آخههههههههههه چرااااااااااااااااااااااا ااااا
چرااااااااااااااااااا فقط يكيييييييييييييييي؟
جووووووووووون من يكي بگه چراااااااااااااااااااا؟
يعني اين همه مطلب فقط ارزش يك نظر رو دااااااااااااااشت؟
.
شماها اند بي معرفتي هستين
Printable View
آخههههههههههه چرااااااااااااااااااااااا ااااا
چرااااااااااااااااااا فقط يكيييييييييييييييي؟
جووووووووووون من يكي بگه چراااااااااااااااااااا؟
يعني اين همه مطلب فقط ارزش يك نظر رو دااااااااااااااشت؟
.
شماها اند بي معرفتي هستين
اقا دمت گرم من یکی که خیلی حال کردم در ضمن از سایتتم دیدن کردم واقعا آخرش
امیدوارم همینطور به کارت ادامه بدی من یکی که منتظرم
فرد بالغ:
شخصى که رشدش از سر و ته متوقف شده و اکنون از وسط رشد مى کند.
--------------------------------------------------------------------------------
مرغ:
تنها موجودى که شما قبل از به دنيا آمدن و پس از مردنش مى خوريد.
--------------------------------------------------------------------------------
خاک:
گلى که آبش گرفته شده باشد.
--------------------------------------------------------------------------------
شايعه پراکن:
شخصى که هرگز دروغ نخواهد گفت چنانچه بيان حقيقت، خرابى بيشترى بار آورد.
--------------------------------------------------------------------------------
تورم:
نصف کردن اسکناس بدون صدمه زدن به کاغذ.
--------------------------------------------------------------------------------
پشه:
حشرهاى که باعث مى شود شما مگسها را بيشتر دوست داشته باشيد.
--------------------------------------------------------------------------------
کشمش:
انگورى که دچار آفتاب سوختگى شده است.
--------------------------------------------------------------------------------
فردا:
يکى از مهمترين بهانههاى کار نکردن امروز.
--------------------------------------------------------------------------------
خميازه:
يک عقيده صادقانه که به صورت کاملاً باز بيان مى شود
انواع بله
کلمه بله هنگام خطبه عقد بسته به نوع عروس خانم انواع مختلف دارد
عروس عادي : بله
عروس کمي لوس : بع... له
عروس با کلاس : اوکي
عروس خارج رفته : يس
عروس سنتي : آره
عروس خجالتي : اوهوم
عروس متکبر : فقط کله اش را تکان مي دهد
عروس وحشت زده : ها
عروس بي حوصله : خوب
عروس دست پاچه : باشه ، باشه
مقايسه قسمت هاي مختلف مربوط به مدرسه با فيلم ها
مدرسه ما : پايگاه جهنمي
خروج از مدرسه : فرار از آلكاتراس
ديدن مدير از دور : شبهي در تاريكي
نمره بيست : افسانه آه
مدير مدرسه : مرد 6 ميليون دلاري
شوخي با مدير : بازي با مرگ
روز دادن كارنامه : حادثه در كندوان
امتحان : شايد وقتي ديگر
روزي كه معلم به كلاس نمي آيد : بوي خوش زندگي
اخراج از كلاس : يك بار براي هميشه
نمازخانه دبيرستادن : قطعه اي از بهشت
زنگ آخر : آرايشگاه زيبا
امحان پايان ترم : قلب ها براي كه مي تپد
پيام متقلب براي ديگران : چشم هايم براي تو
راهي براي متقلبان : جيب بر ها به بهشت نمي روند
آنتن مدرسه : جاسوس سه جانبه
جاي سيلي معلم : دايره سرخ
دبير تربيتي : پاك باخته
صفر هاي پشت سر هم : برج مينو
اعتراض براي نمره : شليك نهايي
حياط مدرسه : پارک ژوراسيک
زنگ ورزش : المپيک در بازداشتگاه
شوراءدبيران : جنگ نفتکشها
ناظم : پليس آهني
کنکور : بالاتر از خطر
ديدن معلم از دور : سايه عقاب ها
نگاه معلم : بگذار زندگي کنم
دانشگاه : سرزمين آرزوها
خارج از مدرسه : آن سوي آتش
بحث با مدير : فرياد زير آب
شاگرد اول كلاس : پرنده كوچك خوشبختي
پاي تخته : لبه تيغ
ديكتاتوري معلم : مزد ترس
منفي هاي پشت سر هم : گلوله هاي بي صدا
اولين دانش آموزي كه معلم از او درس مي پرسد : قرباني
وراجي سر كلاس : مجوز مرگ
آخر كلاس : بهشت پنهان
مبصر كلاس : افعي
بوي جوراب بچه ها : عطر گل ياس
دبيرام مدرسه ما : تبعيدي ها
اخراج از مدرسه : مي خواهم زنده بمانم
سايه دبير تربيتي : سايه شوگان
دفتر دبيران : خانه ارواح
نمره ده : شانس زندگي
اتاق ورزش : جزيره آدم خور ها
دستشويي : اطاق گاز
سال آخر دبيرستان : سال هاي بي قراري
ساختمان مدرسه : آسمان خراش جهنمي
اخراجي ها : بينوايان
رفتن به دانشگاه : هدف سخت
دفتر مدير : کلبه وحشت
صاحبان نمره زير ده : سربداران
كيف هاي دانش آموزان : محموله
ظرفيت نيمكت ها : دو نفر و نصفي
سوسك در كلاس : انفجار در اطاق عمل
كلاس خصوصي : وعده پنهان
زنگ ادبيات : نان و شعر
دفتر ناظم : محكمه عدالت
حالت دانش آموز هنگام پاسخ دادن : زرد قناري
دانش آموزان رشته رياضي : سوته دلان
رفتار مشاور مدرسه با دانش آموزان : عاشقانه
تا دیدی مامان دوربین فیلم برداری رو آورده تا از کار قشنگی که داری می کنی فیلم بگیره، دیگه اون کارو نکن. بعد که مامان دوربین رو گذاشت سر جاش، دوباره همون کار قشنگه رو بکن
مامان خیلی دوست داره که موقعی که داره لباس تنت می کنه تو وول بخوری
با هر اسباب بازی فقط یه بار بازی کن
وقتی با مامان می ری مهمونی، یه راست برو سراغ چیزهای شکستنی
وقتی مامان بهت غذا میده ، تف کن. وقتی بابا بهت غذا میده، بخور و لبخند بزن
وقتی مامان تو رو می بره مهد کودک، حسابی گریه زاری کن. بد نیست مامان یه
کمی وجدان درد بگیره
یادت باشه! هیچ وقت بدون دردسر به رخت خواب نرو
این یه رازه! همه ی پرستارهای بچه دشمن تو هستن
وقتی مامان لباس تنت می کنه، فوری کثیفش کن
تو سینما یه هو جیغ بکش
توی ماشین هیچ وقت توی صندلی خودت نشین
می دونی همه جازیست های موفق وقتی بچه بودن، موقع غذا خوردن مدام با قاشق می زدن روی ظرفشون
