آنها كنسرت نمیدهم ... اختلافی با آنها ندارم... من نمیتوانم در كنار كسی كه به زشتی با من عمل كرد قراربگيرم. نمیدانيد زمان برگزاری كنسرت من در رشت چقدر ازما پول گرفتند. ما به برخی از نهادها هم باج داديم؛ هر شب ۵۰۰ بليت سه هزار تومانی از ما گرفتند و تعداد زيادی از بليتها همبه كوری چشم امثال بنده در بازار آزاد فروخته شد.
ما تبليغات آنچنانی نداشتيم برای اينكه پوسترهای ما را جمعكردند چون تشخيص دادند عكس من در پوستر كراوات دارد،گفتند نمیشود كه پوستر به اين شكل منتشر شود. گفتم آقا! اين درست همان عكسی است كه ما برای پوستر كنسرت تهرانهم كار كرديم، من درست با همان قيافه در تهران روی ”سن” رفتم. گفتند نه خير، بايد عكس عوض شود و اين يعنی اينكهتصميم بر اين بوده ما متضرر شويم. تمام غصهام اين است كه در ديار ميرزاكوچك جنگلی آن آزادیخواه و آزادمرد وطن ما، من را به دلايلسليقه ی سياسی آزار دادند. من نمیخواهمبيشتر از اين گلايه كنم. فقط به خاطر مردمی كه عشق منهستند.
در گيلان با من بد كردند نه فقط اين بار، بلكه سالها پيش و آن زمانی كه من در راس شركت دامپروری سپيدرود گيلان گذاشته شدم، از من خواسته بودند كه عدهای از كارگران را به خاطر تفكر سياسی كه داشتند بيرون كنم.
بالادستیها معتقد بودند كه آنها دارند تبليغات منفی سياسی میكنند من گفتم كه اين عده كار خلافی نمیكنند. حالا بماند اين طرفقضيه كه آن عدهای كه خواسته بودند اخراج كنم با ما مخالف بودند و من نمیخواستم به خاطر سياست يازده خانواده را از نان خوردن بيندازم.
آقای عاشورپور با شما كه هر وقت مصاحبه میكنم مطمئنم میتوانم تا چند ساعت به اين صحبت ادامه بدهم. از اينكه تحمل كرديد و پاسخ سوالاتم را داديد، متشكرم.
من هم از شما متشكرم كه به ياد من بوديد.
منبع : گیلان امروز
سلام ...
مجسمه طـــــاوس در فومن (شهر مجسمه ها!)
ممـنــون :)
مـیـثــم
سلام
این هم چند تا عکس از دیار بی خزان ، گیلان همیشه بهار [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
قربان شما : شاهین کینگ
سلام ...
عکس از ارتفاعات امــام زاده هــاشـم
ممـنــون :)
مـیـثــم
اينم نمونه هايي از طبيعت بي بديل گيلان
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سلام ... :)
=============================
قدمت پارک شهر یا باغ محتشم که امروزه پارک اصلی شهر رشت میباشد، به دوران سلطنت ناصرالدین شاه قاجار میرسد. مالک و بانی اصلی این پارک اکبر خان بیگلربیگی (متوفی ۱۳۰۷ ه.ق) از مالکان و متمولان طراز اول ایران در عصر ناصری و اجاره دار گمرکات شمال ایران بود. معروف است که غرس نهال های این پارک که امروزه درختان تنومندی شدهاند و نیز خیابان کشی و احداث عمارت تابستانی واقع در آن که معروف به عمارت کلاه فرنگی است، همگی تحت نظارت شخص اکبر خان صورت پذیرفته است. این پارک پس از درگذشت اکبر خان از طریق ارث به تنها دختر زنده مانده او رسید که در حباله نکاح پسرعموی خود صادق خان اکبر محتشم الملک (سردار معتمد بعدی) بود و از این تاریخ به باغ محتشم اشتهار یافت. بعدها در دوره پهلوی این پارک در ازای بدهی های مالیاتی به تصرف دولت درآمد و از آن تاریخ به عنوان پارک عمومی مورد استفاده اهالی شهر قرار گرفت. وسعت اولیه این باغ چندین برابر مساحت فعلی آن بود، ولی رفته رفته با توسعه شهر و خیابان کشی های انجام شده از وسعت آن کاسته شد. در سی سال اخیر نیز با احداث بنای استانداری و شهر بازی در محوطه آن، باز هم کوچکتر شد که البته به تازگی تشکیلات استانداری به جای دیگری انتقال یافت و قرار است در محل قبلی آن در پارک شهر، ساختمانی جهت کتابخانه ملی رشت تدارک دیده شود. در انتهای این پارک نیز رودخانهای در جریان است که سابقا برای ماهیگیری مورد استفاده قرار میگرفت ولی امروزه به دلیل ریختن فاضلابهای شهری و بیمارستانی به درون آن آلوده و غیر قابل استفاده میباشد.
»» صادق خان اکبر سردارمعتمد مالک معروف گیلان و حاکم، وکیل و وزیر دوره قاجار و پهلوی بود.
میرزا صادق خان اکبر ملقب به محتشم الملک و سردار معتمد فرزند حاجی میرزا مهدی خان امشهای و از خاندان معروف اکبر در سال ۱۲۹۰ در رشت به دنیا آمد. او پس از اتمام تحصیلات رایج در آن زمان، همچون پسر عمویش فتح الله خان اکبر (سپهدار اعظم و رئیس الوزرای دوره قاجار)، وارد تشکیلات عموی خود اکبر خان بیگلربیگی مالک معروف و اجاره دار گمرکات شمال ایران در عصر ناصری شد و اندکی بعد به افتخار دامادی وی نایل آمد و پس از درگذشت نامبرده، یکی از دو وارث ثروت افسانهای اکبر خان گردید. از این تاریخ صادق خان ابتدا با لقب مجیب السفرا و سپس محتشم الملک به یکی از اعیان طراز اول گیلان بدل شد و به واسطه مردمداری و حسن سلوک بسیار مورد توجه اهالی بود. در سلطنت محمدعلی شاه قاجار چندین بار تا آمدن حاکم جدید، اداره امور حکومتی گیلان را عهده دار گردید و ملقب به سردار معتمد شد. نامبرده پس از اعاده مشروطیت و فتح تهران در سال ۱۳۲۷ که صحنه گردانان اصلی آن پسر عموهایش میرزا کریمخان رشتی، عبدالحسین خان سردار محیی، حسن خان عمید السلطان و ... بودند، با فرمان عضدالملک نایب السلطنه رسما به حکمرانی گیلان منصوب گردید. او در سال ۱۳۳۳ (۱۲۹۳) از رشت به نمایندگی دوره سوم مجلس شورای ملی برگزیده شد و در سال ۱۳۳۹ (۱۲۹۹) در کابینه پسرعمویش فتح الله خان سپهدار اعظم رشتی به وزارت پست و تلگراف منصوب گردید.
سردار معتمد در روزگار برآمدن رضا خان سردارسپه تا به سلطنت رسیدن او، به ترتیب در سالهای ۱۳۰۰، ۱۳۰۲ و ۱۳۰۹ از رشت به نمایندگی ادوار چهارم، پنجم و هشتم مجلس شورای ملی برگزیده شد و در اواخر همین دوره در سال ۱۳۱۱ بدرود حیات گفت.
منبع : [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
قربان شما : شاهین کینگ
سلام مجدد ...
این هم 3 عکس متنوع از گیلان . :)
قربان شما : شاهین کینگ
در اين وانفساي گمنامي شاعران معاصر كه گاه حتي بعضيها با تمام بزرگيشان در خانواده هم غريب هستند شاعراني ظهور ميكنند كه به خاطر مردمشناسي بالا، قدرت شعري مناسب و خيلي چيزهاي ديگر آن قدر مشهور ميشوند كه در يك محدوده جغرافيايي تقريباً همه آنها را ميشناسند. ميراحمد سيد فخرينژاد، يا همان شيون فومني خودمان، از جمله شاعراني است كه در گيلان از مردم شهرنشين گرفته تا روستايياني كه در دورترين نقاط گيلان و گاهي مازندران روزگار ميگذرانند با شعرهايش آشنا هستند و اين آوازة بلند بيترديد به خاطر همآوا شدن با درد و رنجهاي اين مردم زحمتكش با زبان مادريشان است. آري ما هر چه از شيون داريم و او هر چقدر شهره خاص و عام است به واسطه اشعار زيباي گيلكي اوست. او شهريار سرزمين ما و «افراشته» اين روزهاست كه به جاي حيدربابا منظومة شيرين «گاب» را سروده است و مانند افراشته (محمدعلي راد باز قلعهاي) شاعر معاصر گيلكيسُرا در دل مردم جاي دارد.
شيون اگر چه امروز در ميان ما نيست اما هر آنچه را كه لازم بود براي ما نهاد و رفت و شايد با اين سير قهقرايي زبان گيلكي در مقابل فرهنگها و زبانهاي ديگر بزرگترين و اسطورهايترين شاعر زبان گيلكي براي هميشه باشد اگرچه بزرگان از دسترفتهاي هم چون پير شرفشاه دولابي (شاعر گيلكيسُراي قرن هشتم)، محمدعلي افراشته، محمدولي مظفري و محمود پاينده را در كنار خويش ميبيند.
اما جداي از تمام شيرينزبانيهاي شيون در شعرهاي گيلكي ميخواهيم گذري داشته باشيم بر چهار مجموعه شعر فارسي او «پيش پاي برگ»، «يك آسمان پرواز»، «از تو براي تو» و «رودخانه در بهار» كه تا كنون منتشر شده است.
شيون شاعر دلباختة شمال است، و از جايجاي اشعارش رايحة لطيف طبيعت شمال استشمام ميشود، آن چنان كه در كمتر شعري از او ميتوان از كوه، دريا، درخت و زاد و برگ طبيعت شمال خارج شد. او از معدود شاعراني است كه تا اين اندازه تصويرها و واژههاي محلي را در اشعار خود به كار گرفته است. شايد اين گرايش بومياش به واسطه درگيري او با سرايش اشعار گيلكي باشد؛ همچنين زيباييهاي طبيعي جغرافيايي محل زندگي شاعر را نيز نميتوان ناديده گرفت. به هر حال اين شاعر عاشق هر جا به سراغ طبيعت ميرود تصوير زيبايي پيش روي ما قرار ميدهد كه شايد گاه زيباتر از جلوههاي طبيعي باشد. به قسمتي از شعر «روزهاي بلند باراني» از مجموعه «يك آسمان پرواز» توجه كنيد:
آسمان صاف و دشت رويايي
رقص پروانهها تماشايي
در ترنم سهتار ساية بيد
زخمة ساز ناشكيبايي
سيلي صخره و تلافي موج
سينههاي ستبر دريايي
بازي برگ و شوخي خورشيد
كوچهباغِ نسيمِ صحرايي
شيون، ديدي دلسوزانه به طبيعت و موجودات آن دارد و از دنياي بيرحم صيادها بيزار است و دنيا را اين گونه رفاقتنشناس نميخواهد.
ديگراني هستند
ديگراني هستند
كه صداشان
انگار
بوي نفرت دارد
بوي باروت سياه
پشتِ پاشيدنِ دنياي گوزن
ناگزيرند كه ساكت باشند
در مسيري سربي
به سر خاك كبوتر بروند
قلب قرقاول را
بر دارند
من نميخواهم دنيا را اين گونه
رفاقتنشناس... («شكار» از مجموعه «يك آسمان پرواز»)
و در شعر «طرح» از مجموعه «پيش پاي برگ» ميگويد:
كمانه كرد گلوله
دلم
به خاك افتاد
پرنده؟
آه، نه
مشتِ پري
رها در باد....
شاعر چنان به پرندگان علاقهمند است كه حتي از تنديس شكارچيان نيز دلنگران است. او در شعر «سنگستان» كه پارك شهر فومن را با مجسمههاي سنگياش به تصوير كشيده است وقتي به تنديس شكارچي بر ميخورد ميگويد:
... دوست داري
مردي
كه تفنگش سنگي است
صيد خود را
به خدا بسپارد
به دهش برگردد
به سر زمزمهاش در كندوج....
شيون در برههاي روزگار ميگذرانيد كه مردم به ويژه در روستاها زندگي سخت و طاقتفرسايي را ميگذراندند؛ آنچنان كه اين موضوع محور بسياري از شعرهاي گيلكياش شد و گاه گداري روح اعتراض را به اشعار فارسياش كشاند:
كجاي بيشه چنين است كه خصم ريشه زمين است؟
دلم گرفته از اين است اگر كه غمزده حالم («بخوان كه» از مجموعه «پيش پاي برگ»)
و يا در «زخم ديرساله» از همين مجموعه ميگويد:
... بايد تمام عمر مثل پدر فرسود ...
بايد به دودمان كهنه خود باليد
بايد لباس تنشده از ديگران خريد
بايد مجاب خواهش مادر شد
بايد گرسنه بود و عبادت كرد
نان بيات خورد
شكر خداي كرد
بايد به هر چه كهنه قناعت كرد
بايد ...
بايد ...
بايد ...
در پارهاي از نقدنوشتههايي كه بر اشعار فارسي شيون نوشتهاند بر امروزي نبودن زبان شعر او خرده گرفتهاند. اما بايد توجه داشت كه اين شعرها خيلي دير به چاپ سپرده شدهاند و شعر امروز روز نيست و از سرايش بعضي از آنها عمري بيش از سي سال ميگذرد و در واقع اوج شاعري شيون به اواخر دهه چهل و پنجاه بر ميگردد كه تقريباً اشعارش با معيارهاي زبان شعر همان برهه مطابقت دارد و البته شيون در طول زمان تغيير چنداني در زبان خود ايجاد نكرده است. البته در مجموعه از «تو براي تو» از زبان بسيار فاخر خود كمي فاصله ميگيرد و اشعارش به زبان شعر امروز نزديكتر ميشود و انباشتگي واژهها و تتابع اضافات نسبت به دو مجموعه پيشين كمتر است.
