نورالدين عبدالرحمن جامي در خرجرد جام به سال 817 هـ ق متولد شد تخلص جامي هم به مناسبت ولايت جام است و هم به حكم ارادتي است كه نسبت به شيخ الاسلام احمد جام داشت.
عبدالرحمن بعدها ملقب به نورالدين گرديد. جامي به همراه پدر به هرات رفت و چندي در مدرسه نظاميه آنجا اقامت گزيد هرات در آن سالها پايتخت هنر و ذوق و ادب ايران و يكي از شهرهاي فرهنگي آباد و پر رفت و آمد آن سامان بود. سلطان حسين بايقرا و وزيرش امير عليشيرنوايي در آن شهر به تشويق و حمايت هنرمندان و صاحبان ذوق سرگرم بودند. جامي فنون ادب و دانشهاي شرعي و ديني را در آن شهر فرا گرفت و پس از آن به حكمت روي آورد، چندي بعد به سمرقند رفت و در آنجا مدتي به كسب دانش پرداخت در همين دوره تحصيل علم به قوت حافظه و توانايي در بحث و استدلال ميان همگان مشهور بود. در بازگشت به هرات به تصوف روي آورد و در خدمت سعدالدين كاشغري به طريقت نقشبندي درآمد. پسر سعدالدين موسوم به خواجه كلان دختر خود را به ازدواج وي در آورد اين پيوند بر حرمت و منزلت او در نزد اهالي هرات افزود.
جامي در 60 سالگي به زيارت خانه خدا رفت مدتي در بغداد ماند و از آنجا به كربلا و نجف رفت. در راه بازگشت از حج چندي در حلب و دمشق ماند. در حلب و تبريز، پادشاهان از او براي اقامت و ملازمت درگاه خود دعوت نمودند اما وي نپذيرفت و به حلب بازگشت. جامي اين عارف بزرگ روز به روز به شهرتش افزوده مي شد و آنچنان به شكوه و مرتبه معنوي دست يافته بود كه سلطان حسين امير عليشير به دوستي با او افتخار مي كرد و از ديدن وي خرسند مي شد. جامي چنان تاثيري بر شاهان و امراي روزگار خود داشت كه اگر وزيري به غضب سلطان گرفتار مي شد با شفاعت و وساطت وي شاه او را مورد عفو قرار مي داد. با اين بزرگي او هيچگاه در مدح و ستايش شاهان و قدرتمندان قلم فرسايي نكرد و همين بلند طبعي و بي نيازي او را بزرگتر مي نمود.
مسافرتهاي جامي:
1-در كودكي از جام به هرات آمده و نزد خواجه علي سمرقندي درس خوانده است.
2-در جواني در زمان شاهرخ از هرات به سمرقند رفته .
3-مراجعت از سمرقند به هرات و ملاقات با قوشچي و سعدالدين كاشغري.
4-مسافرت به مرو و براي زيارت خواجه عبيدالله احرار.
5-مسافرت دوم و سوم به سمرقند براي زيارت خواجه مذكور.
6-مسافرت به حجاز از خراسان و عبور از همدان، كردستان، بغداد، كربلا، نجف، مدينه، مكه، دمشق،حلب، تبريز اين مسافرت طولاني ترين و مهمترين مسافرتهاي جامي است.
طبع شعر جامي:
به تحقيق در فن شعر و شاعري شهره روزگار و استاد مسلم به زبان پارسي بوده و به حق به خاتم الشعرا لقب يافته است، زيرا دستگاه شعر و شاعري به اسلوب اساتيد قديم خراسان و فارس و عراق با مرگ وي برچيده شد و تا قرن سيزدهم ستاره درخشاني كه از قدر اول شمرده شود در افق ادب پارسي طلوع نكرد.
وي در آداب عربي و صنعت ترجمه و احاطه در فنون ادب عربي كمال تبحر داشته و اين معني هم از اشعار وي نمايان است.