مامانت چاق شده، نه؟ موقع غذا خوردن هی قاشقت رو بنداز زمین تا مامان خم بشه و برش داره. اگه زود زود لاغر نشد
گوشواره مامانو بکش
مامان گناه داره وقتی باهاش می ری حموم، شالاپ شولوپ کن تا مامان هم خیس بشه و کیف کنه
علم ثابت کرده که وقتی غذا رو بمالی به صورتت خوشمزه تر میشه
خودتو خسته نکن که فرق « آره» و « نه» رو یاد بگیری
همیشه دو تا شیرینی بردار، با هر دستت یکی
جغجغه تو بنداز زمین و ببین مامان چند بار خم میشه تا اونو برداره. اگه کمتر از بیست بار خم شد، جیغ بکش
وقتی مامان انگشتشو می کنه توی دهانت تا ببینه دندون تازه در آوردی یا نه، گازش بگیر تا بفهمه که دندون در آوردی
سینه خیز برو توی جاهای تنگ و باریک تا دست مامان بهت نرسه
اون لیوان پلاستیکی ات که سرش چند تا سوراخ داره می دونی چیه؟ آب پاشه
مداد شمعی ها تو گاز بزن . نترس سمی نیستن
اگه گفتی! کاغذ توالت چند متره؟
توی تخت خودت نخواب، تخت مامان و بابا راحت تره
اگه مامان یادش رفت که شیشه ی شیرت رو امتحان کنه، وانمود کن که خیلی داغه و سوختی، مطمئن باش دیگه یادش نمیره
یک لیوان آب، پتوی اضافی، یه بالش دیگه، اسباب بازیت، دوباره یه لیوان آب، بوسه و یه داستان دیگه همه و همه چیزها ییه که باعث میشه دیرتر بخوابی
می تونی برای خوابیدنت شرط بذاری: مثلا این که همه جک و جانورات باهات بیان توی رخت خواب
یاد بگیر در توالت رو از تو قفل کنی و جیغ بزنی
وانمود کن ترسیدی و ماما ن رو مجبور کن همه گوشه و کنار اتاقت رو بگرده تا هیولا رو پیدا کنه. وقتی همه جا رو گشت و رفت بیرون، پنج دقیقه صبر کن و دوباره جیغ بکش تا باز هم بیاد وبگرده
دختـــــرها:
توی ماهيتابه روغن ميريزن ¤
اجاق گاز زير ماهيتابه رو روشن ميكنن ¤
تخم مرغها رو ميشكنن و همراه نمك توی ماهيتابه ميريزن ¤
چند دقيقه بعد نيمروی آماده رو نوش جان ميكنن ¤
پســــــرها
توی كابينتهای بالايی آشپزخونه دنبال ماهيتابه ميگردن ¤
توی كابينتهای پايينی دنبال ماهيتابه ميگردن و بالاخره پيداش ميكنن ¤
ماهيتابه رو روی اجاق گاز ميذارن ¤
توی ماهيتابه روغن ميريزن ¤
توی يخچال دنبال تخم مرغ ميگردن ¤
يه دونه تخم مرغ پيدا ميكنن ¤
چند تا فحش ميدن ¤
دنبال كبريت ميگردن ¤
با فندك اجاق گاز رو روشن ميكنن و بوی سركه همراه دود آشپزخونه رو بر ميداره ¤
( !ماهيتابه رو ميشورن ( بگو چرا روغنش بوی ترشی ميداد ¤
ماهيتابه رو روی اجاق گاز ميذارن و توش روغن واقعی ميريزن ¤
تخم مرغی كه از روی كابينت سر خورده و كف آشپزخونه پهن شده رو با دستمال پاك ميكنن ¤
چند تا فحش ميدن و لباس ميپوشن ¤
ميرن سراغ بقالی سر كوچه و 20 تا تخم مرغ ميخرن و برميگردن ¤
تلويزيون رو روشن ميكنن و صداش رو بلند ميكنن ¤
روغن سوخته رو ميريزن توی سطل و دوباره روغن توی ماهيتابه ميريزن ¤
تخم مرغها رو ميشكنن و توی ماهيتابه ميريزن ¤
دنبال نمكدون ميگردن ¤
نمكدون خالی رو پيدا ميكنن و چند تا فحش ميدن ¤
دنبال كيسهء نمك ميگردن و بالاخره پيداش ميكنن ¤
نمكدون رو پر از نمك ميكنن ¤
صدای گزارشگر فوتبال رو ميشنون و ميدون جلوی تلويزيون ¤
نمكدون رو روی ميز ميذارن و محو تماشای فوتبال ميشن ¤
بوی سوختگی رو استشمام ميكنن و ميدون توی آشپزخونه ¤
چند تا فحش ميدن و تخم مرغهای سوخته رو توی سطل ميريزن ¤
توی ماهيتابه روغن و تخم مرغ ميريزن ¤
با چنگال فلزی تخم مرغها رو هم ميزنن ¤
صدای گــــــــــل رو از گزارشگر فوتبال ميشنون و ميدون جلوی تلويزيون ¤
سريع برميگردن توی آشپزخونه ¤
تخم مرغهايی كه با ذرات تفلون كنده شده توسط چنگال مخلوط شده رو توی سطل ميريزن ¤
ماهيتابه رو ميندازن توی سينك ¤
دنبال ظرفهای مسی ميگردن ¤
قابلمهء مسی رو روی اجاق گاز ميذارن و توش روغن و تخم مرغ ميريزن ¤
چند دقيقه به تخم مرغها زل ميزنن ¤
ياد نمك ميفتن و ميرن نمكدون رو از كنار تلويزيون برميدارن ¤
چند ثانيه فوتبال تماشا ميكنن ¤
ياد غذا ميفتن و ميدون توی آشپزخونه ¤
روی باقيماندهء تخم مرغی كه كف آشپزخونه پهن شده بود ليز ميخورن ¤
چند تا فحش ميدن و بلند ميشن ¤
نمكدون شكسته رو توی سطل ميندازن ¤
قابلمه رو برميدارن و بلافاصله ولش ميكنن ¤
چند تا فحش ميدن و انگشتهاشون كه سوخته رو زير آب ميگيرن ¤
با يه پارچهء تنظيف قابلمه رو برميدارن ¤
پارچه رو كه توسط شعله آتيش گرفته زير پاشون خاموش ميكنن ¤
نيمروی آماده رو جلوی تلويزيون ميخورن و چند تا فحش ميدن
رئيا خانوم عزيز
دست گلت درد نكنه .........................همچين تاپيك ما رو دگرگون كردي..................
بابا ايول .....اي دگرگون ......اي ذوق هنري ................ اي پروين اعتصامي!!!!!
تركه جلوي دختره مي خوره زمين براي اينكه ضايع نشه ميگه داشتي حركتو!
يه روز رشتيه ميخواسته بره مسافرت به پسرش ميگه هر وقت که مادرت با يه مرد ديگه اومدن خونه يه گندم بنداز تو اين گوني ... بعد از يه مدت رشتيه زنگ ميزنه خونه پسرش گوشيو بر ميداره ميگه انبار غله بفرمائيد.
رشتيه زن خوشگل ميگيره به همسايه ها ميگه : من يه زن خوشگل گرفتم الهي کوفتتون بشه
تركه خيلي شاكي ميره تو آزمايشگاه داد ميزنه: پس چرا جواب خون شهدا رو نميديد.
معلم به شاگرداش ميگه:امروز ميخواهم براتون بگم که اولين زن و مرد دنيا چطوري بوجود آمدن، يکي از شاگردها ميگه:آقا اجازه، اونو بلديم، بگين سومين آدم دنيا چطوري بوجود آمد...!
تست عربي كنكور:
"كونوا قوامين بالقسط" يعني چه؟
الف) به اقوامت قسطي كون بده
ب)قسط كون اقوامت را بده
ج) به اقوامت به مساوات كون بده
د)كوني.بيا موسسه قوامين قسطت را بده
اگه ميخواي قلب مهربونتو ازم بگيري، بگير.....