متأسفانه گاهي اوقات اشعار شيون از درازگويي رنج ميبرد و تنها خستگي را عايد مخاطبان ميكند كه براي نمونه ميتوان به غزل «چشمروشني آفتاب» از مجموعه «يك آسمان پرواز» و غزل «در چلة اوقات سنگ» از مجموعه «از تو براي تو» اشاره كرد كه بيشباهت به قصيده نيستند و يا مثنوي بلند «پيش پاي برگ» كه با تمام نيكويياش از درازگويي رنج ميبرد. اشعار آزادش نيز گاهي چنين است. او در شعر «سردار چوخاپوش» براي نشان دادن امثال ميرزا كوچكخان دهها مثال را مطرح ميكند كه جز زياد كردن حجم شعر طرفي نميبندد.
«بسيار كوچكها
ميآيد از تاريخ
از گور گردان هيروشيما
از زخمهاي نورس بيروت
از سينة سينا
از اورشليم
از دير ياسين
از كفر قاسم ... (از مجموعه «پيش پاي برگ»)
و همچنان با دهها مثال ديگر شعر را نيز ادامه ميدهد.
البته او در شعرهاي سپيد مجموعه «رودخانه در بهار جاري است» هرگز تن به درازگويي نميدهد و تقريباً تمامي شعرهاي او كوتاه هستند.
تصويرسازيهاي پيچيده و متراكم، انباشتگي واژهها و دايره واژگان گسترده و همچنين وجود تتابع اضافات بسياري از اشعار كلاسيك به ويژه غزلهاي او را ديرياب كرده است مثلاً در شعر «آواز راهبانه» از مجموعه «يك آسمان پرواز» حتي يك فعل هم در تمام شعر به چشم نميخورد و مخاطب در مقابل تلي از واژگان به هم انباشته مبهوت ميماند. اما ويژگيهاي بالا در اشعار آزاد و سپيد او كمتر به چشم ميخورد؛ اگر چه شعرهاي سپيد او بيشتر در حال و هواي دهههاي چهل و پنجاه سير ميكند و از نظر فرم شباهت زيادي به كارهاي احمد شاملو دارد. به شعر «صلح» از مجموعه «رودخانه در بهار» توجه كنيد.
غزل شب
با خالهاي روشني
بر نازكاي گلوگاه
چمان در چمن چشم
سلاح بِهِل!
بيرق بلندي است
بر بام بامدادي ماهان
ماه!
به كارگيري زبان فاخر و منقلب كردن گاهگاه اركان جمله، تركيبسازي و آركائيسم زباني و هارموني از ويژگيهاي عمده اشعار شاملو است كه تقريباً در شعر بالا و ديگر شعرهاي اين مجموعه به چشم ميخورد و شايد بتوان گفت كه شيون آن گونه كه بايد در سرايش شعرهاي سپيدش جدي نبوده است.
او به موسيقي شعر اهميت زيادي ميدهد و به همين جهت است كه اوزان دوري در هر سه مجموعه او كه با غزل سر و كار دارد به وفور يافت ميشود تا جايي كه گاهي براي بيان دلتنگيهايش نيز از وزني شاد بهره ميگيرد.
اي روح دلتنگي رها در چشمهايت!
اي زن! زنِ دلتنگ! دلتنگم برايت
تو ابرِ دلگيري و من صحراي خاموش
اي كاش ميشد گريه ميكردم برايت
اما گاهي موسيقي غني شعر، مخاطب را از توجه به متن باز ميدارد و بيشتر به موسيقي شعر متمايل ميسازد. همچنين علاوه بر بهرهگيري از وزنهاي آهنگين در سطح وسيعي از موسيقي واژهها بهره ميبرد. به چند بيت از مجموعه «يك آسمان پرواز» توجه كنيد:
خوردند خونِ خاكِ خوبم را
اين خيل خونخواران، ترحم كن (پاياب)
دريا حكايتي است به جا مانده در كوير
از بوميان بندر بغضآفرينيام (در دوردستِ نام)
و يا در مجموعه «از تو براي تو»:
چنديست چنان چلچلهها چلهنشينم
زنداني زنهار زمستان زمينم (لالهترين)
و گاه قافيههاي مياني نيز به آهنگين شدن كلام ميافزايد:
چون اژدهاي دماني كه خورده خود جهاني
قفس گشوده دهاني به زير سايه بالم
تو نان نقرة ماهي به سفرههاي سياهي
اميد، آنكه نخواهي تكيده همچو هلالم («بخوان كه» مجموعه «پيش پاي برگ»)
پوشيده از يخ وهم آن صخرهام كه از سهم
برفيست سال و ماهم، ابريست روزگارم («آن صخرهام كه» از مجموعه «از تو براي تو»)
در اشعار آزاد نيز واژههايي همآوا و نزديكآوا به كار ميگيرد و نوعي موسيقي دروني را در شعر جريان ميدهد.
خاتون خانهام!
در خاكهاي خوني خوفت
از مرگسال تيغهاي برهنه
بذري نهفتهام («بذر حلال» از مجموعه «يك آسمان پرواز»)
او علاوه بر موسيقي دروني از تكرار نيز به خوبي سود جسته است و در كمتر شعريست (شعر آزاد) كه او تكرار عبارت يا واژهها را به كار نگرفته باشد و اين تكرارها معمولاً تأثير مثبتي بر روند شعرش ميگذارد به شعر «زميني» از مجموعه «يك آسمان پرواز» توجه كنيد:
من اگر رسول آيههاي مهربان
يا فرشتهسيرتي
به صورت زمينيان
لكن از كراتِ ديگري نيامدم
از ستارة خجستهحيات ديگري نيامدم
باورم كنيد
باورم كنيد ...
من سياه يا سفيد
سرخ يا كه زرد
آدمم كه بد به روشني نميكنم
باورم كنيد ...
همان طور كه در شعر بالا مشاهده ميكنيد قافيه نيز در شعرهاي آزاد به خوبي به كار گرفته ميشود و تأثير مثبتش در روند شعر محسوس است.
... بغض، در چشمها
كف صابون
دردها
ـ يك دهن ـ كبوتر آواز
زخمها
كاسهگيرِ چشمه خون
در دهان من
آه اين اوقات
تلخ چون خون نارسِ زيتون («بهار 69» از مجموعه «پيش پاي برگ»)
همچنين علاوه بر قافيه رديف نيز در بعضي از اشعار آزاد به كار ميرود كه گاهي به غزلهاي نارس ميماند.
مرغ قفسم به شاخسار افسوس
خونين نفسم
در اين حصار افسوس
در حنجرهام وزيده خار افسوس («منجيل 69» از مجموعه «پيش پاي برگ»)
شعرهاي شيون از دايره واژگان گستردهاي بهره ميبرد و اصولاً اين خصيصه از امتيازات شعر اوست. اما بعضي از واژگانش را بايد در فرهنگ لغتها جستوجو كرد. واژگاني مانند ساتكين، چگور، حبابين، طيلسان، قرنُفُل، قبس و .... واژههاي گيلكي را نيز كم و بيش ميتوان در اين مجموعه مشاهده كرد. البته با توضيح در پاورقي؛ واژههايي نظير ورزا، كلپردار، قرآنخوانك، چوخاپوش، چموش پاتاوه، ترنگ، بجارو ...
شيون در بسياري از شعرهايش از واژههاي محلي، اسمهاي نكره، اسم مكانها، و اسم زمانهاي دست كم مجهول براي عموم مردم بهره ميگيرد و در پاورقي درباره اين اسامي توضيح ميدهد كه براي مخاطب بسيار شيرين و مناسب است و تا حد زيادي زيباييشناسي مخاطبان را تحريك ميكند؛ همچنان كه اسمهاي مناسب انتخابشده براي بسياري از شعرها علاوه بر زوديابي مطلوب شعرها، همذاتپنداري را نيز به ارمغان ميآورد.
علاوه بر غزل و اشعار آزاد و يك مجموعه شعر سپيد، دو مثنوي و تعدادي رباعي نيز در مجموعههاي او به چشم ميخورد كه تفاوت زيادي با آثار كلاسيك او ندارد.
اين نوشته نميتواند به تمام پستي و بلنديهاي شعر شيون بپردازد و گذرا به بعضي از ويژگيهاي اصلي شعر او اشاره داشته است و در بسياري موارد موشكافي لازم انجام نگرفته است. البته نبايد فراموش كرد كه شيون براي مردم ما به ويژه گيلكزبانها با اشعار زيباي گيلكياش شناخته شده است. اشعاري كه با اين بيت او همخواني دارد:
خطي به غايت صميمي، چون عاشقانِ قديمي
خطي سزاوارِ تاريخ، چيزي كه از من بماند.
نوشته محمد پرحلم در نشريه مهر شماره 45
آقا شاهین دمت گرم . چرا منو خبر نکرده بودی که این تاپیک رو زدی؟ کلی عقب موندما! راستی معرفی پروفسور رضا یادت نره.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] در روز يكشنبه 5 ديماه 1293/9صفر 1333 هـ . ق / 27 دسامبر 1914 م در شهر رشت از استان گيلان متولد شد.
در سال 1317/1938م . دورة كارشناسي را در رشتة مهندسي برق از دانشگاه تهران به پايان رساند و در سال 1324/ 1325/1946م. مدرك كارشناسي ارشد خود را در مهندسي برق از دانشگاه كلمبيا كسب كرد وي در سال 1328/1329/1950م موفق به اخذ مدرك دكترا در مهندسي برق از دانشگاه مؤسسه فنون نيويورك گرديد.
در طي سالهاي 1329-1334/1951م - 1955م عضو گروه مهندس برق دانشكده مهندسي مؤسسه فناوري ماساچوست در بستون آمريكا بود و در طي سال هاي 1333- 1347/1955-م 1968م - استاد ميهمان درمؤسسه فناوري مركزي سوئيس (ETH) و در سال 1341 - 1342 / 1963 م . استاد ميهمان در دانشگاه فناوري سلطنتي كپنهاك دانمارك و در طس سالهاي 1347-1353-1969م -1974م استاد ميهمان در دانشگاه كلرادو، در بلندر آمريكا و دانشگاه پاريس فرانسه بوده است تحقيقات و درسهاي مورد علاقه ايشان در زمينه نظريه رياضي سيستم ها و مدارهاي الكترونيكي است.
پروفسور رضا نويسنده چهار كتاب درسي به زبان انگليسي و يازده كتاب به زبان فارسي است كه كتابهاي انگليسي و مقاله هاي علمي ايشان به اغلب زبان هاي زنده دنيا ترجمه شده است پرفسور در طي سالهاي 1346-1348/1967م.1968م. مقام رياست دانشگاه صنعتي شريف و دانشگاه تهران را بر عهده داشت و در طي سالهاي 1348 - 1353/1969م.1974م سفير ايران در يونسكو او نيز در سالهاي 1353-1357/1974- 1978 م سفير ايران در كانادا بود و از سال 1357/1878 م تاكنون استاد دانشگاهاي كنكورد يا، در مونترال در كبك كانادا و دانشگاه مك گيل مونترال كانادا مي باشد. نگارش قسمت هايي از دانشنامة آمريكانا و دانشنامة علم و فيزيك و فناوري (به زبان انگليسي) برعهده پرفسور بوده كه تاكنون چند ويرايش از اين دانشنامه به چاپ رسيده است . پرفسور رضا رئيس افتخاري كنفرانس مهندسي برق ايران استاد افتخاري دانشگاه تربيت مدرس و رئيس انجمن علمي ايرانيان در آمريكاي شمالي (آمريكا و كانادا) رئيس شوراي گسترش زبان و ادبيات فارسي در آمريكاي شمالي و مشاور و همكار فعال تعداد زيادي از انجمن ها و كنفرانس ها در سرتاسر جهان بوده است وي برندة مدال هاي گوناگون و مدارك افتخاري متعدد از موسسه هاي آمريكاي شمالي اروپا و ايران مي باشد كه مهم ترين آن ها از دانشگاه هاي موسسه فنون نيويورك آمريكا، مك گيل كانادا، كشور پاكستان و سازمان انرژي اتمي ايران است و هم اكنون نيز عضو مؤسسه هاي آموزشي و تحقيقاتي A.A.AS.A.M.S و I.E.E.E و I.E.E مي باشد.
