گوسفندان را ز صحرا می کشند
آنکه فربه تر مر آن را می کشند
جوان
Printable View
گوسفندان را ز صحرا می کشند
آنکه فربه تر مر آن را می کشند
جوان
تو جوان بودى و قانع تر بدى
زر طلب گشتى خود اول زر بدى
زمین
گر ضعیفی در زمین خواهد امان
غلغل افتد در سپاه آسمان
لعل
عشق بازی و جوانی و شراب لعل فام
مجلس انس و حریف همدم و شرب مدام
هرکه این عشرت نخواهد خوشدلی بر وی تباه
وان که این مجلس نجوید زندگی بر وی حرام
ادب
سالها بايد که اندر آفتاب
لعل يابد رنگ و رخشانى و تاب
ملک
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد به این دیر خراب آبادم
نازنین
اي نازنين اي نازنين در آينه ما را ببين
از شرم اين صد چهره ها در آينه افتاده چين
سرو
به جای سرو بلند ایستاده بر لب جوی
چـــــــرا نظــر نکنــی یار ســرو بالـا را
افسانه
در ببست و دشمن اندر خانه بود
حيله ى فرعون زين افسانه بود
باد
آتش این بانگ نای و نیست باد
هر که این آتش ندارد نیست باد
شور
آن گهم از خود بران تا شهر دور
تا در اندازم در ايشان شر و شور
خرابات
در خرابات مغان نور خدا می بینم
وین عجب بین که چه نوری ز کجا می بینم
انگشتر
چون سليمانى دلا در مهترى
بر پرى و ديو زن انگشترى
میخانه
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
انجمن
در مسند خود رای مده همچو من را
که افسرده دل افسرده کند انجمنی را
طوطی
در پس پرده طوطی صفتم ساختند
آنچه استاد ازل گفت بگو می گویم
کین
بخت سیه به کین من، چشم سیاهِ یار هم
حادثه در کمین من، فتنهی روزگار هم
لعل
روی کسی سرخ نشد بی مدد لعل لبت
بی تو اگر سرخ شود از اثر غازه بود
خشت
خشت اول گر نهد معمار کج
تا ثریا می رود دیوار کج
جان
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هوادارن کویش را چو جان خویشتن دارم
تنها
رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن
ترک منه خرابه شبگرده مبتلا کن
حریم
نشنو از نی ، نی حصیری بی نواست
بشنو از دل ، دل حریم کبریاست
نی بسوزد خاک و خاکستر شود
دل بسوزد خانه ی دلبر شود
کلمه بعدی کوزه
در کارگه کوزه گری رفتم دوش
دیدم دوهزار کوزه گویا و خموش
هر یک به زبان خویش بامن گفتن
کو کوزه گر و کوزه خرو کوزه فروش
پرده
این تطاول که کشید از غم هجران بلبل
تا سرا پرده گل نعره زنان خواهد شد
چرخ
چه كجرفتاري اي چرخ چه بد كرداري اي چرخ
سر كين داري اي چرخ نه دين داري نه آيين داري اي چرخ
-----
وطن
حذف شود...............
از خون جوانان وطن لاله دمیده
از ماتم سرو قدشان سرو خمیده
در سایه ی گل بلبل ازین غصه خزیده
گل نیز چو من در غمشان جامه دریده
شوریده
شاه شوریده سران خوان من بیسامان را
زان که در کم خردی از همه عالم بیشم
بدنام
نقل قول:ای همدمان چو رفتم بد نام این زمانه
در کوی نیکنامی یاد اورید ما را
واهمه
بی واهمه از گناه ، مِیْ مینوشم
وقتی ز خُم نگاه ، مِیْ مینوشم
بی آنکه خودت بفهمی ای چشمه ی ماه
از چشمِ تو - گاه گاه - مِیْ مینوشم
نی
بشنو از نی چون حکایت می کند
از جدایی ها شکایت می کند
مشت
سفر که اجبار تو بود شکستنم سهم چشام
بجز یه مشت نگاه تلخ نریخته بودی تو به پام
نیاز
وه چه شیرینست
بر سر گور تو ای عشق نیازآلود
پای کوبیدن
وه چه شیرینست
از تو ای بوسه ی سوزنده ی مرگ آور
چشم پوشیدن
------------------------
تو قوانین گفته نشده بود شعر نو استفاده نکنیم
در هرصورت اگه نباید ببخشید/
شباهنگ
شباهنگام که تابوتم
به روی دوش مردان
رهسپار خانه جاوید میگرد
بت
خدا زان خرقه بيزار است صد بار
كه صد بت باشدش در آستيني
سحرگه
گر چه پیرم تو شبی تنگ در آغوشم کش
تا سحرگه ز کنار تو جوان برخیزم
آغوش
شب كه سرو قامت او شمع این كاشانه بود
تا سحرگه برگریزان پر پروانه بود
خورشید
فكر كنم نفر قبلي كلمه آغوش را ذكر كرده
چون پيراهن شوم آسوده خاطر
گرش همچون قبا گيرم در آغوش
سيمين
رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار
دستم اندر دامن ساقی سیمین ساق بود
مینا