اگه ميخواي دستايه گرمتو ازم بگيري، بگير.....
اگه ميخواي نگاه نازتو ازم بگيري، بگير.....
اگه ميخواي عشق پاکتو ازم بگيري، بگير.....
اما....اما.....اما
اما تورو خدا گيتارِ شماعي زاده رو ازش نگير
بدترين مجازات براي خلافکاران در سال 85 :
يک لب از رئيس جمهور
پيشاپيش پوزش ميطلبم
دخترهاي ايراني مي ميرند اگر:
1- بعد از هر مهموني پشت سر هم حرف نزنند.
2- اگر ناز نکنند و عشوه خرکي نيايند.
3- جلوي چند تا پسر به هم ابراز محبت نکنندو قربون صدقه هم نروند و ماچ و بوسه رد وبدل نکنند.
4- اگر در يک مهموني به پسر بدبختي که بهشون نگاه نکرده يا باهاشون نرقصيده چپ چپ نگاه نکنند.
5- اگر با پاها و رانهاي چاقو بدقواره دامن ميني ژوپ نپوشند.
6- اگر بدون تميز کردن موهاي پاهايشان جوراب نازک نپوشند.
اگر با پوست سبزه و چشمان سياه و پشت لب بند نينداخته موهايشان را بور نکنند و روژلب قرمز نزنند.
.
.
.
پسرهاي ايراني مي ميرند اگر:
1- اگر تو خيابون از بغل يک زن يا دختر ولو بدقيافه رد ميشوند نگويند چطوري خوشگله.
2- اگر حتي با يک دوست دختر يا نامزد خيلي خوشگل تو خيابون راه مي روند به بقيه زنها و دخترها نگاه نکنند.
3- اگر فکر نکنند با متلک نگفتن و هيز بازي به اون دختر بدبخت دارند لطف مي کنند.
4- اگر همراه صندل پشت و جلو باز جوراب نخي نپوشند.
5- اگر وقتي مي روند خاستگاري زماني غير از آوردن چاي دختررو زير چشمي نگاه کنند.
6- اگر عاشق قورمه سبزي و دختر موبلند نباشند.
7- اگر تو عروسي خواهراشون با يک مرد ديگه مدل جوادي نرقصند.
8- اگر با همه شعارهايي که مي دهند بتوانند بدون ازدواج و مستقل زندگي کنند.
سلامنقل قول:
نوشته شده توسط saye
ببخشید من چیزی برای نوشتن نداشتم فقط اومدم از سایه جان به خاطر این مطلب زیبا تشکر کنم .
اینقدر خندیم که چشمام تار شد . :biggrin: :blink: :blink: :blink:
تشکر تشکر تشکر ;)
قربانت : شاهین
عشق وقتیه که مادر بزرگ من ارتروز گرفته، نمی تونه خم بشه و ناخن هاش رو لاک بزنه. پدر بزرگم این کار رو براش میکنه ،حتی حالا که دستاش ارتروز گرفتن .
عشق وقتیه که که شما واسه غذا خوردن میری بیرون و بیشتر سیب زمینی سرخ شده خودتون رو میدهید به دوستتون بدون اینکه از اون انتظار داشته باشید که کمی از غذای خودشو به شما بده.
عشق وقتیه که مامان برای بابا قهوه درست میکنه قبل از اینکه بده به بابا امتحانش میکنه تا مطمئن بشه که طعمش خوبه.
عشق وقتیه که شما همش همدیگر رو میبوسیدبعد وقتی از بوسیدن خسته شدیدهنوز دوست دارید با هم باشید پس بیشتر با هم حرف میزنید.
عشق وقتیه که شبها مامان من و میبوسه تا خوابم ببره.
عشق وقتیه که مامان بهترین تیکه مرغ رو میده به بابا.
عشق وقتیه که مامان بابا رو خندان می بینه و بهش میگه که هنوز از رابرت ردفورد خوش تیپ تره.
عشق وقتیه که سگت می پره بغلت و صورتت رو لیس میزنه حتی اگه تمام روز تنهاش گذاشته باشی.
عشق وقتیه که خواهر بزرگترم تمام لباسهای خودشو میده به من و خودش مجبور میشه بره بیرون تا لباس جدید بگیره.
عشق اون چیزیه که لبخند رو وقتی خسته ای به لبت میاره.
عشق همون باز کردن کادوهای کریسمسه به شرطی که یه لحظه دست نگهداری و با دقت گوش کنی.
اگه می خوای دوست داشتن رو یاد بگیری باید از دوستی که بیشتر از همه ازش متنفری شروع کنی.
عشق مثل یه پیرزن و پیرمرد کوچولو می مونه که هنوز با هم دوست هستن بعد از سالها زندگی.
عشق اون موقعس که تو به دوستت میگی از تیشرتش خوشت میاد بعد اون هر روز می پوشتش. :rolleye:
تقلب:
یک سری اعمال ننگین که در صورت با عرصه بودن و این کاره بودن شخص امتحان دهنده آخر عاقبت خوش و خرمی دارد.نوعی هلو برو تو گلو که با توجه به درجه درایت و تیزی استاد و مراقبان می تواند نوع هلویش از هسته دارو خاردار تا آب هلو با طعم موز و عشق حال متغیر باشد.بیراهه ای که اتفاقا آخرش به هدف ختم می شود.یک نوع وسیله درس پاس کن نا مشروع.
شب امتحان:
شب ملخ .شب ظلمانی یلدا.شبی که اتفاقا خیلی زود صبح می شود.شب سوانح و سوختگی ، نا کجا آباد دانشجو. شبی که نسکافه و قهوه از والیوم ده هم خواب آورتر می شوند.در این شب انسان تمام مصائب تاریخ بشر را به صورت کنستانتره نوش جان می کند.یک نوع زلزله در ایام سال.شب چشم های پف کرده و دهان های کف کرده.شب رقص پایکوبی کلمات و جزوه و کتاب بر روی سلسله اعصاب محیطی و مرکزی دانشجو.
جزوه:
یک جور کاتالیزور که در صورت همکاری ابر و باد ومه و خورشید و اینا دانشجو را به سمت پاس شدن درس هل می دهد.تمام همه علم بشری.چکیده دانش تاریخ مصرف گذشته استاد.وسیله ای که معمولا دانشجو با آن سر کار گذاشته می شود.تنها شاهد ماجرای سوخاری شدن دانشجو در شب امتحان.قوت قلبی که عاقبت آفت قلب می شود.
مراقب:
موجودی ستمکار،بدمنش و ریاپیشه که متاسفانه چشم و گوش و باقی حواس را هم دارد.سیستمی که نقش دزدگیر منازل را سر جلسه امتحان ایفا می کند.گالری ضد حال.موجودی که روی سینه اش نوشته :من مراقبم،شما چطور؟ یک نوع تله موش زنده.
روز امتحان:
روزی که در آن خورشید طلوع نمی کند.زمانی برای جفتک زدن اسب ها،لحظه ای که در آن دانشجو می خواهد سر به تن عالم و آدم نباشد.روز شغال.روزی که در آن نگاه ها عمیق می شوند.روز لبخند های استراتژیک.روزی که در آن دوست و دشمن با هم و در کنار هم به قربانگاه می روند.
نمره:
تبلور میزان دانش،مهارت و دو دره بازی دانشجو.بهانه ای همیشگی برای اعتراض.وسیله ای که استاد با آن چه ها که نمی کند!عاملی که دانشجو برای بدست آوردن آن علاوه بر خر زدن،اعمال شنیع دیگری را هم باید انجام دهد که قلم در وصف آن قاصر است!