پرفسور رضا كه يكي از پايه گذاران نظريه اطلاعات و مخابرات در جهان است . تحقيقات گسترده اي در زمينة نظريه ضرافت شئون و ارسال حداكثر اطلاعات در كانالهاي مخابراتي با حضور نويز، نظريه اطلاعات و فرآينده هاي تصادفي ، سيستم هاي خطي، آناليز عمومي، نظريه سيستم ها و مدارها، نظريه كنترل سيستم هاي پويا، فضاهاي خطي در مهندسي، عملگرهاي خطي ، انتقال و تلفات انرژي در شبكه هاي N دهانه اي انجام داده است. پرفسور بيش از صد مقاله علمي به زبان هاي انگليسي و فرانسوي در مجله ها و كنفرانس هاي خارجي و بالغ بر پنجاه مقالة ادبي و فرهنگي در مجله ها و كنفرانس هاي داخلي و خارجي به زبان فارسي چاپ و ارائه كرده است
طرز تهیه باقلا خورشت
مواد لازم:
باقلای پوست کنده شده (معروف به پاچ باقلا)
چند عدد سیر ( 2 تا 4 عدد)
شویت خشک
روغن یا کره ( 2 تا 3 قاشق)
نمک و زردچوبه
تخم مرغ
روش پخت:
باقلا و سیر خرد شده را در دیگی روی حرارت با روغن به مدت 4 دقیقه تفت می دهیم . سپس شویت خشک را اضافه نموده و یک دقیقه در همان حال با باقلا مخلوطش می کنیم . بعد آب اضافه می کنیم به اندازه ای که حدود یک الی 3 سانتیمتر از سطح باقلا بیشتر باشد . زرد چوبه و نمک هم می ریزیم . و سر دیگ را روی آن قرار می دهیم تا بپزد. قبل از اینکه کاملاً بپزد تخم مرغ را بدون اینکه بزنیم به آن اضافه می کنیم. هر چند دقیقه یکبار هم می زنیم تا ته نگیرد.
اگر به جای روغن از کره استفاده نمایید غذا بسیار خوشمزه تر خواهد شد.
با ماهی یا کولی شور و ترشی سیر و برنج کته میل نمایید.
سلام به همه عزيزان .
شاهين جان چطوري ؟ خيلي حال كردم ديدم همچين تاپيك توپي راه انداختي . راستش من اونقدر كم بهم مرخصي ميدن كه فرصت نميكنم تو نت بيام .
وگرنه خودم نميزاشتم اينجا دست تنها بموني ! راستي خبر كه داري ؟ مسابقات جوانان و نوجوانان گيلان هم تو لاهيجان برگزار شد ! ما هم جا مونديم ... تو چي ؟! :tongue: ;)
=========
اينطور كه معلومه لاهيجان ما مظلوم واقع شده و كسي از عروس شهر هاي گيلان چيز زيادي ننوشت و نزاشت اينجا ... لاهيجان يكي از زيباترين ( يا بهتر بگيم زيباترين ) شهر استان گيلانه كه تو زمينه هاي زيادي مطرحه . باغهاي چاي سرسبز كه كوههاي اطراف رو پوشونده و باغهاي توت كه براي تهيه ابريشم استفاده داره و همچنين مزارع برنج اطراف شهر از جاذبه هاي طبيعي شهره . در زمنه ورزشي هم قهرمانان زيادي رو معرفي كرده . كه اگه فرصت شه يكي يكي توضيح ميديم . پس فعلا :
تاريخچه استخر لاهيجان يكي از جاذبه هاي توريستي و گردشگري شهر لاهيجان :
نگاه تاريخ به استخر لاهيجان :
در بخش شرقي لاهيجان و در پاي قله اي سرسبز و پوشيده از شمشاد که آبشاري مصنوعي اکنون چند سالي است که از نيمه مياني آن خودنمايي ميکند و پلکاني سنگي که عددش به 400 پاي اين کوه را به نوک آن وصل ميکند و شيطان کوهش مينامند و البته در قديم شاه نشين کوه بود اسمش ، استخري وجود دارد به نام همين لاهيجان . استخري طبيعي و پر آب با وسعتي بيش از 17 هکتار و عمقي در حدود 4 متر . با مجموعه بلوار و حاشيه چمن کاري شده اش که امروز از آن به عنوان نماد صنعت گردشگري در لاهيجان و گردشگاهي عمومي و همچنين استراحت گاهي براي مسافرين تابستاني و نوروزي که اکنون بيشترشان چادرخوابند استفاده مي گردد.
استخر در گيلکي همان " سل " است و من خود سل هاي زيادي ديدم در منطقه جنوبي شهر نظير اين ، مانند خونا سل در کوه بنه و هر محل و روستائي براي خود سلي داشت گفته مي شود در زمان هاي قديم از اين سلهاي بزرگ و کوچک که استخر ما نمونه اي است از آنها بعنوان مخزن آب براي آبياري مزارع برنج و شرب کشتزارهاي مناطق روستايي شمالي شهر استفاده مي شد. سل تي تي نامي است که بسيار ميپسندم . شکوفه استخر . و هنوز پيشنهاد دارم که اسم اين منطقه بايد سل تي تي باشد نه بلوار که نهايت بي معنائي است . بناي جديد استخر لاهيجان از سالهاي مياني 60 آغاز شد و اوايل جاي اعدام قاچاقچيان شده بود هنگامي که قانونش سخت گيرانه بود . باري اين مجموعه جديد از سالهاي حدود 65 مجدد مورد بهره واقع شد . به هر حال يادي بايد از همه آناني که در اين را تلاش داشتند .
اما در وسط اين استخر زيبا جزيره اي ديده مي شود که در قديم " ميان پشته" ناميده مي شد و پل سيماني طويل و کم عرضي با پايه هاي فلزي از وسط قسمت جنوبي استخر ، تفرجگاه حاشيه استخر را به داخل جزيره ارتباط مي دهد . هر چند که چندي است اين جزيره به بخش خصوصي واگذار شده و شهر و شهروندانش و حتي مسافرينش فقط از دور نظاره گر آنند و بيشتر يک سالن عروسي است . از وضع حال ميگذرم و در اين مقال گذري دارم بر تاريخچه و ذکرهر آنچه که از استخرمان در تاريخ رفته است .
معروف است که اين استخر طبيعي به دستور شاه عباس کبير احداث گرديده است . در سال 1000 ه . ق (958 خورشيدي) يعني 425 سال قبل ، شاه عباس کبير پس از آواره کردن خان احمد گيلاني فرمانرواي مطلق گيلان ، قصر با شکوه خان احمد خان در پاي شاه نشين کوه و قصر و عمارت ييلاقي وي را را در نوک قله اين کوه و حتي باغي که در مقال قصر خان احمدخان وجود داشت و "" بيشه قلعه "" يا "" بيش قلعه "" ناميده مي شد و انواع گل ها و اقسام ميوه ها در آن ديده مي شد را خراب کرده و دو هزار جريب زمين را که بعدها سبزميدان ناميده شد ، صاف و هموار نموده وبه زمين چوگان بازي و قپق اندازي تبديل کرد ، و اطراف آن را درخت کاري نمود . سپس شاه عباس کبير پادشاه صفوي قصر عظيم در آن براي سکونت شخصي خود ، در آن اوقاتي که به لاهيجان مي آمد ، بنا کرد که امروزه هيچگونه اثري از آن بنا و عمارت باقي نمانده است . صاحب "" عالم اراي عباسي " مي نويسد " شاه عباس اول بعد از آنکه خان احمد خان را فراري داد عمارتي در وسط درياچه (استخر) بنا کرد و در ايام توقف در لاهيجان در آنجام مشغول عيش و طرب و غالباً چراغان مي کرد که عکس چراغ ها در درياچه مي افتاد . "
امير ميرزا حسين فراهاني در سفرنامه خود که در سال هاي 1303-1302 ه . ق يعني تقريباً حدود 120 سال پيش نوشته است .
استخر لاهيجان و سبزه ميدان لاهيجان را از مستحدثات خان احمد خان گيلاني مي داند و مي نويسد : " ... و اين سبزه ميدان را از مستحدثات خان احمد خان است که از سلاطين گيلان و دارالملک او لاهيجان بود ، که در زمان شاه عباس اول از سلطنت خلع و در به در شده و پناه به سلاطين عثماني برد و در وسط درياچه تپه اي است سبز و خرم که ميان پشته مي گويند که شاه عباس اول عمارتي در آن بنا کرد عظيم و باشکوه و الان پايه هاي آن قصر معلوم است . و در قله کوه مشرف بر درياچه ، عمارتي است که آنجا را شاه نشين مي نامند . مي گويند اين عمارت از بناهاي خان احمد خان ، سلطان و شاه لاهيجان است . "
از کوه شاه نشين و استخر و سبزه ميدان قديمي لاهيجان در کتب تاريخي توصيفها شده است "مکنزي " در سال 1233 خورشيدي (150 سال پيش) در کتاب خود از استخر و کوه شاه نشين اينگونه ياد مي کند و مي نويسد : " از سبزه ميدان به راه سنگفرش رسيديم که مسير آن بطرف مشرق بود و از کنار استخر مي گذشت و به پوزه کوه شاه نشين مي رسيد . استخر لاهيجان در حدود 200 قدم عرض و 700 قدم طول دارد . در وسط آن جزيره اي است و در وسط جزيره بنايي از دوران قديم ساخته اند . بر بالاي کوه شاه شين خرابه هاي خانه معتمدالدوله ديده مي شود پس از گذشتن از استخر ، راه شيبي بطرف تپه هاي ليلاکوه مي رود ... . "
هيانيست لويي رابينو که بمدت 6 سال از سال 1279 خورشيدي تا سال 1285 خورشيدي (تقريباً يکصد سال قبل) نايب کنسول انگليس در گيلان بوده در کتاب " ولايات دارالمرز ايران ، گيلان " از استخر لاهيجان اينگونه مي نويسد : " در آنطرف سبزه ميدان که به پاي شاه نشين کوه مي رسيم استخري است که 700 پا طول و 200 پا عرض دارد و بمنظور انبار کردن آب براي استفاده در امر آبياري از آن استفاده مي کنند . اين استخر گاهگاهي خشک مي شود . جزيره اي در وسط آن قرار دارد و در آن عمارتي ساخته اند ."
نقل است که ميگويند وقتي چند نفر روس مهمان شاه لاهيجان بودند اين شاه مي خواست تا قدرت فوق العادة خود را به رخ آنها بکشد . او به خدمتکارانش سپرد همينکه فرمانش را در مورد ساکت کردن قورباغه هاي استخر شنيدند بادکنک هاي باد کرده اي را که همراه خواهند داشت در آب بياندازند تا قورباغه ها به گمان اينکه مارها هجوم آورده اند ، به وحشت افتاده و خاموش شوند !!!!
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ميراز حسين فراهاني در سفرنامة خود که بين سال هاي 1303-1302 (يکصد و بيست سال پيش) نوشته شده از استخر لاهيجان تحت نام " درياچه " ياد مي کند و اينگونه مي نويسد : " در انتهاي اين سبزه ميدان از طرف شرق درياچه اي است که هزار قدم طول و 450 قدم عرض دارد . اين درياچه در بهار و زمستان پر از آب است و در پاييز و تابستان آبش به جهت زراعت به مزارع اطراف مي رود . وسط درياچه در نبودن آب در کمال خضرت و صفا است و اطراف اين درياچه درخت هاي بيد مرتباً عرس نموده اند . و شرق اين درياچه کوه بلندي است که درياچه متصل به کوه است و سطح اين کوه پر گل و لاله و سبزه است و تک تک درختان جنگلي و رشته اين کوه تا ولايت طبرستان (مازندران) کشيده و به خوش وضعي اين ميدان و درياچه و کوه ، کمتر ديده شده است و منبع آب اين درياچه از آب باران و از آب رودخانه اي است که از کنار شهر مي گذرد . " اما جداي از گفتار تاريخ اکنون استخر و حاشيه ان به عنوان تفرجگاهي با پرستيژ در نظر است و صبح گاهان محل ورزش ما .
=============
چند تا عكس قشنگ از شهر زيباي لاهيجان :
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سلام
ای بابا چطور کسی به ما خبر نداد ؟ من یه مدته نمیرم باشگاه [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] خودت که در جریانی همون آسیب دیدگی قدیمی . [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]نقل قول:
راستي خبر كه داري ؟ مسابقات جوانان و نوجوانان گيلان هم تو لاهيجان برگزار شد ! ما هم جا مونديم ... تو چي ؟!
================================================== ==
این هم چند تا آهنگ از فریدون پور رضا [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
قربان شما : شاهین کینگ
اطلاعیه
اگر دنبال یک تکه زمین برای ساختن یک کلبه چوبی دبش و باحال هستید،
اگر با همسرتان دعوا گرفته اید و احتیاج به یک محیط آرام بخش و ساکت دارید،
اگر از دود و دم شهرتان و آلودگی های صوتی به ستوه آمده اید و خرت وخرت سینه ات به درد آمده،
اگر از کار خسته شده ای و دنبال یک جای نزدیک و خودمانی میگردی،
اگر از عروسک بازی آدم های دور و اطرافت حرصت در آمده و در به در دنبال هم محلی های بی نقاب میگردی،
اگر هوس غرق شدن در دریای نیلگون خزر به سرت زده است،
اگر آرزوی دیدار طلوع و غروب انوار زیبای خورشید را در کنار ساحل دریا دارید،
پایت را بگذار روی پدال وسطی تـــــــــــــــــــــــر مـــــــــــــز !
درست آمده ای،پیاده شو! همین جاست، همان پاتوقی که در آن هم من هستم وهم تو هستی،با هم!
همان دهکده ای که قرار است تو در آن حضور یابی :
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
به انزلی خوش آمـــــــــــــــــــــــ ـــــدی!
سلام شاهین جاننقل قول:
نوشته شده توسط Shahin king
خیلی ممنون بابت این آهنگها
من واقعا از آهنگهای استاد پور رضا خوشم میاد
یه بار که دادشم رفت رشت یه سی دی ام پی تری از ایشون آورد
عالی بود
بابام هم خیلی از ایشون خوشش میاد
مرسی
راستی
دوست داداشم هم تویه رشت کافی نت داره
شاید یکی دو ما دیگه با خونواده یه سری به دیار بی خزان زدیم [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بابام چون عشقه عکاسیه میگه گیلان زیبا ترین استانه و مناظر و طبیعت بکرش خوراک عکاسیه
خدا کنه بتونیم بیایم ببینیم اونجاهارو
امیدوارم
سلام شاهين جان . يه مرخصي 8 روزه تونستيم با ... مالي بگيريم ! :tongue: ! بگذريم ...نقل قول:
نوشته شده توسط Shahin king
يعني واقعا خبر نداشتي ؟ عجبا ! نا سلامتني واسه تيم زحمت كشيده بودي و واسه تيمت وزنه ميزدي ! ! !