تاثير اساتيد سخن در جامي:
جامي بدون شك تحت تاثير اساتيد ماقبل خود بوده و از مطالعه سخنان وي به خوبي معلوم مي شود كه تا چه پايه قوت طبع و كمال شاعري او مرهون مطالعه دواوين و آثار شاعران بزرگ مي باشد. خود وي نام بعضي از اساتيد شعر را با ادب و حرمت نام برده است.چنانكه غزلسرائي خويش را به اسلوب كمال خجندي منسوب داشته و در پايان يكي از غزلهاي خود به آن اشاره كرده:
يافت كمالي سخنش تا گرفت
چاشنئي از سخنان كمال
و از خاقاني نيز در قصيده اي چنين ياد مي كند.
سخن آن بود كز اول نهاد استاد خاقاني
به مهمانخانه گيتي پي دانشوران خوانش
و همچنين از نظامي و امير خسرو دهلوي در مثنويات با حرمت نام برده و در قطعه اي كه تحول دوران شاعري خود را شرح داده روش مثنوي سرايي خويش را به اين دو استاد منسوب داشته و گويد:
نظامي كه استاد اين فن است
در اين بزمگه شمع روشن وي است
زويرانه گنجه شد گنج سخن
رسانيد گنج سخن را به پنج
چو خسرو به آن پنج هم پنجه شد
وز آن باز وي فكرتش رنجه شد
و همچنين از مولانا جلال الدين رومي نيز به احترام ياد كرده و به طور كلي در مثنويات از اساتيدي نظير: فردوسي، خاقاني، انوري، عنصري، ظهير فاريابي، كمال اصفهاني، سعدي، حافظ، كمال خجندي و بعضي ديگر از شعرا به احترام نام برده است.
عقايد جامي:
درباره عقايد ديني جامي ميان تذكره نويسان اختلاف است. دسته اي از شيعيان كوشيده اند كه به استناد بعضي اشعار او را شيعه محسوب دارند و اشعاري را كه در مدح خلفا سروده تقيه پندارند. گروهي ديگر از تذكره نويسان شيعه او را سني مذهب متعصب و تعاليم او را از مقوله كفر و زندقه پنداشته اند و دسته سوم عقيده دارند كه وي از تعصب عاري بوده و از مطالعه آثارش چنين نتيجه گرفته اند كه مبادي او در علوم ظاهري از اصول مبتني بر اصول عقائد متكلمين اشاعره و در فروع به مذهب شافعي بوده است. اما در علوم باطني سالك مسلك طريق عرفان و تصوف بوده و سلسله ارادات نقشبنديه ماوراء النهر را بر گردن جان داشته است.
مرحوم قزويني در نامه ايكه در آخر كتاب «جامي» به قلم حكمت به چاپ رسيده شرحي آورده كه خلاصه آن چنين است.
چرا مردم آن اهميتي كه لايق مقام شامخ فضل و دانش جامي است براي او قائل نيستند و رتبه عالي او در شعر و شاعري كه به عقيده اكثر فضلا خاتمه الشعرا بزرگ فارسي زبان است چرا در ميان ايرانيان احراز نكرده است، از روي مطالعات و مسموعات خود حدس مي زدم كه علت عمده آن اين است كه با همه تمايلي كه به عرفان و تصوف داشتند كه لازمه آن دوري از تعصب و مناقشات مذهبي و مخاصمات ديني است معذلك وي نه فقط خالي از تعصب نبوده بلكه بسيار متعصب بوده و از مجموع آثار، قرائني به دست مي آيد كه اين حدس را تاييد مي كند.
تاليفات و آثار جامي:
از آثار منظوم اوست: ديوان اشعار (مشتمل بر قصايد و غزليات و مراثي و ترجيع بند و تركيب بند و مثنويات و رباعيات)، هفت اورنگ (شامل هفت مثنوي به تقليد خمسه نظامي به نامهاي : سلسه الذهب سلامان و ابسال، تحفه الاحرار، سبحه الابرار، يوسف و زليخا، ليلي و مجنون، خردنامه اسكندري و از تاليفات او به نثر فارسي: نقد الفصوص، في شرح نقش الفصوص،نفحات الانس، لوايح، لوامع، شواهد النبوه، اشعه اللمعات و بهارستان است.