سؤال:
یک نوع شعور سنج استاد و دانشجو.کلمات نفرت انگیزی که به نوبت و تک تک مثل نیزه در چشم دانشجو فرو می روندو لحظه به لحظه او را به عمق نادانی اش واقف تر می کنند.لو رفتن آنها به حماسه سازی دانشجویان منتهی می شود.انواع مختلف آن از تشریحی سیانوری تا تستی گوگوری مگوری متغیر است.
استاد:
منبع علم،ژنراتور دانش،نیروگاه انسانیت،تبلور دانایی ، کوه توانایی ، مایه افتخار ما،عامل انفجار ما،بابا تو دیگه کی هستی بهترین موجود عالم،خود صفا ، اندو وفا ، دارنده انواع اقسام شفا،ضد جفا ، یاریگر ضعفا ، معلم الخلفا ... (نهايت پاچه خواري :biggrin: )
خیرمقدم به هزاران بیکار
روزگاری همه ناراحت و غمگین و ملول// که چرا دیپلمه ها بیکارند؟
مگر این بسته زبانها چه کنند// که زآنها همگی بیزارند
لیک امروز بسی خوش بختیم// که دگر دیپلمه دارد کاری
شده مشغول به شکر ایزد// می برد بار به منزل باری*
پاکبانان همه دیپلم دارند// دکه داران ِ خیابان هم نیز
مرد سیگار فروش و شاطر// چوبداران ِبیابان هم نیز
حال دیگر غم ما دیپلمه نیست// بهر آنان نفشانیم سِرشک
غم ما دانش و دانشگاه است// که شده مرکز تولید پزشک
مرکز چاپ لیسانس و دکتر// آرشیتکت، فوق لیسانس و اکتور
یا که دها رده ی تحصیلی// که از آنها بگرفتم فاکتور
سال وهرسال بباید گفتن// خیرمقدم به هزاران بیکار
نیست دستی که کند یاری اشان // یا نماید دلشان را تیمار
نیست شغلی که شوند مشغولش // تاکه جبران بشود سختی اشان
من ندانم که چه کس می باید // بکند فکر به بدبختی اشان
ترس « جاوید» بُوَد زان روزی// که شود دکترما نامه رسان
یا شود فوق لیسانس ِعمران // پاکبان گذروکوچه امان
* باری= به هرحال
اين نامه رو كسي نوشته كه صبح تا شب جلوي تلويزيون بوده وتنها سرگرميش هم اين بوده كه بشينه و تبليغات قشنگ تلويزيون رو از اول تا آخر نگاه كنه .خودتون بخونين عاقبت چنين آدمي چي مي شه
---------------------------------------------------
سلام
سلامي كه گرماي آن از مهياگاز و كيفيت سينجرگاز و نوع آوري نيك كالا با ضمانت 5 ساله اميدوارم صميمانه بوسه مرا پذيرا باشي و آنرا با چسب دوقلوي 5 دقيقه اي جلاسنج به لبانت بچسباني. امشب با تمام غمهايم كنار مهيا گاز نشسته ام و با خودكار بل اين نامه را مي نويسم زيرا اين نام نيك است كه مي ماند، هنگامي كه از من جدا شدي و آن نگاه سرد را از من گذراندي اين فقط ضد يخ كاسپين بود كه پيكر يخ زده ام را آب كرد و اين بيمه آسيا و ايران بود كه آسايشم را فراهم كرد، همانطوركه نياز امروز پشتوانه فردا است بايد اعتراف كنم كه نگاهت اثر عجيبي بر كاست دنا و طه بر جا گذاشته. دلم مي خواهد بر قله بينالود سفر كنيم و در لابلاي كوه هاي سر به فلك كشيده بهانه نمكي بخوريم. بيا تا راه سخت و طاقت فرساي زندگي را با پژو پرشياي جديد كه افتخار ملي است آغاز كنيم و با روغن ترمزهاي سپهر و فومن شيمي آسوده خاطر سفر كنيم. بيا تا پيچهاي زندگي را با ابزار مهدي باز كنيم و عشقمان را با ساختمان از پيش ساخته شده ي بانك مسكن بهتر آغاز كنيم و سقفش را ايزوگام شرق كنيم. و آن را با كاغذ ديواري نائين زينت دهيم و مانند خانه سبز همه اش را سبز كنيم و اتاقهايش را با فرش محتشم كاشان و ستاره كوير يزد رنگين كمان كنيم
بيا تا دلهاي سوخته مان را با كرم ضد آفتاب ب ب ك مرهم بگذاريم، بيا روزهايمان را با خمير دندان داروگر 2 كه حاوي فلورايد است آغاز كنيم و عشقمان را با صداي بلند از دل دوو پخش جديد پارس پخش كنيم و اشكمان را با دستمال كاغذي نرمه پاك كنيم.بيا تا دست در دست هم دهيم به مهر ميهن خويش را كنيم آباد.....
خيلي با حال بود ............................دستت شما درد نكنه........... :tongue: :tongue: :tongue:نقل قول:
نوشته شده توسط رويا خانوم
به اسمان نگاه كنم...........تو را ميبينم
به كوهها نگاه كنم..................تو را ميبينم
به دريا نگاه كنم....................تو را ميبينم
به درختان نگاه كنم.................تو را ميبينم
بابا برو اون ور بذار يه چيزي ببينم!!!
با اجازه ي جناب سعدي
يكي سعدي يكي من
بـنــي آدم اعـضـاي يـکـديـگـرنــد// سر مال دنیا به هم می پرند
چــو عضـوي بــه درد آورد روزگـار// شود اشغراز بی دوایی خُمار
تو کز محنت ديگران بي غمي// چرا توی شیپور خود می دمی
مـزن بــر سـر نـاتـوان دسـت زور // یهو دیدی او مُرد و خوابید توگور
ميازار مـوري که دانه کـش است// اگر توی دستت یکی خط کش است
تـــوانا بـــود هـــر کــه دانــا بـــود// وانشای او خوب و خوانا بود
محمد جان دستت درد نكنه ....................خيلي با حاله......
دست گلت درد نكنه ......................اما خيلي قديمي بود!!! :biggrin:نقل قول:
نوشته شده توسط nishnish
توی يه پارک در سيدنی استراليا دو مجسمه بودند يک زن و يک مرد. اين دو
مجسمه سالهای سال دقيقا رو به روی همديگر با فاصله کمی ايستاده بودند و
توی چشمای هم نگاه ميکردند و لبخند ميزدند. يه روز صبح خيلی زود يه
فرشته اومد پشت سر دو تا مجسمه ايستاد و گفت:" از آن جهت که شما مجسمه
های خوب و مفيدی بوديد و به مردم شادی بخشيده ايد، من بزرگترين آرزوی
شما را که همانا زندگی کردن و زنده بودن مانند انسانهاست برای شما بر
آورده ميکنم. شما 30 دقيقه فرصت داريد تا هر کاری که مايل هستيد انجام
بدهيد." و با تموم شدن جمله اش دو تا مجسمه رو تبديل به انسان واقعی
کرد يک زن و يک مرد.
دو مجسمه به هم لبخندی زدند و به سمت درختانی و بوته هايی که در نزديکی
اونا بود دويدند در حالی که تعدادی کبوتر پشت اون درختها بودند پشت
بوته ها رفتند. فرشته هر گاه صدای خنده های اون مجسمه ها رو ميشنيد
لبخندی از روی رضايت میزد. بوته ها آروم حرکت ميکردند و خم و راست
ميشدند و صدای شکسته شدن شاخه های کوچيک به گوش ميرسيد. بعد از 15
دقيقه مجسمه ها از پشت بوته ها بيرون اومدند در حاليکه نگاههاشون نشون
ميداد کاملا راضی شدن و به مراد دلشون رسيدن.