متاسفم هنوزم هنوزه آسيب ديدگيت ولت نميكنه. والله منم تو خدمت وضعم بهتر نيست !
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
راستيييييييييييي تيم ما قهرمان شد ! ارسلان لاهيجان ...
راستي حالا كه خبري بهت نميدن خودم بهت بگم كه مسابقات پاورليفتينگ قهرماني گيلان بزرگسالان نيمه اول شهريور برگزار ميشه !
محمد نوري
متولد 1308-فارغ التحصيل از هنرستان تاتر؛ و زبان و ادبيات انگليسي از دانشگاه تهران و مباني تاتر از دانشکدهء علوم اجتماعي - آواز را نزد خانم باغچه بان و تئوري موسيقي را نزد سيروس شهردار و فريدون فرزانه_ اساتيد هنرستان عالي موسيقي _فراگرفت و شيوهء آواز خودرا متاثر از بافت و غناي زخما هاي اساتيدي چونحسين اصلاني ، ناصر حسيني و محمد سرير مي داند.
دههء بيست، دوران آغاز نوعي تفکر در شعر و موسيقي آوازي دز ميان مردم ايران، به ويژه نسل جوان بود که بخشي را مي توان متاثر از نشر و پخش وسيع تر موسيقي علمي و آثار فورکلور کشورهاي مختلف جهان از طريق راديو و صفحات گرامافون دانست."محمد نوري" در همين سالها _سنين نوجواني_ با خواندن اشعار نويني که بر روي نغمه هاي روز مغرب زمين و برخي قطعات کلاسيکِ آوازي سروده شده بود،کار خواندگي را آغاز کرد. او طي سالهاي بعد با تکيه به تحصيلات هنرستاني و دانشگاهي خود توانست هويت مستقلي به اين انديشه و گرايش ببخشد و با اجراي آثار اساتيدي که قبلا ذکر آنها رفت، فضاي متفکر انه اي به گونهءآوازي خويش بخشيد. آوازهاي اين استاد طي پنج دهي در ميان سه نسل، شان و اعتبار ويژه اي کسب نموده است.اين هنرمند در حاشيهء سالهاي پرتلاش، با اجراي بيش از سيصد قطعهء آوازي ، تقرير و ترجمهء مقالات و سرودن اشعاري از ترانه هاي ماندگار ، بيش از پيش خودرا در دل مردم اين مرزو بوم جا کرد.او اخيرا چند اجرا به نفع بيماران خاص داشت.
صداي او براي نسل گذشته ياد آور لحظه هاي خوب و مهربانهيهاي سرشار و براي نسل امروز، آفرينندهء شيرينترين خاطرات است.
سلام...
اینم آهنگ گيلان جان از آلبوم آوازهای سرزمین خورشید از استاد نوری
تقدیم به همه گیلکی های عزیز [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] به ویژه استاد کینگ :happy:
امیدوارم خوشتون بیاد... [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اگه متنش مشکل داره به بزرگی خودتون ببخشید. متنش کار دوستم
گیلان جان گیلان اوی گیلان - تاج سره خوشگلان
چی خوش و خرم رو داری - بری دل جه خوبان
جور سبزه پیرهن داری جیر آبی دامن داری
با اه سبز و آبی ایسی آفتابی به دوران
آه چه جانانه هم خانه داره می دیل
گیلان جان تی گیل گل واکود
تی خورشید اه سنبل چاکود تی گلاب می شینه
می گل وآب تی شینه گیلان جان اوی گیلان جان
مبادا تی روشن کلان اوی گیلان جان خاموش ببه
مبادا تی شیرین نامه هیچکس ته فراموشش ببه
گیلان جان به گیلان باموم بهار در زمستان باموم
بی مهری نداره همیشه بهاره گیلان جان اوی گیلان جان
با تشکر مهران...
چند تا عكس كه از جنگل هاي مازندران و گيلان انداختم
البته يك دونه اش فقط براي مازندران هستش بقيه براي گيلان ، ديار بي خزان هستش [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
چون نظم صفحه به هم ميخورد فقط ليتك گذاشتم
عكس هاي زيباي هستش به ديدنش مي ارزه ، حجم تصاوير رو هم كم كردم كه سريع تر لود بشه
فقط به نيت اين تاپيك انداختم
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
»» 1
پیش از انکه به شرح حال هنرمندان منطقه دیلمان پرداخته شود لازم است ا بتدا درباره ی سازهای منطقه و آنگاه قطعات وملودیها ی به یاد مانده سخنی به اختصار گفته شود.
سازهای رایج در منطقه دیلمان عبارتند از:
1- سرنا- اکثر هنرمندان منطقه به این ساز آشنایی داشته وخود نیز سازنده آن بوده یا هستند.
2- کمانچه- استادانی بوده اند که کمانچه می ساختند وخود نیز نوازنده آن بوده اند.
3- تار- از سازهایی است که اندک افراد به آن آشنایی دارند و می نوازند.
4- نی - اکثر مردم دیلمان بویژه کوهپایه های اطراف به این ساز آشنایی داشته ودارند.تا چند سال پیش *نی* به عنوان یک وسیله موسیقی ساده ورایج در اکثر خانه ها وجود داشته ودیلمانیها در اوقات مختلف از روی تفنن وبرای دل خود هم که شده با آن می نواختند.
5- نقاره – از سازهایی است که همراه سرنا بوده ودر ملودیهای شاد از آن استفاده می شد.
6- ضرب
7- دف
اما در مورد قطعات وملودیهای خاص منطقه که دارای قدمت زیاد بوده و از هنرمندان گذشته و معاصر به یادگار مانده است باید گفت که ملودیهای کوهستانهای گیلان بویژه دیلمان و نواحی گالش نشین آن از قدمت و اصالت خاصی بر خوردار بوده ودارای گوشه ها ونغمه های مخصوصی با نامهای مختلف که بصورت بکر وتغییر نیافته باقی مانده است. بیشتر هنرمندان صاحب نام این نواحی با آن آشنایی کامل داشته ودر تفکیک قطعات نهایت مهارت و ظرافت را به خرج می دهند.
1- گلنکشی – قطعه زیبایی است که به مایه دشتی نزدیک می باشد.این قطعه سالهاست که به همین نام باقی مانده وهنر مندان سرنا زن به خوبی آن را می نوازند.لازم به توضیح است که گلنکش نام روستایی است در غرب دیلمان.
2- شرفشاهی - قطعه ای است نزدیک به مایه افشاری که در تمام گیلان مشهور است.
3- ولگ سری – قطعه ای است نزدیک به مایه دشتی وبسیار موزون وشاد که یادآور بهار فصل نشاط و نوید بخش شکوفایی گل و زدن جوانه وبرگ است واز همین رو به ولگ سری مشهور است.
4- ولگ ریزی – قطعه ای است نزدیک به مایه دشتی که بیشتر حالت حزن واندوه دارد و یادآور ایام محزون و غم گرفته پاییزی است.
5- جلو نی – قطعه ای است نزدیک به مایه دشتی که بیشتر در هنگام عروسی از آن استفاده می شود. هنگامیکه عروس را به قصد بردن خانه داماد حرکت می دهند هنرمندان سرنا زن به طرز زیبایی این قطعه را می نوازند.
6- زرده ملیجک- قطعه ای است در مایه دشتی . زرده ملیجک به زبان گیلکی یعنی گنجشک زرد وجه تسمیه قطعه فوق به خاطر این است که گنجشکی در نواحی دیلمان است که رنگ پرهای آن زرد بوده و به طرز آهنگینی در آسمان پرواز می کند و می خواند. تشابه این امر علت نامگذاری این قطعه معروف شده است .
7- گوسند دخان- قطعه ای است در مایه دشتی که چو پانان هنگام فرا خوانی گوسفندان آن را می نوازند.
8- گوسند هگردان – هگردان در لغت گیلکی به معنی برگردان است . هنگامیکه گوسفندان برای خوردن آب می روند چوپانان قطعه ی فوق را می نوازندو جالب اینکه گوسفندان با نوای نی آب را با لذت بیشتری می خورند.
9- آبکناری- قطعه کوچکی است که به دفعات در ابتدا و انتهای کار نوازندگان سرنا نواخته می شد.
10- گله ری- قطعه ای است یکنواخت و مشکل که هنر مندان معدودی می توانستند آن را با ساز بنوازند.تا آنجا که من به یاد دارم جز استاد غلامعلی فلاحتکار کسی دیگر نمی توانسته آن را بنوازد. امیدوارم هنرمندان دیگری نیز باشند که این قطعه را بنوازند و من موفق به دیدارشان شده وکارشان را ضبط کنم تا ترکیب این قطعه از بین نرود..............................
»» 2
استاد اکبر خان صادقی- معروف به اکبر تارچی یکی از نامداران موسیقی بوده ومقام والایی در هنر گیلان دارد.اکبر خان تار می نواخته وهمه چیز او در سازش خلاصه می شد. به روایتی دیگر ساز او همسر و معشوق و همه چیز زندگی او بوده است.چنانکه تا آخر عمر همسری انتخاب نکردو سرانجام در یکی از روستاهای دیلمان بدرود حیات گفت. اکبر خان مردی منزوی بود آن طور که روایت می کننددر هیچ محفلی تمایل به نواختن ساز نداشته است. اکثر اوقات با خود خلوت می کرد و برای دل خود ساز می زد. مسافرتهای او محدود به همان نواحی کوهستانی گیلان بود. تمام زندگی اکبر خان یک ساک دستی و تار او بوده است که همیشه با خود همراه داشت.
هنگامیکه هنرمند بزرگ و ارجمند –استاد صبا- برای تاسیس هنرستان موسیقی به گیلان می آید طی اقامت خود در گیلان به جمع آوری آواها و ملودیهای این سرزمین می پردازد . اودر این راه با شخصی به نام محمد رضا پرتوی آشنا می شود واز او راجع به هنرمندان دیلمان اطلاعات زیادی کسب می کند . محمد رضا پرتوی دو نفر را به او معرفی می کند که یکی اکبر خان تارچی ودیگر استاد غلامعلی فلاحتکار بوده اند.
استاد صبا طی نامه ای از اکبر خان دعوت می کند که با هم ملاقات کرده واز نزدیک آشنا شوند ولی اکبر خان راضی به ملاقات با صبا نمی شود . استاد صبا تمایل زیادی نشان می دهد که با این هنرمندان از نزدیک آشنا شده وآنها را ببیند .زمینه سفر مهیا می گردد واستاد صبا به منطقه دیلمان که محل سکونت اکبر خان بود می رود.
بعد از طی مسافتی طولانی وراهی دشوار از طریق کوهها به*اسبیلی* روستای محل اقامت اکبر خان می رسند. طی چند روز اقامت در اسبیلی استاد تلاش زیادی می کند تا اکبر خان را ملاقات کند که اکبر خان راضی نمی شود. استاد صبا از این جریان خیلی ناراحت ودلگیر می شود. در یکی از شبها صدای سازی سکوت شب را می شکند و به گوش استاد صبا می رساند . این شبی بود که اکبر خان اورسی دکانی را که در آنجا به سر می برد بالا زده و در نور مهتاب شروع به نواختن ساز خود کرده بود . توضیح اینکه *اورسی* پنجره ای هلالی شکل و متحرک است و اغلب مغازه های قدیمی اسبیلی از این نوع در دارند.
استاد صبا خود را به نزدیکی او می رساند ومدتی به صدای ساز اکبر خان گوش می دهد وچون دیگر تحمل ماندن نداشت بی اختیار به جلو رفته واکبر خان را در آغوش می گیرد ولی اکبر خان با خونسردی سازش را بر میدارد واز دکان بیرون می آید. استاد هر چه تلاش می کند که او را نگهدارد وبا او به صحبت بنشیند موفق نمی شود. اکبر خان در جواب فقط این جمله را می گویداگر هنرمند خوبی هستی می ماندی که آهنگ من تمام شود آنگاه مرا در آغوش می گرفتی . اکنون حال من دگر گون است . استاد در جوابش می گوید دیگر جای آن نیست که هنر مندی چنین باشی ونخواهی که هنرت عرضه گردد.در همین گفت و شنودها بود که اکبر خان را راضی می کندو با هم به صحبت می نشینند. اکبر خان سه شرط برای استاد تعیین می کند: " آول آنچه را که می نوازم به نام دیلمان ثبت کنی . دوم آنچه را که می نوازم بدون هیچ تغییری برایم بزنی وضبط و ثبت نمایی. سوم زنگ شتر را در هنگام مرگ من هر کجا که هستی بیایی وبرایم بنوازی ." گویند اکبر خان زنگ شتر را که به "شترزنگ " معروف است بسیار دوست داشت و اکثر اوقات می نواخته تا جایی که با تار به خواب می رفت.
استاد صبا سه شرط او را قبول نموده و قرار می گذارند که فردا در منزل پرتوی با یکدیگر ملاقات نمایند. فردای آن روز اکبر خان می آید وبا هم می نشینند . استاد اکبر خان شروع به زدن تار می کند واستاد صبا سراپا گوش می شود وبعد از چند لحظه شروع به جمع آوری و تنظیم کارها ونوشتن نت می کند. اکبر خان در پایان از استاد صبا می خواهد قطعات را که تنظیم نموده برای او بنوازد . استاد صبا ضمن لبخندی ویلون خود را به دست می گیرد وشروع به زدن قطعات مربوط می کند.