فرشته که گيج شده بود به ساعتش يه نگاهی کرد و از مجسمه ها پرسيد:" شما
هنوز 15 دقيقه از وقتتون باقی مونده، دوست نداريد ادامه بدهيد؟"
مجسمه مرد با نگاه شيطنت آميزی به مجسمه زن نگاه کرد و گفت:" ميخوای يه
بار ديگه اين کار رو انجام بديم؟"
مجسمه زن با لبخندی جواب داد:" باشه. ولی اين بار تو کبوتر رو نگه دار
و من ميرينم روی سرش."
فرق مرد و زن
مردها مثل « مخلوط كن » هستند . در هر خانه يكي از آنها هست ولي نميدانيد به چه درد ميخورد. : مردها مثل « آگهي بازرگاني » هستند . حتي يك كلمه از چيزهائي را كه ميگويند نميتوان باور كرد : مردها مثل « كامپيوتر » هستند . كاربري شان سخت است و هرگز حافظه اي قوي ندارند : مردها مثل « سيمان » هستند . وقتي جائي پهنشان ميكني بايد با كلنگ آنها را از جا بكني : مردها مثل « طالع بيني مجلات » هستند . هميشه به شما ميگويند كه چه بكنيد و معمولاً اشتباه مي گويند : مردها مثل « جاي پارك » هستند خوب هايشان قبلا" اشغال شده و آنهائي كه باقي مانده اند يا كوچك هستند يا جلوي درب منزل مردم. : مردها مثل « پاپ كورن » ( ذرت بو داده ) هستند . بامزه هستند ولي جاي غذا را نمي گيرند : مردها مثل « باران بهاري » هستند . هيچوقت نميدانيد كي مي آيند ، چقدر ادامه دارد و كي قطع ميشود : مردها مثل « پيكان دست دوم » هستند . ارزان هستند و غير قابل اطمينان. : مردها مثل « موز » هستند . هرچه پيرتر ميشوند وارفته تر ميشوند : مردها مثل « نوزاد » هستند در اولين نگاه شيرين و با مزه هستند اما خيلي زود از تميز كردن و مراقبت از آنها خسته مي شويد
خانم ها مثل راديو هستند : هر چي مي خواهند مي گويند ولي هر چه بگويي نمي شنوند. -خانم ها مثل شبيه اينترنت هستند : از هر موضوعي يك فايل اطلاعاتي دارند. -خانم هامثل چسب دوقلو هستند : اگر دستشان با گوشي تلفن مخلوط شد, ديگر بايد سيم را بريد. -خانم ها مثل موتور گازي هستند : پر سر و صدا , كم سرعت , كم طاقت -خانم ها مثل رعد و برق هستند : اول برق چشمهاشون مي رسه , بعد رعد صداشون. -خانم ها مثل ليمو شيرين هستند : اول شيرين و بعد تلخ مي شوند. -خانم ها مثل موبايل هستند : هر وقت كاري مهم پيش مي آيد در دسترس نيستند. -خانم ها مثل گچ هستند : اگر چند دقيقه مدارا كنيد آنچنان سخت مي شوند كه هيچ شكلي نمي گيرند. -خانم ها مثل كنتور برق هستند : هر از چند سالي يكبار سن آنها صفر مي شود. -خانم مثل فلزياب هستند : هرگاه از نزديكي طلافروشي رد مي شوند عكس العمل نشان مي دهند. -خانم ها خيلي زرنگ هستند : آنقدر جنگيدند تا جايزه صلح را گرفتند
نوشته شده توسط محمد هلاکوئی
خوب اينم چند تا لطيفه بي نمك
يه روز يه تركه ميخواسته خودكشي بكنه ميره رو ريل قطار ميخوابه يه بربري ام زير سرش ميزاره
ازش ميپرسن كه چيكار ميكني ؟ ميگه ميخوام خودكشي كنم
!! ميگن پس اون بربري چيه زيره سرت ميگه: اينو واسه اون گذاشتم كه تا صبح كه قطار مياد از گشنگي نميرم
مرد بيار زو ميكنه به زنش ميگه : من دارم ميميرم بالاخره بگو چمه ؟ زنه ميگه هيچي
مرده ميگه : آخه پس دكتر چي گفت ؟ زنه ميگه : هيچي
مرده ميگه : پس تو داري چيكار ميكني؟ ميگه : هيچي دارم به مامانم نامه مينويسم راستي سرطانو با س مينوسن يا با ص
يارو اسمه بچشو ميزاره سوج . بهش ميگن : چرا سوج؟
!! ميگه : آخه اسم پيامبره ميگن : بابا ما پيامبر سوج نداريم
ميگه : چرا بابا خودم ديدم پشت اتوبوسا مينويسن ياسوج
به يارو ميگن اگه 3 تا دختر بشينن روي يه ميله چي ميشه؟ ميگه : خوب معلومه ميشه يه سيخ جيگر
بسيجيه تلفن منشي دار ميگيره . پيغام ميزاره كه بعد از شنيدن سوره بقره پيغام خود را بگزاريد
يه روز يه خروسه سرما ميخوره ميگن چي شده؟ ميگه : هيچي بابا با يه مرغ يخ زده لب رفتم
بببه رشتيه ميگن چند تا بچه داري ميگه : 30 تا ميگن:چه جوري اسماشونو ياد گرفتي؟
!!!ميگه : اسماشون آسونه فاميليشون سخته
سه تا لر از قطار جا ميمونن بعد ميدون دنباله قطار يكشون ميرسه سوار ميشه بعد دست دويميرم ميگيره
اونم سوار ميكنه.سوميه هم ميشينه شروع ميكنه به خنديدن ميگن بابا توكه از قطار جا موندي ديگه چرا
!!!!! ميخندي؟ ميگه : آخه اونا اومده بودن بدرقه من
به يارو ميگن مكه رفتي؟ ميگه آره ولي شما نرين ميگن آخه چرا؟
ميگه: آخه خدا خونه نبود مردمم تو حياط ولو بودن
از رشتيه مي پرسن راست ميگن كه شهيدان زنده اند
ميگه : آره بابا من پسرم شهيد شده ولي عروسم سالي يه بار حامله ميشه
خوب ديگه خسته شدم اين لينك سايتش
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
میدونی زن و شوهر موفق کین؟؟؟
حاج آقا : خودتونو كامل معرفی كنين ...
- شوهر : كاظم ! برو بچز بهم ميگن كاظم لب شتری ! ديلپم ردی ! ۲۳ ساله !
- زن : نازيلا ! ليسانس هنرهای تجسمی از دانشكده سيكتيروارد فرانسه ! ۲۰ ساله !
- حاج آقا : چه جوری با هم آشنا شديد ؟
- شوهر : عرضم به حضور ان ورت حاجی ! ايشون مارو پسند كردن ! مام ديديم بد گوشـــــــتيه
گرفتيمش !!!
- زن : حاج آقا ميبينين چه بی چشمو روئه ! حاج آقا تازه سابقه دارم هست !
- شوهر : حاجی چرت ميگه ! من فقط دو سال اوفتادم زندان اونم با بی گناهيه كامل !
- حاج آقا : جرمت چی بود ؟
- شوهر : حاجی جرم كه نمشه بهش گفت ! داش اوچيكم حرف گوش نميكرد ...
مختوم النسلش كردم !
- زن : حاج آقا ميبينين چقد بی احساسه !
- حاج آقا : خواهر من شما به چه دليلی تقاضايه طلاق كردين ؟
- زن : حاج آقا ما الان درست ۳ ساله كه ازدواج كرديم ولی اين آقا اصلا عوض نشده !
- شوهر : دهه ! بابا بكش بيرون ! حاجی بده اصالتمو از دست ندادم ؟
- حاج آقا : خواهر من شما فقط به خاطر اينكه ايشون عوض نشده ميخواين طلاق بگــــــــيرين؟
- زن : حاج آقا اولش فكر ميكردم درست ميشه ! گفتم آدمش ميكنم ! مدرنش ميكنم !
حـاج آقا اين شوهر من نميفهمه تمدن چيه ! نميدونه مدرنيسم چيه!
- شوهر : بابا نموده مارو ! را به را گير ميده ! اين كارو بكن ! اين كارو نكن ! اين لباسو بپـــوش !!
اونو نپوش ! حاجی طاقت مام حدی داره !
- زن : حاج آقا به خدا منم تو فاميل آبرو دارم ! دوست دارم شوهرم شيك ترين لباسارو بپـوشه!
- شوهر : حاجی ميخوايم بريم خونه اون بابای قالپاقش !!! گير ميده ميگه بايد كروات بزنی !
به مولا آدم با كروات يبوست ميگره ! نفسمون ميات بالا ولی پايين رفتنش با شابدوالعظیـــمه !
حاجی ما از بچگی عادت داشتيم دو سه تا تكمه مون وا باشه !! بابا پشم سينه و اين صـوبتا !
- حاج آقا : خواهر من حق با ايشونه !
- زن: حاج آقا بهش ميگم تو خونه زيرشلواری نپوش ! يكی مياد زشته ! حد اقل شلوارك بپوش!
- شوهر : حاجی من اصن بدون زيرشلواری خوابم نمبره ! بابا چارديواری اختياری !
راستش اينجا جاش نيست ولی بابای خدا بيامرزم ميگفت :
- حاج آقا : خدا بيامرزتش !
- شوهر : خدا رفتگان شمارم بيامرزه ! ميگفت : سعی كن تو زندگيت دو تا چيز و ترك نكــنی !!
يكی سيغار ! يكی زيرشلواری !
حاجی جونم برات بگه كه گير داده خفن كه سيغار نكش ! رفته برام پيپ خريته !
آخه خدايیـــش اين سوسول بازيا به ما ميات ؟!!
- زن : حاج آقا شما نميدونين من چقدر سعی كردم حرف زدن اينو درست كنم ! نشد كه نشد !
- شوهر : حاجی رفته واسه من معلم خصوصی گرفته ! فارسی را درست صوبت كنيم !
دیــــگه روم نميشه جولو بچه محلا سرمو بلند كنم !
حاجی خسته مونده از سر كار ميام خونه به جای چايی واسه من كافی شاپ مياره !
درســته آخه ؟! حاجی از وقتی گرفتمش ۳۰ كيلو كم كردم ! از بس كه از اين غذا تيتــيشـيا داده
به خورده ما !!! لازانتيا و بيف استراگانورف و اسپاقرتی و از اين آت آشغالا
حاجی هركی يه سليقه ای داره ! خب منم عاشق آب سيرابی با كيك تيتاپم !!!
- زن : حاج آقا يه روز نميشه دعوا راه نندازه ! چند بار گرفتنش با وصيغه آزادش كرديم ...
- شوهر : آره ! رو زنم تعصب دارم ! كسی نيگا چپ بهش بكنه ! خشتكشو پاپيون ميكنـــــم !!!
-حاج آقا : خب شما كه اينهمه با هم اختلاف فرهنگی و اقتصادی داشتين چرا با هــــــــم ازدواج
كردين ؟؟!!
- زن : عاشقش بودم ! ديوونش بودم ! هنوزم هستم ....
تقدیم به همه مهندسان عزیز
××× به مناسبت روز مهندسي جمعه 5 اسفند (البته 6 روز گذشته :laughing: ) ×××
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
١- مهندس واقعى همين که جورابهايش را لنگه به لنگه نپوشيده باشد، خود را شيک پوش میداند.
٢- مهندس واقعى براى روز تولد همسرش، يک مجموعه کامل پيچ گوشتى مى خرد.
٣- مهندس واقعى، مجموعه کلمات غير فنى که به کار مى برد ٨٠٠ تا بيشتر نيست.
٤- مهندس واقعى قانون دوم ترموديناميک را از حفظ است ولى اندازه پيراهن خودش را نمى داند.
٥- مهندس واقعى در جواب اين که ؟ «روز خوبيه. مگه نه ؟» مى گويد: «٧٠ درجه فارنهايته، ٢٥ درجه سانتيگراده و ٢٩٨ درجه کلوين».
٦- مهندس واقعى اين حس را در شما به وجود مى آورد که داريد با بوق اشغال مکالمه مى کنيد!
٧- مهندس واقعى، سياستش در به دست آوردن يک جاى پارک براى ماشينش که اسمش روى آن نوشته شده باشد و يک دفترکار با پنجره، خلاصه مى شود.
٨- مهندس واقعى، محض خنده لاستيکهاى ماشينش را جابجا مى کند.
٩- مهندس واقعى محتويات کيفش عبارت است از يک پيچگوشتى فيليپس، يک کپى از کتاب فيزيک کوانتوم و يک نصفه ساندويچ کره و مربا.
١٠- مهندس واقعى فکر مى کند که جشن هالوين همان کريسمس است زيرا OCT ٣١ = DEC ٢٥ (اگر نفهميديد، معنيش اين است که مهندس واقعى نيستيد.)
١١- و بالاخره مهندس واقعى کسى است که مطالب گفته شده در بالا، اصلاً برايش خنده دار نيست.
اين شعر داغ داغه امروز گفتم هنوز تو تايپيك خودم هم نگذاشتم وقتي همه خنديدند مي ذارم:
هرهربخند
گر گران گردیده مَهر دختران هرهر بخند// گرگرفتی قرض و وام از دیگران هرهر بخند
گر اجاره خانه روزانه به بالا می رود// یا گران شد قیمت آپارتمان هرهر بخند
گر که خالی کرد دانشگاه حساب بانکی ات// یا گران شد قیمت یک قرص نان هرهر بخند
گرکه ارج اسکناس هرروز پایین می رود// یا که بالا می رود قرب ژیان هرهر بخند
گر فشار خون تو هر روز بالا می رود// از ویزیت دکتروخرج کلان هرهر بخند
گر زنت با لنگه کفش کوبد به مغز تو مدام// تا به تو ثابت کند نقش زنان هرهر بخند
گرپسریا دخترت هرروز می خواهند زتو// کیف وکاپشن،مانتوو کفش گران هرهر بخند
گرپیاز و سیب زمینی درزمستان شد عزیز// یا که همچون کیمیا شد زعفران هرهر بخند
گر که در جهرم شده کمیاب لیمو ورطب// یا شده نایاب گز در اصفهان هرهر بخند
گر نخندی می کنی دق از فشار زندگی// پس به ریش بنده و هم این و آن هرهر بخند
گر نخندیدی و رفتی تو به دیدار اجل // چون تورا بُردند با تخت روان هرهر بخند
با چنین اشعار یک من غاز لوس و آبکی// گر شده «جاوید» جزء شاعران هرهر بخند
خيلي باحاله............دمت گرمنقل قول:
نوشته شده توسط محمد جاوید
لطیفههای واگیردار
- مرغه به خروسه میگوید: خیلی دلت هم بخواهد، ایدز که ندارم!