اکبرخان تارچی را باید به حق یکی از هنرمندان خوب ومتعهد منطقه دانست که تا این حد به اصالت موسیقی خود علاقمند بود. شرط گذاشتن او خود گواه این مطلب است.
استاد صبا بعد از اقامتی کوتاه که در منطقه دیلمان داشت تلاش زیادی می کند که اکبر خان را همراه خود به رشت برده تا بتواند شاگردانی تعلیم داده از خود به یادگار گذارد ولی اکبر خان موافقت نمی کند. بعد از مدتی استاد صبا صفحاتی تهیه نموده و با خود همراه می آورد وضمن دیداری که با اکبر خان داشت صفحات را بر روی گرامافون گذاشته و برای او پخش می کند. تا مدتی که استاد صبا در گیلان بود همواره به دیدار اکبر خان می آمد.
مدت زمانی طول نمی کشد که حال اکبر خان دگرگون شده در بستر بیماری می افتد و مشتاقانه استاد صبا را طلب می کند که بیاید وبه عهد خود وفا نماید. آنزمان استاد صبا در گیلان نبود. به هر صورت ممکن استاد را از جریان امر مطلع کرده و استاد صبا به هر زحمتی خود را به اکبر خان می رساند. هنگامیکه اکبر خان صبا را می بیند با آه بلندی می گوید بیا که چشم من مدتها در انتظار توست سازت را بردار و روحم را از تن جدا کن .
آنگاه استاد صبا شروع به نواختن "شتر زنگ " می کند . اشک از چشمان اکبر خان سرازیر می شود. استاد صبا متاثر از حالت اکبر خان آنقدر شتر زنگ را می نوازد که اکبر خان به خواب ابدی فرو می رود و شمع وجود او خاموش می گردد.
تار اکبر خان که بسیار باارزش بود به دست برادرش عزیز خان می افتد و او نیز که آشنایی با تار داشت تا زمان حیات خود آن را حفظ کرد و با آن می نواخت.
»» 3
استاد غلامعلی فلاحتکار- از دیگر هنرمندان موسیقی اصیل گیلان که در حوزه کوهستانی جنوب گیلان مقام ومنزلتی دارد استاد غلامعلی فلاحتکار است . او سرنا و کمانچه را بسیار خوب می نواخته است. وی در خانواده ای هنرمند پرورش یافته پدر وپدربزرگ او نیز اهل هنر و موسیقی بودند.
استاد غلامعلی جزو اولین کسانی بوده که با استاد صبا آشنا شده و گوشه ها و قطعات را برایش نواخته است. او در نواختن سرنا بسیار ماهر بود و اکثر ردیفهای ایرانی را با ظرافت خاصی با این ساز می نواخت. چنانکه خود تعریف می کرد استاد صبا به تبحر او در سرنا تکیه زیاد داشت و او را در فن نوازندگی سرنا کم نظیر می دانست. استاد غلامعلی به اکثر سازهای منطقه آشنایی داشت. او ابتدا نی می نواخت بعد به سرنا و پس از آن به کمانچه روی آورد.
او در سنی نبود که بتواند ساز بزند ولی چون از کم توجهی هنرمندانی که قطعات اصیل را با تغییرات وناقص می نواختند دلگیر ومعذب بود سعی داشت با حرکات دهان آن ملودیها را تفهیم نماید. قطعه*گله ری* را فقط از او شنیده ونام آن را نیز از ایشان یاد گرفته ام . استاد شاگردانی تعلیم داده که اکنون در قید حیات هستند.
استاد غلامعلی با اکبر خان الفتی زیاد داشت و از کسانی بود که به هنگام مرگ وی در محل حضور داشته است. شرح خاطره ای که از اکبر خان گفته شد از او نقل شده است.
استاد غلامعلی حدود 110 سال عمر کرد ودر تیر ماه 1353 بدرود حیات گفت.
اکبر خان تاجانی – از دیگر هنرمندانی که در نواختن تار و کمانچه مهارتی داشت اکبر خان تاجانی معروف به اکبر کمانچه کش را می توان نام برد. او نیز در محافل و مجا لس شرکت نمی کرد . در شناخت موسیقی اصیل منطقه بسیار مهارت داشت واز هنرمندان بنام سیاهکل بود.
استاد فیض الله انبار لویی - سرنا و کمانچه خوب می نواخت ودر ساختن این دو ساز نیز مهارتی فراوان داشت.
شریف خان – از هنرمندان محبوبی بوده که سرنا و کمانچه می نواخت . او در ساختن سرنا مهارتی بی نظیر داشت. سازهایی را که او ساخته است هم اکنون در دست هنرمندان معاصر می باشد.
استاد جلالی- از دیگر هنرمندانی که تار را نیکو می نواخته استاد جلالی بودکه اصلا اهل لاهیجان بوده وتابستانها در ییلاق دیلمان اقامت می کرد. من چندین بار به اتفاق مرحوم محمد ولی مظفری شاعر معروف گیلکی سرا با استاد جلالی ملاقات داشته ام و اطلاعاتی در زمینه موسیقی محل از ایشان کسب کرده ام. متاسفانه ایشان اکنون در قید حیات نیستند.
علی مراد خان- از هنرمندان معروف دیلمان بوده است که سرنا را خوب می نواخت.
کاس آقا چنحمی- از هنرمندان صاحب نام منطقه و معروف به کاسی بود.چنانکه تعریف می کنند او به سازش فوق العاده علاقمند ودر کار موسیقی بسیار ورزیده بود. اواخر عمر با اینکه تمام دندانهایش افتاده بود اما باز نی را به خوبی می نواخت.
ابرار شاه نوری- از دیگر نوازندگان سرنا که در نواختن این ساز مهارتی بسزا دارد ابرار شاه نوری معروف به سیا برار است. او یکی از قدیمی ترین نوازندگان سرنا است واطلاعات زیادی در رشته خود وملودیهای منطقه دارد. بعد از استاد غلامعلی از معروفترین سرنا زنان صفحات دیلمان به شمار می رود .
عزیز خوشحا ل – از دیگر نوازندگان سرنا عزیز خوشحال معروف به عزیز املشی است که اطلاعات زیادی در مورد موسیقی اصیل گیلان دارد.او از هنرمندان معاصر است.
عزیز فلاحتکار – فرزند استاد غلامعلی فلاحتکار است . نواختن سرنا را پیش پدر آموخته و ساز استاد نیز هم اکنون نزد او می باشد.
غلامحسن فلاحتکار- ایشان نیز سرنا می نوازند.
نصرت الله شاه نوری- از هنر مندان خوب منطقه ی دیلمان است که کمانچه می نوازد.او اکنون ساکن ییلاق دیلمان است و از شهرت خوبی بر خوردار است.
عزیز عشقی بیجارپسی – از خوانندگان معروف منطقه دیلمان است که چندین قطعه و ملودی با صدای او به یادگار مانده است که از آن میان می توان قطعه معروف *اهن بوگو* را نام برد.
لطیف خان کمانچه کش- از هنرمندان خوب منطقه بوده که در نواختن کمانچه مهارت داشت . لطیف خان اکنون در قید حیات نیست.
ستار فلاحتکار راقم این سطور نیز با برخی از سازهای بومی منطقه از جمله نی آشنا است و به شهادت دوستان واهالی آن را خوب می نوازد.
نویسنده »» ستار فلاحتكار
با تشکر از دوستان وبلاگ » گیلان زاکان
قربان شما : شاهین کینگ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سلام
استاد محمد ذات پرور یکی از قهرمانان پیشکسوت ایران و گیلان . استاد در قبل از انقلاب در چندین دوره به عنوان آقای ایران انتخاب شده اند . :) او بدون شک یکی از افتخارات گیلان زمین به شمار می آید .
محمد ذات پرور هم اکنون : رئیس هیئت پرورش اندام، بدنسازی، قویترین مردان و پاور لیفتیگ گیلان،
================================
تعدد باشگاههای بدنسازی و پرورش اندام نشان دهنده علاقه جوانان به این ورزش است، علاقه به داشتن اندامی متناسب و زیبا و به قول خودمان هرکولی.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
محمد ذات پرور رئیس هیئت پرورش اندام، بدنسازی، قویترین مردان و پاور لیفتیگ گیلان، به عنوان یکی از پیشکسوتان پرورش اندام که مدت 43 سال است در این رشته فعالیت دارد و علاوه بر اینکه مربی تیم ملی سنگاپور بوده، در باشگاههای ژاپن و سایر کشورهای خارجی نیز مربی گری کرده است، در گفتگو با خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران اظهار داشت: ورزش بدنسازی از ورزش کلاسیک وزنه برداری متولد شده است اما تفاوت های زیادی با این ورزش دارد. در وزنه برداری بلند کردن وزنه ها اهمیت دارد در حالیکه در پرورش اندام عکس این موضوع صدق می کند و رژیم هایی نیز که ورزشکاران در فصول مختلف سال می گیرند، متفاوت است. کلا وزنه برداری را ورزش آهنی می نامند چون مدام با وزنه برداری سر و کار دارد در حالیکه در بدنسازی فیزیک بدنی نقش بسیار مهمی را ایفا می کند.
وی که سابقه مربی گری و داوری در سطح بین المللی را نیز دارد و اکنون در 58 سالگی خود را برای شرکت در مسابقات قهرمانی پرورش اندام کشور آماده می کند، در مورد مصرف مواد نیروزا در ورزش بدنسازی گفت: در پرورش اندام چیزی به نام مکمل های غذایی وجود دارد که کاملا متفاوت با داروهای شیمیایی است. مکمل های غذایی باعث تقویت فیبرهای ماهیچه ای شده و عضلات ورزشکار را تقویت می کند هر چند که مربی به هر ورزشکاری مواد و داروهای خاص او را تجویز می کند که این متناسب با وضعیت جسمانی ورزشکار خواهد بود. دارو در همه رشته های ورزشی مصرف می شود و ما در ورزش های خودمان نباید از علم غافل شویم چرا که اگر به قهرمانها بگوییم طبیعی ورزش کنید، حتی در شهر خودشان هم نمی توانند قهرمان شوند.
ذات پرور در پاسخ به این سوال که چگونه می توان ورزشکاران نا آگاه را از داروهای غیر مجاز بر حذر داشت، گفت: حدود دو هفته پیش جلسه ای با رئیس فدراسیون پزشکی کشور داشتیم و به این نتیجه رسیدیم که بهترین راه برای مقابله با این معضل این است که فدراسیون پزشکی مکمل های غذایی تایید شده را وارد کند و در اختیار ورزشکاران قرار دهد تا ورزشکار مجبور نباشد مواد تقلبی را از بازار سیاه تهیه و مصرف نماید. خود من نیز به تازگی ترجمه یک کتاب هفتصد صفحه ای به نام «استروید بای بل» را به پایان رسانده ام که در آن به عوارض ناهنجار ناشی از دوپینگ اشاره شده است.
وی در پایان به نظارت اداره تربیت بدنی و باشگاه های پرورش اندام اشاره و خاطرنشان کرد: اداره کل تربیت بدنی بر مجوز باشگاههای پرورش اندام نظارت دارد و در صدور این مجوزها از افرادی نظرخواهی می شود که این مسئله جلوی خیلی از نابسامانی ها و ناهنجاری ها را خواهد گرفت.
منبع : ایسنا
قربان شما : شاهین کینگ
دوستان عزیز سلام
این خبر یه خورده قدیمیه ولی خوب ممکنه برای بسیاری از دوستان جالب باشه .
اینو اینجا گذاشتم زمانی که تعطیلات رو در گیلان سپری می کنین حواستون جمع باشه . [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
================================================== ==
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
رشت، خبرگزاري جمهوري اسلامي ۸۵/۰۶/۱۱
اين روزها كه مردم گيلان در شرايطي سخت، گرماي ۳۵تا ۴۰درجه سانتيگراد با رطوبت ۹۸درصد، قطع مكرر و افت ولتاژ برق و كمبود آب را تحمل ميكنند، "دراكولا "هم عليه مردم گيلان دست در دست غول گرما گذاشتهاست.
دراين فصل بسياري از ساكنان استان گيلان، از" تك " غافلگيرانه اين موجود وحشتناك، كوچك مجروح ميشوند و حتي برخي نيز كارشان به بيمارستان ميكشد.
برخلاف تداعي كه از اسم اين موجود كه در ذهن خوانندگان نقش ميبندد جثه دراكولاي گيلان فقط اندكي بزرگتراز مورچه قرمز است.
اين بند پاي كوچك كه به سلطان حشرات مناطق گرم و مرطوب معروف است و به واسطه سمي كه در بدن خود دارد فاقد دشمن طبيعي است و حتي پرندگان نيز از خوردن آن خودداري ميكنند.
حشره "دراكولا " سوسك نارنجي رنگي با نام علمي "" PEDRUSاست كه در بدن آن سمي با نام علمي " "pedrenوجود دارد.
اين حشره به محض تحريك با ترشح سم بر پوست بدن باعث بروز تاولهاي شديدي همراه با درد، سوزش و خارش ميشود.
بهبود تاولهاي ناشي از سم اين حشره درمان خاصي ندارد و تنها بايستي با مواد ضد عفونيكننده و پمادهاي مسكن زمان بهبود ۱۰روزه آنرا تحمل كرد.
اين حشره كوچك و خطرناك كه به دليل پسند هواي مرطوب ، بيشتر در گيلان ديده ميشود با گرماي هوا و بالا رفتن ميزان رطوبت تكثير ميشود.