- آنفلوآنزای مرغی میرود سراغ شترمرغه. شترمرغه میگوید: بیخود دور و بر من نچرخ؛ چون من شترم و دارم میروم بالماسکه!
- به نظر کارشناسان، خروسه چون بچهی طلاق بوده، آنفلوآنزای مرغی میگیره!
- اگر میشد 10 تا از این مرغهایی را که آنفلوآنزا دارند در وسط خیابان یا مرغداری اعدام میکردیم، این معضل حل میشد! (نقل به مضمون!)
- مژده به خسیسها و بیپولها؛
تا دیر نشده بشتابید!
موقعیتی فراهم شده است تا مهمانی بگیرید اما به بهانهی آنفلوآنزا، جلوی مهمان اشکنه یا کالاجوش، بگذارید.
- تا اطلاع ثانوی ازدواج نکنید؛ به علت شیوع آنفلوآنزای مرغی، جوانان مجرد «قاطی مرغها» نشوند!
***
در پایان برای ریشهکن شدن آنفلوآنزای مرغی، ایدز، وبا و... محض خنده یک دقیه سکوت میکنیم.
رويا جان
ممنون
بوده است خـــری که دم نبودش"
"روزی غــــــم بی دمی فزودش
گفتا که برای چـــــــاره ی کار
آن به که روم به ســــوی بازار
زانجا بخـــــــرم برای خود دم
آســــوده شوم ز طعـــن مردم
از نقـــد ورا به کف چکی بود!
زان بیش به خانـــه قلکی بود!
بـــــــرداشت شکست قلّکــــش را
هـــم خــــرد نمــــود آن چکش را
زان بعـــــد برفت پیش سمسار
نقــدا بفروخت جُـــــــلّ وافسار
چــون صاحب پــــــــول نقد گردید
با آن لب همچــو لعــــــــل خندید!
خرکیف شـــد و سپس به تعجیل
خرّاطی خــــود نمـــود تعطیل(!)
با پــــول ز بهـــــــر دم خریدن
فی الفور برفت ســـــــوی "جردن"
شد داخـــــــل یک مغــازه ی شیک
آکنـــــده ز جنسهــــــــای آنتیک
شد صاحب آن به پیشــــوازش
پرسیـــد ز مطلب و نیــــازش
آن کـــاسب دون ز حیلـه پر بود
کوتــــاه کلام، گـــوش بر بود !
! یک مــــــــــرد خلاف آبدیده
چـــون طعمــه ی خویش دم بریده!
آری که ز کاسبــــــــــان تهران
عمریست که دپرس است شیطـــان!
خـــرگفت چنین به مــرد کاسب
هستـــــــم ز پی دمی مناسب
آورد برای او دمی چنــــــــد
کای آهوی ماهــروی(!) بپسند!
برداشت؛ گذاشت ؛دست چین کرد!
یک دم ز میانشــــان گزین کرد!
خــــــرگفت که : این دمم پسند است
از قیمت آن بگـــــــو که چند است؟
گفتش که: اگـــر چــه نیست قابل
صد چـــــــوق بده تو در مقابل!
خر گفت که: من خرم نه خرپول!
کن لطف وبگــــو بهای معقول
هست ارچه مـــرا ز بی دمی غم
بی فکــر نباشم آن قـــدر هم
صد" راتو برای ما "چهل" کن!"
از بابت باقیش بحــــــل کن!
کاسب چـــــــو شنید حرف او را
سر داد تکــــــــان وگفت : رو را!
خواهی که دهی مرا چهـــل چوق؟
شرمنده!....برو جلــــــو بزن بوق!
زین نرخ اگـــــــر تو دَم برآری
آن به کــــــه روی و دُم درآری
این شیک تر است از دم اسب!
این چانه زنی است مانع کسب!
کاین دم که پسند خاطــر توست
از خارجــه آمده است با پست!
جنسش همـــــــه خارجی واعلا
تولید سفــــارشی است مــــارا!
هرچنـــــد که ورژن جدید است!
این بیـــــع به قیمت خرید است!
این قسمت آن محل وصل است!
این، جان داداش(!)اصل اصل است
این را نخــــــــری اگر؛ بوَد حیف
عمـراً نشـــــــوی دوباره خرکیف!
صد در صد این عتیقه چــرم است!
بردار وببین چقـــدر نـــرم است
دَم زد ز دُم و نمـــــــــود تعریف
خــــر شیفته شد بـــرآن اراجیف
القصّه ز بعــــــــــد این مطالب
دم را به خــرک نمـــــــود قالب
آنقدر بگفت تــــــــا خرش کرد
البت خـــــر بود خرترش کرد –-
زینگونه برید گــــــــوش خر را
مغبـــــون بنمود "جنس خر" را
خـــــــــر دم بگرفت وبست برخود
گفتــــــا که :شدیم "دنب سرخود"!
درآینـــــــــــــه دیــــد هیا تش را
از یـــــــــــــاد ببـــــرد قیمتش را
هر نقــــــد که داشت توی خورجین
رو کـــــــرد و بریخت روی ویترین
از شادی خویش یک دهن خواند!
گویی آواز درچمــــــن خواند!!
تحــریر حـــریر وار عرعر...!
عالــم شده مات" سولفژ" خر!)
با شوق ز لُپّ آن دغــــــــل باز
یک مـــــــاچ گرفت با بسی ناز!
خــــــر با دم آکبنــــــــــد و تازه
زد بیــــــــرون از در مغـــــــــازه
گه یورتمـــه رفت و داد ویراژ
گه رفت به زعم خود دِرِساژ(!)
آمـــــد چـو سمنـــد ازپی تک
انداخت ز فــرط شــــوق جفتک
با جفتک اولی کـــــــــه انداخت
کــــار دم آکبند خـــود ساخت!
در رفت همـــــــــه سجـــافش از هم
وا شد همــــــــــه کوکهـــاش از دَم!
شد کنده دمش به کل ز ُدمگاه!
جمعی به نظــاره گرم قاه_ قاه
بیچــاره خرک میان "جردن"
می خواست زفـرط شرم مردن
هــم دنب نیافت آخــــرکــار
هم" گوش بریده" شــد به بازار
مسکیـــن خرک آرزوی دم کرد
نایافته دم دو گــوش گـم کرد"
شاعر: بوالفضول الشعرا
تركه داشته زنشو كتك ميزده بهش ميــــــــــــگن مگه زنت چيكار كرده تركه ميگه اگه ميدونستم چيــــــــــــــكار كرده كه ميكشـــــــــــــــتمش .
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
يه روز يه نفر مي ره جهنم ، مي بينه همه دارن مي زنن مي رقــــــــــــصن ، مي گه چه خبر شده؟؟؟؟؟
يكي از جهنميا داد مي زنه : پرونده ها گم شده ، پرونده ها گـــــم شده.
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
ترکه تصادف میکنه، ملت علاف میریزن دورش و شروع میکنن نظر کارشناسی دادن. بالاخره بعد یک مدت افسر راهنمایی میاد، منتها اونقدر ملت هرکدوم واسه خودشون چرت و پرت میگفتن که صدای افسره به جایی نمیرسیده. ترکه شاکی میشه، داد میزنه: ساکت.. ساکت... یلده دیگه اینجا کسی جز جناب سروان حق گوه خوردن نداره.