"دكتر لاله بشر دوست " در اين زمينه به خبرنگار ايرنا گفت : چنانچه ترشح سم " پدرين " توسط حشره دراكولا در نواحي حساس بدن مانند دور چشم كه داراي چين و چروك و پوست نازك است اتفاق بيفتد، شدت و درد تاولها بيشتر ميشود.
وي اضافه كرد : گزش اين حشره معمولا با خارش همراه است كه در صورت انجام اين عمل تاولها پاره شده و سطح وسيعتري از پوست را آلوده ميكند.
بشر دوست ياد آور شد: كودكان به سبب برخورداري از پوست نازكتر نسبت به گزش اين حشره بسيارآسيب پذيرترند.
وي گفت : تاولهاي ناشي از گزش اين حشره درمان ندارد و فقط بايد محل ضايعه را با آب سرد و صابون مرتب شستشو داد.
وي افزود: اكثر مردم براي درمان آن از الكل سفيد استفاده ميكنند در حالي كه آب و صابون بهتر است.
وي افزود: استفاده از پمادهاي استريل چشمي و ضد خارش براي درمان عوارض گزش مناسب است.
دكتر بشر دوست افزود: بعد از بر طرف شدن اين ضايعات پوستي، لكه قهوهاي رنگي براي مدتها بر روي پوست باقي ميماند كه به مرور زمان رفع ميشود.
"دراكولا" حشرهاي كوچك به اندازه مورچه بياباني است كه داراي دو رنگ قرمز و قهوهاي بند بند است و در شاليزارها، علفزارها و ساختمانهاي مرطوب بيشتر ديده ميشود.
==========================
منبع : ایرنا
==========================
قربانتان : شاهین کینگ
سلام
یه سوال از محضر دوستان گیلانی عزیز
عزیزان
فصل کاشت چای در گیلان کی هست و چه موقع از سال زمینهای چای یکدست سبز و زیبا و چشم نواز میشن؟
یه چیزی که واسه عکاسی محشر باشه
در ضمن زیباترین فصل گیلان چه فصلیه؟
ممنونم
به نظرم اردیبهشت و آخر فروردین گیلان ماهه
اما امان از وقتی که هوا دم کنه یا حالش خراب شه و 2 هفته مداوم تاکید میکنم مداوم!! بارون رو سر خلق الله بباره و تمام خیابون ها رو آب بگیره!!
یا دیوانه شه و یهو اونقدر برف بیاد که مجبور شی 100.000 تومن بدی تا یکی بیار شیروونی خونت رو پارو کنه!!!
این همه مطلب نوشتین ولی از رستوران های محشر گیلان چیزی نگفتین
عاشوری
جهانگیر
پهلوان عسگر
زیبا
فجر
و از همه مهمتر
کافی شاپ بابک (فکر کنم جزو اولین کافی شاپ های ایران بود که مردم تهران بهتر از ما ها می شناختنش!!!)
راستی تو حاجی بکنده هم یه رستوران هست که غذای خوبی می ده اسمش چی بود؟؟؟
اگه جای دیگه هم دارین معرفی کنین
(برای کمک به اقتصاد گیلان!!!!!)
سلام...
آشنایی با شهرستانهای استان گیلان
کد:http://www.gums.ac.ir/en/FA/health_Vice/Addiction/images/Guilan%20Provinance.pdf
:)
سلام
دستت درد نکنه [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
چه عجب از این ورا [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] به گیلان ، دیار بی خزان خوش اومدی [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
قربانت : شاهین [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سلام...
چاکریم [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
منم همسایه دست راستی شما هستم... [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بازم میام خدمتتون [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ته فدا
سلام
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
برنج:
برنج با نام علمی «اوریزاساتیوا» گیاهیست، از تیره گندمیان که درنواحی استوای یو معتدل گرمسیری می روید. نکوبیده آن را «شلتوک» یا «شالی» و کشتزارهای آن را نشالیزار» می نامند. خاستگاه اولیه آن را هندوستان یا برمه می دانند و معتقدند که این محصول، از طریق هندوستان و چین به ایران آمده است. سابقه کشت آن در ایران به دوران هخامنشی می رسد؛ اما کشت آن در سواحل دریای خزر، دیرتر معمول شده است. تا قبل از تنسیق نظام آبیاری در مزارع کشت برنج گیلان، کشاورزان برای احتراز از خطرات خشکسالی، به کشت برنجهایی می پرداختند که دوره رویش کوتاهی داشتند و اصطلاحاً به برنجهای زودرس (زودرس یا گرم برنج) معروف بودند. ازن برنجها عمدتاً عبارت بودند از: قریب، چمپا، آقایی، بی نام، شصت رس و چمپای رسمی. در مناطقی که منابع آب مطمئن بود و امکان بروز خشکسالی ضعیف می نمود، کشت انواع مرغوب و دیررس (سرد برنج) که عمدتاً از گروه برنجهای صدری هستند، معمول بود. در سالهای اخیر، تنسیق امور آبیاری که از حدود چهل سال پیش، بطور سنتی و بر اساس روابطی عرفی انجام می گرفت، از نظر و هماهنگی بیشتری برخوردار شده است.
برای کاشت داشت و برداشت این محصول، مراحل مختلفی از سوی کشاورزان صورت می گیرد. برای کاشت آن، ابتدا زمین را در فصل زمستان آب بسته و کاملاً سیراب می کنند. به این منظور آب گل آلود رودخانه ها که حاوی مواد معلق زیادی است، ترجیح داده می شود. در اواخر زمستان، شخم اول زمین به منظور نخستین عمل آماده سازی مزارع انجام م ی گیرد. سپس شخم دوم که عمود بر شخم اول زده می شود، آغازه شده و تا شروع عملیات کاشت، کارهای تسطیح و کرت بندی که اصطلاحاً به آن «مرزبندی» گفته می شود انجام می گیرد. از حدود نیمه فروردین، شلتوک را که به اصطلاح محلی «تخم جو» نام دارد، در آب ولرم خیس می کنند تا جوانه بزند. آنگاه آن را در محلی به نام «توم بجار» که قسمتی از بهترین محل و نقطه مزرعه می باشد، می ریزند تا بذرها سبز شود. بعد از آب بستن زمین، مرزبندی و سبز شدن تخم جو، عملیات کشت که بهترین زمان آن، اردیبهشت ماه است آغاز می شود. قبل از انجام نشا، زمین برای بار سوم شخم زده و سپس با ابزار مخصوص که بجای خیش به تیلر بسته می شود، توسط مردان نرم می گردد و ضمن اصلاح و تعمیر، مرزها مسطح می گردد. از این مرحله بعد، زنان نشاکار، گیاه برنج را در دسته های 4 تا 8 تایی از بسته اصلی جدا کرده، می کارند و از آن پس تا هنگام رسیدن، مراقبتهایی چون: وجین کاری، استفاده از کود شیمیایی، دفع علفهای هرز و دفع آفات برنج صورت می گیرد. پس از رسیدن برنج و سنگین شدن خوشه ها، عملیات «درو» آغاز می شود. برای این منظور، از چند روز قبل، آب مزارع را قطع نموده کار درو را آغاز می کنند. پس از درو که به وسیله یک نوع ابزار سنتی قدیمی به نام «داره» صورت می گیرد، برنجها دسته بندی گردیده و بطرف انبارها حمل می شود. پس از این، نوبت خرمن کوبی است. این عمل سابقاً توسط دست (گوچین) یا اسب انجام می شد ولی امروزه عمدتاً با استفاده از ماشینهای خرمن کوب صورت می گیرد. در مرحله خرمن کوبی محصول بدست آمده بصورت شلتئک است که برای تبدیل آن به برنج، شالیکوبی لازم است. تا حدود چهل تا پنجاه سال پیس، شالی کوبی با استفاده از پادنگ ها انجام می شد، اما همان گونه که خیش و گاو، به عنوان ابزار و نیروی شخم سنتی به وسیله تیلر به تدریج کنار گذاشته شد، پادنگها نیز از حدود چهل سال پیش، با روی کار آمدن کارخانه های برنجکوبی از دور خارج شدند. این کارخانه ها نیز در ابتدا با موتورهای «دیزلی» کار می کردند که بسیار پر سر و صدا بودند و با آب خنک می شدند. از حدود 20 سال پیش، الکتروموتورها جایگزین موتورهای دیزلی در این کارخانه ها گردیدند.
برنجکاری در صومعه سرا
برنج که خام آن به زبان گیلکی «بج» و پخته آن پلا(کته) نام دارد، از گذشته های دور تاکنون عمده ترین و شاخص ترین زراعت منطقه را تشکیل می داده و برای مردم این دیار، هم عمده دلایل آن، مستعد بودن زمینهای این منطقه برای کاشت این محصول است. چه در همه نقاط کشور، استعداد کشت این محصول وجود ندارد. برنج به استمفر مساعد محتاج است تا بتواند در مقابل آب و هوای واجد نیروی مقاومت باشد.از تاریخ کشت این محصول در این نواحی اطلاع صحیح و روشنی در دست نیست؛ ولی آنچه مسلم است، سابقه کشت آن در این مرز و بوم به بیش از چندین سده و یا شاید به بیش از هزاران سال می رسد.تا پیش از اجرای اصلاحات ارضی، اراضی این نواحی که زیرکشت برنج می رفت به دو نوع «اربابی» و «خرده مالکی» و بیشتر بصورت مال الاجاره جنس بود. مشکلات عدیده ای پیش روی زارعین و رعیت قرار داشت که از متشخص ترینشان می توان به مسأله کمبود آب و بروز خشکسالی اشاره داشت که تا دهه چهل، گریبان گیر کشاورزان این سامان بود. با ایجاد کانال در سال 1344 شمسی و بهره برداری از آن در اردیبهشت ماه 1349 مشکل کم آبی این منطقه برطرف شد و وضع کشاورزان بهبود یافت. از زمستان سال 1346 نیز با اعزام گروههایی به نقاط برنج خیز گیلان، بسیاری از شالیکاران این منطقه با شیوه های نوین کاشت آن آشنا شدند و به موازات آموزش آنان، بذر اصلاح شده، کود شیمیایی، و وام نقدی به آنها عطا شد.در دهه بیست کارخانه های برنجکوبی در این منطقه راه اندازی شد و جای پادنگها و آب دنگها و همچنین جای آسیابهای آبی این منطقه را گرفت. پیش از اجرای اصلاحات ارضی، میزان بهره مالکانه از محصول برنج در این منطقه در املاک اربابی معادل 20 قوطی برنج بود. زارع علاوه بر پرداخت بهره مالکانه، مکلف به پرداخت عوارضی دیگر نظیر مرغ و تخم مرغ به مالک بود. امروزه برنج به عنوان عمده ترین محصول تولیدی کشاورزان، بفروش می رسد و عمده خریداران این محصول، علافانی هستند که در سطح منطقه ساکنند.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
چای:
دومین محصول زراعی گیلان، چای است که پس از برنج، در درجه دوم اهمیت قرار دارد. گیاه چای در حدود سال 300 قبل از میلاد، در چین شناخته شد. کلاً دو کشور چین و هندوستان، موطن اصلی گیاه چای و از مراکز مهم و قدیمی کاشت آن به شمار می روند. تاریخ ورود و شیوع مصرف آن در ایران، بطور دقیق معلوم نیست؛ ولی گفته می شود که مقارن حمله چنگیزخانه مغول و یا کمی دورتر از آن؛ یعنی در قرن هفتم یا هشتم هجری که تقریباً مطابق با قرن 13 یا 14 میلادی است، وارد ایران گردیده است.
«از تاریخ کشت این گیاه در ایران، حدود یکصد سال می گذرد. این گیاه، ابتدا توسط حاج محمدحسین اصفهانی در سال 1302 هـ.ق (1263 هـ.ش) وارد ایران شد؛ ولی به دلایلی توسعه کشت آن ممکن نگردید. به سال 1314 هـ.ق (1275 هـ.ش) میرزا محمد چایکار ملقب به «کاشف السلطنه» به دستور مظفرالدین شاه قاجار به عنوان ژنرال کنسول ایران به هندوستان رفت و شیوه کاشت چای را با جدیت تمام فرا گرفت. او پس از مدتی نهال و بذر وارد شده را ابتدا، در لاهیجان و سپس در تنکابن (شهسوار سابق) کاشت که بدین ترتیب، نخستین مزارع چای در لاهیجان و تنکابن احداث شد.»
«بوته چای که اغلب به صورت درختچه دیده می شود از جمله گیاهان گرمسیری همیشه سبز است که در شرایط رشد طبیعی، تا حدی یک درخت قد می کشد. برگهای بوته چای تنها قسمتی از این گیاه است که مصرف چای دارد. میوه چای که بذر از آن بدست می آید، در بوته هایی که بصورت درخت رشد کرده باشند، دیده می شود و از آن برای تکثیر چای استفاده می گردد. چای نیاز به حرارت و آب دارد؛ لذا در نقاط خشک و سرد، محصول آن همان برگهای لطیفی است که در شاخه های چای، پس از هرس روی بوته می روید که اگر آن را هرس نکنند درختی به ارتفاع 25 متر خواهد شد؛ ولی اگر مرتب هرس شود، بصورت بوته و درختچه به نظر می رسد. کشت آن باید در نقاطی صورت گیرد که مواجه با بادهای ملایم و مرطوب باشد و مه و شبنم در آنجا زیاد بوده و درجه حرارت آنجا بین صفر تا 30 درجه سانتی گراد باشد. از این رو در نقاطی که متجاوز از دو هزار متر از سطح دریا ارتفاع دارند، کشت چای ثمری ندارد. درخت چای پس از گذشت و صرف هزینه، پس از چهار سال به محصول می نشیند و عمر مفید آن 50 تا 60 سال است. دوره بهره برداری از این محصول؛ یعنی برگ چینی از اردیبهشت ماه آغاز شده و تا مهرماه ادامه می یابد.»
چایکاری در صومعه سرا
بعد از محصول برنج، چای دومین محصول مهم و با اهمیت این منطقه تلقی می گردد. از تاریخ کشت این گیاه ارزشمند در این نواحی اطلاع دقیق و روشنی در دست نیست؛ ولی باید پذیرفت که کشت آن در این منطقه به مراتب دیرتر از رواج مصرف آن صورت گرفته، چون قبل از این که چای در این نواحی مصرف عمومی پیدا کند، مصرف قهوه در این مرز و بوم معمول بوده است. به همین دلیل دکانهایی که امروزه فقط چای در آن عرضه می شود به روال گذشته «قهوه خانه» نامیده می شوند. از تحقیقات و مطالعات برخی از منابع این طور استفاده می شود که بعد از کاشت این محصول در موطن اصلی چای؛ یعنی در ناحیه «چاهانه سر» لاهیجان، منطقه فومنات از گیلان غربی ، نخستین جایی بوده که کشت این محصول در ان ثورت گرفته است، هـ.ل رابینو می نویسد: «ازمایش کشت چای در لاهیجان شروع شد و اکنون در فومنات نیز کشت می شود؛ ولی محصول چای تاکنون از نظر بازرگانی اهمیت و موقعیتی پیدا نکرده است.» هم او در جای دیگر از کتابش آورده است: «برای کشت چای در اباتر کوششهایی به عمل آمده، ولی اقدام به کشت چای هنوز زود به نظر می رسد.» دکتر شاهپور آلیانی در کتاب «نهشت جنگل و معین الرعایا» آورده است: «با کشت چای در ایران 0در لاهیجان) به توصیه معین الرعایا، میرزا رحیم خان (داماد معین الرعایا) اولین باغ چای را در زیده احداث کرد که در حال حاضر، یکی از منابع پردرآمد مردم زیده است.» حبیب آقا فومنی، فرزند مرحوم سید زین العابیدن فومنی که خود یکی از صاحبان باغ چای در نوده فومن است، اظهار می دارد: «کاشت چای در منطقه فومنات، ابتداعاً در نواحی طاهرگوراب صورت گرفت که پس از آن مرحوم عباس خان اصالت معروف به نبانکی» که نماینده کاشف السلطنه بود مقداری تخم چای را به مرحوم ابوی، داد و ایشان نیز در نوده به کشت و توسعه آن پرداختند.» با توجه به گزارش های بالا این طور استنباط می گردد که بعد از کاشت اولیه چای در لاهیجان و تنکابن، صومعه سرا دومین جایی بوده که کشت چای در آن صورت گرفته است.
و کارخانه چایسازی صومعه سرا (حاج مهدی آستانه ای) در سال 1347 راه اندازی شدند و از آن پس بر تعداد کارخانه های چایسازی بر این مناطق افزوده شد. باید در نظر داشت که قبل از راه اندازی کارخانه چای، در این منطقه، چای به صورت سنتی و ابتدایی در محل خشک می شدند.
توتون:
گیاه توتون، با نام علمی «نیکوتیاناتاباکوم» پس از کشف قاره امریکا به اروپا برده شد. واژه توتون در زبان فارسی از کلمه ترکی توتون، به معنی «دود» گرفته شده که هنگام سوختن این گیاه از آن برمی خیزد. اولین بار پرتغالیها این گیاه را وارد ایران کردند. سپس در دوره صفویه، کشت بذر آن در ایران آغاز شد. کشت توتون در گیلان برای اولین بار به وسیله دکتر استپان ها را طونیانس ارمنی مشهور به «حکیم فانوس» و به توصیه محمودخان ناصرالملک همدانی، حاکم وقت گیلان، در سال 1251 خورشیدی صورت گرفت که نخستین محل کشت آن حوالی رشت بود که پس از آزمایشهای اولیه، کشت آن در مازندران، گلستان و ارومیه آغاز شد. باید توجه داشت که توتون و تنباکو دارای انواع مختلفی هستند، لیکن آنچه که در گیلان کشت می شود، توتون سیگار است نه توتون چپق یا تنباکوی قلیان.
توتون کاری در صومعه سرا
از دیگر محصولات عمده و شاخص این منطقه، توتون سیگار است که به زبان محلی «پاپروس» نام دارد. این گیاه یکساله، کشتش در سالهای اخیر رو به کاهش گذاشته شده؛ ولی سابقاً کشت آن در این نواحی در حد گسترده صورت می گرفته؛ بطوری که تا دهه چهل، یکی از محصولات معروف این مرز و بوم به شمار می رفته است. و در بین شهرستانهای گیلان تنها در صومعه سرا است که کشت آن بطور منظم و مرتب انجام شده و مهمترین مرکز کشت توتون در گیلان، شناخته شده است. بیشترین باغ توتون در این شهرستان در روستاهایی چون: نرگستان، سیاه درویشان، هنده خاله، باقلاکش و گاز گیشه متمرکز است که بیش از 75 درصد توتون گیلان را تولید می نمایند.
سابقاً 9 نقطه از گیلان، از مناطق کشت توتون سیگار به شمار می آمدند که عبارت بودند از: طاهرگوراب، کسما، صومعه سرا، بازارجمعه، فومن، رشت، بندرانزلی، آستارا و هشتپر. با ایجاد مرکزی موسوم به «پژوهش توتون گیلان» (مرکز تحقیقات توتون گیلان کنونی در احمدگوراب) در سال 1334 و احداث مزرعه در آن، امکانهای بالقوه مساعدی برای توتونکاران گیلان؛ به ویژه توتونکاران منطقه فومنات بوجود آمد. این مرکز، بذر سالم را بطور رایگان در اختیار توتونکاران قرار می داد و این کار، سطح زیرکشت این محصول را بالا می برد.
پیش از سالهای 1341؛ یعنی پیش از شیوع بیماری «سفیدک دروغی» توتونکاران معمولاً توتونهای نوع شرقی از قبیل: ترابوزان و نیکلاک را کشت می کردند؛ ولی از آنجا که مقاومت این نوع از واریته ها در برابر بیماری مذکور، بسیار کم بود؛ از اینرو شرکت دخانیات، واریته دیگری موسوم به «ویرجینیاهکس» را به کشت کاران توتون عرضه نمود.
در گذشته توتون گیلان به وسیله بنگاه های صنعتی خصوصی، به سیگار تبدیل و به بازار عرضه می شد که زا سال 1316 هـ.ش این کار توسط موسسه انحصار دخانیات صورت گرفت. بطوری که قانون انحصار دخانیات در سال 1294 به تصویب رسید مجلس و دولت در سالهای 1313 ـ 1314 مبادرت به خرید توتون و تنباکو، از توتون کاران نمود. در مهرماه سال 1316 نخستین کارخانه سیگارسازی در تهران گشایش یافت، که متعاقب آن، صنعت سیگارسازی از گیلان به تهران انتقال یافت و کارگاههای موجود در گیلان، تعطیل شد. کارگران صنعت سیگار یا بیکار ماندند یا بدنبال کار به پایتخت رفتند.
اداره مالیه (دارایی) ایالتی سابق گیلان جهت تمرکز توتون سیگارهای این منطقه، انبارهای متعددی در برخی از نقاط گیلان از جمله نرگستان، طاهرگوراب، ضیابر، بازارجمعه و سیاه درویشان ایجاد نموده بود که با احداث شعبه ای از شرکت دخانیات در شهر فومن در سالهای دهه بیست یا سی، انبارهای مذکور برچیده شدند. این مجتمع که در انتهای آیت الله کاشانی این شهر واقع شده، امروزه خرید توتون و نگهداری آن و همچنین انتقال آنها را به مجتمع دخانیات گیلان (کارخانه سیگارسازی رشت واقع در احمدگوراب) که امروزه 75 درصد از تولید سیگارهای داخلی کشور را تولید می کند، برعهده دارد.
با توجه به قدمت کشت توتون سیگار در صومعه سرا مسلماً کارگاه های سیگارت سازی در این نواحی وجود داشته که به تولید سیگار و صادرات آن می پرداخته اند.
متعاقب آن، ساخت «چوب سیگار» هم در این شهر رونق یافت که مدتها جزء کالاهای صادراتی این مرز و بوم به حساب می آمد.
به استناد برخی از اسناد و مدارک موجود، در سال های 1204 ـ 1305 هـ.ش ، یکی از اولین کارگاه های سیگارسازی در گیلان به همت مشهدی جواد صومعه سرایی در صومعه سرا راه اندازی شد.
وی دستگاه ماشین توتون را برای ساخت سیگار بدون فیلتر، وارد صومعه سرا نمود که به دلایلی اداره مالیه (دارایی) وقت گیلن، مانع از فعالیت او گردید؛ تا اینکه موفق به راه اندازی مجدد آن شد با به انحصار درآمدن توتون در سال 1316 هـ.ش ، این کارگاه برای همیشه تعطیل شد و از آن تاریخ به بعد، افرادهایی شخصیاً به تولید سیگارهای دست ساز اقدام نمودند.
برای ساخت سیگار، برگ توتون با عدل به وسیله دلالان «واسطه ها» به کارخانه سیگارسازی فروخته، سپس با همان شکل به داخل کارخانه آورده می شد و عدل را باز می کردند؛ ابتدا برگها را به چهار طبقه تقسیم می نمودند. بعد عده ای از کارگران «دارکش» دامار یعنی «رگ اصلی» آن را بطور خاصی می کشیدند. آنگاه آن را بسته بندی کرده، تحویل ماشین توتون خوردکنی می دادند. کارخانه هایی که ماشین خوردکنی نداشتند، کارگرانی داشتند که توتون را با دست خورد می کردند. وسیله خوردکنی آنها را «هرنگ» و خودشان را «چاقوزن» می نامیدند. سپس توتونهای خورد شده را به قسمت دیگر آورده تا به وسیله کارگران سیگار پرکن، به اصطلاح بپیچند. کارگرانی که در این کار مهارت داشتند یک ورق «تق» مانند در دست داشتند و توتون را به اندازه کافی در آن ریخته و آنرا لوله می کردند و بعد با سمه چوبی به ته آن می زدند و آنرا در لوله کاغذ سیگار که بوسیله ماشین تهیه شده بود، روانه می نمودند. و بعد از آماده شدن آن را به بازار مصرف عرضه می کردند.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ابریشم:
از جمله مهمترین فعالیت کشاورزان گیلان، پرورش کرم ابریشم و غرس درختهای توت است که سابقاً ، یکی از ثروتهای معتبر این سرزمین به شمار می آمد. این محصول در قرون گذشته، یکی از مهمترین کالاهای صادراتی ایران، از جمله گیلان بود. ابریشم گیلان شهرت جهانی داشت؛ بطوری که بازار ابریشم گیلان به علت رونق فراوان خود تا جنگ جهانی دوم، باعث شد که تجار ابریشم از دورترین نقاط جهان به این مرز و بوم کشانده شوند. بنابراین کشت درخت توت و تربیت کرم ابریشم در ایران بهویژه گیلان، از قیم متداول بوده و در بیشتر خانه ها ابریشم ریسی معمول بوده است.
در مورد این که مردم گیلان با پرورش کرم ابریشم از چه زمانی آشنا شده اند، اطلاع دقیقی در دست نیست؛ اما شواهدی وجود دارد که قدمت تاریخی آن را در سواحل دریای خزر، بهدوران پیش از اسلام می رساند «لرد کرزن» انتقال کرم ابریشم را از چین به اروپا در دوره «ژوسیتنین» حدود 550 میلادی نوشته است، اما تردیدی نیست که پرورش آن در ایرانب ه زمانهای دورتر می رسد. چرا که ارتباط تاریخی دیرینه میان ایران و چین وجود داشته و علاوه بر آن راههای اصلی تجاری میان شرق و غرب؛ یعنی چین و اروپا و سواحل شرقی دریای مدیترانه که به نام «جاده ابریشم» معروف بوده از ایران می گذشته است.
غیر از این راه اصلی که منشأ بسیاری از نقل و انتقالات کالایی و تجاری و فرهنگی و حتی قومی، میان ایران و چین بوده، سواحل دریای خزر ارتباط ویژه ای با آسیا و چین داشته است. به همین دلیل برخی معتقدند که پرورش کرم ابریشم از طریق چین به مازندران و سپس به گیلان رسیده است. به هر حال آنچه مسلم است پرورش کرم ابریشم در دوره صفویه در گیلان رواجی کامل داشته و در قرن هفدهم میلادی در این سرزمین تولید می شده است چراکه در همین زمان تجاران روسی، انگلیسی، هلندی و فرانسوی، برای خرید ابریشم و پیله به گیلان می آمدند و با هم به رقابت می پرداختند. در طی قرن هجدهم، به دنبال سقوط سلسله صفویه و بی ثباتی سیاسی ایران و پز از آن با روی کار آمدن سلسله هایی چون: افشاریه، زندیه و قاجاریه، تجارت خارجی تولید ابریشم نیز در گیلان به دلیل درگیریهای ایران در جنگهای مختلف دچار رکود شد و خریداران خارجی نیز به همین دلیل، به بازارهای دیگر روی آوردند. در نیمه اول قرن نوزدهم، پس از یک رونق مجدد به دلیل بروز بیماری «پبرین» Pebrine از سال 1864 تا 1890 میلادی، تولید ابریشم در گیلان به شدت کاهش یافت تا جایی که در سال 1889 میلادی، محصول ابریشم گیلان فقط به 88500 کیلوگرم رسید.