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
بچهاي از پدرس پرسيد: فرق تفنگ و مسلسل چيست؟ پدرش جواب داد: پسرم وقتي من و مادرت حرف ميزنيم بيا گوش كن. آن وقت ميفهمي فرقش چيه !
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
شب چهارشنبه سوري ميبينن تركا بيشترين آسيب رو داشتن. يه آمار ميگيرن ميفهمن كه اونا آتيش رو بغل ديوار درست ميكردن بعد از روش ميپريدن!!!
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
فتواي جديد علماي حوزه علميه اگر يك پسر به دختري بگه قربونت برم عزيزم،20 ضربه شلاق داره!! اگر بگه قربونت برم خوشگلم 70 ضربه شلاق داره!! ولي اگر بگه قربونت برم الهي چون در راه خداست هيچ اشکالي ندارد!!!
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
صندلي سياوش قميشي گم ميشه،
ديگه آواز نميخونه!!
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
امروز چهار شنبه ست .
حالا برای غافلگیر کردن اموات صلوات!!!
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
یه حلقه ی طلایی اسمتو روش نوشتم.
میخام بدم پاکش کنن ریدی تو سرنوشتم!
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
:tongue: :devil: :king:
دو تا مرغه داشتن با هم صحبت ميكردن، اولي به دومي ميگه: مي بيني دنيا رو ! ديروز تو كيف جوجه ام عكس يه خروس پيدا كردم!
دومي ميگه: اينكه چيزي نيست ، من تو كيفش يه تخم مرغ پيدا كردم!!!!
================================================== =========
به تركه ميگن چرا ترك شدي، ميگه: والا بچه بوديم داشتيم ميرفتيم يه خره ما رو گاز گزفت. اون موقع هم گه دوا درمون نبود واگير همه رو گرفت!!!
================================================== =========
يه روز رشتيه اكس ميزنه خانومش رو تنها ميبينه ميگه :عجب توهمي!!!
================================================== =========
ترکه از خوشحالی بال در میاره با ضد هوایی میزنندش!!!
================================================== =========
ترکه نوار مداحی گوش میداده میزنه آخرش ببینه شام میدهند یا نه !!!
================================================== =========
اسفنديار مرسي جالب بودن
نقل قول:
نوشته شده توسط nishnish
من ، چاكرت بچرخم!!!! قابل شما رو نداشت
دوستان گلم ادامه بديد داره باحالتر ميشه
ترکه میخواست زیر باران خیس نشه هی جا خالی میده.
=======================================
اصفهانيه نمونه ازمايشگاهيش رو ميبره ازمايشگاه كه ازمايش كنند.فردا ميره جواب بگيره پرستار ميگه :ببخشيد قربان نمونه شما گم شده! اصفهانيه ميگه: دادا ، اينجا هم بخور بخورس!!!
=======================================
وصيت نامه حسين فهميده رو پيدا ميكنن ، توش نوشته : " ماكه رفتيم زير تانك ولي سري بعد برا تانكهاتون بوق بذاريد!!!
=======================================
تركه ميره تو خودش گم ميشه!!!!
=======================================
3 تا تركه مامور مخفي ميشن النان 3 ساله كه هنوز پيدا نشدن!!!!
=======================================
تو ، تو وجودمي..........
تو ، تو خونمي...........
تو، تو جگرمي...........
وقتي رفتم دكتر بهم گفت :"تو انگل داري!!!!!"
اي خدا Hard دلم Format نما
وز پشيماني دلم راحت نما
جملگي Virusاند اين نا مردانworm
جملگي را Deltree كن اي خدا
Option غم را خدايا On مكن
File اشكم را خدايا Run مكن
Deltree كن شاخه هاي غصه را
سردي و افسردگي را هر سه را
Jumper شادي بيا تا Set كنيم
System اندوه را Reset كنيم
اي خدا حرف دلم با كي زنم
Help ميخواهم كه F1 ميزنم
===========================================
اينم شعري از ته دلم.........................خداييش حرف دل منو ميگه :blush:
يكي داشت؛ يكي نداشت پادشاهي سه پسر داشت دوتاش كور بود و يكيش اصلاً چشم نداشت پسرها رفتند پيش پادشاه؛ تعظيم كردند و گفتند : اي پدر دلمان خيلي گرفته اجازه بده چند روزي بريم شكار و حال و هوايي عوض كنيم
پادشاه اجازه داد پسرها رفتند پيش ميرآخور گفتند : سه تا اسب خوب و برو بده ما بريم شكار
ميرآخور گفت : برويد تو اصطبل و هر اسبي كه خواستيد ببريد
رفتند ديدند تو اصطبل فقط سه تا اسب هست دوتاش چلاق بود و يكيش اصلاً پا نداشت اسب ها را آوردند بيرون و رفتند به ميرشكار گفتند : سه تا تفنگ خوب بده ما بريم شكار
ميرشكار گفت : برويد تو اسلحه خانه و هر تفنگي كه مي خواهيد برداريد
پسرها رفتند ديدند سه تا تفنگ تو اسلحه خانه هست دوتاش شكسته بود و يكيش قنداق نداشت آن ها را ورداشتند؛ سوار اسب هاشان شدند و از دروازه اي كه در نداشت رفتند به بياباني كه راه نداشت از كوهي گذشتند كه گردنه نداشت و به كاروانسرايي رسيدند كه ديوار نداشت تو كاروانسرا سه تا ديگ بود دوتاش شكسته بود و سومي اصلاً ته نداشت
همين جور كه مي رفتند سه تا تير و كمان پيدا كردند دوتاش شكسته بود و يكيش اصلاً زه نداشت رسيدند به سه تا آهو و با همان تير و كمان ها آن ها را زدند وقتي رفتند بالاي سرشان, دوتاش مرده بود و يكيش اصلاً جان نداشت آهو ها را بردند تو همان كاروانسرايي كه ديوار نداشت پوستشان را كندند و آن ها را گذاشتند تو همان ديگ هايي كه دوتاش شكسته بود و يكيش ته نداشت زيرشان را آتش كردند؛ استخوان پخت گوشت اصلاً خبر نداشت
تشنه كه شدند, گشتند دنبال آب سه تا نهر پيدا كردند دوتاش خشك بود؛ يكيش اصلاً آب نداشت از زور تشنگي پوز گذاشتند به نهري كه نم داشت و بنا كردند به مكيدن دوتاشان تركيد؛ يكيشان اصلاً سر از نهر ورنداشت
به شاه خبر دادند اين چه شكاري بود كه اين بچه ها رفتند شاه وزيرش را خواست و گفت : به اجازه چه كسي گذاشتي اين بچه ها برند شكار؟ زود برو تا بلايي سرشان نيامده آن ها را برگردان كه حوصله درد سر ندارم
رفتيم بالا آرد بود؛
اومديم پايين خمير بود؛
قصه ما همين بود
خيلي بي مزه بود نه؟ :biggrin: :biggrin: :biggrin: :biggrin:
nدوستان پيشاپيش سال نوتون بر شما و خانواده محترمتون مبارك و پر بركت باشه.............
رويا جان سال نو بر شما مبارك .نقل قول:
نوشته شده توسط رويا خانوم
من در جواب اين متن شما فقط ميتونم بگم
هــــــــــــا! اي كه وگفتي يعني چه؟
در ضمن كمتر به ما سر ميزني ...چرا؟
خداييش متنهاي شما خيلي باحالند....................اميدوارم شما رو بيشتر تو اين تاپيك زيارت كنيم.