مسئله مهم در پرورش کرم ابریشم، تأمین برگ درخت توت برای تغذیه کرمها است. در دوره پرورش کرمها، چنانچه برگهای مورد نیاز به موقع تأمین نشود، کرمها ضعیف شده و قادر به تولید پیله سالم و درشت نخواهند شد. زمان لازم برای یک دوره پرورش، حدود 40 تا 45 روز است که از اوایل اردیبهشت با سبز شدن برگها آغاز می شود. از آغاز دوره پرورش تا پایان آن، مراقبتهای خاصی لازم است که باید انجام گیرد. نوغانداران پس از دریافت تخم نوغان، ابتدا آن را در محل گرمی قرار داده و پس از بیرون آمدن تخمها و رشد اولیه، آنها را به محلی که «تلمبار» نامیده می شود، انتقال می دهند. کرمها در طی دوره رشد خود، چهار بار پوست می اندازند و در این مدت، مرتباً باید تغذیه شوند. در گذشته برای بیرون آمدن کرمها از تخم، زنان گیلانی آنها را روی کاغذ چسبانده و کاغذ را روی پوست بدن قرار می دادند تا با استفاده از گرمای بدن زودتر خارج شوند؛ لیکن امروزه آنها را در محلی گرم قرار می دهند و معمولاً برای این کار از وسایل گرم کننده استفاده می شود. پس از پایان دوره پرورش، پیله ها را بر حسب رنگ، سالم بودن و درشتی از یکدیگر جدا و طبقه بندی می کنند. پیله حاصل را که «کژ» یا «کج» نام دارد، ابتدا کشته و سپس با فرو بردن در آب جوش، تارهای ابریشم را از آن جدا کرده و کلاف می کنند. در حال حاضر نوغانداران، محصول ابریشم را عمدتاً بصورت پیله، بفروش می رسانند. استان گیلان با وجود این که مهمترین تولیدکننده ابریشم در ایران است؛ اما کمترین فعالیت تبدیلی آن را دارد. محصول عمده ابریشم تولید شده در استان، به کارخانه های بافندگی در استانهای خراسان، یزد و اصفهان فرستاده می شود؛ از این رو صنایع وابسته به ابریشم در گیلان، تنها به تبدیل پیله به نخ ابریشم محدود می شود.
پرورش کرم ابریشم در صومعه سرا
از دیگر محصولات عمده این منطقه، کرم ابریشم است که پرورش آن از قدیم الایام تا به امروزه، رواج داشته است. ابریشم نوعی الیاف مصنوعی است که از پیله نوعی کرم ابریشم بدست می آید. این صنعت در طی قرون متمادی، در مرتبه اول منابع ثروتی ایران به ویژه گیلان محسوب می شد و کلاً، سه ناحیه لاهیجان، گسکر و فومن از نقاط ابریشم خیز آن به شمار می رفته اند. این محصول پربها، همانطور که از متون برخی از کتب تاریخی و جغرافیایی استفاده می شود، سابقاً الکساندر خود زکو، در کتابش آورده است: «پرورش کرم ابریشم در گسکرات در نهایت شکوفایی است و اساسی ترین صنعتی است که ساکنان گیل گسکر به ان می پردازند.»این محصول در گذشته با وجود توتستانها و تلمبارهای فراوان، یکی از درآمدهای مهم و اصلی مردم این منطقه را تشکیل می داده و با وجود تولید انبوه این محصول درآمدزا، مؤسساتی برای خشک کردن آن در این منطقه وجود داشته است. به زعم گزارشهای هـ.ل رابینو در سال 1331 هـ.ق (1292 هـ.ش) دو مؤسسه برای خشک کردن پیله در عر بان و کسما وجود داشته است.سابقاً اشخاصهایی در کار تجارت پرورش کرم ابریشم بوده اند که از جمله آنها می توان به حاج احمد کسمایی که کارخانه ای در این خصوص در کسما داشته اشاره نمود.به هر حال این محصول در گذشته از رونق بسیار خوبی در این منطقه برخوردار بوده و معاملات بسیاری در این نواحی برای آن صورت می گرفته و پس از خرید و فروش، به رشت منتقل و از آنجا به کشورهایی چون: رویسیه، هند و فرانسه صادر می شده است. امروزه باوجود توتستانها در این منطقه که از نمونه آنها، از باغ توت طاهرگوراب و کسما را باید نام برد، پرورش کرم ابریشم اهمیت بسزایی پیدا نموده و فوق العاده مورد توجه کشاورزان این سامان قرار گرفته است.امروزه تعداد کمی کارخانه در گیلان وجود دارند که کار عمده آنها جمع آوری پیله، خشک کردن، انبار کردن و عرضه آنها به بازار است که تعدادی از این کارخانه ها، در محدوده شهرستان صومعه سرا قرار داشته اند. مانند: کارخانه پیله کسما، که احداث آن به وسیله شرکت پیله ور انجام گرفت ولی نصب دستگاه آن که از نوع ژاپنی است در سال 1362 به وسیله شرکت ایران صورت گرفت و کارخانه پیله طاهرگوراب، که دستگاه آن از نوع ژاپنی جدید است. در حال حاضر، تنها کارخانه ابریشم کشی موجود در گیلان، کارخانه «شرکت صنایع ابریشم گیلان» می باشد. این کارخانه که سرمایه اولیه آن 500 میلیون ریال بود، با مشارکت بانک صنعت و معدن (دارای 51 درصد سهام) و بان کشاورزی (با 49 درصد سهام) در اردیبهشت ماه 1355 تأسیس گردید و از سال 1361 به مرحله تولید وارد شد. این کارخانه در روستای «شارم» صومعه سرا و در فاصله 8 کیلومتری این شهر در داخل زمینی که حدود 20 هکتار وسعت دارد، بنا گردیدهاست. همچنین شرکت سهامی پرورش کرم ابریشم ایران، دارای شعباتی دیگر نیز در محدوده، شهرستان صومعه سرا می باشد.
نیشکر:
گیاه مزبور از تیره گندمیان و از نباتات صنعتی است. ساقه هایش برخلاف گندمیان دیگر، توپر است و نسج سلولی داخل ساقه، محتوی مقدار زیادی شیره قندی است که قابل استخراج می باشد. مرکز اصلی این گیاه افریقاست که از آنجا به هندوستان انتقال یافت و از طریق هند به چین؛ اندونزی و فیلیپین برده شد. این گیاه توسط اعراب در اروپا کشت و متداول گردید و هندیها رد سال 1595 میلادی اولین کارخانه تولید قند خام ازنیشکر را تأسیس نمودند. گیاه مزبور از زمانهای خیلی قدیم در جنوب ایران کشت می شد که طبق یک روایت، در قرن چهارم پیش از میلاد توسط اسکندر مقدونی یا داریوش اول به ایران آورده شده است. کشت این گیاه هم اکنون در ایران فقط در سه استان خوزستان، گیلان و مازندران معمول است و کشورهایی چون؛ کوبا، هاوایی و هندوستان از مهمترین کشورهای کشت این محصول به شمار می روند.
نیشکرکاری در صومعه سرا
از دیگر محصولات عمده و شاخص این منطقه، کشت نیشکر بوده که به گیلکی آن را «شکر لوله» گویند. در دهه های اخیر، سطح زیرکشت آن رو به کاهش گذاشته شده؛ ولی تا حدود نیم قرن پیش از محصولات مهم این نواحی به شمار می آمد و کشت آن در میان کشاوران این نواحی بسیار معمول بود. این گیاه سالها از محصولات بومی صومعه سرا به شمار می رفته و روستای شکرباغان که در 11 کیلومتری شمال این شهر در کنار مرداب واقع شده، از جمله روستاهایی از صومعه سرا بود که فقط به کشت این محصول اختصاص داشت . وجه تسمیه آن هم ظاهراً ، به همین لحاظ است. کشت این محصول امروزه، در گیلان غربی، فقط مختص شهرستان صومعه سرا بوده و روستاهای کلیدبر، ملاسرا، میانده، کلسر، راسته کنار، اسفند، سنگ جوب، پوستین سرا و پیشخان، کاشت آن را برعهده دارند. سطح زیرکشت این محصول در این شهرستان، سالهای 71ـ72 ، 50 هکتار و میزان تولید آن 500 تن بود. در سال 1375 سطح زیرکشت آن به 12 هکتار و میزان تولید آن به 21 تن کاهش یافت. امروزه کشت این گیاه در استان گیلان بیشتر در انحصار شهرستان صومعه سرا است. در سالهای اخیر کشت آن به ندرت صورت گرفته و به تدریج در حال انقراض است. شغل مزبور، شغلی فرعی و جنبی شده و جزء افراد معدودی که بطور موروثی به این کار مبادرت می ورزند، شغلی فرعی و جنبی شده و جزء افراد معدودی که بطور موروثی به این کار مبادرت می ورزند، بقیه رغبت چندانی به کاشت آن ندارند. سایر محصولات به غیر از محصولات عمده و شاخص این نواحی که از نظر گذشت، به شماری از محصولات بر می خوریم که امروزه از کاشت، داشت و برداشت آن در این نواحی، هیچ اثری نبوده و بلکی منقرض شده اند. از نمونه بارز این گونه از محصولات، محصول «نیل» است که در گذشته یکی از صنایع مهم به شمار می آمد و منافع زیادی از آن، عاید اهالی این مرز و بوم می شد. کشت آن بیشتر مختص ناحیه کسما بود که ظاهراً به دزفول، یکی از مراکز مهم نیل سازی ایران صادر می شد. این گیاه از برگهای گیاهی، مانند یونجه بود که برگ کوبیده آن در داخل ایران صادر می شد. این گیاه از برگهای گیاهی، مانند یونجه بود که برگ کوبیده آن در داخل ایران به اسم رنگ، به مصرف می رسید. گیاه یکساله «کنف» که کشت آن سابقاً بیشتر اختصاص به روستای نوخاله داشت، از دیگر محصول انقراض یافته این سامان است. زارعین ابتدا از الیاف آن برای بستن دسته های لیق، پوشش بام خانه و تهیه طناب استفاده می نمودند که بعدها برای تهیه وسایل صید از آن بهره بردند. پس از تأسیس اولین کارخانه گونی بافی کشور در شهر رشت (تأسیس 1311 هـ.ش) کشت این محصول، بیش از پیش اهمیت تجاری پیدا نموده بود.
غیر از محصولات یادشده که هر کدام به نحوی در اقتصاد این مرز و بوم تاثیر داشته و دارند، به دیگر محصولات زراعی و باغی برمی خوریم. امروزه انواع حبوبات، صیفی جات، میوه جات ، مرکبات و دیگر محصولات تابستانی، پاییز و بهاره در این نواحی، کاشت و به بهره برداری می رسند که غیر از مصارف خانگی ، بقیه به بازار مصرف عرضه می گردند.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
===================
منبع : Sooma
===================
قربانتان : شاهین :10:
سلام
درباره دانشگاه : ( تاریخچه )
دانشگاه آزاد اسلامي واحد لاهيجان در مهر ماه سال 1367 آغاز به كار نمود . فکر اوليه تاسيس اين دانشگاه، از چند نفر از اساتيد دانشکده علوم دانشگاه تهران از جمله آقاي دکتر مير مظفر معصومي بوده است كه ايشان به عنوان اولين رياست دانشگاه نيز منصوب گرديدند . به دليل سابقه مرکزيت لاهيجان ، اين موسسه نو بنياد ، خدمات رساني علوم منطقه شرق گيلان را عهده دار شد و به همين منظور در آغاز فعاليت آموزشي ، برنامه آن به صورت تمام وقت تدوين گرديد که در سال 1369 رشتههاي پاره وقت در معارف اسلامي و رياضي کاربردي نيز به آن اضافه شد .
فعاليت اين واحد دانشگاهي كه در ابتدا "دانشگاه آزاد اسلامي واحد شرق گيلان" نام گذاري شده بود با جذب 525 نفر دانشجو در رشته هاي کارشناسي رياضي کاربردي ، مهندسي منابع طبيعي (شيلات) – زيست شناسي( ميکروبيولوژي) و کارداني رياضي_علوم تجربي و آموزش ابتدايي آغاز شد.
مرکز اين واحد که بعدها به "دانشگاه آزاد اسلامي _ واحد لاهيجان" تغيير نام يافت ، شهرستان لاهيجان مي باشد و داراي يک مجتمع آموزشي است که سازمانهاي آموزشي و اداري بيشترين رشته ها را در بر مي گيرد و علاوه بر آن داراي ساختمان ديگري در شهرستان آستانه اشرفيه است که در آن بيش از 36 رشته تحصيلي وجود دارد كه در مقاطع کارشناسي تمام وقت و نيمه وقت ،کارشناسي پيوسته و ناپيوسته ، کارداني پيوسته و ناپيوسته دانشجو ميِپذيرد .
در سال 1382 مرکز آموزشي رودسر و املش نيز زير نظر اين واحد، در شهرستان رودسر گشايش يافته و در رشته کارداني نرم افزار و الکترونيک 109 دانشجو پذيرفته است و تاسيسات آن نيز در حال گسترش مي باشد .
رؤساي دانشگاه آز آغاز فعاليت تا كنون :
1- دکتر میر مظفر معصومی از سال 1368 تا سال 1376
2- دکتر غلامعلی پیراسته از سال 1376 تا سال 1380
3- دكتر سید حجت مهدوی سعیدی از سال 1380 تا کنون
===============================================
وب سایت : [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
===============================================
قربان شما : شاهین :10: